شما وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که می‌خواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه می‌کنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟

اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید برای آدم‌ها مهم باشد در دست داشته باشیم، تصمیم‌گیری در این مورد برای‌مان راحت‌تر خواهد بود. داشتن چنین مدلی کاربردهای مختلفی می‌تواند داشته باشد، از جمله:

  • اول و مهم‌تر از همه: تعیین معیارهای مهم برای من در تصمیم‌گیری در مورد انتخاب سازمان محل کارم.
  • پاسخ به این سؤال که من چقدر از محل کاری کنونی خودم راضی هستم و این رضایت در چه حوزه‌هایی بیش‌تر است و در چه حوزه‌هایی کم‌تر.
  • مقایسه‌ی میان محیط کاری کنونی با محیط‌های کاری احتمالی برای تصمیم‌گیری در مورد ماندن یا ترک محل کارم.
  • مقایسه میان چند گزینه‌ی کاری و انتخاب یکی از میان آن‌ها.

علاوه بر کاربردهای فوق که مزایای وجود چنین مدلی برای افراد را نشان می‌دهند، سازمان‌ها نیز می‌توانند دل‌خواه بودن‌شان را برای منابع انسانی ام‌روز و فردای خود براساس این معیارها بسنجند و به این ترتیب با تعیین نقاط ضعف و قوت خود، بتوانند سرمایه‌ی انسانی خود را تقویت کنند.

مدت‌ها است قصد دارم مؤسسه‌ی Vault را که یک مؤسسه‌ی معتبر در زمینه‌ی ارایه‌ی خدمات مشاوره‌ی شغلی است، در این‌جا معرفی کنم. ام‌شب دیدن این پست در وبلاگ‌های سایت این مؤسسه هم انگیزه‌ی نوشتن این پست شد و هم انگیزه‌ی معرفی این مؤسسه. بیش از هر چیز خواهش می‌کنم توجه کنید که کار Vault کاریابی مستقیم نیست؛ بلکه به افراد یاد می‌دهد که برای پیدا کردن کار متناسب با توانایی‌ها و علایق‌شان باید چه کار کنند؟ (مثلا راه‌نماهایی در مورد رزومه‌نویسی، ویژگی‌های MBA و شیوه‌ی اپلای کردن برای آن و بازار کار پس از فارغ‌التحصیلی و … دارد.) اما مدل کسب و کار این مؤسسه البته فقط محدود به این حوزه نیست و در کنار آن خدمات دیگری هم ارایه می‌دهد. از جمله‌ی این خدمات، رتبه‌بندی معتبر این مؤسسه برای شرکت‌های برتر جهانی در حوزه‌ی مشاوره‌ی مدیریت است که در پست جداگانه‌ای به آن خواهم پرداخت.

یکی دیگر از رتبه‌بندی‌های مؤسسه‌ی Vault، رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن (Best to work for) در میان شرکت‌های مشاوره است که اخیرا رتبه‌بندی آن برای سال ۲۰۱۱ منتشر شده است (علت انتشار برای سال ۲۰۱۱ از الان این است که کاربرد این رتبه‌بندی در اصل برای خود شرکت‌های مشاوره در جذب آدم‌های بااستعداد و معمولا تازه فارغ‌التحصیل شده از دانشکده‌های MBA است. در واقع قرار گرفتن در بین ۵۰ شرکت این فهرست و از آن بالاتر، رتبه‌ی هر چه به‌تر می‌تواند به‌عنوان یک مزیت در رقابت برای جذب افراد برای یک شرکت مشاوره مطرح شود؛ کما این‌که مثلا من دیده‌ام که اکسنچر همیشه به رتبه‌اش در این فهرست استناد می‌کند. بنابراین چون کاربرد این رتبه‌بندی برای آینده است و نه ام‌روز، از هم‌اکنون برای سال آینده منتشر می‌شود.)

مدل Vault برای رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن، مدل سنجش کیفیت زندگی کاری (Quality of Life) نامیده شده است که پاسخ سؤالی است که در ابتدای همین پست مطرح شد: چه معیارهایی برای تصمیم‌گیری در مورد کار کردن برای یک سازمان مهم‌اند؟ این مدل که به صورت مخفف QOL نامیده شده دارای ۱۴ معیار اصلی است. برای سنجش هر یک از این معیارها از یک طیف ساده‌ی ۱۰ تایی (یعنی از یک به معنی بدترین تا ده به معنی به‌ترین) استفاده شده و از مشاوران شرکت‌های مورد ارزیابی خواسته شده که رتبه‌ی شرکت‌شان را در هر یک از معیارها در قالب طیف ده تایی مذکور مشخص کنند. از مجموع امتیازات داده شده توسط مشاوران هر شرکت‌، امتیاز هر شرکت در آن معیار و از مجموع امتیازات معیارهای ۱۴ گانه، امتیاز نهایی شرکت به دست آمده که به این ترتیب، گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) به‌عنوان به‌ترین شرکت مشاوره‌ی دنیا برای کار کردن شناخته شده است.

معیارهای ۱۴ گانه‌ی مدل Vault به قرار زیر است (در مورد هر معیار، مثالی از شرکتی که در آن معیار به‌ترین شناخته شده آورده شده است):

  1. رضایت کلی از محل کار: مک‌کنزی (من نمی‌توانم هیچ محیط کاری را جذاب‌تر از این‌جا تصور کنم!)
  2. فرهنگ سازمانی: Bain (یک عضو بین هیچ گاه نمی‌گذارد که یک عضو دیگر بین شکست بخورد!)
  3. میزان ساعات کاری: Triage Consulting Group (من هرگز بیش‌تر از ۵۵ ساعت در هفته کار نمی‌کنم.)
  4. تعادل میان زندگی شغلی و زندگی شخصی: Triage Consulting Group (در تعطیلات، شرکت ترجیح می‌دهد من به گردش بروم یا بیس‌بال بازی‌ کنم به جای این‌که سر کارم حاضر شوم.)
  5. نیاز به سفر: Cornerstone Research (اگر مجبور به سفر کاری شوید، در حقیقت این سفر چیزی بیش‌تر از یک افتخار است!)
  6. رابطه با سرپرستان: مک‌کنزی (آن‌ها به شکل شگفت‌آوری پشتیبان افراد با برخوردی گرم و دل‌پذیر هستند.)
  7. ارتباط با مشتریان: Corporate Executive Board (توانایی منحصر به فرد شرکت ما در جذب چندین مشتری تنها در یک روز!)
  8. آموزش رسمی: مک‌کنزی (من هرگز سازمانی را ندیده ام که تا این اندازه روی توسعه‌ی انسان‌ها متمرکز باشد.)
  9. سیاست‌های ارتقای افراد: مک‌کنزی (توجه به شایسته‌سالاری)
  10. حقوق و مزایا: گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) (به شکل وحشت‌ناکی بالا؛ بسیار بالاتر از رقبای ما)
  11. فرایند جذب: مک‌کنزی (مک‌کنزی پیش از هر مرحله‌ مصاحبه، مربیانی را برای آموزش کیس‌ها به افراد تعیین می‌کند که برای داوطلبان بسیار مفیدند!)
  12. ابتکارات سبز / زیست محیطی: Triage Consulting Group (جعبه‌های کامپوزیتی قابل بازیافت، توالت‌های سربسته، پرینت گرفتن روی دو طرف کاغذ، اعطای کمک هزینه‌ی هزار دلاری به کارکنان برای خرید وسیله‌ی نقلیه‌ی هیبرید، مایع‌های تمیزکننده‌ی اورگانیک / طبیعی، فنجان‌های پلاستیکی قابل تجزیه‌ شیمیایی در طبیعت و …)
  13. آینده‌ی کسب و کار شرکت: مک‌کنزی (مشتریان جدید در حال از راه رسیدن‌اند!)
  14. ره‌بری سازمان: مک‌کنزی (مدیران ارزش ـ محور)

فکر می‌کنم که این معیارها در هر سازمانی با هر نوع کسب و کاری و برای هر فردی قابل استفاده‌اند؛ هر چند هر کس می‌تواند براساس اهداف، ارزش‌ها، نیازها و قابلیت‌های خود یک یا چند معیار را از این معیارهای ۱۴ گانه حذف کند.

دوست داشتم!
۱۰

شما وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که می‌خواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه می‌کنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟ اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید

از زمانی که دوست خوبم علی آقای سرزعیم کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری را ترجمه کرد و با حوزه‌ی بسیار جالب روان‌شناسی تصمیم‌گیری آشنا شدم تا زمانی که سر کلاس درسی دکتر عیسایی عزیز ـ که اسم‌اش تحقیق در عملیات بود ولی در واقع روش‌های تصمیم‌گیری را در بر می‌گرفت ـ  جذابیت و کاربردهای این حوزه برای‌ام آشکارتر شد؛ یکی از جذاب‌ترین و در عین حال مهم‌ترین حوزه‌های مطالعه‌ی من همین مباحث مربوط به روان‌شناسی تصمیم‌گیری و خطاهای شناختی بوده است. مهم‌ترین چیزی که از این مطالعات آموختم این بود که برای تصمیم‌گیری درست مهم‌تر است که بدانیم چطور نباید تصمیم‌ گرفت، به جای این‌که بدانیم چطور باید تصمیم‌ گرفت! سعی می‌کنم هر چند گاهی در این حوزه هم به مطالب جالبی که خواندم بپردازم.

امشب این مقاله‌ی جالب را در سایت رادیو ملی آمریکا (NPR) دیدم. خانم دکتر آنیتا وولی استاد رفتار سازمانی دانشگاه کارنگی ملون در تحقیقی در مورد هوش جمعی به نتایج جالبی رسیده است. خلاصه‌ی نتایج به دست آمده از مطالعه‌ی خانم دکتر وولی:

۱٫ هوش جمعی با هوش افراد عضو گروه رابطه‌ای ندارد و از آن کاملا مستقل است (پس خرد جمعی هم یک فرایند سیستماتیک است.)

۲٫ در گروه‌هایی که در آن‌ها افراد فرصت برابری برای اظهارنظر و مشارکت در مباحث را برای دست‌یابی به تصمیم جمعی دارند، گروه در مجموع باهوش‌تر است.

۳٫ نتایج گروه‌هایی که در آن‌ها نظر یک نفر بر نظرات سایرین غلبه دارد، در مجموع از گروه‌هایی که در بند شماره‌ی دو توصیف شدند بدتر است.

۴٫ جالب‌ترین نتیجه: هر چقدر تعداد خانم‌های حاضر در گروه بیش‌تر باشد، هوش جمعی گروه نیز در مجموع بیش‌تر است! دکتر وولی معتقد است علت، این است که هوش جمعی به کیفیت حساسیت اجتماعی (quality of social sensitivity) وابسته است که به صورت متوسط زنان از سطح بالاتری از آن نسبت به مردان برخوردارند.

می‌توانید برای تقویت زبان انگلیسی پادکست این برنامه را هم از این‌جا دانلود کنید.

دوست داشتم!
۳

از زمانی که دوست خوبم علی آقای سرزعیم کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری را ترجمه کرد و با حوزه‌ی بسیار جالب روان‌شناسی تصمیم‌گیری آشنا شدم تا زمانی که سر کلاس درسی دکتر عیسایی عزیز ـ که اسم‌اش تحقیق در عملیات بود ولی در واقع روش‌های تصمیم‌گیری را در بر می‌گرفت ـ  جذابیت و کاربردهای این حوزه برای‌ام آشکارتر شد؛ یکی از

کتاب‌های مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک یک ویژگی بسیار جالب دارند که خواندن‌شان را برای من جذاب می‌کند. همیشه اول کتاب یا در مقدمه‌ یا فصل اول، یک شکل شماتیک از فرایند مدیریت / برنامه‌ریزی استراتژیک آن کتاب وجود دارد که به خوبی به شما نشان می‌دهد که چه مباحث و مفاهیمی قرار است در این کتاب مطرح شود و ترتیب و تقدم و تأخر مطالب کتاب چگونه است. این نقشه‌ی کتاب، خیلی قشنگ ساختار مشخصی را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که کتاب را باید چطوری بخواند (مخصوصا اگر خواننده کل مطالب کتاب را لازم ندارد، این‌که از کجا شروع کند و کجا تمام کند را بفهمد. به‌عنوان مثال فرض کنید من فقط بخش ارزیابی محیط خارجی سازمان را لازم دارم.)

من در سایر کتاب‌ها چنین نقشه‌ای را ندیده‌ام. البته روشن است که منظورم توضیحات مشروحی که معمولا در مقدمه یا فصل اول در مورد محتوای کتاب داده می‌شود نیست و دقیقا همین نمایش ِشماتیکِ محتویات کتاب را در نظر دارم. ضمنا این نقشه حتما با مطالبی که برای معرفی کتاب این طرف و آن طرف نوشته می‌شود هم کاملا متفاوت است.

چند شب پیش داشتم به همین فکر می‌کردم که داشتن نقشه‌ای برای خواندن یک کتاب ـ به‌ویژه کتاب‌های مربوط به علوم انسانی و مدیریتی ـ می‌تواند خیلی برای آدم مفید باشد. چه خوب بود خیلی از این کتاب‌ها ـ مخصوصا قطورهای‌شان ـ چنین نقشه‌ای را اول‌شان داشتند (مثلا فکر کنید کتاب فرمان پنجم با آن جذابیت استثنایی‌اش چنین نقشه‌ای داشت؛ آن وقت جذابیت‌اش مثلا در برابر کتاب مدیریت استراتژیک فرد دیوید چند برابر می‌شد!) اصلا شاید یکی از دلایل تنبلی ما هم برای جدی‌خوانی همین باشد که قبل از شروع کتاب نقشه‌ی مشخصی از آن کتاب دم دست‌مان نداریم تا بدانیم کتاب را چطور بخوانیم، سر و ته آن را چطور پیدا بکنیم و اصلا کجاهای کتاب به دردمان می‌خورد و کجاهای‌اش نه!

چنین نقشه‌ای حتی در خواندن رمان ـ مخصوصا رمان‌های رئالیسم جادویی و جریان سیال ذهن‌ ـ هم می‌تواند به آدم کمک کند. مثلا یادم هست که اول کتاب صد سال تنهایی مارکز بزرگ، شجره‌نامه‌ی خاندان آرکادیو به صورت شماتیک ترسیم شده بود تا آدم وسط داستان، آن همه آرکادیوی مختلف و تکراری را با هم قاطی نکند! چند وقت پیش هم جایی خواندم برای کتاب بزرگ جی آر آر تالکین ـ یعنی ارباب حلقه‌ها ـ کتابی نوشته شده که تقریبا هدف‌اش ترسیم چنین نقشه‌ای برای خوانندگان است.

خوب باید برای حل این مشکل هم فکری کرد. من دو راه‌حل کلی به نظرم می‌رسد:

  1. همان‌طور که خیلی‌ها از کتاب‌های خوبی که می‌خوانند خلاصه تهیه می‌کنند، شاید بشود هر کس کتاب خوبی خواند از آن کتاب نقشه‌ای هم برای بقیه تهیه کند (این کار را من قبلا برای کتاب بسیار نازنین رقص فیل‌ها در این‌جا البته به صورت متنی و نه گرافیکی انجام داده‌ام.)
  2. شاید هم بشود موقعی که کتابی را برای خواندن در دست می‌گیریم، اول‌اش با ورق زدن کتاب و خواندن آن‌جا و این‌جای‌اش و یا حتی خواندن مقدمه یا فصل اول کتاب، چنین نقشه‌ای را تهیه کنیم (این یکی احتمالا برای کتاب‌های ادبیاتی جواب نمی‌دهد.)

یک چیز دیگری هم به نظرم می‌رسد و آن تهیه‌‌ی نقشه‌ای از ایده‌های مطرح شده در یک کتاب است (این یکی هم برای من خیلی جذاب است و قبلا  این‌جا البته باز به صورت متنی برای کتاب خواندنی شرکت سهامی حیوانات انجام داده‌ام.)

این ایده خیلی خام است و شاید هم اصلا درست نباشد. خوش‌حال می‌شوم در موردش نظر بدهید.

دوست داشتم!
۰

کتاب‌های مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک یک ویژگی بسیار جالب دارند که خواندن‌شان را برای من جذاب می‌کند. همیشه اول کتاب یا در مقدمه‌ یا فصل اول، یک شکل شماتیک از فرایند مدیریت / برنامه‌ریزی استراتژیک آن کتاب وجود دارد که به خوبی به شما نشان می‌دهد که چه مباحث و مفاهیمی قرار است در این کتاب مطرح شود و ترتیب

این هم لینک‌های این هفته:

پژویان، دلار، طلا (نمونه‌ای واضح از سفسطه‌های معمول این روزهای اقتصاد ایران. این چیزی که صادق نوشته یک اشتباه بسیار معمول در استدلال و تصمیم‌گیری است: هم‌بستگی را به معنای علیت گرفتن!)

غول هزینه ساز، جلسات بی فایده و نکاتی که باید در هنگام ایجاد تغییر در سازمان بدانیم (این وبلاگ، وبلاگ جدیدی در حوزه‌ی آی‌تی و مدیریت است که همین‌جا ورود آقای مهدی عرب عامری را به جمع آی‌تی‌نویسان تبریک عرض می‌کنم. تا این لحظه ایشان دو مطلب نوشته‌اند که هر دو بسیار خواندنی و برای من آموزنده بودند.)

یک عدد وبلاگ Techcrunch لطفا! (این هم نوشته‌ی امیر مهرانی عزیز در مورد فروش ۲۵ میلیون دلاری یک وبلاگ و درس‌هایی که باید از آن بگیریم.)

چند نکته درباره تحولات جدید در نرخ ارز (از دکتر حجت قندی)

مرکزی برای کمک به انتشار مقاله و مدارک اپلای (خبر خوبی که از زبان علی آقای سرزعیم عزیز شنیدیم.)

دلایل افزایش نرخ ارز (مطلب خواندنی دیگری از صادق الحسینی دوست عزیزم. خوش‌حال‌ام که صادق دوباره دارد مرتب می‌نویسد.)

تفکر رنگی (یک مطلب بسیار خواندنی از امیر مهرانی در مورد کاربردهای نقشه‌های ذهنی)

انصراف از مصاحبه استخدامی (باز هم از امیر مهرانی. من هم این هفته یک مطلب در مورد اصول رزومه‌نویسی نوشتم که این‌جا ببینیدش.)

گودر گزاره‌ها:

زاویه چرا پاداش‌های تشریفاتی مهمند؟

منم می‌خوام مدیر بشم (کاریکاتورهای مدیریتی انتخاب شده توسط من در سایت گل‌آقا! اسمایلی خودتحویل‌گیری. :))

نکات مدیریتی چرا تامین مالی برای کسب‌و‌کار‌های کوچک دشوار است؟

خطر بازگشت نظام چند نرخی ارز (بسیار خواندن‌اش را توصیه می‌کنم)

روانشناسی جوگیر شدن ! (کل لینک‌های این هفته را نخواندید هم نخواندید؛ لطفا این یکی را حتما بخوانید!)

چرا فیس بوک آبی است؟ (اسرار مارک زوکربرگ بنیان‌گذار فیس‌بوک)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

دوست داشتم!
۰

این هم لینک‌های این هفته: پژویان، دلار، طلا (نمونه‌ای واضح از سفسطه‌های معمول این روزهای اقتصاد ایران. این چیزی که صادق نوشته یک اشتباه بسیار معمول در استدلال و تصمیم‌گیری است: هم‌بستگی را به معنای علیت گرفتن!) غول هزینه ساز، جلسات بی فایده و نکاتی که باید در هنگام ایجاد تغییر در سازمان بدانیم (این وبلاگ، وبلاگ جدیدی در حوزه‌ی آی‌تی

همه ما رفتارهایی داریم که از آن‌ها به “من” تعبیر می‌کنیم. این رفتارها ـ چه مثبت و چه منفی ـ رفتارهایی هستند که ما آن‌ها را جزو ماهیت تغییرناپذیر خود می‌دانیم. در حالی که بسیاری از این رفتارهای “من” مثبت‌اند (مثلا این‌که من آدم باهوشی هستم، من آدم سخت‌کوشی هستم و …)؛ بعضی از آن‌ها هم می‌توانند منفی باشند (من شنونده‌ی خوبی نیستم، من همیشه دیر می‌رسم و …)

اگر به تعریف خودمان از رفتارهای “منِ” درونی‌مان باور داشته باشیم (همان‌طور که اغلب انسان‌ها باور دارند)، آن وقت می‌توانیم یاد بگیریم که همه کارهای ناخوشایند خودمان را با این بهانه که “من همینم که هستم!” توجیه کنیم.

به‌عنوان مثال مدیری بود که از ارتباط با زیردستانش و از پاداش دادن به آن‌ها طفره می‌رفت. وقتی از او پرسیدند چرا پاسخ داد به سه دلیل:

  1. استانداردهای وی بسیار سخت‌گیرانه بود و افراد اغلب به آن‌ها دست نمی‌یافتند.
  2. او نمی‌خواست به صورت ناعادلانه به افرادش پاداش دهد؛ چون به نظر او این کار ارزش پاداش‌های منصفانه را کاهش می‌داد.
  3. او فکر می‌کرد جدا کردن افراد در پاداش‌دهی می‌تواند باعث تضعیف گروه شود.

در عین حال او می‌دانست که تصدیق شایستگی زیردستان‌اش باعث احساس به‌تر در آن‌ها می‌شود و حتی ممکن است عملکرد آن‌ها را نیز بهبود بخشد. ولی وقتی به صورت دقیق‌تر رفتارش را بررسی کرد فهمید که او نمی‌تواند کارهای خوب افرادش را تشخیص دهد؛ چون فکر می‌کند که این جزو رفتارهای “منِ” او نیست!

شجاعت تغییر کردن داشته باشیم!

وقتی او فهمید که مشکل‌اش چیست و این حقیقت را پذیرفت که هر چه بیش‌تر بر عملکرد کارکنان‌اش تمرکز کند ارزش بیش‌تری را برای شرکت و البته خودش ایجاد می‌کند، توانست خواست برای تغییر را در خود ایجاد کند: او نمی‌خواست “من” ناخوشایندی داشته باشد! تنها یک سال بعد، امتیاز ارزیابی سالانه‌ی وی در شاخص تشخیص درست کارهای خوب همکاران، به سایر شاخص‌های مثبت‌اش در ره‌‌بری رسید.

این مثال را هر وقت که به خاطر چسبیدن به یک تصور غلط ـ و احتمالا بیهوده ـ از خودتان در برابر تغییر مقاومت می‌کنید به یاد بیاورید!

منبع

(نویسنده: مارشال گولداسمیت / ترجمه: علی نعمتی شهاب)

دوست داشتم!
۰

همه ما رفتارهایی داریم که از آن‌ها به “من” تعبیر می‌کنیم. این رفتارها ـ چه مثبت و چه منفی ـ رفتارهایی هستند که ما آن‌ها را جزو ماهیت تغییرناپذیر خود می‌دانیم. در حالی که بسیاری از این رفتارهای “من” مثبت‌اند (مثلا این‌که من آدم باهوشی هستم، من آدم سخت‌کوشی هستم و …)؛ بعضی از آن‌ها هم می‌توانند منفی باشند (من

هفته‌ی پیش من یک آگهی برای فرصت شغلی که در شرکت‌ ما وجود دارد در گودر نوشتم و تا الان چیزی حدود ۲۰ رزومه یا درخواست کار دریافت کرده‌ام. اغلب این رزومه‌ها دارای اشکالاتی هستند که تقریبا برای من از قبل، قابل پیش‌بینی بود. اشکالاتی که از توجه نکردن به چند اصل ساده در نگارش رزومه به وجود می‌آیند. بنابراین بد نیست که با هم مروری داشته باشیم بر چند اشتباه اساسی در رزومه نوشتن یا ارایه‌ی درخواست کار با توجه به شرایط ایران:

۱٫ قبل از رزومه دادن سؤال بپرسید / بدون رزومه درخواست کار بدهید: راست‌اش من فقط وقتی سؤال کردن قبل از رزومه دادن را می‌پذیرم که فرد مقابل، آدم شناخته شده و معتبری باشد. فلسفه‌ی وجود رزومه در این است که فرد استخدام‌کننده سوابق مختصری از شما بداند؛ حالا هم برای این‌که ارزیابی کلی از شخصیت حرفه‌ای شما داشته باشد و هم برای این‌که ببیند تخصص شما به درد کاری که او می‌خواهد می‌خورد یا خیر؟ بنابراین وقتی از شما رزومه درخواست کردند، لطفا همان رزومه را بفرستید!

۲٫ هر طور که دوست داشتید رزومه‌ را بنویسید: رزومه یک تمپلیت مشخص دارد (منظورم از نظر عناوینی است که باید داخل‌اش وجود داشته باشد.) این حداقل‌ها به نظر من این‌ها هستند:

  • اطلاعات عمومی در مورد خودتان شامل: نام و نام خانوادگی، سال تولد، وضعیت تأهل، در مورد آقایان وضعیت نظام وظیفه، نشانی و تلفن منزل و شماره‌ی تلفن همراه‌تان و البته ای‌میل (یک آدرس ای‌میل درست و حسابی مثلا براساس اسم‌تان نه همان آی‌دی که شب‌ها با دوستان‌تان باهاش چت می‌کنید!)
  • سوابق آموزشی: مقاطع تحصیلی ـ ترجیحا دانشگاهی البته اگر دبیرستان جایی مثل سمپاد درس خواندید حتما بنویسید ـ (و لطفا پایین‌تر از دبیرستان را نروید. کسی برای من رزومه فرستاده که فقط به کودکستان‌اش اشاره نکرده!) در این بخش به صورت دقیق به این موارد اشاره کنید: رشته‌ی تحصیلی و گرایش، نام دانشگاه (اگر بدترین دانشگاه دنیا هم درس خوانده‌اید حتما اسم‌اش را بنویسید. من اگر واقعا آدم حرفه‌ای باشم به دانشگاه شما تا تجربه‌ی کاری‌تان را نبینم خیلی توجه نمی‌کنم. اگر هم تازه می‌خواهید وارد بازار کار بشوید و سابقه‌ی کار هم ندارید، باز هم دانشگاه‌تان را بنویسید. اگر ننویسید ممکن است من تصور کنم خدای نکرده با یک عدد برادر کردان جدید مواجهم!)، سال ورود ـ و اگر فارغ‌التحصیل شده‌اید سال فراغت از تحصیل. معدل‌تان را هم بنویسید بد نیست ولی ضروری محسوب نمی‌شود.
  • تجربیات / پروژه‌های تحصیلی: وقتی تازه می‌خواهید وارد بازار کار بشوید چاره‌ای ندارید جز این‌که پروژه‌های تحصیلی‌تان را به‌عنوان تجربه در رزومه بیاورید. اما بعدتر که تجربه‌دار (!) شدید، لطفا این بخش را یا پاک کنید یا این‌که فقط پروژه‌های درست و حسابی‌تان را نگه دارید (مثلا من در رزومه‌ام فقط پروژه‌ی پایان‌نامه‌ام را آورده‌ام.) این اشتباه را خیلی از ما در نوشتن رزومه مرتکب می‌شویم که اولا پروژه‌های‌ تحصیلی‌مان را از تجربیات کاری‌مان جدا نمی‌کنیم و ثانیا اگر ۳۰ سال سابقه‌ی کار هم داشته باشیم هنوز می‌شود عنوان پروژه‌ی مثلا زمان‌سنجی خط تولید باک در شرکت X را در رزومه‌مان پیدا کرد! (این یکی مال خودم بود که الان دیگر در رزومه‌ام نیست.)
  • سوابق شغلی: این یکی حساس‌ترین بخش رزومه است. جایی که شما دقیقا باید به کارفرمای احتمالی نشان بدهید که چه کاره‌اید و تخصص شما چیست؟ و همین جا است که بزرگ‌ترین و مهم‌ترین اشتباهات ما رخ می‌دهد. پایین‌تر درباره‌ی این بخش صحبت خواهم کرد.
  • مقالات و تألیف‌ها و افتخارات: لطفا این‌جا هم مقاله‌های سر کلاسی‌تان را ننویسید. اگر واقعا در کنفرانسی یا مجله‌ی معتبری مقاله داشتید یا کتابی چاپ کرده بودید یا جایزه‌ی خفنی گرفته بودید بنویسید.
  • مهارت‌ها: این بخش هم بعد از سوابق شغلی از بقیه‌ی بخش‌های رزومه اهمیت بیش‌تری دارد که در مورد آن هم پایین‌تر توضیح خواهم داد.
  • علاقه‌‌مندی‌ها، معرف و …: راست‌اش در ایران این بخش از رزومه را معمولا کسی نگاه نمی‌کند و اصلا به‌تر است که در رزومه‌تان نباشد. از ما گفتن بود! علت‌اش خیلی راحت قابل حدس است: برای کارفرما هیچ اهمیتی ندارد که شما عاشق مطالعه یا موسیقی هستید، ورزش‌کارید و کوه می‌روید و … در صورتی که این‌ها اتفاقا می‌توانند به طرف نشان بدهند که شما آدم خلاقی هستید یا از نظر بدنی سالم هستید! در مورد معرف‌ها هم در ایران همه می‌دانیم اگر کسی معرف باشد، معمولا همان پارتی محترم شماست! از طرف دیگر می‌دانید که ما ایرانی‌ها چه عادت‌های قشنگی در زدن برای هم‌دیگر داریم؛ کاری که حتی خیلی وقت‌ها به صورت ناخودآگاه اتفاق می‌افتد. اگر هم معرف‌تان استاد دانشگاه باشد که معمولا پیدا کردن‌اش کار ساده‌ای نیست!

۳٫ خودتان ندانید که چه کاره‌‌اید: پارسال در یک مصاحبه‌ی استخدامی، مصاحبه‌کننده از من پرسید که تخصص‌ات را در یک جمله برای من تعریف کن. شرح این ماجرا را این‌جا نوشته‌ام. قبل از رزومه نوشتن هدف‌گذاری کنید که چه کاره هستید و چه کاره می‌خواهید بشوید.

۴٫ ندانید که برای چه کاری دارید رزومه می‌دهید: این یکی دیگر فاجعه است. چند باری که برای پروژه‌های شرکت درگیر رزومه گرفتن بوده‌ایم، به وضوح این را دیده‌ام. چند نکته در این زمینه:

  • لطفا برای خودتان و شخصیت حرفه‌ای‌تان احترام قائل باشید. این طور رفتار نکنید که (حتی در اوج نیاز) برای هر جایی و هر کاری رزومه بفرستید. باور کنید این کار شأن شما را پایین می‌آورد. برای چند جای محدود اما متناسب با شرایط خودتان رزومه بفرستید.
  • برای کاری که بلد نیستید یا نمی‌دانید چیست رزومه نفرستید. وقتی من برای پروژه‌ی آی‌تی آگهی می‌دهم و روزمه‌ی مهندس کشاورزی را دریافت می‌کنم که هیچ سابقه‌ای در حوزه‌ی ‌آی‌تی ندارد واقعا درمی‌مانم که طرف چه فکری کرده!
  • در رزومه فرستادن به تناسب سن و سال‌ و تجربه‌ی کاری‌تان و هم‌چنین رده‌ی سازمانی شغل مورد نظر توجه کنید. من برای یک رده‌ی کارشناسی رزومه‌ی یک آدم با سی سال سابقه‌ی مدیریت را گرفته‌ام!!!

۵٫ اغراق یا خالی‌بندی کنید: هر چقدر از این اشتباه بد بگویم کم گفته‌ام. خیلی از ما در رزومه نوشتن هدف اصلی‌مان را گرفتن شغل مورد نظر تحت هر شرایطی تعریف می‌کنیم و در نتیجه … این کار چند مشکل بنیادین دارد:

  • یا طرف مقابل می‌فهمد یا نمی‌فهمد. اگر بفهمد که وای به حال‌تان و اگر نفهمد هم که بعدا می‌فهمد و این دفعه بیش‌تر وای به حال‌تان!
  • اصولا دروغ‌گویی کار خوبی نیست؛ قبول دارید؟
  • با دروغ گفتن اعتبارتان را به خطر می‌اندازید.

باز هم دلیل بیاورم!؟ بنابراین لطفا همانی را بنویسید که هستید؛ نه بیش‌تر و نه کم‌تر!

۶٫ تجربیات شغلی‌تان را به شکل مناسبی ننویسید: هیچ کاری بدتر از لیست کردن نام هزار تا پروژه‌ای که انجام داده‌اید یا دویست تا مسئولیتی که داشته‌اید، بدون هیچ گونه توضیح اضافی نیست. یا حتی بدتر از آن نوشتن تجربیاتی که نداشته‌اید و به زور می‌خواهید طرف مقابل را متقاعد کنید که داشته‌اید! چند تا نکته برای نوشتن بخش تجربیات شغلی رزومه‌تان:

  • از آخرین شغل‌ یا تجربه‌تان شروع کنید و به ترتیب تا پایین پیش بروید و تجربیات‌تان را بنویسید. لطفا سازمان‌هایی که در آن‌ها کار کرده‌اید تفکیک کنید. سال / تاریخ ورود و سال / تاریخ خروج‌تان را بنویسید. علت خروج از آن شغل را هم به نظر من ننویسید به‌تر است (چون خیلی وقت‌ها ما به علت دعوا کردن یا دلایل صرفا مالی کارمان را عوض می‌کنیم که نوشتن این علت واقعی در رزومه  باعث می‌شود تصویر نامناسبی از ما در ذهن طرف مقابل پدید بیاید؛ این‌که مثلا آدم دعوایی هستیم یا فقط به دنبال پول بیش‌تر. اگر هم کارفرما به هر علتی عذرتان را خواسته باشد، دیگر بدتر.)
  • برای هر سازمان تجربیاتی را که داشته‌اید از آخر به اول به تفکیک بنویسید (یعنی آخرین تجربه را اول بنویسید؛ زیر آن تجربه‌ی یکی مانده به آخر و همین طور ادامه بدهید.) این‌که در چه سالی یا در چه بازه‌ی زمانی درگیر چه کاری بوده‌اید، مسئولیت شما چه بوده و نتیجه‌ی کارتان به کجا انجامیده است. مثلا من در سال ۸۹ درگیر پروژه‌ی مهندسی مجدد فرایندهای شرکت X بوده‌ام، پست من در پروژه مدیر فنی پروژه بوده و خروجی کارم، مستندسازی فرایندهای شرکت، تحلیل وضعیت موجود فرایندها و ساختار سازمانی، شناسایی نقاط شکست سازمان در به‌کارگیری ابزارهای سیستمی مدیریت و نهایتا طراحی و استقرار وضع مطلوب فرایندها بوده است.
  • لزومی ندارد همه‌ی تجربیات‌تان را بنویسید. لطفا فقط مهم‌ترین‌های‌شان را بنویسید. این طوری رزومه‌تان هم مختصر و مفید می‌شود!
  • تجربیات کوتاه مدت و ناموفق‌تان را در رزومه نیاورید؛ حتی اگر باعث شود که در رزومه‌ی شما یک دوره‌ی زمانی خالی ایجاد شود (من اوایل ام‌سال حدود یک ماهی در یک شرکت معروف مشاوره کار کردم؛ ولی به دلایلی که بیش‌تر به دلیل اشتباه در انتخاب محیط کارم بود، آن‌جا را ادامه ندادم. سابقه‌ی کارم در آن‌جا در رزومه‌ی من نیست؛ چون باعث می‌شود کارفرمای احتمالی تصور کند من همیشه در وفق دادن خودم با یک محیط جدید مشکل دارم.)

۷٫ بخش مهارت‌های رزومه‌تان زیاده از حد پر و پیمان باشد: راست‌اش ترجیح من همیشه خالی گذاشتن بخش مهارت‌ها و حداقل اکتفا کردن به نوشتن مهارت‌های مربوط به زبان انگلیسی و نرم‌افزارهای رایانه‌ای است. مهارت‌های فنی که بلد هستید از تجربیات‌تان در پروژه‌ها (به‌ویژه وقتی به صورت عینی بنویسید چه کرده‌اید) قابل استخراج است. من حتی با نوشتن درس‌های گذرانده شده در دانشگاه و اساتیدی که با آن‌ها درس داشته‌اید (هر چقدر هم معروف باشند) هم کاملا مخالفم؛ چه برسد به ردیف کردن انواع و اقسام مثلا دانش‌ها و مهارت‌هایی که خودتان با مطالعه (؟) به دست آورده‌اید. تنها استثنا در این‌جا دوره‌های آموزشی رسمی است که برای آن‌ها مدرک دارید. البته باز هم هر چقدر خلاصه‌تر و هر چقدر مدرک معتبرتر را بنویسید، به‌تر است!

من براساس تجربه‌ی خودم در حوزه‌ی مدیریت و آی‌تی در این‌جا صحبت می‌کنم. هیچ وقت آدمی را که همه کار (از استراتژی و فرایند گرفته تا منابع انسانی و مالی و حسابداری) بلد است یا آدمی که هزاران ابزار و نرم‌افزار و … بلد است (مثلا شونصد تا زبان برنامه‌نویسی می‌داند!) را جدی نگرفته‌ام و نخواهم گرفت. این کار به نظر من دقیق‌ترین مصداق همان اشتباه شماره‌‌ی ۵ است؛ هر چقدر هم که بقیه باور کنند، من باور نمی‌کنم!

۸٫ و چند توصیه‌ی کلی برای به‌تر شدن رزومه‌تان:

  • مختصر و مفید بنویسید: رزومه‌ی ۱۰ صفحه‌ای برای آدمی که سی سال سابقه‌ی کار دارد هم زیاد است چه برسد به بنده‌ای که ۵-۴ سال سابقه‌ی کار بیش‌تر ندارم. چند نفر از دوستان بسیار حرفه‌ای و کار درست من با سابقه‌ی کار بالای ده سال رزومه‌شان دو صفحه بیش‌تر نیست و همین دو صفحه هم دقیقا اندازه‌ی یک رزومه‌ی ۱۰ صفحه‌ای تأثیرگذار است.
  • در انتخاب واژه‌ها بسیار دقت کنید: بار معنایی واژه‌ها در نوشتن رزومه بسیار مهم است؛ مخصوصا در بخش‌هایی مثل تجربیات کاری یا مهارت‌ها. لطفا دقیق باشید.
  • تمپلیت رزومه‌تان را ساده نگه دارید: گذاشتن عکس‌تان و کشیدن انواع و اقسام گل و بلبل‌ها، استفاده‌ از رنگ‌های متفاوت و … همه اشتباهات بزرگی هستند. منِ‌ کارفرما می‌خواهم تخصص شما را بسنجم؛ با شکل و قیافه‌ی شما یا رزومه‌تان کاری ندارم! این البته به این معنا نیست که اصلا هم به سر و شکل رزومه‌تان نرسید و از فونت‌های بسیار بد و ناخوانا، جدول‌بندی‌های نامناسب و … استفاده کنید. به نظرم فرستادن رزومه به صورت PDF هم برای جلوگیری از احتمالاتی مثل متفاوت بودن ورژن نرم‌افزار ورد کارفرما یا فونت‌های روی سیستم‌ها، مناسب‌تر است؛ مگر این‌که درخواست کارفرما فرمت دیگری باشد (لطفا هیچ وقت رزومه‌تان را در قالب فایل اکسل یا حتی پاورپوینت نفرستید!)
  • حواس‌تان باشد رزومه‌تان را به چه کسانی می‌دهید! این در راستای همان نکته‌ی احترام قائل شدن برای شخصیت حرفه‌ای خود است. هر چقدر کم‌تر در دسترس باشید به‌تر است!

خوب فعلا همینا به نظرم می‌رسد. امیدوارم تجربیات من برای شما هم مفید بوده باشد.

پ.ن. یک راه‌نمای بسیار عالی در مورد بایدها و نبایدهای رزومه‌نویسی را قبل‌تر یکی از دوستان عزیز در این‌جا نوشته که پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانیدش. ضمنا نوشته‌ی امیر مهرانی دوست بسیار عزیزم را در مورد کارهایی که نباید در مصاحبه‌ی استخدامی انجام داد را هم از دست ندهید.

دوست داشتم!
۳

هفته‌ی پیش من یک آگهی برای فرصت شغلی که در شرکت‌ ما وجود دارد در گودر نوشتم و تا الان چیزی حدود ۲۰ رزومه یا درخواست کار دریافت کرده‌ام. اغلب این رزومه‌ها دارای اشکالاتی هستند که تقریبا برای من از قبل، قابل پیش‌بینی بود. اشکالاتی که از توجه نکردن به چند اصل ساده در نگارش رزومه به وجود می‌آیند. بنابراین

این هم لینک‌های این هفته:

کسب درآمد از بلاگ (همین‌جا اعلام موافقت با همه‌ی نکاتی که امیر نوشته!)

سیستم خوب یا فرد سوار بر اسب سفید (یادآوری عالی دکتر حجت قندی در دفاع از اقتصاد آزاد از زبان میلتون فریدمن بزرگ)

کوبا کاپیتالیست می شود؟ (یادداشت خواندنی دکتر علی دادپی)

ویکی اقتصادی فارسی (از حامد قدوسی عزیز. من برای مدیریت هم چنین ایده‌ای را دارم. هفته‌ی دیگر در این مورد خواهم نوشت.)

تحریم مهم است! (یادداشت بسیار مهم علی سرزعیم)

چرا باید Agile شد ؟ و مشکل کار شرکت های توسعه نرم افزار کجاست؟ و IT های سازمانی و توسعه نرم افزار با Agile (از وبلاگ دنیای چابک)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

دوست داشتم!
۰

این هم لینک‌های این هفته: کسب درآمد از بلاگ (همین‌جا اعلام موافقت با همه‌ی نکاتی که امیر نوشته!) سیستم خوب یا فرد سوار بر اسب سفید (یادآوری عالی دکتر حجت قندی در دفاع از اقتصاد آزاد از زبان میلتون فریدمن بزرگ) کوبا کاپیتالیست می شود؟ (یادداشت خواندنی دکتر علی دادپی) ویکی اقتصادی فارسی (از حامد قدوسی عزیز. من برای مدیریت

برای موفقیت در هر شغلی باید عوامل زیر را خوب بشناسید:

خودتان، شغل‌تان، زیردستان و هم‌کاران و از همه مهم‌تر بالادستان، کالا یا خدمتی که تولید می‌کنید و فرایند تولیدش را و البته مشتریان‌تان.

پ.ن. این نکات کاملا بدیهی است؛ اما لازم است برای دوستی که متأسفانه مدام دارد در زندگی شغلی‌اش مرتکب اشتباه می‌شود و از آن بدتر هیچ وقت هم به راه‌نمایی‌های دوستان‌اش عمل نمی‌کند، تکرار شوند. امیدوارم که این‌جا را ببیند.

دوست داشتم!
۰

برای موفقیت در هر شغلی باید عوامل زیر را خوب بشناسید: خودتان، شغل‌تان، زیردستان و هم‌کاران و از همه مهم‌تر بالادستان، کالا یا خدمتی که تولید می‌کنید و فرایند تولیدش را و البته مشتریان‌تان. پ.ن. این نکات کاملا بدیهی است؛ اما لازم است برای دوستی که متأسفانه مدام دارد در زندگی شغلی‌اش مرتکب اشتباه می‌شود و از آن بدتر هیچ

این هم لینک‌های این هفته:

خودتان را دوباره تعریف کنید! (نوشته‌ی جالب امیر مهرانی که باعث انتشار این پست در گزاره‌ها شد.)

درخواست اطلاعات برای یک کار تحقیقی (آقای خرمی‌راد برای تحقیقی در زمینه‌ی نحوه‌ی محاسبه‌ی تأخیرات پروژه‌ها به اطلاعات نیاز دارند. اگر می‌توانید کمک‌شان کنید.)

ترسیم Sparkline در اکسل (این مطلب هم از آقای خرمی‌راد استثنایی جالبه. از دست‌اش ندید.)

چگونه یک مسئله تحقیق در حوزه مدیریت عمومی و سیاستگذاری پیدا کنیم؟ روش “خیلی آکادمیک” (دکتر نوید یک روش بسیار جالب برای انتخاب موضوع تحقیق معرفی کرده‌اند.)

تشخیص فریب های سیاسی (از علی آقای سرزعیم)

کارهایی که در مصاحبه استخدامی نباید انجام داد (نوشته‌ای عالی از امیر مهرانی عزیز که هرگز نباید از دست‌اش بدهید.)

درس تحلیل تصمیم

 

 

 

قسمت‌های قبل:

 

 

 

 

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

دوست داشتم!
۰

این هم لینک‌های این هفته: خودتان را دوباره تعریف کنید! (نوشته‌ی جالب امیر مهرانی که باعث انتشار این پست در گزاره‌ها شد.) درخواست اطلاعات برای یک کار تحقیقی (آقای خرمی‌راد برای تحقیقی در زمینه‌ی نحوه‌ی محاسبه‌ی تأخیرات پروژه‌ها به اطلاعات نیاز دارند. اگر می‌توانید کمک‌شان کنید.) ترسیم Sparkline در اکسل (این مطلب هم از آقای خرمی‌راد استثنایی جالبه. از دست‌اش

بسیاری از ما زمان زیادی را برای شکل‌دهی به رزومه مکتوب‌مان نسبت به روزمه نامریی‌مان صرف می‌کنیم؛ اگر چه دومی تأثیر بیش‌تری روی فرصت‌های شغلی بالقوه ما دارد. وقتی کارفرمایان احتمالی به معرف‌های شما زنگ می‌زنند، در واقع تلاش می‌کنند تا “روزمه نامریی” شما را بخوانند. همین‌طور تصمیم‌گیرانی که می‌خواهند در مورد ارتقای شغلی شما تصمیم بگیرند نیز دست به چنین تلاشی می‌زنند.

روزمه نامریی شما از عقاید و نظرات دیگران در مورد شما به‌عنوان یک رهبر و همکار در ذهن خود می‌پرورند تشکیل می‌شود. این رزومه با آن‌چه افراد دور و بری‌تان بر آن می‌افزایند و با سایرین به اشتراک می‌گذارند شکل می‌گیرد و به اندازه رزومه کتبی‌تان برای همه افراد مریی می‌شود ـ البته همه جز خودتان.

فهمیدن این‌که چه چیزی در رزومه نامریی‌تان نوشته شده می‌تواند چشم‌های‌تان را به واقعیت‌هایی که نمی‌دانستید بگشاید. مدیر ارشد فروش یک شرکت تکنولوژی ارقام مورد نظر فروش را فصل به فصل به دست می‌آورد. در این تلاش بی‌رحمانه برای دستیابی به فروش بیش‌تر، وی خودش را دل‌سوز کسب و کار شرکت خود فرض می‌کرد. اما او طی یک ارزیابی ۳۶۰ درجه‌ای، متوجه شد که همکاران‌اش او را به‌عنوان فردی دارای “انتظارات غیرمنطقی” و “برده‌دار” می‌شناسند.

خبر بد در این زمینه این است ‌که یک نقص ساده می‌تواند به یک موقعیت بسیار وخیم تبدیل شود. یکی از بنیان‌گذاران یک شرکت آن‌لاین بسیار موفق در تفویض اختیار مشکلات زیادی داشت. او می‌خواست افراد را نسبت به این‌که بر کاری که در دفترش انجام می‌شود تسلط دارد مطمئن سازد؛ اما در هر حال این کار را نمی‌کرد. نتیجه این‌ اشتباه وی به آن‌جا ختم شد که همکاران‌اش او را به‌عنوان یک آدم غیر قابل اعتماد می‌شناختند و شروع به زیر سؤال بردن صداقت وی کردند.

برای این‌که خودتان نویسنده رزومه نامریی‌تان باشید باید کارهای زیر را انجام دهید:

کشف کنید چه چیزهایی بر روی رزومه نامریی‌تان نوشته شده است: از یک ارزیابی ۳۶۰ درجه شخصی استفاده کنید؛ مثلا از یک همکار معتمد، از اعضای تیم‌تان یا هر کس دیگری که فکر می‌کنید می‌تواند پاسخ مناسبی به شما بدهد بخواهید که به شما بگویند برای اثربخشی بیش‌تر می‌توانید دست به چه کارهایی بزنید یا انجام دادن چه کارهایی را متوقف کنید.

از مدیرتان بخواهید که به شما فراتر از ارزیابی‌های عملکرد سطحی سالانه یک بازخور واقعی بدهد: به کسب چه تجربه‌هایی نیاز دارید؟ مدیرتان چه ارزیابی در مورد عملکرد شما دارد؟ همکاران در مورد شما به او چه گفته‌اند؟ کشف کنید که آیا جزو افراد بااستعداد و توانمند سازمان‌تان محسوب می‌شوید یا نه (مثلا با پرسیدن از مدیرتان) و اگر در آن فهرست نیستید، بپرسید که باید چه بکنید تا به آن فهرست وارد شوید.

شروع به بازنویسی داستان خود کنید: این کار نیاز به شجاعت و تلاش بسیاری نیاز دارد. مدیر ارشد فروش سخت‌گیر در جلسات رو در رو با تک‌تک افراد و پس از آن در جلسات با کل اعضای تیم فروش ‌اعتراف کرد که وی حالا اثرات مخرب فشارهای دایمی خود را درک می‌کند. در عین حال وی با یک موقعیت دشوار دیگر نیز روبرو بود:چگونه نتایج مورد انتظار را بدون استفاده از ابزارهایی که معتقد بود وی را موفق کرده‌اند به دست آورد. یک برنامه هوشمندانه توسعه مهارت‌های رهبری ساختارمند به او برای تغییر سبک مدیریت‌اش و ایجاد میل به تبدیل شدن به یک گروه با عملکرد بالا در همکاران‌اش کمک کرد.

این مهم است که به مشکل اصلی بپردازید. بنیان‌گذار شرکت آن‌لاین نیاز به راست‌گویی نداشت؛ بلکه نیازمند انجام تعهدات خود بود: چیزی که خود به بهبود فرایندها و تفویض اختیار نیاز داشت. عملکرد قابل اطمینان، اعتماد به وی را افزایش داد.

کانال‌هایی را برای دریافت بازخورهای دایمی ایجاد کنید: بازخور ۳۶۰ درجه معمولی می‌تواند با دریافت بازخورهای مکرر از یک همکار قابل اعتماد تقویت شود. استفاده از مربی‌گری (Mentoring) ـ دریافت بازخور از یک آدم بسیار باتجربه‌تر نسبت به خود فرد ـ نیز می‌تواند مفید باشد ـ البته اگر مربی صادق و به موفقیت شما مقید باشد.

خودتان را به صورت دوره‌ای ارزیابی‌ کنید: خود ارزیابی‌ها می‌توانند باارزش باشند. کلیدی‌ترین عوامل ایجاد شایستگی را که نیاز دارید فهرست کنید، ویژگی‌هایی که از آن‌ها دارید تعیین کنید و ارزیابی‌تان را از تناسب آن‌ها با یکدیگر مشخص سازید. افرادی که تجربیات منظمی از دیگر شکل‌های بازخور دارند می‌توانند به شکل قابل توجهی در خود ارزیابی موفق باشند.

علاوه بر همه موارد بالا شما باید برای دریافت بازخور و نشان دادن این‌که برای آن ارزش قایل هستید حریص باشید. در غیر این صورت شما با سکوت روبرو خواهید شد ـ چیزی که در مورد رزومه نامریی شما می‌تواند بسیار کشنده باشد.

منبع (نویسنده: ویکی گوردون / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب)

پ.ن. این ترجمه در راستای این پست دوست خوبم امیر مهرانی منتشر می‌شود.

دوست داشتم!
۱

بسیاری از ما زمان زیادی را برای شکل‌دهی به رزومه مکتوب‌مان نسبت به روزمه نامریی‌مان صرف می‌کنیم؛ اگر چه دومی تأثیر بیش‌تری روی فرصت‌های شغلی بالقوه ما دارد. وقتی کارفرمایان احتمالی به معرف‌های شما زنگ می‌زنند، در واقع تلاش می‌کنند تا “روزمه نامریی” شما را بخوانند. همین‌طور تصمیم‌گیرانی که می‌خواهند در مورد ارتقای شغلی شما تصمیم بگیرند نیز دست به