وقتی بچهها شروع به پرسیدن سؤالهایی میکنند که برای آنها جواب مشخصی وجود دارد، یعنی دیگر بزرگ شدهاند!
جان جی. پلامپ
وقتی بچهها شروع به پرسیدن سؤالهایی میکنند که برای آنها جواب مشخصی وجود دارد، یعنی دیگر بزرگ شدهاند!
جان جی. پلامپ
وقتی بچهها شروع به پرسیدن سؤالهایی میکنند که برای آنها جواب مشخصی وجود دارد، یعنی دیگر بزرگ شدهاند! جان جی. پلامپ دوست داشتم!۰
این روزها من دارم اولین تجربهی مدیریت جدیام را میگذرانم و از سیستم کارشناسی درآمدم. ولی خوب همچنان “رئیس بزرگ” (آقای مدیرعامل عزیز) هستند که باید هر از چند گاهی به ایشان “نه” بگویم! (چقدر هم میگم واقعا! :دی)
من همیشه فکر میکردم مشکلام این است که جرأت “نه گفتن” ندارم. اما ظاهرا نه گفتن هم راه و روش دارد و مشکلام بیشتر از این حرفها بوده. 🙂 اینجا ۷ روش “نه گفتن به رئیسها” نوشته شده که با هم مرورشان میکنیم:
۱٫ منطقی باشید: “بدترین بلایی که ممکنه رئیس بعد از نه گفتن سرم بیاره چیه؟” این را که از خودتان بپرسید، میبینید که نه گفتن چندان هم سخت نیست!
۲- قبل از اینکه دیر شود، دست به کار شوید!
۳- پر رو باشید! (تا حالا نه نگفتم؛ از این به بعد میگم!)
۴- گزینهی جایگزین داشته باشید: “حالا فرض کن من حرف تو رو قبول کردم. چی کار کنم جاش؟” (اگر رئیس اینو پرسید جوابی دارید برای او؟)
۵- سؤال بپرسید: “چرا من؟” (البته نه با طلبکاری!) “ایکس یا ایگرگ الان بیکارند میتونند این کارو بکنند ها.” بعضی وقتها رئیسها نیاز به کمک دارند تا تصویر بزرگتری را از ماجرا ببینند.
۶- بر روی نتایج متمرکز شوید: معمولا برای رؤسا نتیجهی نهایی مهم است. اگر واقعا فکر میکنید نه گفتن شما نتیجهی بهتری را در پی دارد، این را به رئیستان نشان دهید.
۷- آستینها را بالا بزنید؛ وقت جنگه: خوب اگر مطمئن شدید که برای نه گفتن دلیل منطقی دارید و مثل گولوم گالیور بیخودی ناامید و نگران نیستید؛ همین حالا وقتاش رسیده. بروید سراغ رئیستان. 🙂
این روزها من دارم اولین تجربهی مدیریت جدیام را میگذرانم و از سیستم کارشناسی درآمدم. ولی خوب همچنان “رئیس بزرگ” (آقای مدیرعامل عزیز) هستند که باید هر از چند گاهی به ایشان “نه” بگویم! (چقدر هم میگم واقعا! :دی) من همیشه فکر میکردم مشکلام این است که جرأت “نه گفتن” ندارم. اما ظاهرا نه گفتن هم راه و روش دارد
این هفته بالاخره بچههای مدیریت کمی تلاش کردند برای برقراری توازن!
پیش از شروع سه نکته:
مدیریت:
نادر خرمیراد زحمت کشید لینک شش مطلب من در مورد MBA را در پست درباره رشته MBA جمع کرد که از ایشان تشکر میکنم. پست سرویس پک ۱ پراجکت ۲۰۱۰ منتشر شد نادر هم مهم بود این هفته.
شهرام شروع کرده به نوشتن در مورد تخصص خودش فرهنگ سازمانی که بسیار خواندنی است: نظام پیشنهادها/ نظام پیشنهادات/ مدیریت مشارکتی- ۱ و نظام پیشنهادها/ نظام پیشنهادات/ مدیریت مشارکتی- ۲ و فاصله قدرت و سبک مدیریت (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
چوپانی که دروغگو جلوه داده شد! و ۳ تکنیک پرطرفدار مدیریت زمان و اوتاکو (امیر مهرانی؛ The Coach)
آناتومی یک نمودار بد (مطلب عالی احمد شریفی در مورد روشهای نادرست نمودار درست کردن!)
معرفی کتاب (۲) استراتژی ها و تکنیک های ارتقای برند (زینب جم؛ وبلاگ همینا دات کام)
مهمترین موضوع در مدیریت پروژه (بسیار خوب!) (بهاره حسینی؛ The Notes)
نتایج یک بازی در دوره مدیریت پروژه (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)
گفتگوی مهندس محمود کریمی و مهندس عادل فردوسی پور در خصوص تفکر سیستمی ،مهندسی صنایع، برنامه سازی و ورزش (اینم برای اثبات صنایعی بودن من!)
یک نام مورد اعتماد (این تحقیق میگه که ما برای اعتماد کردن در طول زمان الگوهای ذهنی میسازیم که بعدها برای ما بهصورت هیوریستیکهای تصمیمگیری عمل میکنند!)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
از نقشههای آفلاین گوگل در گوشی موبایلتان لذت ببرید (ایولللل!) و همزمان با راهاندازی عمومی گوگل پلاس، گوگل نام سرویسهای بلاگر و پیکاسا را تغییر خواهد داد و محبوبترین کاربران گوگل پلاس: «مارک زاکربرگ» بالاتر از «لری پیج» در مقام نخست (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
گوگل پلاس و نظرات برخی از اعضای وب فارسی (خواندنی)، کاهش ۸۲ درصدی هرزنامهها در سال ۲۰۱۱، بزرگترین مرکز ثبت دامنه در جهان فروخته شد و آیا آیفون ۵ و آیپد ۳ تا سه ماه دیگر عرضه میشوند؟ (وبلاگینا)
چگونه توییتر و فیس بوک را از طریق گوگل پلاس آپدیت کنیم (مصطفی لامعی؛ iClub)
مدیریت بحران پس از لو رفتن رمز عبور ایمیل و نسخه جدید آنتی ویروس مایکروسافت منتشر شد و ۹ راه ساده که هیچ وقت دچار ویروس نشوید (مجلهی اینترنتی گویا آیتی)
رتبه سه رقمی ایران در مجمع جهانی اقتصاد (از لحاظ شاخصهای توسعه ی آیتی!)
۳٫۷ تیلیارد دلار خرید در بازار جهانیIT/ توسعه ابرهای محاسباتی و افزایش خرید
مدیرعامل شرکت پست خبر داد: رشد ۲۰ درصدی تجارت الکترونیکی
اطلاعات دیجیتال جهان معادل حافظه ۵۸ میلیارد آیپد
iPad یک درصد از ترافیک وب در جهان را به خود اختصاص داده است، اتحاد مایکروسافت و بایدو علیه گوگل!، ۲۰۰ میلیون توئیت در روز زمزمه میشوند!، بیت تورنت ۱۰ ساله شد و ۳ میلیون عددی دومین کهکشانی سامسونگ در ۵۵ روز (فارنت)
سرعت شبکههای موبایل به ۱ گیگابیت رسید (در آن سوی آب! در این سوی آب، نسل سوم قرار بود بهمن پارسال بیاد که خدا رو شکر به بهمن امسال موکول شد!)
ضدروشهای هک پسورد را بیاموزید
دستگیری اعضای آنونیموس توسط پلیس ایتالیا (گروه هکری آنانیموس پر!) و هکرهای ایرانی دستگیر شدند و البته شرکت اپل هم هک شد
گوگل دست دولتها را رو کرد کدام کشورها خواستار حذف مطالب از گوگل شدند
اقتصاد:
رویه دیگر تبعیض قضایی مثبت (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)
دمکراسی و افتخار (علی سرزعیم؛ دوستدار سقراط)
انتشار رتبهبندی نشریه «فوربس»؛ ایران میان بدترین اقتصادهای دنیا، دهم است (مبارکه!)
از بانک مرکزی سلب اختیار شد: تغییر مرجع اعلام آمارها (شاهکار! بانک مرکزی دیگر حق انتشار آمار اقتصادی را ندارد! تعطیل بشه بهتر نیست!؟)
WTO گزارش داد سهم ۲۴ درصدی منابع طبیعی در تجارت جهانی
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
مقایسه ما و آنها (آنها یعنی اروپاییها!) (علی سرزعیم؛ دوستدار سقراط)
چگونـه با گذشـتـه خـود صلـح کنیـم و آینـده را بسـازیـم؟
پ.ن.۱٫ از معرفی سایتهای مفیدی که من نمیشناسمشان، استقبال میشود.
این هفته بالاخره بچههای مدیریت کمی تلاش کردند برای برقراری توازن! پیش از شروع سه نکته: لینکهایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینکها متمایز میکنم. اگر فکر میکنید تعداد لینکها زیاد است، با مطالعهی لینکهای قرمز شده هر آنچه را حتما باید بخوانید، خواندهاید! برای دیدن لینکهای کلیهی
عقل دوراندیش ساحل را نشانم میدهد
عشق را میجوید از خیزابها، اما، دلم
نفس رفتن نیز گاهی بیرسیدن مقصدی است
ـ طوفها کرده است در اطراف این معنا دلم ـ
یاریات را گر دریغ از من نداری، بیگمان
میکشاند سوی ساحل کشتی خود را، دلم
دورم از ساحل اگر من تو به دریا دل بزن
تا کنی نزدیکتر راه دلت را تا دلم …
حسین منزوی
عقل دوراندیش ساحل را نشانم میدهد عشق را میجوید از خیزابها، اما، دلم نفس رفتن نیز گاهی بیرسیدن مقصدی است ـ طوفها کرده است در اطراف این معنا دلم ـ یاریات را گر دریغ از من نداری، بیگمان میکشاند سوی ساحل کشتی خود را، دلم دورم از ساحل اگر من تو به دریا دل بزن تا کنی نزدیکتر راه دلت
“پیش از آنکه بخواهیم درباره قهرمانی صحبت کنیم، باید سطح بهتری از عملکرد داشته باشیم و بعد در آن باره صحبت کنیم. اما فعلا باید سطح خود را بالاتر ببریم. از چیزی نمیترسم، اما نگران عملکرد امروزمان هستم. نمایش ما به اندازهی کافی خوب نبود و این دغدغهی اصلی من است. نمایش ما بد بود و باید به سطح بهتری از عملکرد برسیم.” (آرسن ونگر؛ اینجا)
بدون هیچ شرحی، مختصر و مفید دو درس از ونگر بزرگ:
“پیش از آنکه بخواهیم درباره قهرمانی صحبت کنیم، باید سطح بهتری از عملکرد داشته باشیم و بعد در آن باره صحبت کنیم. اما فعلا باید سطح خود را بالاتر ببریم. از چیزی نمیترسم، اما نگران عملکرد امروزمان هستم. نمایش ما به اندازهی کافی خوب نبود و این دغدغهی اصلی من است. نمایش ما بد بود و باید به سطح بهتری از
صبح با مدیرعامل شرکتی جلسه داشتم که درخواست تدوین استراتژی برای شرکتاش را داشت. کلی با هم صحبت کردیم و بالاخره رسیدیم به مذاکرات مالی. من یک مبلغ متعارف را برای انجام پروژه پیشنهاد کردم. در مقابل آقای مدیرعامل به من گفت: “اولا که این خیلی زیاده. ثانیا فرض کنیم هم نیست؛ شما چطور به ما تضمین میدی که خروجی کارت اگر درست اجرا بشه چند برابر پولی که بهت دادیم را برامون برگردونه؟”
راستاش تا به حال به چنین سؤالی در کار مشاوره برخورد نکرده بودم. ولی بعد به نظرم رسید که شاید این سؤال برای خیلیهای دیگر پیش بیاید. خیلی نمیخواهم طولانی بنویسم. به ایشان گفتم: “منِ مشاور در مورد نتیجهی نهایی که شما میگیرید تضمینی نمیدهم؛ چرا که متأثر از تعداد زیادی عامل است که دست من نیستند. من تنها میتوانم تضمین بدهم که با داشتن گروهی پیشفرضهای درست و معتبر کارم را شروع بکنم، فرایند تدوین استراتژی برای شما را منطبق بر رویکردهای معمول این حوزه پیش ببرم و بهدرستی هم آن را انجام بدهم. نتیجهی منطقی درست طی کردن فرایند تدوین استراتژی، همان خروجی است که باید مورد انتظار باشد.”
به زبان فنی اگر بخواهم بگویم، راز اصلی موفقیت یک پروژهی مشاوره، داشتن یک متدولوژی کامل و درست است. چیزی که متأسفانه در ایران چندان به آن اهمیت داده نمیشود. در فرصت بعدی در مورد متدولوژی، چارچوب و ابزار و تفاوتها و کاربردهای هر کدام توضیحاتی خواهم نوشت.
قبلا بارها گفتهام که مشاوره چیزی نیست جز حل مسئله. برای حل مسئله باید روش داشت که همان متدولوژی مورد استفاده است. بنابراین تنها تضمینی که مشاور میتواند به کارفرما بدهد این است: تضمین میدهم که روش حل مسئلهی من درست و معتبر است!
امیدوارم کارفرماها هم بیشتر حواسشان به این موضوع باشد. این جناب مدیرعامل طرف مذاکرهی من که تا آخر جلسه هم قبول نداشت که اگر روش حل مسئله درست باشد، منطقا باید مسئله هم درست حل شود. بنابراین همچنان معتقد بود که من باید تضمین بدهم کارم منافع مالی محسوسی برای شرکت در بر دارد. طبیعتا من چنین تضمینی نمیتوانستم بدهم و با هم به توافق نرسیدیم.
صبح با مدیرعامل شرکتی جلسه داشتم که درخواست تدوین استراتژی برای شرکتاش را داشت. کلی با هم صحبت کردیم و بالاخره رسیدیم به مذاکرات مالی. من یک مبلغ متعارف را برای انجام پروژه پیشنهاد کردم. در مقابل آقای مدیرعامل به من گفت: “اولا که این خیلی زیاده. ثانیا فرض کنیم هم نیست؛ شما چطور به ما تضمین میدی که خروجی
هفتهی پیش این شانس را داشتم که مقالهی “مدیریت بر خود (Managing Oneself)” نوشتهی پیتر دراکر بزرگ را بخوانم و واقعا هم از آن لذت بردم. این از آن نوشتههایی است که باید حتما بخوانیدش تا از نزدیک تکتک واژههای آن را لمس کنید و لذت ببرید. میخواهم اینجا فقط چند نکتهی کوتاه اما شگفتانگیز را از این مقاله بنویسم و بقیهاش را بگذارم تا خودتان بخوانید. این نکات ساده، اوج نکتهسنجی و ذهن بینظیر این پیر درگذشتهی مدیریت را نشان میدهند.
مدیریت بر خود بهروایت پیتر دراکر پنج گام دارد: ۱٫ تواناییهای من کداماند؟ ۲- من چگونه کار میکنم؟ (عادتها و سبک کاری و علایق من مثل: دوست داشتن کار کردن با دیگران یا ترجیح دادن تنها کار کردن.) ۳٫ ارزشهای زندگی من کداماند؟ ۴٫ من متعلق به کجا هستم؟ (یعنی با این تواناییها، نظام ارزشی و آن علایق کجا باید کار بکنم؟) ۵٫ حالا براساس پاسخهای سؤالات قبل چه کار میتوانم بکنم؟ این پنج گام با مکانیزم سادهی بازخورد (feedback) روی هم تأثیرگذارند.
اما چند جملهی ساده اما بینظیر در این مقاله بود که مرا بهشدت هیجانزده کرد:
ـ مردم بیشتر میدانند چه کاری را بلد نیستند؛ نه اینکه چه کاری را بلدند!
ـ تبدیل ضعیف به متوسط از تبدیل خوب به عالی سختتر است!
ـ هیچ وقت نخواهید که خودتان را عوض کنید. تنها باید روش کارتان را عوض کنید!
ـ وقتی خودتان را در آینه میبینید دوست دارید چه آدمی را ببینید؟ این همان آدمی است که باید در دنیای واقعی بسازیدش.
ـ انتخاب گزینهها در تصمیمگیری وابستگی تام دارد به نظام ارزشی افراد (برای همین ارزشهای فردیتان را تعیین کردید. در واقع منظور این است که در تصمیمگیری در یک موقعیت یکسان، آن چیزی که باعث تصمیمات متفاوت میشود نظام ارزشی متفاوت افراد است.)
ـ اعتماد یعنی آشنایی با روش کار یکدیگر.
این مقاله عالی بود!!! واقعا عالی! متن انگلیسیاش را میتوانید از اینجا دانلودش کنید. ضمنا ترجمهی فارسی این مقاله (که من هم آن را خواندهام) در کتاب جستارهایی در رهبری با ترجمهی آقای دکتر محمد ابراهیم محجوب و چاپ نشر نی منتشر شده است. این مقاله اولین مقالهی کتاب است و تحت عنوان “راهبری خویش” ترجمه شده است.
مطالعهی این کتاب و جدا از آن، مقالهی بسیار خواندنی “مدیریت بر خود” را به همه توصیه میکنم. این مقاله یکی از ۱۰ مقالهی پرخوانندهی مجلهی هاروارد بیزینس ریویو نیز بوده است.
هفتهی پیش این شانس را داشتم که مقالهی “مدیریت بر خود (Managing Oneself)” نوشتهی پیتر دراکر بزرگ را بخوانم و واقعا هم از آن لذت بردم. این از آن نوشتههایی است که باید حتما بخوانیدش تا از نزدیک تکتک واژههای آن را لمس کنید و لذت ببرید. میخواهم اینجا فقط چند نکتهی کوتاه اما شگفتانگیز را از این مقاله بنویسم
نویسنده: شاون ایچر/ مترجم: علی نعمتی شهاب
نیمه شب به تختخوابم رفتهام. حالا ساعت دو صبح است و من هنوز بیدارم. استرس فکر کردن دربارهی کتابام ـ که به طرز خندهداری در مورد شادی است ـ من را بیدار نگه داشته. برای اینکه این موضوع را از سرم بیاندازم، لپتاپم را باز کردم و کلیپهایی را از سایت دیلی شو نگاه کردم. دیدن تبلیغاتی دربارهی یک قرص مشهور خوابآور من را به خنده انداخت: ۲۰ ثانیهی اول تبلیغ به من قول میداد که اگر من این قرص را بخورم، همین الان به خواب خواهم رفت؛ در حالی که در ۴۰ ثانیهی بعد یک صدای آرامشبخش به من میگفت که خوردن این قرص میتواند موجب بروز عوارض جانبی فوری، حملات قلبی ناگهانی، توهم، عصبانیت شدید، گاز گرفتن زبانام و احتمالا خودکشی شود! بعد از چنان تبلیغی، فهمیدم که اگر آن قرص را بخورم، استرس بسیار بیشتری که در مورد عوارض جانبی آن خواهم داشت، نخواهد گذاشت که بخوابم.
من متوجه شدم که این لطیفه نیست: این یک تبلیغ واقعی است. و همچنین فهمیدم که برنامههای آموزشی کنترل استرس در سازمانها هم همین طوری هستند.
برای مجبور کردن شرکتها و کارکنانشان برای جدی گرفتن استرس، در طول سی سال گذشته اغلب معلمان و مربیان روی تحقیقاتی تأکید کردهاند که نشاندهندهی این بودهاند که استرس اولین تهدید سلامتی در آمریکا است و اینکه بین ۷۰ تا ۹۰ درصد مراجعات به پزشکان در مورد مسائل مربوط به استرس است و اینکه استرس یکی از ۶ علت اصلی مرگ است.
اما اگر تمرکز بر آثار منفی استرس اوضاع را بدتر بکند چه؟ (همانطور که فکر کردن دربارهی عوارض جانبی یک قرص خواب من را نیمه شب بیدار نگه داشت.) و چه اتفاقی رخ خواهد داد اگر ما شیوهی تفکرمان را در مورد استرس بازنگری کنیم؟
برای آزمودن این سؤال آلیا کرام محقق دانشگاه ییل و من تیم مشترکی را با رهبران ارشد UBS تشکیل دادیم تا رفتار ۳۸۰ مدیر را در این مورد بررسی کنیم که آیا تغییر ذهنیت میتواند استرس را از یک نقطه ضعف به نقطهی قوت تبدیل کند؟
بهعنوان یک محقق دانشگاه هاروارد، من معمولا این قانون خودم را رعایت میکنم که با محققان دانشگاه ییل همکاری نکنم. اما کرام با تحقیق معروف مشترکاش با الن لانگر و مطالعاتی که دربارهی تأثیرات تغییر ذهنیت بر سلامت انسان داشته شناخته شده است. یکی از اولین چیزهایی که ما کشف کردیم این بود که برنامههای آموزش معمول سازمانی در مورد استرس، به شکل ناخواسته استرس را بیشتر میکنند.
دربارهاش فکر کنید: پس از خواندن آمارهای فوق دربارهی استرس، سلامتی و مرگ چه احساسسی داشتید؟ اولا اینکه حتی اگر استرس نداشتهاید، آمارهایی شبیه اینها باعث میشوند تا شما به صورت ذهنی به استرس با احساس “بجنگ یا فرار کن” واکنش نشان بدهید. استرس بهعنوان یک تهدید تصویر شده، بنابراین ما ما یا نیاز داریم که با آن بجنگیم یا اینکه از آن فرار کنیم؛ چیزی که باعث بیشفعال شدن دستگاه عصبی سمپاتیک ما میشود. ثانیا اینکه اگر احساس استرس کردهاید، حالا شما حتی دلایل بیشتری برای احساس خطر دارید؛ چون دیگر میدانید که روی کاغذ، استرس میتواند شما را بکشد! (حالا برایتان در خوابیدن آروزی موفقیت دارم!)
ما روش جایگزینی را یافتهایم که بسیار موفق هم بوده است. کرام و من ۳ فیلم ویدئویی مختلف را به دو گروه از مدیران USB نشان دادیم. گروه اول فیلمی را در مورد جزئیات یافتهها در مورد خطرات استرس تماشا کردند. گروه دوم فیلمی را دیدند که در آن در مورد یافتههای علمی در مورد اثرات مثبت استرس بر مغز و بدن انسان بود. اطلاعات این فیلم دوم، کمتر شناخته شدهاند؛ اما به همان اندازهی اطلاعات موجود در مورد جنبههای منفی استرس معتبرند. استرس میتواند موجب آن شود که مغز انسان استفادهی بیشتری از ظرفیتهای خودش بکند، حافظه و هوش بهبود یابند، بهرهوری افزایش پیدا کند و حتی سرعت بهبود چیزهایی مثل شکستگی زانو بیشتر شود. تحقیقات نشان ادهاند که استرس ـ حتی در بالاترین سطح ـ باعث افزایش مقاومت ذهنی، روابط عمیقتر، آگاهی بیشتر، به دست آوردن دیدگاههای جدیدتر، احساس چیرهدستی، احترام بیشتر برای زندگی، احساس بامعنایی عمیقتر و تقویت اولویتبندیهای آدمی میشوند.
یافتههای تحقیق ما بسیار جالب توجه بودند: وقتی فرد دربارهی استرس بهعنوان یک عامل مثبت به جای دیدن آن بهعنوان یک عامل منفی فکر میکند، سطح استرس واقعی خود را در آن لحظه میپذیرد و از آن بهعنوان یک مزیت بهرهبرداری میکند. در این حالت جنبههای منفی استرس شروع به ناپدید شدن میکنند؛ چرا که واکنش “بجنگ یا فرار کن” فعال نمیشود و فرد احساس بهرهوری و انرژی بیشتری میکند ـ و در همان حال حتی علامتهای فیزیکی مربوط به استرس (مانند: سر درد، کمر درد و خستگی) نیز کمتر گزارش شدهاند. بهعلاوه در یک مقیاس ۱ تا ۴، ارزیابی بهرهوری از متوسط ۹/۱ تا ۶/۲ افزایش مییابد و این تغییر بسیار قابل توجه است. امتیازهای رضایت از زندگی نیز افزایش مییابند؛ چیزی که در مطالعات گذشته بهعنوان یکی از شاخصهای اصلی پیشبینی کنندهی بهرهوری و شادی در کار شناخته شده بودند.
هیجانزده از این نتایج، من و کرام سپس ۲۰۰ مدیر را در برنامهای که “تفکر دوباره دربارهی استرس” نام داشت آموزش دادیم؛ برنامهای که بر “استفاده از استرس کنونی بهعنوان مزیت” در کار تمرکز داشت. این فرایند شامل سه گام است: آگاهی از استرس، تعیین معنایی که در پشت چرایی احساس استرس شما نهفته است و سپس هدایت واکنش شما به استرس به سمت بهبود بهرهوری که در آن معنا پنهان است. تأثیرات این آزمایش دوم حتی جالبتر بود. نه تنها استرس کاهش یافت؛ بلکه استرسی که این مدیران تجربه میکردند در عمل باعث بهبودهای بیشتری در افزایش اثربخشی و بهبود سلامت آنها شد.
هدف ما این نبود که نشان دهیم استرس اساسا یک عامل تقویتکنندهی مثبت است یا اینکه تلاش کنیم این احساس غلط را که استرس فقط آثار تخریبکننده دارد، تغییر دهیم. به جای آن، هدف ما متوازن کردن تحقیقاتی بود که نشان دادهاند ذهنیت فرد نسبت به استرس، نوع واکنش او را به استرس تعیین میکند.
استرس در محل کار یک واقعیت است. این مطالعه به این نتیجه نرسیده که هر فردی باید به صورت فعالانه منتظر افزایش استرساش باشد. با این حال سرمربی پاتریوتز، بیل بلیچیک میگوید: “این چیزی است که هست.” بعضی استرسها غیرقابل اجتناب هستند. وقتی استرس رخ میدهد، فکر کردن در مورد آن بهعنوان یک عامل مثبت به جای یک عامل منفی میتواند ریسک سلامت شما را کمتر کند و تفاوت عمدهای را در بهرهوری و عملکردتان پدید آورد.
پ.ن. گزارهها از امشب به روال معمول خود برمیگردد.
نویسنده: شاون ایچر/ مترجم: علی نعمتی شهاب نیمه شب به تختخوابم رفتهام. حالا ساعت دو صبح است و من هنوز بیدارم. استرس فکر کردن دربارهی کتابام ـ که به طرز خندهداری در مورد شادی است ـ من را بیدار نگه داشته. برای اینکه این موضوع را از سرم بیاندازم، لپتاپم را باز کردم و کلیپهایی را از سایت دیلی شو
من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شدهام که هر چه سختتر کار کنم، شانس بیشتری هم به من رو خواهد کرد.
توماس جفرسن
من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شدهام که هر چه سختتر کار کنم، شانس بیشتری هم به من رو خواهد کرد. توماس جفرسن دوست داشتم!۰