من به جستجوی تو
و در آستانهی باغ و
پنجره و
زمستان و
آینه و
دیدار و
کوچه و
اقیانوس و
رود …
اما تو نبودی
ای کاش سهم من این نبود …
سهیل محمودی
من به جستجوی تو
و در آستانهی باغ و
پنجره و
زمستان و
آینه و
دیدار و
کوچه و
اقیانوس و
رود …
اما تو نبودی
ای کاش سهم من این نبود …
سهیل محمودی
من به جستجوی تو و در آستانهی باغ و پنجره و زمستان و آینه و دیدار و کوچه و اقیانوس و رود … اما تو نبودی ای کاش سهم من این نبود … سهیل محمودی دوست داشتم!۰
اگر چیز عجیبی را در طول یک روز کشف نکردید، آن روز را اصلا جزو عمرتان به حساب نیاورید!
جان ا. ویلر
اگر چیز عجیبی را در طول یک روز کشف نکردید، آن روز را اصلا جزو عمرتان به حساب نیاورید! جان ا. ویلر دوست داشتم!۱
“کاری که همیشه میخواستهام انجام دهم بازی برای یونایتد است و خوشاقبال بودهام که این کار را ۲۰ سال است انجام میدهم. عالی است که بدانم هنوز به موفقیت تیم کمک میکنم و حس میکنم داخل و خارج از میدان کارهای زیادی میتوانم انجام دهم.” (رایان گیگز؛ اینجا)
رایان گیگز اسطورهی زندهی (!) باشگاه منچستر یونایتد، غیر از حضور خودش در سطح اول فوتبال دنیا در سن ۳۷ سالگی که نشاندهندهی اهمیت ثبات داشتن در زندگی شغلی است، درس دیگری را هم به مدیران و رهبران سازمانها میدهد: مهم است که فرد بداند در موفقیت سازمان یا تیمی که عضو آن است تأثیرگذار است و هنوز کارهای زیادی باقی مانده که باید انجامشان بدهد! این برعهدهی شماست که این احساس را در فرد ایجاد کنید.
“کاری که همیشه میخواستهام انجام دهم بازی برای یونایتد است و خوشاقبال بودهام که این کار را ۲۰ سال است انجام میدهم. عالی است که بدانم هنوز به موفقیت تیم کمک میکنم و حس میکنم داخل و خارج از میدان کارهای زیادی میتوانم انجام دهم.” (رایان گیگز؛ اینجا) رایان گیگز اسطورهی زندهی (!) باشگاه منچستر یونایتد، غیر از حضور خودش در
همه به فکر تغییر دنیا هستند؛ اما هیچ کس به تغییر خودش نمیاندیشد …
لئو تولستوی
همه به فکر تغییر دنیا هستند؛ اما هیچ کس به تغییر خودش نمیاندیشد … لئو تولستوی دوست داشتم!۰
روزنامهی معروف گاردین نظرسنجی انجام داده با این عنوان که: آیا من میتوانم مشاور بشوم!؟ نتیجه: ۶۴ درصد گفتهاند بله و ۳۶ درصد نظرشان خیر بوده است. در کنار این نظرسنجی، گاردین با چند مشاور باتجربهی بریتانیایی مصاحبه کرده و نکاتی که از نظر آنها برای تصمیمگیری در این مورد مهم است، در قالب گزارشی منتشر کرده است. قسمت اول ترجمهی این گزارش، هفتهی پیش منتشر شد و ترجمهی قسمت دوم آن در این پست از نظر شما میگذرد:
سیلویا پرسلی:
جان باگولی:
روزنامهی معروف گاردین نظرسنجی انجام داده با این عنوان که: آیا من میتوانم مشاور بشوم!؟ نتیجه: ۶۴ درصد گفتهاند بله و ۳۶ درصد نظرشان خیر بوده است. در کنار این نظرسنجی، گاردین با چند مشاور باتجربهی بریتانیایی مصاحبه کرده و نکاتی که از نظر آنها برای تصمیمگیری در این مورد مهم است، در قالب گزارشی منتشر کرده است. قسمت اول ترجمهی این
مایکل ای. نورتون استاد بازاریابی مدرسهی مدیریت هاروارد معتقد است که همانطور که کم فکر کردن به یک موضوع بد است؛ زیادی فکر کردن هم بد است! مقالهی این هفته بسیار کوتاه است؛ اما چند نکتهی جالب را نشانمان میدهد:
این مقالهی جذاب دو صفحهای را از اینجا دانلود کنید.
تئوری تصمیم، یکی از جذابترین حوزههای علم مدیریت برای من است؛ بهویژه بخش روانشناسیاش! (اگر MBA را در دانشگاه صنعتی شریف یا دورههای دوم و سوم پلیتکنیک خوانده باشید، حتما پای درس استاد عزیز این درس آقای دکتر عیسایی نشستهاید و میدانید که چه میگویم.) باز هم در این حوزه مقاله خواهیم داشت.
(خودمونیم یک مقالهی دو صفحهای چقدر نکته داشت! :))
مایکل ای. نورتون استاد بازاریابی مدرسهی مدیریت هاروارد معتقد است که همانطور که کم فکر کردن به یک موضوع بد است؛ زیادی فکر کردن هم بد است! مقالهی این هفته بسیار کوتاه است؛ اما چند نکتهی جالب را نشانمان میدهد: در ادبیات آکادمیک، دو روش اصلی برای تصمیمگیری وجود دارد: الف ـ روش شهودی که مبتنی بر شهود آدمها و
هر چه بیشتر دربارهی دنیا بدانید، فرصتهای بیشتری برای خندیدن به آن خواهید داشت!
بیل نای
هر چه بیشتر دربارهی دنیا بدانید، فرصتهای بیشتری برای خندیدن به آن خواهید داشت! بیل نای دوست داشتم!۰
به هر ماجرای بدی میتوان از دو زاویهی دید نگاه کرد: زاویهی دید چراها و زاویهی دید چیها! چراها سویهی منفی قضیه هستند: چرا این طوری شد؟ چرا اینقدر من بدبختم؟ چرا اونی که من میخوام نمیشه؟ و … در مقابل چیها سویهی مثبت ماجرا را به ما مینمایانند: نشد؛ خوب حالا چی کار کنم؟ حالا که این طوری شده؛ چی کار میتونم بکنم؟ و … و خوب کمی که فکر کنید میبینید تفاوت این دو تا نگاه از زمین تا آسمان است. جایی میخواندم که بزرگترین هنر آدمها تبدیل کردن چراهای زندگی به چیها است!
خوب حالا که چی؟ این مقدمه را نوشتم تا بپردازم به کتاب شیرین رضا ساکی با عنوان “بابا باتریدار میشود.” رضا ساکی را همهی ما با برنامهی پرطرفدار همین چند سال پیش رادیو جوان بهیاد میآوریم: جوونی به وقت فردا. رضا یکی از نویسندگان اصلی آن برنامه بود و اگر پیگیر آن برنامه بوده باشید، حتما شعرهای طنز استثناییاش را هم به یاد میآورید.
خوب ماجرای این کتاب چیست؟ ماجرا از این قرار است که پدر آقای ساکی گرفتار بیماری سرطان میشود و این کتاب، شرحی است بر زندگی این بابای عزیز و دوستداشتنی در روزهای مبارزه با بیماریهای عجیب و غریباش. ماجرا بسیار غمانگیز است و نگاه طنازانه به آن بسیار مشکل؛ اما ساکی بهخوبی از پس این چالش برآمده است.
من خیلی نمیخواهم به جزییات خود کتاب بپردازم. زبان شیرین و صمیمی کتاب و طنز جذابی که بر یک ماجرای بسیار تلخ سایه افکنده، میطلبد که خودتان بخوانید و از ماجرای این آقای “بابا” سر دربیاورید. اینجا میخواهم به نکتهای برگردم که در آغاز این نوشته به آن اشاره کردم: هنر تبدیل چراها به چیها.
از همان ابتدای داستان، نگاه اطرافیان بابا به موضوع بیماری او نگاه چرایی است: چرا پدر ما؟ چرا خوب نشدنیه؟ چرا روز به روز بدتر میشه؟ اما … خود بابا طور دیگری به قضایا نگاه میکند: حالا مگه چی شده؟ حالا که شده؛ من چی کار میتونم بکنم؟ و چیزهایی شبیه این. این شکل نگاه بابا به او اجازه میدهد تا تبدیل به کاشف بزرگ لذتهای پنهانماندهی زندگی در روزهای آخر زندگیاش بشود: لذت با هم بودن، لذت از دست دادن و نداشتن، لذت نشنیدن و حرف نزدن و … این نگاه جالب بابای کاشف داستان، واقعا هر آدم افسردهای را هم به زندگی امیدوار میکند! شاید بهترین نمونهاش جایی باشد که دکترها به بابا میگویند که چشماش آب مروارید آورده و ۵۰ درصد احتمال دارد که بهزودی نابینا شود. بابا در مقابل میگوید: “بیایید به ۵۰ درصد بد قضیه فکر کنیم که اگر اتفاق افتاد پذیرشاش برایمان راحتتر باشد و اگر نیفتاد شیرینیاش بیشتر شود.” و اینگونه این بابای نازنین به ما میآموزد که میشود طور دیگری هم با اتفاقات بد زندگی کنار آمد!
در کنار طنز بانمک کتاب، صداقت و صمیمیت و پاکیزگی زبان داستان هم از لذتهای اصلیِ خواندن آن است. چیزی که قطعا به زحمات ویراستار کتاب رضا شکراللهی عزیز هم برمیگردد. مطمئن باشید وقتی کتاب را شروع کردید تا تماماش نکنید، زمیناش نخواهید گذاشت!
بابا باتریدار میشود نوشتهی رضا ساکی و با نقاشیهای بانمک سلمان طاهری،در سال ۱۳۸۹ در ۴۵ صفحه توسط مؤسسهی فرهنگی هنری گلآقا با قیمت ۲۰۰۰ تومان منتشر شده است.
به هر ماجرای بدی میتوان از دو زاویهی دید نگاه کرد: زاویهی دید چراها و زاویهی دید چیها! چراها سویهی منفی قضیه هستند: چرا این طوری شد؟ چرا اینقدر من بدبختم؟ چرا اونی که من میخوام نمیشه؟ و … در مقابل چیها سویهی مثبت ماجرا را به ما مینمایانند: نشد؛ خوب حالا چی کار کنم؟ حالا که این طوری شده؛ چی
نویسنده: دوری کلارک/ مترجم: علی نعمتی شهاب
سال گذشته من کارگردانی یک فیلم مستند را با عنوان “کار هزاره” به پایان بردم. قهرمان ما ماریون استودارت بود: زنی که در دههی ۱۹۶۰ رهبری عملیات پاکسازی رودخانهی به شدت آلودهی ناشوا را در ماساچوست مرکزی برعهده داشت. این عملیات یکی از جذابترین موفقیتهای زیستمحیطی در تاریخ ایالات متحده است. جالبتر اینکه پاکسازی رودخانه اولویت دوم او بهعنوان یک پروژهی وکالت بود. او در واقع میخواست به جا افتادن کودکان کرهای در جامعهی آمریکا کمک کند و حتی ممکن بود این مسیر را هم برگزیند. اما او به این نتیجه رسید که برای درست انجام دادن این کار، باید از نظر احساسی بهشدت درگیر آن شود و در نتیجه تصمیم گرفت که به جای آن، یک پیشگام محیطزیست شود.
خرد جمعی این روزها بر این باور است که شما باید علاقهتان را دنبال کنید. اما مدیران و کارشناسان میتوانند وقتی که به چیزی بیش از اندازه حساسیت نشان میدهند، به مسیر شغلی خود آسیب برسانند. در این نوشتار به چهار دلیلی که باید قبل از انجام دادن “کاری که عاشقاش هستید” دو بار فکر کنید اشاره میشود:
انجام کاری که عاشقاش هستید میتواند موجب وقف کردن زندگیتان بر آن و به دست آوردن احساس معنادار بودن زندگی شود؛ اما برخی وقتها علاقهی صرف میتواند شما را در دیدن بازخوردها کور کند (آیا شما تنها کسی هستید که فکر میکنید این ایدهی خوبی است؟)، میتواند شما را ناراحت کند (چه کسی میداند اجرای این ابتکار بهمعنای مدیریت یک دو جین کارمند جدید است؟) یا به چشماندازهای مالی شما ضرر برساند.
پ.ن. مدتی است به انتشار مجموعه ترجمههای منتشر شده در این وبلاگ همراه با مجموعهی مشابهی از مقالات مربوط به کار حرفهای و بهرهوری شغلی که ترجمه کردهام (و هنوز اینجا منتشر نشده) در قالب کتاب فکر میکنم. با توجه به استقبالی که از برخی از این مقالات روی وب شده (از جمله آمار هیت فید و خود وبلاگ یا کپی پیستهایی که در سطح وب شدهاند!)، به نظرم اینطوری افراد بیشتری میتوانند از این مقالات استفاده کنند. مشخصتر بگویم دنبال ناشر میگردم. اگر کسی از خوانندگان محترم این وبلاگ میتواند در این زمینه به من کمک کند، لطفا از طریق پست الکترونیکی من به نشانی gozareha@gmail.com یا صفحهی تماس با من در این زمینه به من اطلاع دهد. پیشاپیش متشکرم.
نویسنده: دوری کلارک/ مترجم: علی نعمتی شهاب سال گذشته من کارگردانی یک فیلم مستند را با عنوان “کار هزاره” به پایان بردم. قهرمان ما ماریون استودارت بود: زنی که در دههی ۱۹۶۰ رهبری عملیات پاکسازی رودخانهی به شدت آلودهی ناشوا را در ماساچوست مرکزی برعهده داشت. این عملیات یکی از جذابترین موفقیتهای زیستمحیطی در تاریخ ایالات متحده است. جالبتر اینکه