نویسنده: هلن کاستر/ مترجم: علی نعمتی شهاب

من در میان نویسندگان مجله‌ی فوربس یک آدم نامتعارف محسوب می‌شوم؛ چرا که زمان‌ام را برای گزارش‌دهی به دو دبیر متفاوت تقسیم می‌کنم. همکاران برای من لطیفه‌ای درست کرده‌اند: دبیر A از سمت راست مرا به سمت خودش می‌کشد و دبیر B از سمت چپ؛ تا جایی که بعضی روزها فکر می‌کنم بدنم از هر دو طرف درازتر شده است! اما به هر حال کار دارد انجام می‌شود؛ چرا که ما خوب ارتباط برقرار می‌کنیم و هدف‌های مشترکی داریم. دبیر A می‌گوید فکر می‌کند کارهای زیادی هست که می‌توانیم با فرهنگ کنونی سازمان انجام دهیم.

او به من گفت: “ما در محیطی کار می‌کنیم که آدم‌ها، اغلب به شدت کاری هستند و دوست دارند کمک کنند. می‌دانیم که هر کسی به سخت‌ترین شکلی که می‌تواند کار کند و انسان‌ها با بی‌میلی کار نمی‌کنند یا از زیر کار در نمی‌روند. این چیزی است که اعتماد کردن و همکاری را راحت‌تر می‌کند.”

هر چه شرکت‌ها دیوارهای درونی خود را بر می‌دارند ـ مثلا واحد بازاریابی با واحد مالی بیش‌تر ارتباط برقرار می‌کند ـ افراد بیش‌تری خود را گرفتار پاسخ‌گویی به مدیران مختلف می‌بینند. در شکل ایده‌آل هر فرد درگیر یک مأموریت خاص در سازمان است، هیچ یک از رؤسا خود را از دیگری بالاتر نمی‌داند و زیردست هم دقیقا می‌داند که وظایف‌اش چیست و چگونه مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. در سایر موارد رؤسا ممکن است برنامه‌هایی ناسازگاری یا دیدگاه‌های مختلفی در مورد جهت‌ حرکت سازمان داشته باشند.

آنیتا آتریج یک مربی شغلی در کلوپ ۵ بعد از ظهر ـ یک شبکه‌ی مشاوره‌ی شغلی ـ می‌گوید: “ارتباطات مهم‌ترین بخش این فرایند است. اگر رؤسای شما با هم‌دیگر خوب همکاری نکنند، شما مجبورید با آن‌ها برای دست یافتن به یک راه‌حل برد ـ برد مذاکره کنید.” آتریج می‌گوید در چنین موقعیتی با هر دو مدیر صحبت کنید و به آن‌ها بگویید که مدیر A یک چیز می‌خواهد و مدیر B چیز دیگری می‌خواهد و سپس راه‌حلی را که نیازهای هر دو را پوشش بدهد، ارایه دهید.

اگر در نبرد میان منیت‌ها گیر افتادید، تلاش کنید مسئله را غیرشخصی کنید و بر آن‌چه برای شرکت بهتر است تمرکز کنید. این پیشنهاد ویکی لین معاون تحقیقات و مشاوره‌ی وب سایت مشاوره‌ی شغلی Vault.com است.

هر چقدر جوان‌تر و بی‌تجربه‌تر باشید، رد کردن درخواست‌های آدم‌ها سخت‌تر است. این یک وضعیت دشوار مربوط به سن و سال آدم‌هایی است که در قعر هرم سازمان قرار دارند: دریافت درخواست‌های هم‌زمان بی‌پایان از آدم‌های بی‌شمار!

لین می‌گوید: “شما می‌خواهید همه راضی کنید؛ اما در عمل هیچ کس را راضی نمی‌کنید!” هر کسی نگران این است که “کدام کار من را دیرتر انجام داده‌ای؟”

وقتی روزنامه‌نگاری را شروع کردم، به تهیه‌کنندگان خبر متفاوتی در دفتر خبر یک شبکه گزارش می‌دادم. من دایما تکالیفی که تهیه‌کنندگان خبر مختلف حیاتی می‌دانستند را با هم قاطی می‌کردم و نمی‌دانستم چطور حجم کاری خودم یا تقاضاهای رؤسا را مدیریت کنم. آتریج می‌گوید که در چنین موقعیتی شما باید تلاش کنید برای تعیین فرجه‌های زمانی کار خود مذاکره کنید؛ چیزی که من هرگز حتی به فکرش نیفتاده بودم.

آتریج می‌گوید: “اگر چند ضرب‌العجل زمانی برای ساعت ۸ صبح فردا دارید، از یکی از رؤسا بپرسید که آیا او می‌تواند کار را دیرتر تحویل بگیرد؟ پاسخ احتمالا خیر است؛ اما خوب حداقل تلاش‌تان را کرده‌اید. شما به سرعت یاد می‌گیرید کدام رئیس تمایل به پذیرش چنین درخواستی دارد و از چه کسی دیگر نباید حتی سؤال کنید.” آلتریج می‌گوید تا حد امکان به رئیس‌تان یک گزینه هم بدهید؛ به جای این‌که فقط به او بگویید: “نمی‌توانم!”

سبک‌های رؤسای‌تان را یاد بگیرید و آن‌ها را با مطلع کردن در مورد این‌که دارید چه کاری برای چه کسی انجام می‌دهید، خشنود سازید. دبیر B از من می‌خواهد که هر ۴۸ ساعت به او گزارشی بدهم در مورد کاری که دارم انجام می‌دهم و مسائلی که ممکن است با‌ آن‌ها مواجه شوم. دبیر A خیلی به کار من کاری ندارد، فقط می‌خواهد که کاری که توافق کرده‌ایم سر وقت انجام شود. تا وقتی من به آن‌ها نگویم، هیچ یک از این دو نمی‌دانند که دارم برای دیگری چه کاری انجام می‌دهم. اغلب اوقات من بدون مشکل خاصی به صورت تصادفی کار این دو را انجام می‌دهم و تنها گزارش کارم را به دفاتر آن‌ها می‌دهم؛ اما وقتی سرم شلوغ است و مطمئن نیستم که چگونه باید کارها را اولویت‌بندی کنم، به هر دوی آن‌ها ای‌میل می‌زنم. در این میل فهرست وظایف کاری خودم را یادداشت می‌کنم و از آن‌ها می‌خواهم که پیشنهادات‌شان را به من بدهند.

شیوه‌ی سازماندهی من به نفع جمعی ما نیز کمک می‌کند. ویکی لین پیشنهاد می‌کند تقویم‌ کاری‌تان را طوری بخش‌بندی کنید که زمان خاص کار برای هر رئیس در آن مشخص شود. مثلا صبح‌ها فقط روی پروژه‌ی مدیر A کار کنید. او پینشهاد می‌کند که ارتباطات زیادی با رؤسای‌تان داشته باشید و نه ارتباطات کم و محدود. او توصیه می‌کند: “از مایکروسافت اوت‌لوک یا نرم‌افزارهای مدیریت زمان و فعالیت‌ها استفاده کنید تا مشخص شود دارید چه کار می‌کنید.”

خدمت کردن به چند رئیس مختلف می‌تواند مزیت‌های خاص خودش را داشته باشد. این امر می‌تواند شما را با سازمان بیش‌تر درگیر کند و البته باعث شناخته شدن شما شود. شما می‌توانید از تجربه کردن سبک‌های مدیریتی و سطوح دانش متفاوت دو آدم گوناگون چیزهای زیادی بیاموزید. اما بعضی اوقات مجبورید یکی از رؤسا را در برابر دیگر انتخاب کنید و این احتمالا برای مسیر شغلی شما هم مفید خواهد بود.

خانم لین می‌گوید: “شما نمی‌توانید وقتی یک پای‌تان روی پله‌ی اول گیر کرده به پله‌ی دوم بروید. گاهی اوقات مجبورید چیزی را از دست بدهید تا بتوانید گام بعدی را بردارید.”

منبع

پ.ن. مدتی است به انتشار مجموعه ترجمه‌های منتشر شده در این وبلاگ همراه با مجموعه‌ی مشابهی از مقالات مربوط به کار حرفه‌ای و بهره‌وری شغلی که ترجمه کرده‌ام (و هنوز این‌جا منتشر نشده) در قالب کتاب فکر می‌کنم. با توجه به استقبالی که از برخی از این مقالات روی وب شده (از جمله آمار هیت فید و خود وبلاگ یا کپی پیست‌هایی که شده‌اند!)‌ به نظرم این‌طوری افراد بیش‌تری می‌توانند از این مقالات استفاده کنند. اگر کسی از خوانندگان محترم این وبلاگ می‌تواند در این زمینه به من کمک کند، لطفا از طریق gozareha@gmail.com به من یا صفحه‌ی تماس با من در این زمینه به من اطلاع دهد. پیشاپیش متشکرم.

دوست داشتم!
۰

نویسنده: هلن کاستر/ مترجم: علی نعمتی شهاب من در میان نویسندگان مجله‌ی فوربس یک آدم نامتعارف محسوب می‌شوم؛ چرا که زمان‌ام را برای گزارش‌دهی به دو دبیر متفاوت تقسیم می‌کنم. همکاران برای من لطیفه‌ای درست کرده‌اند: دبیر A از سمت راست مرا به سمت خودش می‌کشد و دبیر B از سمت چپ؛ تا جایی که بعضی روزها فکر می‌کنم بدنم

مدیریتی‌ها کلا این هفته تعطیل بودند ظاهرا! این هفته نوشته‌های آی‌تی بیش‌تر بودند؛ اما توصیه‌ی اکید می‌کنم دو یادداشت نادر خرمی‌راد را که به دلیل اهمیت‌شان برخلاف طبقه‌بندی همیشگی لینک‌های هفته در ابتدا به آن‌ها رجوع داده‌ام، حتما بخوانید.

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم.
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

تمایز تخصص و حوزه کاری و سنتی یا مدرن (نادر خرمی‌راد؛ به همه‌ مخصوصا جوانان تازه‌کار توصیه‌ی اکید می‌کنم این دو مطلب را در مورد این‌که در دنیای امروز تخصص یعنی چه؟ بخوانند.)

مدیریت:

شبکه های اجتماعی در کسب و کار تجاری و مدیریت دانش اکسنچر (احسان اردستانی درباره‌ی کارهای جالب اکسنچر در مورد محیط کاری ۲٫۰)

Job 2.0 ـ فصل مشترک تکنولوژی و شغل (مهرداد نایب)

معرفی کتاب (۱) بانوی ثروتمند (وبلاگ همینا؛ از من هم خواسته‌اند در آستانه‌ی نمایشگاه کتاب، کتاب‌های خوبی را که خوانده‌ام معرفی کنم. امیدوارم همین هفته حوصله کنم!)

بمیریم راضی می‌شوند؟ (مجید آواژ) و قصه غصه ما (علی واحد) هر دو درباره‌ی مصایب شرکت‌داری مخصوصا از نوع خصوصی‌اش در محیط کسب و کار ناسالم و به‌شدت دولتی امروز ایران. با کمال تأسف بسیاری از نکاتی که اشاره شده در محیط مشاوره هم وجود دارد.

بانک تجارت ، و سازمان یادگیرنده و یادگیری سازمانی (استاد پرویز درگی)

معضلی به نام پشتیبانی نرم‌افزار (بخش نخست) (امیر نام‌آور در وبلاگ ایده. عجیب و دردآور؛ اما واقعی!)

تجلیل از دکتر علینقی مشایخی برگزار خواهد شد (خبر بسیار خوب!)

فناوری اطلاعات:

فیدهای خود را به یک مجله آنلاین تبدیل کنید! و بچه‌های عصر دیجیتال (بانمک!) و اپل‌نامه (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

فید متن کامل بگیرید (در گودر البته با افزونه‌ای برای کروم و فایرفاکس) (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

طول موج ارتباط! (علی واحد؛ وبلاگ رادمان درباره‌ی تفاوت‌های موجود در زبان تخصصی)

هوشمند باشه؛ موبایل هم نبود نبود! (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

میراث ماندگاری به مانند «وبلاگ» (آرمان امیری درباره‌ی این‌که وبلاگ، شاید پس از مرگ‌مان مهم‌ترین میراث ماندگار ما باشد …)

دوست دارم یا موافقم؟ (نگاه جالب وبلاگ بامدادی به موضوع لایک در دنیای مجازی!)

افزایش استفاده از شبکه‌های اجتماعی برای اهداف تحصیلی و شغلی (جالب!)

تیم برنرز لی: ارائه دهنده اینترنت و آب شرب مثل هم باشند (ایده‌ی جالبی است!)

سونی دو تبلت جدید خود را معرفی کرد (چقدر هم خوشگل‌اند!) و اینتل با سیستم‌عامل اندروید وارد بازار تبلت‌ها می‌شود (دعوا داغ‌تر می‌شود!)

۲۴۱ میلیارد دلار ارزش رایانش ابری ۲۰۲۰

گوگل برنامه Google Docs را برای اندروید عرضه کرد در کنار این خبر جالب که: نسخه بتای «آفیس ۳۶۵» از راه رسید (ورود رسمی مایکروسافت به دنیای رایانش ابری!)

شوک امنیتی؛ وقتی اپل اطلاعات مکانی کاربران را ثبت می‌کند و جوابیه‌ی اپل: اپل سکوت را شکست: ثبت اطلاعات مکانی کاربران آی‌فون یک “ضعف امنیتی” است

سخنان جدید مدیرعامل نوکیا درباره تحولات جدید این شرکت (تشریح برنامه‌های عملیاتی نوکیا برای اجرایی کردن استراتژی جدید نفوذ در بازارش: استفاده از ویندوز فون) و در همین رابطه: واگذاری سیمبین به شرکت Accenture (عجب!)

آینده‌ی تجارت در فروش اینترنتی (نگاهی به اوضاع تجارت الکترونیک در آلمان)

اندروید هوس برانگیزتر از آیفون! و تعداد کاربران iOS در اروپا دو برابر کاربران اندروید (آماری از وضعیت سهم بازار و نرخ رشد این دو سیستم‌عامل)

روند فروش آی‌پد بالاخره نزولی شد (البته به دلیل پایین آمدن توانایی اپل در تولید به دلیل کاهش تأمین قطعات پس از زلزله‌ی ژاپن)

ویندوز ۷ برخوردار از ۱۵ هزار نرم‌افزار

سرویس کرایه فیلم از سوی یوتیوب راه‌اندازی شد

فروش ۳۵۰ میلیون نسخه ویندوز ۷ شرکت مایکروسافت در ۱۸ ماه

عاقبت آیفون سفید به بازار آمد و شروع ساخت آی‌فون ۶،شایعه یا حقیقت؟

توافق گوگل، یاهو و مایکروسافت بر سر استانداردهای تبلیغات آنلاین

کاسپرسکی: ۷۰ نوع بدافزار برای آندروید

ارسال در پس زمینه، عضو جدید آزمایشگاه جی میل

یک میلیون و ۳۰۰ هزار پورت‌های نصب شده از سوی ندا (باور کنیم؟)

نقش مایکروسافت در کاهش سود یاهو (کلا آدم‌فروشی بیش نیستند این بیل و استیو مایکروسافت!)

امکان اجاره e-book توسط کاربران Kindle

نسخه جدید نرم‌افزار مدیریت منابع انسانی اوراکل عرضه می‌شود

خداحافظی با پدر سی‌دی

اقتصاد:

ما و بیژن (پست جنجالی حامد قدوسی در مورد دلایل مطلوب نبودن بیزینس بیژن از دید او که باعث واکنش طرف‌داران اقتصاد آزاد شد!) و سرمایه‌دار منفعت‌رسان (که به نوعی مکمل پست قبلی بود در مورد نمونه‌ی سرمایه‌داری مطلوب از نظر حامد) و اسراف و رشد (در این پست سوم، حامد نوشت که منظورش مخالفت با آزادی اقتصادی آدم‌ها در کسب و کارشان نبوده و صرفا اشاره‌ای داشته به این‌که خروجی‌های اقتصاد سرمایه‌داری صرفا برای کل جامعه بهینه نیستند) و دخالت در بازار مسکن (درباره‌ی این‌که لزوما موضوع دو ساله شدن قراردادهای اجاره توسط دولت، ناهنجاری را در بازار اجاره ایجاد نمی‌کند.)

آزادی اقتصادی در تنگنا (این پست حجت قندی پاسخی است به پست اول حامد)

چرا رسیدن به نرخ بیکاری صفر ممکن نیست (علی دادپی)

باز هم سیاست جدید در بازار مسکن (این هم تحلیلی دیگر در مورد قضیه‌ی دو ساله شدن قراردادهای مسکن از وبلاگ مجله‌ی اقتصادی (IRPD ONLINE JOURNAL))

نحوه محاسبه قیمت سکه طلا (احسان نصیری)

روزانه ۱۸ هزار چک در ایران برگشت می‌خورد، افزایش ۲۰ درصدی اجاره خانه در تهران / این افزایش ادامه خواهد داشت و رشد ۱۳۴ درصدی نقدینگی در پنج سال اخیر (من تشکر می‌کنم بابت این همه امنیت و عقلانیت اقتصادی در کنار هم!)

پیشنهاد همه‌پرسی در مورد حذف صفر از پول ملی ایران (جوگیری مقامات اقتصادی کشور هم‌چنان ادامه دارد …)

پ.ن. ۱. لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲. اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم و طنز و چیزهای دیگر!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

مدیریتی‌ها کلا این هفته تعطیل بودند ظاهرا! این هفته نوشته‌های آی‌تی بیش‌تر بودند؛ اما توصیه‌ی اکید می‌کنم دو یادداشت نادر خرمی‌راد را که به دلیل اهمیت‌شان برخلاف طبقه‌بندی همیشگی لینک‌های هفته در ابتدا به آن‌ها رجوع داده‌ام، حتما بخوانید. پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از

نویسنده: پیتر برگمان؛ ترجمه: علی نعمتی شهاب

در حالی که داشتم توسط تلفن همراه‌ام با کسی صحبت می‌کردم ـ یادم نمی‌آید که چه کسی بود و در چه موردی با هم صحبت می‌کردیم ـ سه فرزندم را از آپارتمان‌مان به سمت مینی‌ون خودم ـ که کنار خیابان پارک شده‌ بود ـ راه‌نمایی می‌کردم.

من تلفن را در دست راست‌ام گرفته بودم و چندین کیسه را در دست چپ‌ام و در همین حال سعی می‌کردم بچه‌ها را از پریدن وسط خیابان باز دارم. در حالی که دانیل پسر دو ساله‌ام به شلوارم آویزان شده بود، سوفیا و ایزابل ـ به ترتیب چهار ساله و هشت ساله ـ با دیدن ماشین در کنار خیابان شروع به دویدن به سمت آن کردند.

قبل از این‌که از پیاده‌رو خارج بشوند من فریاد کشیدم: “صبر کنید!” آن‌ها دقیقا سر موقع ایستادند و این کار باعث شد با ماشینی که داشت از خیابان رد می‌شد تصادف نکنند. این وضعیت باعث شد آدرنالین زیادی در خون من ترشح شود. حرف زدن‌ام را متوقف کردم. در واقع من باید قبل از پیش آمدن این اتفاق تلفن را قطع می‌کردم‌ ـ حالا این برای‌ام روشن بود ـ ؛ اما این کار را نکرده بودم. با خودم فکر می‌کردم که از وقوع چه فاجعه‌ای جلوگیری کرده‌ام.

این‌که چه چیزی باعث تغییر رفتار آدمی می‌شود، بسیار جذاب است.

من به مکالمه‌ام با تلفن ادامه دادم و در همین حال فرزندان‌ام را تا خودروی‌مان راهنمایی کردم. وقتی روی صندلی راننده نشستم، استارت زدم، دنده عقب گرفتم و چرخیدم تا عقب‌ام را ببینم، هنوز داشتم با تلفن صحبت می‌کردم. در حالی که ماشین را با سرعت کمی به عقب می‌بردم و سعی می‌کردم که این کار مکالمه‌ام را مختل نکند، به آرامی به بچه‌ها گفتم: «کمربندها را ببندید!»

در همین حال سیستم حس‌گر خودرو شروع به بوق زدن کرد که علامت آن بود که چیزی پشت سر من قرار دارد. از پنجره‌ی عقبی نگاهی به بیرون انداختم؛ اما چیزی ندیدم. بنابراین با توجه به عجله‌ام و در حالی که هنوز با تلفن صحبت می‌کردم و هم‌زمان به بچه‌ها اشاره می‌کردم کمربندهای‌شان را ببندند و به آرامی دنده عقب می‌رفتم، صدای بوق سیستم را نادیده گرفتم؛ حتی وقتی که بوق‌ها به شکل ممتد درآمدند.

ناگهان ماشین تکان شدیدی خورد و من صدای برخوردی را شنیدم. به ترمزها لعنتی فرستادم و بالاخره تلفن را قطع کردم. بعد از خودرو پیاده شدم و به عقب آن رفتم. آن‌جا دو موتور سیکلت له شده را دیدم!

من می‌توانستم وقتی در نمای عقبی که در صفحه GPS‌ام نمایش داده شده بود یا وقتی سیستم شروع به بوق زدن کرد آن‌ها را تشخیص دهم. اما حواس‌ام خیلی پرت شده بود.

چیزی که مرا خیلی ترساند این بود که ممکن بود کسی هم سوار این موتورسیکلت‌ها می‌بود. یا اصلا می‌شد به جای این موتورسیکلت‌ها بچه‌هایی در حال بازی کردن باشند. من قسر در رفتم. کسی صدمه ندید. اما من در عین شکرگزاری، به شدت آشفته بودم.

رانندگی در حال صحبت کردن با تلفن، معادل رانندگی در حال مستی است. اس‌ام‌اس زدن حتی از آن بدتر است: کسانی که در حال رانندگی اس‌ام‌اس می‌زنند، احتمال تصادف‌شان ۲۳ برابر است؛ چنان‌که اخیرا یک مطالعه نشان داده که رانندگانی که در حال رانندگی اس‌ام‌اس می‌زنند یا دریافت می‌کنند، در ۴٫۶ ثانیه از هر ۶ ثانیه اصلا جاده را نگاه نمی‌کنند.

این ثانیه‌های حواس‌پرتی ـ نگاهی کوتاهی انداختن به تلفن اغلب نامحسوس‌ترین لحظه بی‌توجهی است ـ تفاوت میان اجتناب از تصادف را با تصادف کردن ایجاد می‌کنند.

نکته جالب همین جا است: همه ما با این‌که این موضوع را می‌دانیم، باز هم کار خودمان را می‌کنیم!

ما همه کارهایی را که می‌دانیم در بلند مدت ما را از مسیرمان منحرف می‌کنند انحام می‌دهیم. مثلا تلاش برای ثابت کردن بر حق بودن‌مان وقتی این موضوع هیچ اهمیتی ندارد یا پاسخ‌گویی به یک ای‌میل در یک کنفرانس چند جانبه.

چرا این کارها را متوقف نمی‌کنیم؟ چه چیزی صحبت نکردن با تلفن همراه را در هنگام رانندگی یا کنار گذاشتن یک ادعا را قبل از آن‌که دیر شود، سخت می‌کند؟

جالب است که ما به دلیل ضعف تخیل‌مان فکر می‌کنیم می‌توانیم از این‌ کارها فرار کنیم! (و من خودم را هم در این میان مستثنا نمی‌کنم.)

مثلا فکر می‌کنیم: بقیه مردم وقتی با گوشی‌شان صحبت می‌کنند تصادف می‌کنند؛ ولی من نه! با توجه به تجربیات من در زمینه مکالمه با تلفن در حین رانندگی، خیلی سخت بشود تصور کرد که ممکن است من تصادف کنم! بنابراین هم‌چنان به صحبت کردن با تلفن در زمان رانندگی ادامه می‌دهیم!

اگر ضعف در تصور مسئله اصلی باشد، تقویت تخیل‌مان و تمرین دادن آن راه حل مسئله است.

آیا در دنیای اصول تغییر رفتارهای انسانی، اجماعی درباره‌ی این‌که کدام یک از دو عامل ترس یا پاداش تأثیر بیش‌تری دارند، وجود دارد‍؟ یا خیر برخی معتقدند شما هم‌زمان به هر دوی آن‌ها احتیاج دارید. تجربه‌ی من حاکی از آن است که شما هر دو را لازم دارید؛ ولی نه به صورت هم‌زمان. اگر می‌خواهید رفتارتان را تغییر دهید، با کمی ترس شروع کنید و بعد پاداش گرفتن را تجربه کنید.

ترس یک کاتالیزور بسیار خوب است. ترس مرحله‌ی اول پرتاب موشک و نیروی محرک آغازین ما برای حرکت در فضای سکون است. اخیرا من ـ و بیش از ۳٫۵ میلیون نفر انسان دیگر ـ یک ویدئوی ۴ دقیقه‌ای را تماشا کردیم که تصادف ایجاد شده توسط یک دختر نوجوان را که به دلیل ارسال اس‌ام‌اس در حین رانندگی رخ داده بود، دراماتیزه می‌کرد. این ویدئو جزئیات جالب تصادف و پی‌آمدهای آن را نشان می‌داد.

من دختری را با صورت خونین نگاه می‌کردم که از غم دوستانی که کشته بود، مات و مبهوت اطراف‌اش را نگاه می‌کرد. من درد، تأسف و نابودی درونی او را احساس می‌کردم.

بعد از دیدن آن ویدئو من استفاده از تلفن همراه‌‌ام را در ماشین متوقف کردم. دیدن آن ویدئو تجربه‌ای در مورد آینده‌ی احتمالی خودم به من داد. من می‌توانستم تصور کنم که احتمال داشت اگر من هم آن خودرو را می‌راندم، اتفاق مشابهی رخ دهد.

چیزی که در مورد ترس مفید است، ایجاد یک حس تجربه‌ی حال از آینده‌ی محتمل است. حتی اگر ما از آینده بترسیم، ترس، هم‌اکنون در ما وجود دارد. و با توجه به این‌که تصمیم‌گیری ما به تجربه کنونی ما وابسته است، می‌خواهیم که رفتارمان را برای کاهش ترس‌مان تغییر دهیم.

با این حال این آخرِ ماجرا نیست. من از گفتن‌اش متنفرم؛ اما چند روزِ بعد از له کردن موتورسیکلت‌ها و چند روزِ بعد از تماشای آن ویدئو، من به عادت مکالمه با تلفن همراه در حین رانندگی برگشتم!

ترس ناپایدار است. ترس خسته‌کننده و استرس‌زا است و در طول زمان از بین می‌رود. مقصود ترس، کوتاه‌مدت است. برای تغییر در بلند مدت، تجربه‌ی ترس باید با تجربه‌ی یک زندگی بهتر تکمیل شود.

این گام دوم است: پاداش‌دهی! یک قولِ عملی به خودمان در مورد به‌بود وضعیت کنونی! خوراکی که ما را برای ادامه دادن به عادت خوب‌مان به جای عادت بد قبلی ترغیب می‌کند.

من وقتی متوجه شدم که آن ویدئو را دوباره قبل از یک رانندگی طولانی با خانواده‌ام، نگاه کرده‌ام (یک ترس محرک.) سپس من به این فکر کردم که رانندگی بدون حواس‌پرتی چه احساسی دارد! من وارد یک ریتم جدید شدم و آن را تثبیت کردم. من از خودِ رانندگی لذت بردم. من یک گفتگوی بسیار خوب با همسرم النور داشتم. کشف کردم که این، بهترین رانندگی من در یک دوره طولانی مدت بوده است.

بنابراین با ایجاد یک ترسِ مفید شروع کنید و سپس آثار مثبت انتخاب‌تان را به خود یادآوری کنید.

در میانه‌ی استدلال خود ـ وقتی اصرار دارید که کار درستی می‌کنید، در حالی که اصلا این موضوع اهمیتی ندارد ـ لحظه‌ای تأمل کنید تا آدم‌هایی را تصور کنید که دیگر نمی‌خواهند با شما گفتگو کنند. با دیدن این صحنه از آن‌ها عذرخواهی کنید و صحنه را ترک گویید. گزارش ارزیابی عملکردتان را با نظرات آن‌ها بر روی آن در نظر بگیرید. سعی کنید واقعا در لحظه‌ی کنونی، آن گزارش را ببینید. این ترس به شما در متوقف کردن بحث و جدل‌تان کمک می‌کند.

سپس به خودتان اجازه دهید که از آن تصاویر ترسناک فاصله بگیرید و مطمئن شوید که به تغییر کیفیت گفتگوهای‌تان، لذت بردن دیگران از آن و اضطراب کم‌تر خودتان توجه کافی می‌کنید. این وضعیت ـ مانند رانندگی آرامش‌بخش و بدون تلفن همراه من ـ پاداشی است که تغییر ایجاد شده توسط شما را پایدار می‌کند!

منبع

دوست داشتم!
۰

نویسنده: پیتر برگمان؛ ترجمه: علی نعمتی شهاب در حالی که داشتم توسط تلفن همراه‌ام با کسی صحبت می‌کردم ـ یادم نمی‌آید که چه کسی بود و در چه موردی با هم صحبت می‌کردیم ـ سه فرزندم را از آپارتمان‌مان به سمت مینی‌ون خودم ـ که کنار خیابان پارک شده‌ بود ـ راه‌نمایی می‌کردم. من تلفن را در دست راست‌ام گرفته

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم.
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

با این توضیحات لینک‌های هفته را مرور می‌کنیم:

مدیریت:

مدیریت زمان با تکنیک Time Boxing و اولویت‌بندی فعالیت‌ها (امیر مهرانی)

اگر فقط بگویید نمی‌شود، نمی‌شود و مدیریت ذینفعان پروژه – قسمت دو و دو مشکل در راه‌اندازی مدیریت پروژه و الگو و نمونه طرح مدیریت نیازمندی‌های پروژه (مهدی عرب عامری)

به مناسبت درگذشت بیژن پاکزاد (مایا؛ کسب و کار الکترونیکی)

“همینا”ست که مهمه (وبلاگ همینا)

کارشناس یا مدیر (نادر خرمی راد)

اعتبار در تحقیقات مدیریت (نیام یراقی)

باشگاه استیل آذین منحل شد (البته آخرش منحل نشد؛ ولی نکاتی که آقای درگی گفتند مهم است و باید مورد توجه همه‌ی مدیران قرار بگیرند) و بیژن پاکزاد طراح جهانی لباس مردانه ، عطر و جواهرات درگذشت و فرآیند انتخاب مدیران ارشد در ایران و سخنرانی در همایش سراسری مدیران و رؤسای حوزه‌ها و شعب بانک سرمایه (استاد پرویز درگی)

بی تخصصی، بیماری خاموش و کشنده (دقیقا مشکلی که آقای آواژ گفتند من را هم آزار می‌دهد …) (مجید آواژ؛ روزنوشته‌های بهساد)

اهدافی را تعیین کنید که برای کارکنان تان قابل دسترس باشد (محمد سالاری)

کمیته یعنی چه؟

فناوری اطلاعات:

وب، مخاطبان روزنامه‌ها را بلعید و کاربران ماهانه ۷۰۰هزار میلیارد دقیقه در فیس‌بوک آنلاین هستند (بزرگی عددش غیرقابل باوره!) (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

بگذارید راحت بگویم: کمی گیج شده‌ام و عادت‌های بد در استفاده از فناوری و راه حل های آن (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

به جای واژه غلط اینترنت ملی، بگوییم شبکه ملی اطلاعات … (این مطلب مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی را به‌واسطه‌ی اهمیت‌اش جدا گذاشتم. این، مهم‌ترین مطلب این هفته است و شدیدا مطالعه‌آش توصیه می‌شود.)

شبکه‌های اجتماعی چگونه کسب‌و‌کار را متحول کرده‌اند

کسب و کار‌های کوچک و متوسط شبکه‌های اجتماعی

گزارش مجمع جهانی اقتصاد از وضعیت ICT

آزادی اینترنت؛ ایران، رتبه‌ی اول از آخر

Google ارزشمندترین برند جهان است، تاریخچه و وضعیت نام‌ های دامنه (Domain Names) به روایت تصویر، در فروشگاه اپلیکیشن های Apple چه می‌گذرد؟، برندگان و بازندگان شبکه های اجتماعی[اینفوگرافیک] و سیر تکاملی سیستم مدیریت محتوای WordPress به روایت تاریخ و آمار (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

ضریب‌نفوذ یا قدرت خرید؛ مسئله این است

پیدا کردن مطالب جالب توجه در گوگل‌ریدر (این سایت پیج‌رنک به به دردهای دیگری هم می‌خورد که بعدا می‌نویسم.)

استقبال از جشنواراه فاوا (جشنواره‌ی ملی فاوا)

سند دولت الکترونیکی تهیه شد

پیش‌بینی درآمد ۲۲۰ میلیارد دلاری اینترنت همراه تا سال ۲۰۱۵

قدرت شبکه‌های اجتماعی، اوباما در کنار زاکربرگ

اوراکل و بازنگری در پروژه OpenOffice

آشنایی با چانک

رشد ۲۷ درصدی درآمدهای گوگل در فصل نخست ۲۰۱۱

افزایش سرمایه‌گذاری ابری مایکروسافت

انتشار آفیس ۳۶۵ از سوی مایکروسافت

پیش‌بینی‌های بازار تبلت

احساس تاسف به رایانه‌ها آموزش داده می‌شود

رواج خودشیفتگی در کاربران فیس‌بوک

اوباما: کاخ سفید ۳۰ سال از تکنولوژی عقب است!

گوگل در صدد احداث بزرگ‌ترین نیروگاه خورشیدی جهان

اقتصاد:

چند سال دیگر؟ و نفت و دموکراسی: یک کامنت روش‌شناسانه (حامد قدوسی)

یک و نیم میلیارد دلار برای هزینه روانی جنگ (علی دادپی)

تغییر در نحوه انتشار اوراق مشارکت (پویان مشایخ)

دولت تصویب کرد: ادغام وزارت صنایع در بازرگانی و راه در مسکن

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

یادگیری مفاهیم جدید و رشد سریع مغز

پ.ن. ۱. لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲. اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم و طنز و چیزهای دیگر!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم

براساس پیمایش انجام شده توسط مؤسسه‌ی یونیورسام، گوگل در میان ۱۵۰ سازمان، جذاب‌ترین سازمان برای استخدام شدن در ایالات متحده محسوب می‌شود. این پیمایش در میان بیش از ۱۰,۰۰۰ متخصص جوان که بین یک تا هشت سال سابقه‌ی کار داشته‌اند و در فاصله‌ی نوامبر ۲۰۱۰ تا ژانویه‌ی ۲۰۱۱ انجام شده است. ۱۰ کارفرمای جذاب آمریکایی را در شکل زیر می‌بینید:

فقط توجه کنید که افراد در تکمیل پرسش‌نامه‌شان به انتخاب یک سازمان محدود نبوده‌ند و می‌توانسته‌اند چند سازمان را هم انتخاب کنند.

این تحقیق از چند جهت برای من جالب بود: یکی این‌که در این فهرست ده تایی، ۵ سازمان از سازمان‌های وابسته به دولت آمریکا هستند. حالا شاید ناسا را بتوان به‌واسطه‌ی ماهیت کار‌ی‌اش جذاب دانست، اما به نظر می‌رسد پیامدهای بحران اقتصادی سال‌های اخیر در علاقه به سازمان‌های دولتی بی‌تأثیر نبوده‌اند.

نکته‌ی دوم که برای خودم بسیار جذاب‌تر بود: کار مؤسسه‌ی یونیورسام، کمک به سازمان‌ها جهت افزایش جذابیت‌شان برای کارکنان احتمالی آینده است!!!

و سرانجام این‌که همان‌طور که می‌بینید نبرد گوگل و اپل و مایکروسافت در این جبهه هم برقرار است!

منبع

مرتبط:

۶ شغل در حال ناپدید شدن!

دوست داشتم!
۰

براساس پیمایش انجام شده توسط مؤسسه‌ی یونیورسام، گوگل در میان ۱۵۰ سازمان، جذاب‌ترین سازمان برای استخدام شدن در ایالات متحده محسوب می‌شود. این پیمایش در میان بیش از ۱۰,۰۰۰ متخصص جوان که بین یک تا هشت سال سابقه‌ی کار داشته‌اند و در فاصله‌ی نوامبر ۲۰۱۰ تا ژانویه‌ی ۲۰۱۱ انجام شده است. ۱۰ کارفرمای جذاب آمریکایی را در شکل زیر می‌بینید: فقط

“آخر و عاقبتی مشابه با پیگرینی؟ (مربی فصل قبل رئال) اتفاق مشابهی رخ نخواهد داد. می‌دانید چرا؟ چون اگر سران رئال مرا اخراج کنند، من مربی مالاگا نخواهم شد و به تیم بزرگی در انگلیس یا ایتالیا می‌روم و نه مالاگا.” (از گفتگو با خوزه مورینیو؛ این‌جا)

به مناسبت پیروزی تاریخی رئال در کسب تساوی با بارسای گواردیولا (تازه آن هم در ورزش‌گاه سانتیاگو برنابو)، دو درس جذاب از آقای خاص تقدیم به مهدی عامری عزیز:

  1. پرسنال برندینگ را جدی بگیرید! این‌که مورینیو این حرف را می‌زند به این دلیل است که خود را به‌عنوان یک مربی همیشه برنده به جهان فوتبال ثابت کرده است.
  2. همیشه در کنار حفظ موقعیت کنونی، برای اوضاع بحرانی یک نقشه‌ی B داشته باشید. فرقی هم نمی‌کند مدیر باشید یا کارشناس و کارمند. و همین طور فرقی نمی‌کند که موضوع مربوط به تصمیم‌گیری در سطح شرکت و سازمان و واحد و تیم‌تان باشد یا زندگی شخصی یا کاری خودتان. نقشه‌ی B را فراموش نکنید لطفا!

پ.ن. مقاله‌ی هفته، حتما فردا.

دوست داشتم!
۰

“آخر و عاقبتی مشابه با پیگرینی؟ (مربی فصل قبل رئال) اتفاق مشابهی رخ نخواهد داد. می‌دانید چرا؟ چون اگر سران رئال مرا اخراج کنند، من مربی مالاگا نخواهم شد و به تیم بزرگی در انگلیس یا ایتالیا می‌روم و نه مالاگا.” (از گفتگو با خوزه مورینیو؛ این‌جا) به مناسبت پیروزی تاریخی رئال در کسب تساوی با بارسای گواردیولا (تازه آن

نویسنده: ایمی گالو / مترجم: علی نعمتی شهاب

هیچ کس دوست ندارد عملکرد ضعیفی داشته باشد. این وضعیت می‌تواند خجالت‌آور، دل‌سردکننده و گیج‌کننده باشد. هنوز بسیاری از ما بعضی وقت‌ها نمی‌توانیم انتظارات را برآورده سازیم. خبر خوب این است که عملکرد ضعیف غیرقابل علاج نیست. حل آن و حفظ وجهه خود با آگاه بودن، داشتن یک رویکرد صادقانه و پشتیبانی صحیح امکان‌پذیر است.

متخصصان چه می‌گویند

جی. ریچارد هکمن استاد کرسی ادگار پیرس در روان‌شناسی سازمانی و اجتماعی دانشگاه هاروارد و نویسنده‌ی کتاب “رهبری تیم‌ها: بنا نهادن پایه‌ای برای عملکرد عالی” می‌گوید: “معمولا خود فرد تشخیص نمی‌دهد که عملکرد خوبی ندارد.” گاهی اوقات یک رئیس، همکار یا کارمند بخش منابع انسانی به شما می‌گوید در وضعیت مناسبی به سر نمی‌برید؛ اما هکمن معتقد است این اتفاق کم‌تر از آن چیزی که به نظر می‌رسد باید بیفتد، رخ می‌دهد. بدون توجه به این‌که عملکرد ضعیف شما چگونه شناسایی می‌شود ـ توسط خودتان یا دیگری ـ تصاحب آن توسط خودتان یک گام آغازین بسیار مهم است. ژان فرانسوا مانتزونی استاد رهبری و توسعه‌ی سازمان در مؤسسه‌ی بین‌المللی IMD و نویسنده‌ی همکار کتاب «سندروم شکست راه‌اندازی: چگونه مدیران خوب باعث شکست آدم‌های بزرگ می‌شوند» می‌گوید: “اگر عملکرد ضعیفی دارید، شانس شما این است که همه این موضوع را بدانند. اگر همه این را نمی‌دانند، خودتان همه را آگاه کنید؛ چرا این طوری حداقل‌اش این است که بعد از این افشاگری، همه‌ی ما در یک جهان خواهیم زیست!” وقتی این کار را انجام دادید، این گام‌ها را برای بهبود موقعیت خودتان انجام دهید:

عملکرد ضعیف‌تان را پذیرید و آن را بفهمید

هکمن می‌گوید: “همه‌ی ما قابلیت عجیبی برای ایجاد احساس نسبت به گذشته داریم؛ چیزی که به ما اجازه می‌دهد مشکلات را با بهانه‌ی “تقصیر من نبود”توجیه کنیم.” دفاعی عمل کردن درباره‌ی کاهش ندادن وزن‌تان به‌ویژه وقتی که دلایل پنهان در زیر لایه‌های آشکار چندان سرراست و صریح نیستند، بسیار آسان است. معمولا مجموعه‌ی پیچیده‌ای از علل وجود دارد. شما احتمالا بد مدیریت شده‌اید یا قربانی یک تیم ضعیف شده‌اید. حتی اگر داده‌های ملموسی ـ مثل میزان فروش ـ یا بازخوردهای مشابهی از رئیس، همکاران یا زیردستان خود در دست دارید، مهم است که اطلاعات را با یکدیگر متوازن سازید. مانتزونی می‌گوید: “کسی که در حال دست و پا زدن است، تمایل دارد تا در وقایع بیرونی دخالت بیش‌تر داشته باشد.” این اغلب به دلیل خطای خدمت به خود (self-serving bias) است. مثلا شما ممکن است معتقد باشید که باید یک قلمروی فروش بزرگ‌تر یا یک تیم سخت‌کوش‌تر داشته باشید.

در حالی که این چیزها ممکن است درست باشند؛ احتمالا جنبه‌های دیگری از رفتار خود شما هم در این شکست دخالت داشته‌اند. مانتزونی توصیه می‌کند که نگاه عمیقی به عملکرد خودتان داشته باشید و بین آن چیزی که می‌توانید تغییر دهید و چیزی که نمی‌توانید تفاوت قائل شوید. هکمن پیشنهاد می‌کند که از همکاران‌تان بخواهید به شما نشان بدهند که چگونه اهداف را گم می‌کنید. اما فقط نپرسید: “من چگونه کار می‌کنم؟”

هکمن می‌گوید: “عموما سازنده‌تر و کمک‌کننده‌تر این است که تأیید یا رد ارزیابی کسی نسبت به خود را انتظار داشته باشید به جای این‌که از کسی بخواهید به یک سؤال باز را در مورد عملکرد شما پاسخ دهد. “

کمک بخواهید

مانتزونی تشویق‌تان می‌کند که: “اگر سردرگم هستید، با رئیس‌تان روراست باشید.” بسیاری از رؤسا به درخواست “من کمک لازم دارم” بهتر پاسخ می‌دهند تا بهانه‌ها و توضیحاتی که معمولا عملکرد ضعیف را همراهی می‌کنند. در مورد چیزی که می‌خواهید سخت‌گیر باشید. مانتزونی می‌گوید: “دیگران وقتی به آن‌ها نشان بدهید که چطور می‌توانند به شما کمک کنند و این‌که شما مسئولیت آن چیزهایی که در کنترل خودتان است به‌عهده می‌گیرید، از این کار استقبال بیش‌تری می‌کنند.”

درگیر کردن دیگران ـ همکاران، رؤسا و حتی زیردستان ـ نیز می‌تواند یاری‌بخش باشد. از آن‌ها بخواهید در مورد عملکرد شما بازخورد بدهند و به شما توصیه کنند که چگونه می‌توانید بهتر عمل کنید. این مباحثات دو هدف را دنبال می‌کنند. اول این‌که به شما کمک می‌کنند تا دید درستی در مورد رفتار خودتان داشته باشید. دوم این‌که به دیگران نشان می‌دهد که شما دارید روی این مشکل کار می‌کنید. اگر آن‌ها این را بدانند، احتمال بیش‌تری دارد که به شما مزیت نهفته در ارزیابی عملکرد آینده‌تان را تقدیم کنند!

تصمیم بگیرید که بر چه چیزی باید تمرکز کنید

هکمن یک چک لیست سه بخشی را برای شناسایی عوامل نهان پیشنهاد می‌کند:

  1. میزان تلاش: آیا من زمان و انرژی کافی را برای کارم خرج می‌کنم؟
  2. استراتژی: آیا هوشمندانه کار می‌کنم یا به شکل روتین؟
  3. استعداد: آیا من مهارت‌ها، دانش و توانایی‌های مورد نیاز برای شغل‌ام را به اندازه‌ی کافی دارم؟

هکمن می‌گوید: “تنها پرسیدن این سه سؤال ساده اغلب می‌تواند بخش مهمی از آن چه فرد می‌تواند برای بهبود خود انجام بدهد را آشکار سازد.” از پاسخ‌ها برای تعیین آن چیزی که باید تلاش‌های‌تان را بر آن متمرکز کنید، استفاده نمایید.

وجهه‌تان را بازگردانید

به محض این‌که بهبود عملکردتان را آغاز می‌کنید، احتمالا متوجه خواهید شد که وجهه‌تان آسیب دیده است. هکمن می‌گوید: “گویاترین و معتبرترینِ سیگنال‌ها این است که آیا شما در حال انجام چالش‌برانگیزترین و مهم‌ترین کار ممکن دیده می‌شوید یا وقتی اتفاق قابل توجهی رخ می‌دهد بیش از حد زیر ذره‌بین قرار می‌گیرید.” اگر این وضعیت اتفاق بیفتد، لازم است که توجه دقیقی به این‌که چگونه در چشم دیگران ظاهر می‌شوید، داشته باشید. به قول مانتزونی: “شما تنها نیا ندارید که بهتر عمل کنید؛ بلکه باید دیگران هم ببینند که بهتر عمل می‌کنید!”

وقتی کمی پیشرفت کردید، موفقیت‌تان را با دیگران به‌اشتراک بگذارید. از آن‌ها بازخورد بخواهید که آیا آن‌ها هم این بهبود را می‌بینند یا خیر؟ هکمن پیشنهاد می‌کند چیزی شبیه این بگویید: “من تلاش کرده‌ام تا درجه‌ی کیفیت کار X خودم را بهبود بخشم. آیا شما تغییر قابل توجهی دیده‌اید؟ آیا پیشنهاد دیگری هم برای من دارید؟” او اخطار می‌کند: “معمولا یک تأخیر در بهبود وجهه‌ی شما وجود دارد. کمی زمان لازم است تا بهبود شما دیده شود و حتی زمان بیش‌تری لازم است تا خود افراد از شما انتظار کارهای مهم را داشته باشند.”

اگر شکست خوردید، تغییر را در نظر داشته باشید

زمان‌هایی هست که ممکن است شما بازگرداندن وجهه‌تان را بسیار سخت ببینید. حتی اگر پیشرفت محسوسی داشته باشید، دیگران ممکن است در این مورد با شما موافق نباشند. هم‌چنین ممکن است متوجه شوید که شما عملکرد خوبی ندارید چون اشتیاق یا علاقه‌ای نسبت به کارتان ندارید. در هر دوی این موقعیت‌ها، حرکت از موقعیت کنونی را در نظر داشته باشید: چه رفتن به یک تیم جدید باشد و چه کار کردن برای یک سازمان جدید. هکمن می‌گوید: “بعضی وقت‌ها کنار کشیدن بهترین انتخاب ممکن است.”

اصولی که باید به خاطر بسپارید

این کارها را بکنید:

  • امکان تغییر چه چیزی در دستان شما است و چه چیزی نه.
  • به صورت محترمانه از دیگران درخواست توصیه و بازخورد بکنید.
  • دیگران را در فرایند بهبود خود درگیر کنید تا آن‌ها بتوانند پیشرفت شما را ببینند و آن را بپذیرند.

این کارها را نکنید:

  • در مورد عملکرد ضعیف‌تان گارد دفاعی بگیرید و تلاش کنید وقایع بیرونی یا دیگران را در مورد آن سرزنش کنید.
  • فرض کنید همین که شما پیشرفت کنید، دیگران هم آن را می‌بینند.
  • در شغلی که به صورت دائمی به‌عنوان یک فرد با عملکرد ضعیف شناخته می‌شوید، باقی بمانید.

منبع

دوست داشتم!
۰

نویسنده: ایمی گالو / مترجم: علی نعمتی شهاب هیچ کس دوست ندارد عملکرد ضعیفی داشته باشد. این وضعیت می‌تواند خجالت‌آور، دل‌سردکننده و گیج‌کننده باشد. هنوز بسیاری از ما بعضی وقت‌ها نمی‌توانیم انتظارات را برآورده سازیم. خبر خوب این است که عملکرد ضعیف غیرقابل علاج نیست. حل آن و حفظ وجهه خود با آگاه بودن، داشتن یک رویکرد صادقانه و پشتیبانی

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم.
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

با این توضیحات لینک‌های هفته را مرور می‌کنیم:

مدیریت:

مذاکره در آسانسور

به یک اژدهای تربیت نشده نیازمندیم! و IamINC سایتی متفاوت برای مدیریت اهداف، از مشاوره‌ها(۱): انتخاب رشته اشتباه و جایگاه کاری شما کجاست؟ (امیر مهرانی)

مدیریت ذی‌نفعان پروژه – قسمت یک و الگو و نمونه مستند ثبت کننده ذی‌نفعان و مدیریت پروژه‌های هلو و غیر هلو (مهدی عرب عامری)

چرا … چرا … چراگاه!!!، درد همیشه، بد نیست!، فرهنگ درست کار نکردن، آدم های نه گو! و چگونه به زبان فارسی در ایران از اینترنت کسب درآمد کنیم؟ (مایا؛ کسب و کار اینترنتی)

۲۰ نکته فراموش شده در فرهنگ کسب و کار ما (رضا قربانی)

رهایی از دست اطلاعات فراوان-۱ و رهایی از دست اطلاعات فراوان-۲ (سه استراتژی: چند تا کار را هم‌زمان انجام ندهید، اطلاعات را فیلتر کنید و اطلاعات را نادیده بگیرید.)

راز موفقیت مایکروسافت از نگاهی دیگر

چرا سرمایه‌گذاران علاقه‌ای به سهام شرکت‌های تکنولوژی ندارند

فناوری اطلاعات:

رقابت تا سر حد مرگ (مرورگرها البته!)

هشدار، ایران به مشکل هزاره نزدیک می‌شود (حرف حساب آقای شیرازی؛ مدیر بلاگفا)

داده‌ها در خدمت سودآوری (داده‌کاوی و هوش‌مندی کسب و کار یعنی چه؟)

استیو جابز چگونه دنیای تکنولوژی را متحول کرد؟

سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی: تعداد کاربران اینترنت پرسرعت به یک میلیون نفر رسید

عملیاتی شدن امضای دیجیتال تا دو ماه آینده (خبر بسیار مهم برای فعالان اقتصادی کشور)

انتشار نتایج جالب نظرسنجی گوگل از کاربران تبلت

اپل سکاندار کامپیوترهای لوحی

افزایش چشم‌گیر فروش تبلت هم‌زمان با کاهش فروش نت‌بوک

کاهش مداوم سهم گوگل از بازار جست‌و‌جو

تمام سرویس‌های گوگل را بشناسیم

دومین استیو شاید به اپل برگردد (استیو وزنیاک)

اضطراب در ۷۹درصد معتادان به فناوری

تغییرات گسترده مدیرعامل جدید گوگل (لاری پیچ)

ترفندهایی برای جستجوی بهتر تصاویر در گوگل

گوگل در حال اصلاح سیستم‌عامل کروم برای استفاده در تبلت‌ها

گوگل پیشتاز تبلیغات آنلاین جست‌وجوگر‌های اینترنتی

انتشار زندگی‌نامه استیو جابز در سال آینده (iSteve: The Book of Jobs)

ظرفیت اینترنت بین‌الملل به ۱۰۰ گیگابایت افزایش می‌یابد

چالش بازار نرم‌افزارهای مدیریتی از سوی مایکروسافت

اقتصاد:

تقصیر اقتصاددانان نیست! تقصیر مهندسان است! (حامد قدوسی)

هر چیزی بازار نیست در باب سازمان‌ها و نظم‌ها (“تمایز هایک بین نظم‌ها و سازمان‌ها به یکسری تمایز دیگر باز می‌گردد که مهم‌ترین شان این است که آیا موجود مورد بررسی دارای یک هدف واحد است یا فرآیندی است که طی آن افراد متعدد اهداف متعدد خود را دنبال می‌کنند. برای مثال، یک کسب‌و‌کار هدفی واحد دارد: سود. یک تیم ورزشی یک هدف واحد دارد: برنده شدن. بازارها، مانند دیگر نظم‌های خودجوش، هدف واحد و مشخصی از خود ندارند، بلکه فرآیندهایی هستند قاعده‌مند که در قالب آنها افراد یا گروه‌ها می‌توانند به دنبال اهداف خود باشند. کسب‌و‌کارها می‌توانند به دنبال بیشینه کردن سود باشند، ولی بازارها «به دنبال» چیزی نیستند.”)

دلایل و پیامدهای افزایش حضور زنان در بازار کار (“طبق گفته «گلدمن ساچ» در مقاله اکونومیست‌: اگر تمام مسائل را یکسان فرض کنیم‌، افزایش مشارکت زنان در بازار کار نسبت به مردان موجب افزایش سطح تولید ناخالص داخلی در بسیاری از کشورها شده است. برای مثال این افزایش در ایتالیا ۲۱ درصد‌، اسپانیا ۱۹ درصد‌، ژاپن ۱۶ درصد‌، آمریکا ۹ درصد‌، فرانسه‌، آلمان و بریتانیا ۸ درصد بوده است.”)

در تازه‌ترین گزارش صندوق بین‌المللی پول منعکس شد: چشم‌انداز اقتصاد ایران و جهان

صفرهای نامیمون پولی (حجت قندی)

حذف چند صفر از پول ملی قطعی شد

پیام ژاپنی‌ برای اقتصاد ایران

چه چیزی از ترکیه کمتر داریم؟

ادامه حراج سکه در هفته آتی و ثبت رکورد ۴۲۷ هزار تومانی برای قیمت سکه

اکونومیست برای سال ۲۰۱۱ پیش‌بینی کرد: دو رقمی‌شدن نرخ تورم خاورمیانه

تحقق افزایش سرمایه ۵۰۰ میلیارد تومانی بانک مرکزی

کاتوزیان: قیمت برق تا ۵ برابر گران می‌شود

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

می‌خواهید عمر طولانی داشته باشید؟ خرید کنید

پ.ن. ۱. لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲. اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم و طنز و چیزهای دیگر!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم

امسال هم عید نوروز را با نوستالژی و خیال روزهای خوش کودکی‌مان سپری کردیم: کلاه قرمزی و پسرخاله! کلاه قرمزی با آن معصومیت و سادگی و شیطنت‌اش و پسرخاله با آن احساس مسئولیت و پرکاری‌اش، دو شخصیت محبوب دوران کودکی همه‌ی ما هستند (و من اصلا تعجب نمی‌کنم که نسل جدید و بچه‌های این روزها، آن‌قدر که از پنگول خوش‌شان می‌آید، با کلاه قرمزی و حتا عروسکی که پنگول از نظر ظاهری از روی آن کپی پیست شده‌ ـ یعنی مخمل محبوب ما ـ ارتباط برقرار نمی‌کنند. بگذریم.)

امسال مجموعه‌ی کلاه قرمزی چند سورپریز جدی داشت؛ اما در میان همه‌ی آن‌ها شخصیت فامیل دور برای من بسیار جالب بود. آدمی ساده و سن‌ و سال دار که هنوز خوش‌بختانه دارد براساس کودک درون‌اش زندگی می‌کند!

اما چرا به رغم جذابیت بسیار زیاد شخصیت‌های دیگر کلاه قرمزی، فامیل دور برای من جالب بود!؟ چون فامیل دور ویژگی‌هایی داشت که در مباحث مدیریت بر خود بسیار به آن‌ها اشاره می‌شود. چند تا از جالب‌ترین‌های‌شان را با هم مرور کنیم:

  • “من الان چطوری‌ام!؟” ترجیع‌بند صحبت‌های فامیل دور این سؤال بود. در زندگی شخصی‌ و کاری‌مان، اگر می‌خواهیم که در جا نزنیم و آن‌جایی که هستیم نمانیم، همیشه باید دنبال پاسخ این سؤال باشیم؛ اما همیشه هم یادمان می‌رود! من چطوری‌ام!؟ کجا هستم؟ چطور آدمی هستم؟ چه ویژگی‌های مثبت و منفی دارم؟ چه نقاط قوت و ضعفی دارم؟ اولین گام در به‌بود زندگی‌مان، پرسیدن این سؤال‌ها از خودمان و دیگران است که همگی در همان سؤال ساده‌ی فامیل دور جمع شده‌اند: “من الان چطوری‌ام!؟” فقط لطفا مثل فامیل دور تنها به این اکتفا نکنید در همین لحظه چطورید. این چطور بودن، محرکی است برای شروع فرایند توسعه و به‌بود خود.
  • خودتان باشید. این ویژگی‌ مثبت تمام شخصیت‌های کلاه قرمزی است. آن‌ها با تمام کلک‌ها و کودکی‌های‌شان، همیشه خودشان هستند. وقتی خودتان باشید، نه خودتان را گول می‌زنید و نه دیگران را. می‌فهمید که شما هم آدمی هستید مثل دیگران؛ با ضعف‌ها و قوت‌های خاص خودتان. می‌فهمید که جایگاه واقعی‌تان کجاست و باید به کجا بروید. این طوری دیگران هم از بودن با شما احساس خوبی به‌دست می‌آورند.
  • تهدید را به فرصت تبدیل کنید: فامیل دور از ببعی می‌ترسید؛ اما بعدتر جنبه‌های مثبت ببعی را دید و جنبه‌های منفی‌اش را کنار گذاشت. این طوری، تهدیدِ ببعی را به فرصتی برای نمایش توانایی‌های خودش (به‌عنوان یک مربی و منتور که خودش جای حرف زیاد دارد) تبدیل کرد!
  • خوش‌بین باشید. فامیل دور به همه چیز و همه کس خوش‌بین بود. به قول خودش “من در این ببعی [البته بااستعداد برنامه] افق‌های روشنی می‌بینم!”
  • بر تخصص حرفه‌ای خود تمرکز کنید: فامیل دور، “در ـ کار” بود و دنیا را از زاویه‌ی دید تخصص‌ خودش یعنی “در” می‌دید و تفسیر می‌کرد. برای همه چیز راه‌حلی از جنس “در” داشت. کارش را دوست داشت و به آن افتخار می‌کرد. نمونه‌ی عالی درک این‌که “تخصص من چیست” یعنی این!

مرتبط: ۵ نکته کاری که می‌توان از “کلاه‌قرمزی” آموخت (از امیر مهرانی)

دوست داشتم!
۱۳

امسال هم عید نوروز را با نوستالژی و خیال روزهای خوش کودکی‌مان سپری کردیم: کلاه قرمزی و پسرخاله! کلاه قرمزی با آن معصومیت و سادگی و شیطنت‌اش و پسرخاله با آن احساس مسئولیت و پرکاری‌اش، دو شخصیت محبوب دوران کودکی همه‌ی ما هستند (و من اصلا تعجب نمی‌کنم که نسل جدید و بچه‌های این روزها، آن‌قدر که از پنگول خوش‌شان

نویسنده: تونی شوارتز/ مترجم: علی نعمتی شهاب

من آخرین پست وبلاگم را با این جمله به پایان رساندم: “معیار درست بزرگ‌منشی ظرفیت ما برای حرکت در برابر بادهای مخالف زندگی همراه با چابکی و ظرافت است: پذیرفتن خودمان به همان شکل که هستیم بدون متوقف کردن تلاش‌های‌مان برای بهتر شدن.”

هفته‌ی پیش من در این مورد عمیق‌‌تر اندیشیدم. چیزی که به ذهنم رسید این بود که یک زندگی خوب تا چه حد به پذیرفتن پارادوکس‌ها نیازمند است.

همیشه انتظار یاد گرفتن و رشد کردن را داشته باشید؛ اما خودتان را همان‌طور که هستید بپذیرید

یادگیری و رشد نیازمند آمادگی برای نگاه صادقانه و بی‌رحمانه به نقاط ضعف‌مان است. با بهترین نقطه‌ی قوت‌ شخصی‌تان آغاز کنید. وقتی زیاده از حد از آن استفاده می‌کنید، اغلب این نقطه‌ی قوت به بزرگ‌ترین نقطه‌ی ضعف شما تبدیل می‌شود.

مهم‌ترین نقاط قوت من، توانایی هدایت‌گری و هم‌دلی است. وقتی بیش از حد آن‌ها را به کار بگیرم، به زورگویی تبدیل می‌شوند. چند ماه پیش من با مشتری درگیر شده بودم که فکر می‌کردم غیرمنصفانه و با دورویی با من رفتار کرده است. من با او منصفانه رفتار کردم و این منجر به از دست رفتن آن مشتری برای ما شد.

ارزش چندانی در شکستن خودم درباره‌ی آن‌چه رخ داد یا مقابله با عصبانیت‌ام وجود نداشت. مشتری بدرفتاری کرده بود؛ اما مهم‌تر، کاری بود که من انجام دادم: با پذیرفتن مسئولانه‌ و بخشیدن خودم درباره‌ی این حقیقت که هر چند زیادی نزدیک شدن به افراد بخش غیرقابل انکاری از من است؛ اما من هنوز می‌توانم خودم را رشد دهم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم.

همین هفته‌ی پیش که من ملاقاتی با مشتری دیگری داشتم؛ احساس کردم ضروری است کمی واکنش جدی‌تر نشان بدهم. به جای این کار، من آگاهانه عقب‌نشینی را انتخاب کردم و اجازه دادم نتیجه‌ی کار، مواظب خودش باشد. و همین طور هم شد. با آگاه بودن از عادت خودم در مورد استفاده‌ی بیش از اندازه از یک نقطه‌ی قوت ـ یعنی با تشخیص نقطه‌ی آسیب‌پذیری خودم ـ توانستم انتخاب دیگری داشته باشم.

ارزش‌آفرینی برای دیگران و مراقبت از خودمان

تأمین ضروری‌ترین نیازهای‌ و آرزوهای‌مان موجب دل‌خوشی‌های پیاپی می‌شوند؛ اما این شادی‌ها کوتاه مدت هستند. وقتی ما به چیزی یا کسی فراتر از خودمان خدمت کنیم، دیرپاترین احساس بامعنا بودن زندگی و رضایت از آن را کسب می‌کنیم. بخشیدن به دیگران منبعی بی‌پایان از انرژی است.

به‌عنوان مثال وقتی با پرستاران بخش مراقبت‌های قلبی در بیمارستان کلیولند کلینیک کار می‌کردیم، به شکل سازگاری تعهد آن‌ها ما را شگفت‌زده می‌کرد. این پرستاران اغلب بدون این‌که چیزی بخورند، دمی بنشینند یا حتی دوشی بگیرند، ۱۲ تا ۱۴ ساعت به صورت مداوم برای بیماران‌شان کار می‌کردند.

با این حال تقریبا همه‌ی آن‌ها کارشان در خدمات‌رسانی به بیماران واقعا بدحال را رضایت‌بخش توصی می‌کردند. مشکل این بود که در طول زمان شغل آن‌ها طاقت‌فرسا می‌شد.

به تشویق بیمارستان پرستاران نیازهای بیماران را بر نیازهای خودشان مقدم می‌دانستند و معتقد بودند که هر کار دیگری، خودخواهی است. بسیاری از پرستاران از پدیده‌ای به نام خستگی از غم‌خواری (Compassion Fatigue) رنج می‌بردند. نرخ خروج از شغل، بالا بود.

بنابراین قربانی کردن خودتان برای کمک به دیگران هیچ فرقی با تمرکز کامل بر روی خودتان به هزینه‌ی دیگران ندارد. خودخواهی یعنی لذت‌بخش ساختن زندگی خودتان؛ اما مراقبت زا خود درباره‌ی اطمینان حاصل کردن از تأمین نیازهای اساسی شما است؛ بنابراین شما از خودتان رها می‌شوید و برای ارزش‌آفرینی برای دیگران انرژی به دست می‌آورید.

تمرکز زیاد و بازسازی منظم

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن هم‌واره با تقاضاهایی عجیب دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ اما به ندرت روی چیزی برای زمانی طولانی تمرکز می‌کنیم. توجه مجذوبانه ـ توانایی به تأخیر انداختن دیگر چیزهای لذت‌بخش برای تمرکز بر یک موضوع در یک زمان خاص ـ شرط لازم رسیدن و حفظ تعالی در هر چیزی است.

اگر چه برخالف ماشین‌ها، از انسان‌ها انتظار نمی‌رود در بالاترین ظرفیت برای مدت طولانی کار کنند. به جای آن ما انسان‌ها طوری ساخته شده‌ایم تا تقریبا در هر ۹۰ دقیقه، بین مصرف کردن انرژی قبلی، برای کسب انرژی جدید وقفه‌ای ایجاد کنیم.

ساعاتی که کار می‌کنید ارزش ایجاد شده توسط شما را تعیین نمی‌کند؛ بلکه انرژی که به ساعات کاری‌تان می‌آورید است که مهم است. هر چقدر با مهارت بیش‌تری خود را بازسازی کنید، انرژی بیش‌تری هم خواهید داشت.

انسان‌های دارای به‌ترین عملکرد ـ موسیقی‌دان‌ها، شطرنج‌بازان و قهرمانان ورزشی ـ معمولا به همین شکل تمرین می‌کنند: بیش‌تر از ۴ و نیم ساعت در روز تمرین نمی‌کنند. آن‌ها از بیش‌تر نصف ما هم بیش‌تر می‌خوابند و چرت‌های بیش‌تری هم می‌زنند.

این افراد کشف کرده‌اند که وقتی برای مدت زیادی تمرین می‌کنند؛ حواس‌شان پرت می‌شود، انرژی‌شان کاهش می‌یابد و کارشان خسته‌کننده می‌شود. اما به این دلیل که آن‌ها در زمان کار کردن‌شان کاملا روی کار تمرکز دارند؛ در زمان کوتاه‌تری کار بیش‌تری انجام می‌دهند.

اگر دوست داشتید در مورد این‌که چطور انرژی‌تان را مدیریت می‌کنید بیش‌تر بدانید، آزمون انرژی ما را امتحان کنید.

منبع

دوست داشتم!
۰

نویسنده: تونی شوارتز/ مترجم: علی نعمتی شهاب من آخرین پست وبلاگم را با این جمله به پایان رساندم: “معیار درست بزرگ‌منشی ظرفیت ما برای حرکت در برابر بادهای مخالف زندگی همراه با چابکی و ظرافت است: پذیرفتن خودمان به همان شکل که هستیم بدون متوقف کردن تلاش‌های‌مان برای بهتر شدن.” هفته‌ی پیش من در این مورد عمیق‌‌تر اندیشیدم. چیزی که