“گواردیولا خیلی جاه‌طلب است. با توجه به سن و سال کم‌ش و با وجود موفقیت‌های بزرگی که به‌دست آورده، جالب است که او هر روز با انگیزه‌های فراوانی بر سر کار می‌آید و اصلا از میزان انگیزه‌های‌اش کاسته نشده است. کار کردن با او خیلی خیلی لذت‌بخش است. گواردیولا انسان خوش‌رویی است و همیشه قلب‌ش کف دستش است و صادقانه کار می‌کند. من واقعا احساس خوشبختی می‌کنم که او را این‌جا می‌بینیم. در جریان جلساتی که با گواردیولا داریم همیشه حس می‌کنیم که در حال رشد و پیشرفت در زندگی‌مان هستیم.” (اولی هوینس؛ رئیس سابق بایرن مونیخ؛ این‌جا)

پیش از این زمانی که پپ در بارسا بود درباره‌ی تعریف دقیق او از ره‌بری سازمانی نوشته بودم (این‌جا را ببینید.) حالا پپ جایی کیلومترها دورتر از خانه‌اش در محیطی کاملا متفاوت در حال فعالیت است و باز هم درباره‌ی ره‌بری او می‌شنویم!

راست‌ش خواستم توضیحی بر این نقل قول در توصیف پپ بنویسم؛ اما دیدم توضیحی لازم نیست. به‌تر است مدیران و ره‌بران سازمان‌ها ـ و البته همه‌ی ما ـ این حرف‌های اولی هوینس را روی یک کارت کوچک چاپ کنند و هر روز صبح نگاهی به آن بیاندازند. آیا دیگران از کار کردن با شما حس خوب و لذت پیشرفت را به‌دست می‌آورند؟ مرز باریک موفقیت یک ره‌بر الهام‌بخش در همین‌جا نهفته است.

دوست داشتم!
۵

“گواردیولا خیلی جاه‌طلب است. با توجه به سن و سال کم‌ش و با وجود موفقیت‌های بزرگی که به‌دست آورده، جالب است که او هر روز با انگیزه‌های فراوانی بر سر کار می‌آید و اصلا از میزان انگیزه‌های‌اش کاسته نشده است. کار کردن با او خیلی خیلی لذت‌بخش است. گواردیولا انسان خوش‌رویی است و همیشه قلب‌ش کف دستش است و صادقانه

هفته‌ی پیش یکشنبه شب فینال جام جهانی برگزار شد و تیم ملی آلمان قهرمان جهان شد. حتی من که در فینال به‌خاطر لیو مسی عزیز طرفدار آرژانتین بودم هم باید اعتراف کنم که آلمان شایسته‌ترین تیم جام بود. در این یک هفته تحلیل‌های متفاوتی از علل پیروزی آلمان ارائه شد. تحلیل‌هایی که اغلب روی برنامه‌ی بلندمدت فدراسیون فوتبال آلمان برای قهرمانی متمرکز بوده‌اند (از جمله این یادداشت عالی را بخوانید!)

اما به‌نظرم در کنار این برنامه‌ریزی درخشان و فراموش‌نشدنی‌ یک عامل بسیار مهم دیگر هم در موفقیت ژرمن‌ها تأثیرگذار بود. عاملی که باعث برخاستن ققنوس این ملت بعد میان خاکسترهای جنگ جهانی دوم شد: ویژگی‌های اختصاصی جامعه‌ی آلمان.

یک نکته‌ی شاید ساده‌ی تاریخی سال‌هاست در گوشه‌ای از ذهن من جای گرفته است. یادم نیست کجا آن را خواندم؛ اما در هر حال اگر واقعی باشد ـ که احتمالا هست ـ بسیار عجیب است: مردم آلمان در طول بیست سال اول بعد از جنگ جهانی دوم دو شیفت کار می‌کردند: یک شیفت برای گذران زندگی و یک شیفت برای ساختن کشورشان و پرداخت غرامت‌های سنگین ناشی از شکست در جنگ. حالا وضعیت اقتصادی آلمان را همه می‌دانیم.

به‌نظرم آلمان‌ها جدا از برنامه‌ریزی و نظم آهنین‌شان چند ویژگی دیگر هم دارند که در موفقیت این کشور در حوزه‌های کسب و کاری، اقتصادی و ورزشی تأثیرگذار بوده و هستند:

۱- ثبات: در سراسر زندگی این را تجربه‌ کرده‌ام که نداشتن “ثبات” ذهنی و عملکردی بزرگ‌ترین عامل از دست دادن فرصت‌های بزرگ زندگی‌ام بوده است. در مقابل، خوبی آلمان‌ها این است که همیشه در یک سطح ثابت، خوب بازی می‌کنند. آن‌ها هیچ‌وقت ستاره‌های درخشانی مثل مسی و رونالدو ندارند؛ اما ستاره‌های‌شان آن‌قدر باثبات هستند که همیشه عملکردشان قابل پیش‌بینی است. این، به‌ترین تعریف از حرفه‌ای بودن است.

۲- سماجت: هر کشور دیگری جز آلمان بود بعد از این همه تورنمنت ناموفق که در به‌ترین حالت تیم به نیمه‌نهایی می‌رسید، دست از تلاش برمی‌داشت. اما ژرمن‌ها بعد از هر شکست دوباره راه طولانی رفتن برای رسیدن را شروع می‌کردند. و بالاخره این بار به مقصد هم رسیدند!

۳- تمرکز: آلمان‌ها همیشه چشم‌شان به چشم‌انداز بزرگی که دارند ـ یعنی فتح جام ـ است. اما برای رسیدن به این چشم‌انداز، همواره به هدف‌های کوچک‌تر نیاز دارد. شاید چند بار شکست خوردن برای یاد گرفتن برنده شدن، خودش هدفی باشد!

معمولا ما اسم این ویژگی‌ها را رفتار ماشینی آلمان‌ها می‌گذاریم؛ اما قهرمانی تیم ملی چند ملیتی آلمان در جام جهانی ثابت کرد این ویژگی‌ها قابل آموزش‌اند؛ به‌شرط این‌که بخواهیم!

دوست داشتم!
۶

هفته‌ی پیش یکشنبه شب فینال جام جهانی برگزار شد و تیم ملی آلمان قهرمان جهان شد. حتی من که در فینال به‌خاطر لیو مسی عزیز طرفدار آرژانتین بودم هم باید اعتراف کنم که آلمان شایسته‌ترین تیم جام بود. در این یک هفته تحلیل‌های متفاوتی از علل پیروزی آلمان ارائه شد. تحلیل‌هایی که اغلب روی برنامه‌ی بلندمدت فدراسیون فوتبال آلمان برای

جام‌جهانی فوتبال این روزها به گام پایانی رسیده است. فردا شب یکشنبه فینال جام بیستم هر برگزار خواهد شد و پرونده‌ی این جام هم بسته می‌شود. اما این روزها بیش از توجه به فینال جذاب آلمان ـ آرژانتین، جهان فوتبال در شوک پیروزی تحقیرآمیز آلمان مقابل برزیل است. چه شد که شانس اول قهرمانی در جام جهانی گرفتار “فاجعه‌ی بلوهوریزنته”ی مورد علاقه‌ی عادل فردوسی‌پور شد؟

خیلی قصد نوشتن مطلب مفصلی ندارم؛ اما فکر می‌کنم سه عامل کلیدی در نابودی رؤیاهای برزیل و مردم‌ش اثر کلیدی داشتند:

۱- محدود بودن شایستگی‌های رقابتی: این بازی به‌خوبی نشان داد که برزیل تنها با تکیه بر قدرت هجومی نیمار و قدرت دفاعی تیاگو سیلوا و البته خوش‌شانسی به نیمه نهایی رسیده است. به‌نظرم اسکولاری با باور به قدرت نیمار فاجعه‌ی اصلی را با دعوت نکردن کاکا و رونالدینیو رقم زد. در لحظات رقت‌بار پایانی بازی، تلاش ناامیدانه‌ی برزیل من را به این فکر انداخت که چه اتفاقی باعث شده تا برزیل بزرگ تا به این حد از ستاره‌های درخشان‌ش تهی شود؟

۲- نداشتن باور و ایمان به قدرت خود: بازیکنان برزیل از همان اول بازی گویی با این تفکر وارد میدان شده بودند که بدون نیمار و سیلوا شانسی برای موفقیت ندارند!

۳- ضعف تمرکز: چهار گل پیاپی آلمان اگر چه براساس قدرت تاکتیکی و تکنیکی این تیم به‌ثمر رسید؛ اما بیش از هر چیزی مدیون از بین رفتن تمرکز بازیکنان برزیل بود!

اگر چه من طرفدار برزیل نیستم؛ اما امیدوارم برای زیبایی فوتبال روزی دوباره همان “جوگوبونتیو”ی هجومی و دوست‌داشتنی برزیل با بازیکنان باشکوه فانتزی‌ش را شاهد باشیم؛ نه این برزیل فیزیکی نتیجه‌گرا و بازیکنان معمولی اما جنگند‌ه‌اش را.

در سخت‌ترین روزها هم نباید فراموش کنیم امید آخرین چیزی است که می‌میرد. 🙂

پ.ن. این یادداشت پیش از بازی فاجعه‌بار برزیل در برابر هلند در بازی رده‌بندی جام جهانی نوشته شده بود. حالا فکر می‌کنم ناامیدی و بی‌تفاوتی را هم می‌شود به سه عامل فوق اضافه کرد.

دوست داشتم!
۶

جام‌جهانی فوتبال این روزها به گام پایانی رسیده است. فردا شب یکشنبه فینال جام بیستم هر برگزار خواهد شد و پرونده‌ی این جام هم بسته می‌شود. اما این روزها بیش از توجه به فینال جذاب آلمان ـ آرژانتین، جهان فوتبال در شوک پیروزی تحقیرآمیز آلمان مقابل برزیل است. چه شد که شانس اول قهرمانی در جام جهانی گرفتار “فاجعه‌ی بلوهوریزنته”ی

“وقتی پیروز می‌شوی همه چیز برایت آسان‌تر پیش می‌رود. ما در گروه بسیار مشکلی قرار داشتیم و پیش از آغاز مسابقات بسیاری می‌گفتند شانس زیادی برای صعود نداریم، اما همیشه به توانایی‌های خودمان باور داشتیم. پیش از آغاز جام جهانی سبک بازی خود را به کل تغییر دادیم و پس از آن اعتماد به‌نفس ما بیش‌تر و بیش‌تر شد. وقتی که در گروه اسپانیا، شیلی و استرالیا صدرنشین می‌شوی، هر سه بازی را می‌بری و ده گل می‌زنی یعنی عالی کار کرده‌ای.

هیچ‌کس فکر نمی‌کرد چنین دستاوردی داشته باشیم؛ اما به نظرم برای ما خودباوری مهم بود. باید انگیزه و اراده‌ی خود را حفظ می‌کردیم و این برای ما خیلی مهم است. فن خال همیشه پشت این تیم بود و سبک بازی ما توسط او چیده شد. برای اغلب ما، سبک های او سبک جدیدی بود اما در بازی‌های دوستانه سخت تلاش کردیم تا با سبک جدید هماهنگ شویم. در این موفقیت هم بازیکنان و هم مربی نقش داشتند. می‌دانستیم که در ضد حملات خطرناک هستیم و فن‌خال به ما کمک کرد که از این ویژگی خود استفاده کنیم. چهار سال پیش در فینال باختیم و حالا فرصت انتقام پیدا کردیم. تیم خوبی داریم که روحیه بالایی دارد. پس چرا نتوانیم قهرمان شویم؟

هنوز راهی طولانی تا فینال در پیش است. به خودمان اعتماد داریم؛ اما همیشه در ابتدا به بازی بعدی فکر می‌کنیم.” (وسلی اشنایدر؛ این‌جا)

جملات وسلی اشنایدر درخشان و الهام‌بخش‌اند و نتیجه‌اش را هم در عمل در نتایج هلند در این جام جهانی می‌بینیم. هلندی که جام جهانی قبلی را خیلی تلخ در فینال از دست داد و یورو ۲۰۱۲ را هم فاجعه‌بار به‌پایان رساند حالا زیباترین تیم جام جهانی برزیل است. چه کسی فکر می‌کرد هلند ظرف چند دقیقه بتواند از شکستی تلخ در برابر مکزیک، پیروزی بسازد؟ اما هلند با شور درونی و انگیزه‌ی خود توانست! 🙂

اشنایدر در حرف‌های‌ش پنج پیشنهاد برای شروع دوباره و موفقیت بعد از یک شکست بزرگ به ما یاد داده است:

۱- خودت را بشناس: شایستگی‌های اصلی خودت را کشف کن!

۲- به توان‌مندی‌های خودت باور داشته باش.

۳- شکست معمولا به‌دلیل فرایندها و روش‌های غلط اتفاق می‌افتد. پس سبک‌ کاری‌ت را مبتنی بر شایستگی‌های اصلی‌ تغییر بده و دوباره شروع کن!

۴- انگیزه و اراده و شور درونی‌ت را برای طی مسیر حفظ و تقویت کن.

۵- گام به گام پیش برو؛ ولی چشم‌انداز نهایی را از جلوی چشم‌ت دور از کن.

دوباره شروع کن. با تکیه بر شور درونی، این بار موفق خواهی شد!

دوست داشتم!
۱۱

“وقتی پیروز می‌شوی همه چیز برایت آسان‌تر پیش می‌رود. ما در گروه بسیار مشکلی قرار داشتیم و پیش از آغاز مسابقات بسیاری می‌گفتند شانس زیادی برای صعود نداریم، اما همیشه به توانایی‌های خودمان باور داشتیم. پیش از آغاز جام جهانی سبک بازی خود را به کل تغییر دادیم و پس از آن اعتماد به‌نفس ما بیش‌تر و بیش‌تر شد. وقتی

مثل همیشه باختیم و حذف شدیم؛ اما‌ آبرومندانه! این تنها یک دل‌خوشی نیست: ایران در میان تیم‌های آسیایی به‌ترین تیم شکست‌خورده بود. تیم ما که به مراتب‌تر از نظر کیفیت فنی و حرفه‌ای بازیکنان از تیم‌های دیگر آسیایی جام‌جهانی عقب‌تر است. تیم ما در برابر حریفانی بسیار بزرگ‌تر از امثال بلژیک و الجزایر و ساحل عاج، بسیار موفق بود. حالا وقت آن است که از کارلوس کی‌روش و بازیکنان تیم ملی برای هیجان و لذتی که با زحمات‌شان در این جام جهانی به ما دادند، تشکر کنیم و به آینده نگاه کنیم.

در یادداشت قبلی درباره‌ی دلایل موفقیت تیم ملی در برابر آرژانتین چند نکته را نوشتم؛ اما شاید بد نباشد به‌ شکست ایران در برابر بوسنی هم نگاه مختصری بیاندازیم. چه شد که با وجود آن همه امید و آرزو و انگیزه باختیم؟ فکر می‌کنم جدا از فاصله‌ی فنی ما با بوسنی، دو عامل اصلی باعث شکست ما در این بازی سرنوشت‌ساز شدند:

۱- ظرفیت ذهنی محدود: کی‌روش بعد از مسابقه با بوسنی گفت: “تمام تلاش‌مان را کردیم اما به نهایت ظرفیت ذهنی رسیدیم.” ما تمامی انرژی و انگیزه‌مان را در بازی با آرژانتین صرف کرده بودیم و دیگر چیزی نبود که به آن در بازی به این مهمی تکیه کنیم! افق بزرگ ذهنی ما بد نباختن به آرژانتین بود که با تحقق آن، متأسفانه راضی شدیم و فراموش کردیم که رقیب اصلی ما از ابتدا بوسنی بود!

۲- نداشتن تمرکز: آندو بعد از شکست از بوسنی گفت: “ما تمام توان خودمان را روی دو بازی اول گذاشته بودیم.” بازیکنان ما در بازی با بوسنی هم از لحاظ بدنی ضعیف و خسته بودند و هم از نظر ذهنی. از تمرکز ذهنی ما که اصلی‌ترین عامل بازی خوب‌مان در برابر آرژانتین بود، در بازی با بوسنی خبری نبود!

بنابراین در این جام جهانی یاد گرفتیم که پتانسیل موفق شدن را داریم؛ به‌شرط این‌که ظرفیت ذهنی‌مان و تمرکزمان را را بالاتر ببریم! همان‌طور که کی‌روش در کنفرانس خبری بعد از بازی با بوسنی گفت: “در این جام فهمیدیم اگر بخواهیم پیشرفت کنیم باید سرمایه‌گذاری کنیم، اگر ایران می‌خواهد به اوج برسد باید مانند رم، بنفیکا و رئال مادرید سرمایه‌گذاری کند. اگر می‌خواهیم بهترین باشیم و به موفقیت برسیم باید شکست مقابل بوسنی را فراموش کنیم و از همین فردا برای پیروزی تلاش کنیم.”

اما جدا از این‌ها حرف‌های لذت‌‌بخش کی‌روش درباره‌ی آرزو کردن برای من بسیار جذاب بود:

“وقتی تهران را ترک می‌کردیم می‌دانستیم که نمی‌آییم جام جهانی را فتح کنیم. هیچ‌کس هم چنین توقعی از ما ندارد. اما ما رؤیاهای خودمان را بالا بردیم. اخیرا در یک روزنامه خواندم که وقتی در مورد گروه ما مقاله نوشته بود حتی نام ایران را هم نیاورده بود. بنابراین ما خواستیم که ایران را در نقشه‌ی راه فیفا قرار دهیم. این اولین هدف ما بود و به آن رسیدیم. الان [پیش از بازی بوسنی] آرزوی ما این است که به مرحله بعدی برسیم. اکثریت فکر می‌کنند که این آرزو دست‌نیافتنی است؛ اما آرزو کردن هزینه‌ای ندارد: پس بگذارید ما حداقل آرزو کنیم.+

اما آرزو و امید، بدون سخت‌کوشی و تمرکز روی چشم‌انداز درست بی‌ثمر است:

“فوتبال رشته‌ای نیست که بتوان با حرف زدن کار را پیش برد؛ بلکه باید با تعهد و آموزش، کار را پیش برد. اگر آرژانتین را شکست داده بودیم می‌توانستیم صعود کنیم. برای من حرف زدن مهم نیست بلکه بردن است که اهمیت دارد. ما بعد از ده ماه، تلاش کردیم بهترین تدارکات را داشته باشیم. هر روز در زندگی‌ام در ایران تلاش می‌کردم که مربیان و فدراسیون را متقاعد کنم که باید همه فکرمان به جام جهانی باشد. ما امید هم داشتیم اما نشد.” +

و حرف‌های او درباره‌ی موضوع جدیدی به‌نام برندسازی ملی:

“مهم‌ترین دستاوردمان از جام‌جهانی این بود: قبل از حضور در این رقابت‌ها هیچ‌کس در مورد ایران صحبت نمی‌کرد؛ اما ما توانستیم بعد از این رقابت‌ها یک احترام بین‌المللی به دست آوریم. این وظیفه‌ی ما در زندگی و فوتبال است تا هر روز بتوانیم جایگاه تیم ملی را ارتقا ببخشیم.(رونوشت به تک‌تک ما …)

سپاس برای این روزهای خوب آقای کی‌روش. امیدواریم راه بزرگ آغاز شده، با خود شما به قهرمانی در آسیا ختم شود. 🙂

دوست داشتم!
۱۱

مثل همیشه باختیم و حذف شدیم؛ اما‌ آبرومندانه! این تنها یک دل‌خوشی نیست: ایران در میان تیم‌های آسیایی به‌ترین تیم شکست‌خورده بود. تیم ما که به مراتب‌تر از نظر کیفیت فنی و حرفه‌ای بازیکنان از تیم‌های دیگر آسیایی جام‌جهانی عقب‌تر است. تیم ما در برابر حریفانی بسیار بزرگ‌تر از امثال بلژیک و الجزایر و ساحل عاج، بسیار موفق بود. حالا

هیجان جام‌جهانی در حال به اوج رسیدن است و بیش از هر چیزی، با وارد شدن تیم ملی کشور عزیزمان ایران به بازی‌ها، جذابیت‌ها برای ما چند برابر شده‌اند. شنبه شب، همه‌ی ایرانی‌های دنیا منتظر بزرگ‌ترین بازی تاریخ تیم ملی بودند: جدال با لیونل مسی ـ که این‌بار استثنائا نمی‌توانست دوست‌داشتنی باشد! ـ و یاران‌ش در تیم ملی آرژانتین.

آن‌چه در میدان از تیم ملی دیدیم، سراسر شور و عشق و تلاش تا آخرین نفس بود. پسران دوست‌داشتنی تیم ملی فوتبال ایران، چنان نمایش درخشانی از خودشان ارائه دادند که دنیا به‌احترام فوتبال ایران ایستاد و همه‌ی آن‌هایی که پیش از بازی، از برتری عجیب و غریب آرژانتین سخن می‌گفتند، مجبور به این اعتراف شدند که ناداوری و خوش‌شانسی تنها عوامل موفقیت آرژانتین در بردن تیم ملی ایران در این بازی بودند. تیم ملی بعد از سال‌ها در این بازی آن‌چنان هیجان و حس غرور و لذت از فوتبال را به ما برگرداند که حتا آن گل لعنتی لحظه‌ی آخر لیو مسی هم نتوانست شادی درونی ما را از بین ببرد.

در ستایش این تیم ملی غرورآفرین سخن بسیار است؛ اما چند نکته‌ که در این بازی و در طول مسیر آماده‌سازی تیم ملی و البته تفکر و رفتار و گفتار کارلوس کی‌روش بزرگ برای من جالب بود را این‌جا یادداشت می‌کنم:

۱- هدف‌گذاری و تدوین استراتژی‌ با در نظر گرفتن داشته‌ها و نداشته‌ها: سال ۲۰۰۶ را هنوز یادمان نرفته که انتظار همه از تیم ملی صعود به مرحله‌ی دوم بود. اما این‌بار همه‌ی ما واقع‌بینانه می‌دانستیم حریفان بسیار برجسته‌ای داریم که کار را بر ما سخت خواهند کرد. بنابراین هدف ما موفقیت با این تعریف بود: خوب بازی کردن در درجه‌ی اول برای اثبات کیفیت فوتبال ایران. با این حال با وجود عدم برابری داشته‌های ما با تیم‌های رقیب به‌ویژه آرژانتین، هدف‌گذاری برد داشتیم؛ از تنها راهی که شدنی بود: استراتژی دفاع و ضدحمله‌های کشنده.

۲- تو آنی هستی که خودت می‌شناسی؛ نه آنی که دیگران می‌شناسند: پیش از سوت آغاز بازی، هیچ‌کس جز کی‌روش و احتمالا بازیکنان تیم ملی نمی‌دانست که قرار است در زمین چه اتفاقی بیفتد و ایران چگونه می‌خواهد در برابر ستاره‌های میلیون دلاری آرژانتین ایستادگی کند. حالا به‌گمانم تمام دنیا فوتبال ما را می‌شناسند.

۳- همه هم‌دل و هم‌قسم تنها و تنها برای یک هدف: تیم ملی فوتبال ایران سال‌ها بود این‌قدر یک‌دل و “تیم” نبود. همیشه افرادی بودند که ساز خود را می‌زدند و مربی تیم هم کنترلی نمی‌توانست داشته باشد (جام ملت‌های آسیای ۲۰۰۰ لبنان، مقدماتی جام‌‌جهانی ۲۰۰۲، جام جهانی ۲۰۰۶ و ده‌ها مورد دیگر هنوز یادمان هست!) اما در این تیم ملی، همه برای موفقیت در کنار هم هم‌دل بودند: از بازیکنان اصلی تا ذخیره‌ها (در پایان بازی شنبه شب، دانیال داوری و رحمان احمدی اولین کسانی بودند که به‌سراغ علی‌رضا حقیقی رفتند!) و هر کسی که با محور بودن تیم ـ و نه خودش ـ مخالف بود، باید از تیم حذف می‌شد (راستی حال آقای رحمتی این روزها چطور است؟)

۴- تصمیم درست را بگیر؛ حرف دیگران مهم نیست: کی‌روش در دوران آماده‌سازی تیم ملی و قبل از بازی با حجم زیادی از درخواست‌ها و انتقادها مواجه بود. اما بدون توجه به حرف دیگران، درست‌ترین تصمیمی را که به آن باور داشت، گرفت. گذشت زمان ثابت کرد که حق با چه کسی بود.

۵- باور داشتن به قدرت ایمان عمیق و امید و آرزو: شاید کم‌تر کسی باور داشت که تیم‌ ملی بتواند چنین بازی درخشانی را انجام دهد. اما کی‌روش به خودش و تیم‌اش و به امیدها و آرزوهای مردم ایران، ایمان داشت و همین، تفاوت‌ را نسبت به تیم‌های ملی ادوار گذشته‌ی ایران رقم زد!

۶- انعطاف‌پذیری: چه کسی باور داشت بازی سرد و کسل‌کننده‌ی ایران مقابل نیجریه به این بازی پر شور و هیجان در برابر آرژانتین بیانجامد؟ کی‌روش عامدانه دست‌ش را رو نکرد و با هر حریفی مطابق ویژگی‌های خودش بازی کرد.

۷- تبدیل هوش‌مندانه‌ی ضعف‌ به توان‌مندی یک سلاح بزرگ رقابتی است: این‌که تیم ملی برآمده از فوتبال کم‌تحرک ایران یکی از دونده‌ترین تیم‌های جام است، واقعا شگفتی‌آفرین است! اما کی‌روش با کار کردن روی قدرت بدنی بازیکنان، از این ضعف آشکار، سلاح رقابتی پنهانی ساخت که هیچ‌کس روی آن حساب نمی‌کرد!

این روزها که موفقیت تیم ملی والیبال در لیگ جهانی هم خنده‌ی مضاعفی را به لبان مردم دوست‌داشتنی کشورمان آورده، عمیقا بر این باور قدیمی‌ام استوار شدم که: ما به کارلوس کی‌روش و خولیو ولاسکو این را بده‌کاریم که به ما یاد دادند که با تلاش کردن، می‌توانیم سقف رؤیاهای‌مان را تا آسمان بالا ببریم …

به‌احترام این دو مربی بزرگ و به‌احترام یوزهای جوان و سربلند و افتخارآفرین ایرانی. زنده‌باد ایران و ایرانی برای همیشه.

دوست داشتم!
۱۶

هیجان جام‌جهانی در حال به اوج رسیدن است و بیش از هر چیزی، با وارد شدن تیم ملی کشور عزیزمان ایران به بازی‌ها، جذابیت‌ها برای ما چند برابر شده‌اند. شنبه شب، همه‌ی ایرانی‌های دنیا منتظر بزرگ‌ترین بازی تاریخ تیم ملی بودند: جدال با لیونل مسی ـ که این‌بار استثنائا نمی‌توانست دوست‌داشتنی باشد! ـ و یاران‌ش در تیم ملی آرژانتین. آن‌چه

“بعید می‌دانم که نیازی به تغییر دادن چیزی باشد. برای آن‌که بتوانم رؤیای‌م را محقق کنم باید به حرکت‌م درهمین مسیری که تا به حال در آن حرکت می‌کردم، ادامه دهم. من سبک بازی‌ام را تغییر نمی‌دهم.” (نیمار؛ این‌جا)

جام جهانی و یک ماه بسیار هیجان‌انگیز رسما آغاز شدند! بازی‌های این دو روز اول جذاب و دوست‌داشتنی بوده‌اند و به‌نظر می‌رسد می‌‌شود به این جام جهانی امیدوار بود! 🙂

درس این هفته را به‌دلیل بازی درخشان نیمار در بازی افتتاحیه (که البته باعث نمی‌شود شاه‌کار داور آن بازی را فراموش کنیم!) از زبان این ستاره‌ی جوان و پرشور فوتبال برزیل انتخاب کرده‌ام. نیمار از چیزی سخن گفته که مدت‌ها است ذهن مرا به خود مشغول کرده است.

مدت‌ها است که به این باور رسیده‌ام تنها راز و یگانه راه رسیدن به رؤیاها، استقامت و پیش‌روی در یک مسیر مستقیم و منحرف نشدن از این مسیر است. واقعیت ماجرا این است که اگر رؤیای‌مان شدنی باشد و اگر راه درستی برای رسیدن به آن انتخاب کرده باشیم (استراتژی!)، برای رسیدن تنها باید صبر داشت و تلاش کرد. در طی کردن این مسیر طولانی برای رسیدن به رؤیاهای بزرگ البته شکست، بدیهی‌ترین گزینه‌ی ممکن است. در این راه سخت، خیلی وقت‌ها رؤیا تنها هم‌چون ستاره‌ای کم‌سو به چشم می‌آید. ستاره‌‌های پرسوی زیادی را می‌بینیم که فکر می‌کنیم همان ستاره‌ی اصلی‌اند؛ اما …

اصل ماجرای ما البته این است که چطور می‌شود رؤیاهای درستی را انتخاب کنیم و چگونه استراتژی‌های مناسبی را برای رسیدن به موفقیت انتخاب کنیم. آن‌ وقت است که می‌شود مثل نیمار از داشتن یک سبک شخصی برای موفقیت که اصل و اساس‌ش نیازی به تغییر ندارد سخن گفت و با رفتن تا رسیدن، رؤیاهای بزرگ را در آغوش کشید! اما این “رفتن تا رسیدن” دقیقا عاملی است که معمولا در زندگی فراموش می‌شود!

هنری فورد ـ بنیان‌گذار مشهور شرکت فورد ـ جمله‌ای دارد که خیلی وقت‌ها به آن فکر می‌کنم: “موانع چیزهای ترسناکی هستند که شما وقتی چشم‌تان را از هدف برمی‌دارید، می‌‌بینید!”

خلاصه کنم که “استراتژی استقامت” را فراموش نکنید!

دوست داشتم!
۷

“بعید می‌دانم که نیازی به تغییر دادن چیزی باشد. برای آن‌که بتوانم رؤیای‌م را محقق کنم باید به حرکت‌م درهمین مسیری که تا به حال در آن حرکت می‌کردم، ادامه دهم. من سبک بازی‌ام را تغییر نمی‌دهم.” (نیمار؛ این‌جا) جام جهانی و یک ماه بسیار هیجان‌انگیز رسما آغاز شدند! بازی‌های این دو روز اول جذاب و دوست‌داشتنی بوده‌اند و به‌نظر

والتر ماتزاری سرمربی اینتر گفت: “اگر کسی بگوید تیم ما می‌تواند قهرمان اسکودتو شود و ما دوم شویم، نتیجه‌ی ما به‌عنوان یک ناکامی دیده می‌شود. آن‌چه اهمیت دارد، شیوه بازی ما در زمین و کسب نتایج خوب است. حداقل باید تا نیم‌فصل صبر کرد؛ پیش از این‌که نظری درباره‌ی این‌که ما کجای جدول می‌توانیم قرار بگیریم، داده شود.”

یکی از بخش‌های کلیدی هر برنامه‌ی استراتژیک تعیین چشم‌انداز سازمان در طول دوره‌ی برنامه‌ریزی است. همیشه در جلسات مشاوره و کلاس‌های مدیریت استراتژیک تأکید می‌کنم که تعاریف معمول از چشم‌انداز یک صفت مهم را در تعریف جا می‌اندازند: درست است که چشم‌انداز یک رؤیای بزرگ و یک هدف کیفی رؤیایی است؛ اما نباید فراموش شود که چشم‌انداز باید در پایان دوره‌ی زمانی مشخص شده محقق شود و این معنای‌ش این است که چشم‌انداز باید یک رؤیای شدنی باشد! آن‌ رؤیای بزرگ و ظاهرا نشدنی یا بلندمدت، در دو جزء دیگر برنامه‌ی استراتژیک دیده می‌شود: فلسفه‌ی وجودی که توصیف‌کننده‌ی چرایی و چیستی فلسفی یک کسب و کار در حالت کلی و بدون توجه به قید زمانی است و هدف بی‌هاگ که هدفی بلندمدت‌تر از دوره‌ی زمانی معمول برای تدوین چشم‌انداز است.

اما سؤال این‌جاست که چگونه می‌توان در زمان برنامه‌ریزی تشخیص داد که چشم‌انداز شدنی است یا خیر؟ ما که از آینده و فرصت‌ها و تهدیدها و قوت‌ها و ضعف‌های‌مان چیزی نمی‌دانیم؟ پاسخ این سؤال در حرف‌های والتر ماتزاری به‌گونه‌ای داده شده است: تدوین و اصلاح تدریجی چشم‌انداز! به‌تر است بگویم در دنیای امروز نیاز به تغییر نوع نگاه ما به برنامه‌ریزی و مدیریت استراتژیک از امری صلب و یک‌باره که یک بار تدوین می‌شود و تا پایان افق برنامه‌ریزی هم همانی است که بود، نه انتخابی که اجباری است. امروزه در دنیایی که سرعت تغییر از سرعت تفکر و تشخیص ما پیشی گرفته است، نمی‌توان با یک هدف ثابت ـ حتی اگر واقع‌بینانه‌ترین هدف دنیا باشد ـ برای مدت طولانی پیش رفت. کسب و کارها نیازمند آن هستند که در ابتدای دوره‌ی برنامه‌ریزی با تعیین چشم‌اندازی که هر دو جنبه‌ی واقع‌بینی و رؤیابینی در آن رعایت شده باشد، حرکت خود را آغاز کنند و به‌تدریج و در طول مسیر، چشم‌انداز خود را تعدیل و اصلاح کنند. شاید به‌نظر بیاید این نکته یک امر بدیهی و طبیعی است؛ اما در مقاله‌ی فردا شب گزاره‌ها خواهید دید که یکی از بزرگ‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین شرکت‌های دنیا در همین دام نگرش صلب به تعیین چشم‌انداز گرفتار شده و به‌سوی نابودی کسب و کار خود پیش می‌رود.

ناگفته پیدا است که این نگاه، برای برنامه‌ریزی موفقیت شخصی و شغلی نیز کاربرد دارد. بنابراین برای موفقیت در رسیدن، یک رؤیای مشخص برای متمرکز ساختن مجموعه‌ی تلاش‌های‌تان تعیین کنید و فراموش نکنید در طول مسیر، آن را اصلاح کنید!

دوست داشتم!
۸

والتر ماتزاری سرمربی اینتر گفت: “اگر کسی بگوید تیم ما می‌تواند قهرمان اسکودتو شود و ما دوم شویم، نتیجه‌ی ما به‌عنوان یک ناکامی دیده می‌شود. آن‌چه اهمیت دارد، شیوه بازی ما در زمین و کسب نتایج خوب است. حداقل باید تا نیم‌فصل صبر کرد؛ پیش از این‌که نظری درباره‌ی این‌که ما کجای جدول می‌توانیم قرار بگیریم، داده شود.” یکی از

خبر خداحافظی یکی از دوست‌داشتنی‌ترین بازیکنان تاریخ، اگر چه قابل انتظار بود؛ اما هم‌چنان شوک‌آور. رایان گیگز را می‌گویم. بیست و چند سال در اوج؛ با بردن ۳۱ جام و جابه‌جا کردن بسیاری از رکوردها. ۶۷۲ بار پوشیدن پیراهن پرافتخار عصر سر الکس در منچستر یونایتد. تنها بازیکنی که از روز اول تا آخر همراه فرگی بود. و البته همیشه در اوج.

رایان گیگز را بیش از همه با گل تاریخی‌اش در نیمه‌نهایی اف‌ای‌ کاپ به آرسنال در اوج آرسن ونگر در آن فصل بی‌نظیر ۹۹-۹۸ به‌یاد سپرده‌ایم. اما “گیگزی” همیشه همین بود. بازیکنی که در چهل سالگی هم به‌ترین بازیکن میدان می‌شد و با گل‌ها و پاس گل‌ها و اعجاز پای چپ هنرمندش، همه را در حیرت فرو می‌برد.

شاید تنها این دو نقل قول از دو افسانه‌ی فوتبال بتواند توصیف کند که گیگزی در یونایتد چه کرد و چه بود:

سر الکس فرگوسن: “وقتی گیگزی به سوی مدافعان حمله می‌کند، هیجان‌زده می‌شوند. آن‌ها دیگر دوست ندارند مدافع باشند!”

الساندرو دل‌پیرو: “من در طول زندگی‌ام دو بار برای دیدن یک فوتبالیست گریه کرده‌ام: نفر اول مارادونا بود و دومی رایان گیگز.”

رور برخی گفته‌های خود “گیگزی” در طول دوران بازی‌ش در این‌جا می‌تواند به ما بیاموزد که چگونه می‌توان افسانه شد:

“من هیچ‌گاه نمی‌خواهم گذشته‌ام را پنهان کنم و نمی‌خواهم در مورد گذشته‌ام سخن بگویم. من همین کسی هستم که می‌بینید.”

“زمانی که همه چیز خوب پیش می‌رود، فوتبال ساده است. اما زمانی که این‌گونه نباشد، فوتبال تبدیل به بزرگ‌ترین امتحان زندگی خواهد شد.”

“اغلب فوتبالیست‌ها به‌دنبال این هستند که هر چه می‌توانند بیش‌تر پول دربیاورند و برای ده هزار دلار تیم‌شان را عوض می‌کنند. اما سؤال من این است: این کار چه تغییری در زندگی‌شان ایجاد می‌کند؟”

“من فوتبالیست نشدم که معروف بشوم. من فوتبالیست شدم که موفق بشوم!”

“هیچ نقطه‌ی کمالی در مسیر شغلی فوتبال من وجود ندارد. من همیشه در حال سخت‌کوشی برای رسیدن به نقطه‌ی بعدی هستم.”

“اگر احساس کنم دیگر در بازی تأثیری نمی‌گذارم ـ چه گل زدن باشد و چه گل ساختن ـ زمان خداحافظی من فرا رسیده است …”

“در مقام یک بازیکن، شما روی دوچرخه خودتان را گرم می‌کنید و سپس وارد زمین تمرین می‌شوید: جایی که همه چیز برنامه‌ریزی شده است و آماده شده تا شما کارتان را شروع کنید. شما درباره آماده‌سازی‌های اولیه‌ای که صورت می‌گیرد، فکر نمی‌کنید. اکنون من [در مقام مربی ـ بازیکن] می‌توانم هر دو طرف تمرینات را ببینم و این مسئله واقعا دید مرا بازتر کرده است.”

رضایت از امروز، لذت بردن از تجربه‌ی زندگی، هدف داشتن، سخت‌کوشی و نگاه جامع‌نگر به همه‌ی ابعاد یک شغل. رایان گیگز با این اصل‌های ساده، افسانه شد.

خداحافظ افسانه‌ی همیشگی. دل‌مان برای‌ت حسابی تنگ خواهد شد …

منابع: + و + و + و +

دوست داشتم!
۴

خبر خداحافظی یکی از دوست‌داشتنی‌ترین بازیکنان تاریخ، اگر چه قابل انتظار بود؛ اما هم‌چنان شوک‌آور. رایان گیگز را می‌گویم. بیست و چند سال در اوج؛ با بردن ۳۱ جام و جابه‌جا کردن بسیاری از رکوردها. ۶۷۲ بار پوشیدن پیراهن پرافتخار عصر سر الکس در منچستر یونایتد. تنها بازیکنی که از روز اول تا آخر همراه فرگی بود. و البته همیشه

این فصل از فوتبال اروپا شاید دردناک‌ترین فصلی بود که من به‌یاد می‌آورم! جدا از نتیجه نگرفتن تقریبا تمامی تیم‌های مورد علاقه‌ام، سه اسطوره‌ی بزرگ فوتبالی زندگی‌ام از فوتبال خداحافظی کردند. هفته‌ی پیش در مورد پویول نوشتم، این هفته برای کاپیتان زانتی می‌نویسم و هفته‌ی آینده به‌یاد رایان گیگز بزرگ.

خاویر زانتی را در این نزدیک به بیست سال در اینتر همیشه به‌عنوان جنگ‌جویی بزرگ و نمادی بی‌نظیر به‌یاد داشتیم. هیچ وقت آن گل‌ش را در فینال جام یوفای سال ۹۸ فراموش نمی‌کنم و اشک‌های‌ش پس از از دست دادن قهرمانی سری آ در فصل منتهی به جام جهانی ۲۰۰۲ …

خاویر زانتی را با همیشه در اوج بودن‌ش به‌یاد می‌آوریم: کاپیتانی که با وجود همه‌ی رفتن‌ها و آمدن‌های بسیار این سال‌های اینتر، همیشه در اوج بود.

تصویر جاودانگی او را با روحیه‌ی مقاوم‌ و تسلیم نشدن‌ش به‌خاطر می‌سپاریم: سال گذشته که در سن ۴۰ سالگی رباط صلیبی پاره کرد، جایی گفت: “دوران فوتبالی من به‌عنوان یک بازیکن به پایان نرسیده. پس از یک مدت طولانی فعالیت، نیاز به یک دوره بازسازی داشتم!

او برگشت و مثل عادت‌ش در اوج خداحافظی کرد! و ما امروز خاطره‌ی کاپیتان زانتی را با حرف‌های‌ش برای خداحافظی در قلب‌مان حک می‌کنیم:

“احساس می‌کنم اکنون زمان خداحافظی فرا رسیده است. از فوتبال چیزهای زیادی به دست آوردم و از تک تک لحظات لذت بردم.

“ترسی از زندگی پس از بازنشستگی ندارم. درست است دلتنگ بسیاری از چیزها خواهم شد: از زمانی که بازیکنی معمولی بودم تا تک تک لحظات حضور در رختکن در تمامی رقابت‌ها. به هر حال روال عادی زندگی همین است.

“می‌توانی ببری یا ببازی. می‌توانی جام‌های بسیاری داشته باشی. اما زمانی که فوتبال به‌پایان برسد، آن‌چه باقی می‌ماند تنها شخصیت تو است.

چرا این‌قدر در اوج دوام آوردم؟ من فقط تلاش کردم تا حد امکان در شرایطی نزدیک به شرایط یک مسابقه‌ی واقعی تمرین کنم.

“من آینده‌ی خودم را به‌عنوان مربی تصور نمی‌کنم. دوست دارم به‌عنوان یکی از مدیران باشگاه اینتر مشغول به‌کار شوم تا از نزدیک با تیم در ارتباط باشم. عشق‌م به این پیراهن با رنگ‌های آبی و مشکی هنوز همانند روز اولین بازی‌م مقابل ویچنتزا تر و تازه است …

و سخن آخر کاپیتان که درسی بزرگ است برای تمامی مدیران ارشد کسب و کارها که قصد دارند کسب و کاری پایدار و ماندنی بنا کنند: “لازم است در پست‌های باشگاه از افرادی استفاده کنید که نماد تاریخ آن هستند؛ کسانی که می‌توانند چیزی به ارزش این پیراهن مقدس بیافزایند و خود را به آن متعلق بدانند.”

همیشه در اوج بودن، خوش‌بینی و جنگیدن با ناملایمات، لذت بردن از تک‌تک لحظات، داشتن کاراکتر شخصیتی ثابت و دوست‌داشتنی، واقع‌بینی و تمرین در شرایط واقعی و عشق همیشه تر و تازه. یک بازیکن مگر می‌شود این همه ویژگی را داشته باشد و جاودانه نباشد؟

خداحافظ کاپیتان!

منابع: این‌جا و این‌جا و این‌جا

دوست داشتم!
۳

این فصل از فوتبال اروپا شاید دردناک‌ترین فصلی بود که من به‌یاد می‌آورم! جدا از نتیجه نگرفتن تقریبا تمامی تیم‌های مورد علاقه‌ام، سه اسطوره‌ی بزرگ فوتبالی زندگی‌ام از فوتبال خداحافظی کردند. هفته‌ی پیش در مورد پویول نوشتم، این هفته برای کاپیتان زانتی می‌نویسم و هفته‌ی آینده به‌یاد رایان گیگز بزرگ. خاویر زانتی را در این نزدیک به بیست سال در