موفقیت. واژهای بسیار جذاب که دست یافتن به آن سخت بهنظر میرسد. همیشه در صحبتهایام با دیگران متوجه شدهام که نوع نگاه آدمها به موفقیت (و بهویژه موفقیت شغلی)، به افراط و تفریط نزدیکتر است. بسیاری از ما گمان میبریم که موفقیت، کاری بسیار فوقالعاده است که از ما برنمیآید و البته، بسیاری از ما هم فکر میکنیم برای موفق شدن به دنیا آمدهایم! نتیجهی اولی میشود دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن و نتیجهی دومی هم باز هم همین است!
واقعیت ماجرا چیز دیگری است. نگاههای منفی و مثبت و بدبینانه و خوشبینانهی ما فینفسه دارای ارزش نیستند؛ بلکه تأثیری که آنها روی عملکرد ما میگذارند باعث موفقیت یا شکست ما میشوند. هیچ کس با خوشبینی مطلق موفق نمیشود و البته اینگونه هم نیست که با بدبینی مطلق هم نشود به موفقیت دست یافت. نکتهی اصلی ماجرا در کارهایی هستند که ما براساس نگاهمان به دنیا و زندگی پیش رو انجام میدهیم. خوشبینها عموما کارهایی را انجام میدهند که برای موفقیت ضروری است و بدبینها هم معمولا یا هیچ کاری نمیکنند و یا کارهایی انجام میدهند که در راه رسیدن به هدفهایشان، مخرباند.
همین الان که دارید نوشتهی من را میخوانید لحظهای چشمهایتان را ببندید و به این فکر کنید که آیا خود را فرد موفقی میدانید یا نه؟ لازم نیست به چرایی پاسخ مثبت یا منفیتان فکر کنید. قصد ما در اینجا تنها کشف سریع تصویر ذهنی است که شما در مورد خودتان دارید: یک فرد موفق، شکست خورده یا معمولی. کدام یک هستید؟
من همیشه از دوستانم و افرادی که برای مشاوره به من مراجعه میکنند این سؤال را میپرسم. پاسخشان را که میگیرم، از آنها میخواهم تا به سه کلمه فکر کنند و احساسشان را در مورد آن به من بگویند: گذشته، حال و آینده. اما شاید برایتان جالب باشد که پاسخهای آدمها ـ اعم از موفق و غیرموفق ـ در یک چیز مشترک است: اینکه امروز ادامهی دیروز است و فردا ادامهی دیروز! اما آیا این رابطهی خطی ساده در معادلهی زندگی واقعا برقرار است؟
برای اینکه به این سؤال پاسخ بدهیم، شاید بد نباشد به زندگی بزرگترین و موفقترین انسانهای تاریخ نگاهی بیاندازیم. چند مثال را با هم مرور کنیم:
- جی. کی. رولینگ نویسندهی مجموعه کتابهای هری پاتر برای چاپ کتاب اول این مجموعهی پرفروش، ۱۲ بار با پاسخ منفی ناشرهایی مواجه شد که معتقد بودند کتاب او نمیفروشد!
- والت دیزنی از سردبیری روزنامهای که در آن شاغل بود اخراج شد؛ چون رئیساش فکر میکرد او تخیل، خلاقیت و ایدههای عالی ندارد!
- ادیسون برای اختراع لامپ، بیش از ۱۰ هزار بار شکست را تجربه کرد!
- بازی بسیار محبوب پرندگان خشمگین پنجاه و دومین محصول شرکت روویو بود. آنها بیش از هشت سال برای بقا تلاش کردند و تقریبا نیمه ورشکسته شدند تا سرانجام محصول پیروز خودشان را عرضه کردند.
اگر بخواهیم این فهرست را ادامه بدهیم نیازمند انتشار کتابی قطور و چند جلدی خواهیم بود. میبینید که شکست، لزوما همیشگی نیست. موفقیت و کامیابی نیز همینگونه است. مثالهای بسیاری را از تاریخ زندگی انسانها میتوان آورد که در پی موفقیتهایی بسیار بزرگ، شکستهای بزرگتر رقم خوردهاند. البته که باید پذیرفت تعداد شکستهای بعد از موفقیت، کمتر بودهاند؛ اما پیروزیهای بعد از شکست، بسیار.
بسیار خوب. پس میشود بعد از شکست، موفق شد و برعکس. اما چرا عموما ما چنین باوری نداریم؟ بیاید برگردیم به همان سه گانهی گذشته و حال و آینده. گذشته که تمام شده و فردا هم که نیامده است. من در حال تجربه کردن امروز هستم. آینده موضوعی مبهم هست و هیچ اطلاعی در موردش ندارم. بدیهی است که من برای تصمیمگیری در مورد آینده نیاز به اطلاعات دارم. این اطلاعات از حس خوب یا بد من در حال و گذشتهی من بهدست میآیند. بنابراین اگر امروز روز خوبم باشد یا اگر دیروز در چنین موقعیتی موفق بودهام، تصورم این است که فردا هم همین خواهد بود. در مورد شکست هم همین فرایند طی میشود.
دانستن یا ندانستن این واقعیت چه تأثیری در زندگی من دارد؟ برایتان میگویم. قبلا هم اینجا نوشتهام: بزرگترین پندی که من در تمام زندگیام دریافت کردهام، سؤالی است که روزی یک انسان بزرگ از من پرسید: “چرا فکر میکنی آینده همان گذشته است؟” پاسخ دادن به این سؤال مرا به این باور رساند که اینگونه نیست. آینده، تفاوت بزرگی با گذشته دارد: امروزی که میتوانم با آن فردا را بسازم.
آیا آمادهی ساختن فردایتان هستید؟ با گزارهها همراه باشید تا مسیر رسیدن به آیندهی رؤیاییتان را نشانتان بدهم. 🙂
اندکی صبر … 🙂
من خودم،خودم رو آدم موفقی میدونم و مشکلی با خودم ندارم و این رو جزو نقاط قوت خودم به حساب میارم،مشکل من در واقع مشکلاتیه که دیگران توی راه من به وجود میارن و اینکه چرا آدما اینجوری شدن؟ به چه قیمتی آخه؟ حسادت؟ رقابت؟ ولی خب به قول شما صبر باید کرد…
البته بگم تا حد زیادی دلم باز شد:)))
سلام. اندکی صبر و تلاش و البته داشتن ذهنیت مثبت واقعا جواب میده. ناامید نباشید 🙂
بله 🙂
خب حرف من هم همینه دیگه 🙂 شما راه موفقیت را خودتون پیدا کردید؛ اما چند نفر دیگر را میشناسید که اینطوری باشند؟ موفق باشید.
سلام
بنده متوجه نمیشوم چرا باید به زندگی به این میزان تند نگاه کرد
موضوع این است که زندگی باید همین باشد و من در آن بهترین برای خودم
من گذشتۀ سختی داشتم و امروزم نتیجۀ دیروز، و از امروزم راضی ام پس از گذشتۀ مسخره ام هم همین طور
و آینده، من دوست دارم آینده پر از من باشد، آن چنان باشد که من خوشحال باشم مانند امروزم، اصلا هم مهم نیست که پر از موفقیت و تعریف ها و تمجیدها باشد یا نه
فقط مهم است که گل باشد
هر روز منتظر یک معجزه باشید
سلام… اولین کامنت من بعد از شاید ماه اشنایی و مطالعه نوشته های شماست… یه کلمه دارم بگم: بر خلاف تمام تلاش هام ، واقعا خودمو باختم….. دوس ندارم به خودم بگم که کار مورد علاقه ام جواب نمیده چون من سالها تلاش کردم و امروز ریسک رفتن سمت رشته و کاری دیگه ، برام مقدور نیست چون تو سن حساسی ام…. شاید گاهی باید منتظر یه معجزه بود! شایدم….!