من روز ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۸۵ وارد دنیای کاری حرفهای شدم. چند ماهی در شرکتمان کارآموزی کردم تا اینکه در هفده شهریور سال ۱۳۸۵ بهصورت رسمی مشغول کار شدم. البته قبل از آن هم تجربیات کاری اندکی داشتم؛ اما هیچکدام جدی نبودند. اینگونه شد که من بهعنوان یک کارشناس بیتجربه وارد یک شرکت مشاورهی مدیریت شناخته شده و معتبر شدم و بعد از هفت سال تجربهی لذتبخش و آموزنده، سال گذشته از این شرکت جدا شدم و این روزها در شرکتی دیگر مشغول به فعالیتم. و البته در این یک سال اخیر، تجربهی کار مشاورهای مستقل را هم به تجربیات سازمانیام افزودهام.
بد ندیدم در روزهای اول نهمین سال فعالیتم، یادداشتی بنویسم با موضوع مرور کلی تجربیات این سالها. امید که برای دوستان جوانترم و البته همگان، مفید باشد. پس این شما و این هم هشت درس زندگی شغلی من:
سال اول؛ درس اول: کشف کن! محل کار یک دنیای جدید، اسرارآمیز و جذاب است که باید قوانین موفقیتش را خودت کشف کنی. در دانشگاه هر چیزی یاد گرفته باشی، مطمئن باش فن آخر این یکی را یادت ندادهاند!
سال دوم؛ درس دوم: تمرین کن. عادت کن! وقتی قوانین محیط کاری را یاد گرفتی، رعایت آنها را با تمرین، تبدیل به عادت کن!
سال سوم؛ درس سوم: آمدنت بهر چه بود؟ به این فکر کن که چه کاره هستی یا قرار است باشی؟ تخصصت چیست؟ چشماندازت برای ۵ سال آینده چیست؟ قرار است به کجا برسی؟ و البته: چطور؟ استراتژی شغلیات چیست؟
سال چهارم؛ درس چهارم: گاهی به آسمان نگاه کن! نابغهی عصر در تخصصت هم که باشی، همیشه چیزهایی هست که نمیدانی. خورشید را که در دل آسمان را که ببینی، هر جور باشد نردبان رسیدن به خورشید را هم جور خواهی کرد.
سال پنجم؛ درس پنجم: هنوز نه! تا زمانی که به مشکل حاد و عجیبی برخورد نکردی یا فرصت کسب تجربیات جدیدتر پیش روی تو نیست؛ تغییر شغل و محل کار مخصوصا برای افزایش اندک درآمد تنها باعث کاهش اعتبار حرفهایت میشود. مدیر سازمان بعدی احتمالا برایش وفاداری شما به محل کارتان مهم است و هر شش ماه یک شغل عوض کردن، نشانهی خوبی نیست.
سال ششم؛ درس ششم: زندگی و کار؛ نه کار و زندگی! “تو کار میکنی تا زندگی کنی.” عکس این عبارت، هیچوقت صادق نیست!
سال هفتم؛ درس هفتم: نه بگو؛ به خودت و دیگران! هر روز پیشنهاد کار جذابی را داری؟ پروژههای جدید در راهاند؟ خودت کلی ایدهی بترکان و “تلنگرزننده به کهکشان” داری؟ به فکر محصولی هستی که دنیا را تغییر دهد و تو را هم پولدار کند؟ متأسفانه نمیشود. یک کار را تمام کن و بعد سراغ دیگری برو. در عمق یک اقیانوس، شنا کن و بعد به درون رودخانهی روان بعدی شیرجه بزن. یاد بگیر اول از همه به خودت نه بگویی و بعد هم به دیگران!
سال هشتم؛ درس هشتم: دست خوبت را بهدست من بده! اگر درست متوجه شده باشی که دنیای حرفهایها چه مقتضیاتی دارد؛ احتمالا ظرف این هشت سال، شبکهی بزرگی از متخصصان حرفهای برای خودت ایجاد کردهای. وقتش رسیده از این شبکهی طلایی برای پول درآوردن و گسترش کسب و کارت استفاده کنی!
اینها درسهایی بودند که من از هشت سال کار کردنم در دنیای حرفهای بهدست آوردم. شما هم اگر دوست داشتید، برای من و دیگر دوستان بنویسید شما از تجربیات کار کردنتان چه درسهایی دارید که فکر میکنید بهدرد دیگران هم خواهد خورد. منتظرتان هستم!
من روز ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۸۵ وارد دنیای کاری حرفهای شدم. چند ماهی در شرکتمان کارآموزی کردم تا اینکه در هفده شهریور سال ۱۳۸۵ بهصورت رسمی مشغول کار شدم. البته قبل از آن هم تجربیات کاری اندکی داشتم؛ اما هیچکدام جدی نبودند. اینگونه شد که من بهعنوان یک کارشناس بیتجربه وارد یک شرکت مشاورهی مدیریت شناخته شده و معتبر شدم