امروزه هر فرد فعال در کسبوکار مشاورهی مدیریت ـ از مدیر بازاریابی یک بنگاه مشاوره گرفته تا مشاوران آن بنگاه ـ تعریف خاص خودش را از آن دارد. بهصورت سنتی نقش مشاورهی مدیریت در سازمانها، “مشاوره دادن به مدیریت ارشد سازمان” تعریف میشود.
مشاوره در واقع چیزی جز ارایهی توصیه به مشتریان نیست. بنابراین مشاوران در اصل برای ادارهی سازمانها و تصمیمگیری بهجای مدیران سازمان بهکار گرفته نمیشوند. آنها قدرتی برای تصمیمگیری یا اجرای تغییر ندارند. مسئولیت آنها حفظ کیفیت و یکپارچگی راهحلهایی است که به مدیران سازمان ارایه میکنند و اجرای این توصیهها و راهحلها، کاملا برعهدهی مدیران سازمان مشتری است.
در عمل انواع و درجات مختلفی از توصیهها ـ از توصیههای محدود برای ایجاد تغییراتی اندک در یک واحد سازمانی تا توصیه به اجرای پروژههای متعدد برای حل مسائل کلان مدیریتی سازمانی ـ وجود دارند و در هر حال نکتهی کلیدی در مورد نقش مشاوران بهعنوان توصیهکننده این است که تنها صرف ارایهی راهحل درست کافی نیست؛ بلکه باید راهحل درست از راه درست و در زمان درست به افراد مناسب ارایه شود (این خود یک مهارت کلیدی برای مشاوران مدیریت است.) بنابراین هنر مشاور “انجام کارها بدون داشتن مسئولیت اجرایی” است. در مقابل مشتری نیز باید دانش و مهارت لازم برای استفاده از توصیههای مشاور را داشته باشد تا از سوء تفاهم در مورد مسئولیتهای متقابل مشتری و مشاور مدیریت جلوگیری شود.
در کنار ارایهی توصیه، مشاوران به سازمان کمکرسانی نیز میکنند. در واقع خروجی اصلی کار مشاوران ارایهی توصیه در زمینهی تغییراتی است که باید در سازمان برای حل مسائل و مشکلات انجام شوند. اینکه چطور باید این تغییرات اجرایی شوند، خود خدمتی جداگانه است که توسط مشاوران و در صورت درخواست مشتری به آنها ارایه میشود. بنابراین دستیاری مشتری و هدایت و آموزش وی برای اجرای تغییرات مورد نیاز و پیادهسازی راهحلهای ارایه شده توسط مشاور، نقش دیگر مشاوران مدیریت در دنیای امروز است.
بهصورت کلی براساس رویکردهای کلان صنعت مشاوره، ارائهی توصیه به سازمان میتواند به دو شکل رخ دهد: از یک طرف مشاور میتواند در مقام یک “متخصص (Expert)” با ارایهی توصیه به سازمان، به جای مدیران و کارشناسان سازمان تصمیمگیری کند و در واقع نتیجهی تصمیمات خود را به سازمان ارایه کند. ولی شکل دیگری نیز برای این امر میتوان متصور بود و آن، کمک به سازمان برای تصمیمگیری است. در این شکل دوم مشاور در نقش اصلی خود بهعنوان یک “تسهیلگر (Facilitator)” ظاهر میشود تا بتواند در مقام یک متخصص ابزارها و فنون مدیریت و با ارایه و آموزش آنها، به سازمان کمک کند تا بتواند مسائل و مشکلات خود و ریشههای آنها را تشخیص داده و سپس با کمک گرفتن از راهحلهای از پیش تجربه شده و طراحی راهحلهای مناسب شرایط ویژهی خود، به حل آنها اقدام نماید. تفاوت این دو رویکرد چیست؟ بهدلیل حساسیت این موضوع در تعریف مشاورهی مدیریت و اینکه در عمل به تفاوت میان آنها توجه چندانی نمیشود، تلاش میشود در قالب دو نوشته بهصورت مختصر به این موضوع پرداخته شود. در بخش اول رویکرد “مشاور بهعنوان متخصص” بررسی میشود و در بخش دوم به رویکرد “مشاور بهعنوان تسهیلگر” خواهیم پرداخت.
در عمل اگر از هر کسی خواسته شود تا کار یک مشاور را تعریف کند، اغلب مشاور بهعنوان “متخصص” یا “کسی که توصیههای تخصصی ارایه میکند” را در جواب خواهد شنید. پزشکان مثالهای مناسبی برای این نوع نگاه به موضوع مشاوره هستند: بیمار به پزشک مراجعه میکند، مشکلات جسمی خود را بیان میکند، پزشک هم در مقابل چند سؤال مهم را برای تشخیص بهتر از بیمار میپرسد و سپس به او میگوید باید چه کند تا بهبود یابد. این فرایند معمولا بسیار ساده و سریع است؛ اگر چه اغلب اغلب بدون درد نیست.
در حوزهی کسبوکار هم وضعیت چندان متفاوت نیست. معمولا مشتری یک مسئله را برای مشاور میآورد و سپس مشاور سؤالهای زیادی را از مشتری میپرسد. مشاور ممکن است گروهی از اطلاعات مورد نیاز برای تشخیص صحیح خود در مورد مسئله را نیز ـ مثلا با مرور سوابق فروش مشتری یا اطلاعات بازار ـ فراهم آورد. مشاور همچنین ممکن است با گروهی از افراد کلیدی در سازمان مشتری نیز گفتگو کند. سپس مشاور دادههای جمعآوری شده را تحلیل میکند، مسئله را بهدرستی و بهصورت کامل تشخیص میدهد و سرانجام به مشتری میگوید که برای ایجاد بهبود یا رفع مشکل باید چه کند. ممکن است مشاور در اجرای توصیههایاش نیز به مشتری کمک کند.
مزیت کلیدی این رویکرد بهرهگیری از دانش تخصصی مشاور است که در سازمان مشتری وجود ندارد. با توجه به پیچیدهتر شدن روزافزون محیط کسبوکار، بهرهگیری از مشاوران متخصص میتواند بسیار باارزش باشد. اما در عین حال این رویکرد مشکلات خاص خود را نیز دارد. یک مشکل اساسی میتواند این باشد که فرد متخصص نتواند طبیعت کسبوکار مشتری را درک کند و در نتیجه توصیههای غیراجرایی یا بیربط با مسئلهی مشتری را به او ارایه کند. همچنین ممکن است توصیههای ارایه شده عالی باشند؛ اما با توجه به شرایط ویژه و فرهنگ خاص آن سازمان قابلیت اجرا نداشته باشند.