درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۳۰۵): هدفِ بزرگ دست‌یافتنی به‌مثابه معنای زندگی

«باید از زندگی تشکر کنم که هنوز اجازه نداده من در لیگ قهرمانان اروپا قهرمان شوم؛ زیرا در غیر این‌صورت حتما از خودم می‌پرسیدم چرا هنوز هم بازی می‌کنم.» (جان لوییجی بوفون؛ این‌جا)

البته این اظهارنظر مال چند سال پیش است که استاد هنوز در یوونتوس بازی می‌کرد؛ اما به قول فوتبالی‌ها چیزی از ارزش‌های‌ش کم نشده است! 🙂 استاد بوفون بزرگ ـ احتمالا بزرگ‌ترین دروازه‌بان تاریخ ـ دست آخر هم نتوانست به قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا برسد و با این حسرت از فوتبال خداحافظی کرد. اما این جمله‌ی او به‌نظر من، یک جمله‌ی کلیدی است که در مورد آن می‌شود صفحات زیادی را سیاه کرد و نوشت. من در این‌جا اندکی در مورد آن از نظر خودم می‌نویسم.

احتمالا مهم‌ترین سؤال تمام بنی‌بشر از آغاز خلقت تا به‌امروز بوده به‌قول حضرت مولانا در دیوان شمس تبریزی این بوده است که:

روزها فکر من این‌ست و همه شب سخن‌م
که چرا غافل از احوال دل خویشتن‌م

از کجا آمده‌ام، آمدن‌م بهر چه بود؟
به کجا می‌روم؟ آخر ننمایی وطن‌م

مانده‌ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی ازین ساختن‌م …

همان‌طور که مولانا می‌گوید کشف چرایی هستی و وجود منِ نوعی در این دنیا دغدغه‌ای بسیار بزرگ است که گام اول خودشناسی است. و در واقع، سخن تمامی ادیان الهی و مکاتب فلسفی و روان‌شناسی به‌نوعی همین است که تمامی ما انسان‌ها باید با امید و انگیزه‌ای در این جهان فانی به زیستن ادامه بدهیم. بدون وجود این امید و انگیزه، زیستن، بی‌معنا می‌شود. و بی‌معنایی آغازی است بر فروپاشی تمام وجود فرد … پس احتمالا همان‌طور که ویکتور فرانکل بزرگ در مکتب «معنادرمانی» خود به آن می‌پردازد: «انسان در سراسر زندگی خود، در جستجوی معنایی می‌گردد برای رنگ بخشیدن به زندگانی سیاه و سفید خود در یک دنیای پر از رنج و محنت.» اما این معنا کجاست؟

بسیاری از انسان‌ها احتمالا چنان غرق زندگی می‌شوند که معنای زندگی را در همان روزمره‌گی‌شان می‌یابند. برخی دیگر چنان به قله‌ی بلند روشن‌گری و خودشناسی می‌رسند که معنای‌شان در زندگی، خود معنابخش زندگی دیگران می‌شود (بزرگان تاریخ اعم از شهدا و عارفان و ادبا و دانشمندان و مانند آن‌ها را می‌گویم.) اما در این بین تکلیف ما انسان‌های معمولی که می‌خواهیم به فراتر از رومره‌گی برویم چیست؟

من در حرف‌های استاد بوفون جواب این سؤال را دیدم: معنای زندگی می‌تواند با یک هدفِ بزرگ و دوردست اما دست‌یافتنی تعریف شود. بوفون با تیم ملی ایتالیا، جام جهانی را فتح کرده بود که هدف بسیار دوردست‌تری از لیگ قهرمانان اروپا بود؛ پس چرا نباید دلیل ادامه دادن به نفس کشیدن‌ش در مستطیل سبز را فتح بزرگ‌ترین جام باشگاهی دنیا در نظر نمی‌گرفت؟ و همین انگیزه یکی از عوامل بیش از دو دهه درخشش او در بالاترین سطح فوتبال باشگاهی دنیا شد! بنابراین وقتی در درون‌مان معنا و انگیزه‌ای برای زندگی نمی‌یابیم، شاید بد نباشد معنا را در جایی بیرون‌ وجودمان جستجو کنیم.

متأسفانه بوفون در نهایت نتوانست به قهرمانی لیگ قهرمانان برسد؛ اما باز هم دلیلی دیگر برای ادامه دادن به بازی در ۴۳ سالگی یافت: کمک به پارما، باشگاه دوران نوجوانی‌ش، برای بازگشتن از سری بی ایتالیا به سری آ. و این‌جا درسی دیگر را به ما داد: هدفِ بزرگ دست‌یافتنی به‌مثابه معنای زندگی یک موضوع ثابت و غیرقابل تغییر نیست: در هر زمانی از زندگی می‌توان هم هدف و هم معنای زندگی را بازتعریف کرد!

البته او در تحقق این هدف هم موفق نبود؛ پس دوباره معنای جدیدی برای زندگی‌اش یافت: از فوتبال خداحافظی کرد و مدیر تیم ملی فوتبال ایتالیا شد! این نگاه هوشمندانه و پویا به‌ زندگی، واقعا شایسته‌ی ستایش است.

مولانای بزرگ در ادامه‌ی همان غزلی که بخشی از آن را در بالا نقل کردم، فرموده است:

تا به تحقیق، مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم …

و من هم فکر می‌کنم پایانِ بی‌قراری در جستجوی معنا، اگر چه ممکن است به دست‌یابی آن هدف بزرگ و رؤیایی نیانجامد؛ اما دستاورد مهم‌تری دارد: تبدیل شدن درون انسان به بهشتِ پرآرامش درونی. 🙂

دوست داشتم!
۰

Tags:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *