“نمیتوانم درک کنم چطور برخی باشگاهها مربیان خود را خیلی زود عوض میکنند. اعضای هیأتمدیره پیش از انتخاب یک مربی باید در مورد کیفیت مربیگری، شخصیت، فلسفه فوتبالی، شیوه کاری و رزومه او بحث کنند. اگر آنها همه این موارد را مورد توجه قرار دادهاند، پس چرا پای انتخابی که داشتهاند نمیایستند؟ اگر تیمی چنین کاری انجام دهد به نظر من احمقانه میآید.” (سر الکس فرگوسن؛ اینجا)
فرگی بزرگ در زمانی این حرفها را زد که دیوید مویس، جانشین او در منچستر یونایتد بهدلیل نتایج نهچندان درخشان در آستانهی اخراج قرار داشت. مویس در نهایت اخراج شد؛ ولی پنج عاملی که فرگی برای اطمینان به شایستگی یک مدیر به آنها اشاره کرده هنوز و همیشه معنادار هستند:
۱- کیفیت مربیگری: نتایج گذشته و عملکردها، همواره نشانگر کیفیت کاری یک مدیر هستند. اما نباید فراموش کرد که همه چیز “نتیجه” نیست و همانطور که کیفیت مربیگری بسیاری از مربیان بزرگ دنیا (مثل: آرسن ونگر و مارچلو بیلسا) با بازی زیبا و چشمنواز تیمشان ارزیابی میشود و نه نتایحشان، کیفیت مدیر نیز حتما باید با کیفیت انجام وظایفاش بهعنوان مدیر ارزیابی شود. خیلی وقتها عوامل تأثیرگذار بیرونی یا رخدادهای پیشبینی نشده نتایج را تغییر میدهند. اما در هر حال نباید فراموش کنیم که عملکرد مدیر در تحقق اهداف تعیین شده همواره یکی از کلیدهای اصلی در ارزیابی میزان شایستگی یک مدیر است.
۲- شخصیت: در سالهای اخیر تئوریهای تطابق شخصیت با شغل در دنیای روانشناسی شغلی، بیش از پیش ثابت کردهاند که همهی افراد نمیتوانند مدیران موفقی باشند. این در حالی است که تقریبا آرمان اصلی تمامی ما در زندگی شغلیمان، مدیر شدن است! البته این بهمعنای آن نیست که “مدیران بزرگ، مدیر زاده میشوند.” میتوان شخصیت را تغییر داد؛ هر چند سختترین کار دنیا است. من شخصا بهعنوان یک مشاور مدیریت این را تجربه کردهام: تحول یک شخصیت بسیار درونگرا به شخصیتی در ظاهر برونگرا. اما خیلی از ویژگیهای شخصیت روی عملکرد فرد تأثیر مستقیم و ناخودآگاه دارند که قابل تغییر نیز نیستند. بارها دیدهام قرار گرفتن یک فرد بسیار حساس ـ که سبک تصمیمگیریاش بیشتر حسی است ـ در جایگاه مدیریت باعث چه شکستهای بزرگی برای سازمان شده است.
۳- فلسفهی فوتبالی: قبلا اینجا در این مورد چندین یادداشت نوشتهام. بهصورت خلاصه یک مدیر باید برای ادارهی سازمان / کسبوکار خود، فلسفهای مشخص شامل: اصول و ارزشهای کاری و استراتژیهای مدیریتی داشته باشد. چیزی که یک مدیر را متمایز و موفق میکند تطابق این فلسفهی مدیریتی با سازمان محل مدیریت او است.
۴- شیوهی کاری: هر فلسفهی مدیریتی را به هزاران شکل مختلف میتوان اجرا کرد. مثال فوتبالیاش را در نظر بگیرید: آیا تیکیتاکای گواردیولا با لوئیس انریکه کاملا شبیه هم هستند؟ آیا شیوهی دفاعی مورینیو و بنیتس با همدیگر تفاوتهایی ندارند؟ شیوهی کاری یا به بیان بهتر “سبک رهبری” مدیر، بیانگر این است که او چگونه در عمل فلسفهی مدیریتی خود را اجرا میکند. اجرا در برگیرندهی عوامل متعددی چون: هدفگذاری، تصمیمگیری، هدایت، نظارت و کنترل، تخصیص منابع و … است. سبک رهبری یا شیوهی کاری مدیر، روی تمامی این موارد تأثیرگذار است. مثلا: فرگوسن بدون هیچ رحمی، کاپیتان تیماش روی کین را بهدلیل مصاحبهای بر علیه همتیمیهایاش اخراج کرد. سبک رهبری فرگی همواره این بود که: بازیکن، نباید از مربی و تیم بزرگتر باشد. این را مقایسه کنید با مربیان ایرانی که حتی بهدلیل اختلاف با بازیکنان تیمشان اخراج شدهاند!
۵- رزومهی کاری: فوتبال ایران پر است از کارشناسانی که خوب حرف میزنند؛ اما در عمل نتوانستهاند مربیان خوبی از نظر نتیجهگیری باشند. بههمین شکل بسیاری از اساتید و تئوریپردازان مدیریت لزوما مدیران بزرگی نبودهاند. اما وقتی سخن از شایستگی یک “مدیر” بهمیان میآید، رزومهی کاری او در کنار دانش و مهارتاش اهمیت مییابد. چرا باید زمام مدیریت یک تیم، یک سازمان یا کسبوکار را به یک مدیر سپرد؟ رزومه نشاندهندهی تمامی چهار عامل مؤثر دیگر بر شایستگی یک مدیر است!