این روزها بسیاری از ما در این جو شدید ترغیب به کارآفرینی در کشور، به‌دنبال اجرای ایده‌های کسب‌وکار خود و راه‌اندازی کسب‌وکاری موفق هستند. این ماجرا به‌خودی خود فرخنده و جذاب است؛ چرا که از یک سو می‌تواند به افزایش رفاه و ثروت جامعه و اشتغال‌آفرینی با هزینه‌ی کم و به‌شکلی نوآورانه کمک کند و از سوی دیگر می‌تواند به تحقق سیاست‌های کلان کشور در زمینه‌ی «اقتصاد مقاومتیِ درون‌زای برون‌گرا» یاری بسیاری برساند. اما در این میان اهمیت یکی از مهم‌ترین مواد خام کسب‌وکار نوپا یعنی “ایده” آن‌چنان جدی گرفته نمی‌شود. 🙂

پیش از این در گزاره‌ها در مورد این‌که ایده‌ی کسب‌وکار چیست، نوشته‌ام. به‌صورت کلاسیک “ایده‌ی کسب‌وکار راه‌حل مشکل یا نیازی در دنیای واقعی است که مشتری حاضر است برای آن پول پرداخت کند.” البته همین جمله‌ی ساده در دنیای واقعی هزار چرخ می‌خورد و سرانجام هم به ساحل آرامش نمی‌رسد. انگیزه‌ی نوشتن این پست پرداختن به یکی از مشکلاتی است در این چند سال تدریس و مشاوره در حوزه‌ی کسب‌وکار، در مورد ایده‌یابی کسب‌وکارهای نوپا (به‌ویژه دانش‌بنیان‌ها) آن را مشاهده کرده‌ام: عدم تفکیک میان ایده‌های درآمدزایی فردی با ایده‌های کسب‌وکاری.

با یک داستان واقعی توضیح این مشکل را شروع می‌کنم: چند هفته پیش دوستی با من در مورد ایده‌ی کسب‌وکارش مشورت می‌کرد. از من اصرار بود که این ایده‌ی کسب‌وکار نیست و از ایشان انکار که نه؛ هست! مدت زیادی با هم کلنجار رفتیم تا من متوجه شدم که چه پیش‌فرض اشتباهی پشت این اصرار نهفته است. از او پرسیدم: فکر می‌کنی چقدر می‌شود از این ایده پول درآورد؟ نتوانست به این سؤال پاسخ بدهد. با یک حساب سرانگشتی به او نشان دادم که نهایتا چیزی حدود ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان درآمدزایی این ایده خواهد بود و بعدش هم معلوم نیست آیا بشود از آن بیش‌تر درآمد داشت یا خیر. بعد از او پرسیدم که آیا برای‌ت این پول کافی است یا جاه‌طلبی‌ات را پاسخ‌گو نیست؟ پاسخ آن دوست این بود که به‌تر است دنبال ایده‌ی دیگری باشم. 🙂

فکر می‌کنم مشکل از این‌جا نشأت می‌گیرد که تعاریف ایده و مدل کسب‌وکار بیش از آن اندازه که باید، کلی هستند. سؤالی که من از آن دوست پرسیدم به‌صورت کلاسیک در مورد “مقیاس‌پذیری” ایده‌ی کسب‌وکارش بود. اما از این نکته که بگذریم، سؤال دوم به‌نظرم مهم‌تر است: فکر می‌کنی در سه سال آینده چقدر پول از این ایده دربیاوری برای‌ت جذاب خواهد بود؟ اگر پاسخ به این سؤال بی‌نهایت باشد، آن‌وقت لازم است کمی در مورد ماجرا دقیق‌تر فکر کنید. اما اگر یک عدد مشخص در ذهن دارید، آن‌وقت باید بببینید که آیا می‌ارزد که عمر و انرژی‌تان را روی آن صرف کنید؟ اما حتی همین سؤال هم نشان‌دهنده‌ی عمق ماجرا نیست! سؤال اصلی این است که آیا وقتی که از این مقدار درآمد، هزینه‌های راه‌اندازی و نگه‌داری و توسعه‌ی کسب‌وکار، هزینه‌ی تأمین مالی و سرمایه‌گذار و سایر هزینه‌های کسب‌وکار را کم کنیم، مبلغ باقی‌مانده برای‌ شما جذاب خواهد بود؟ این سؤالی است که اغلب ما که فریفته‌ی زیبایی ایده‌ی خودمان هستیم، جرأت پرسیدن آن را از خودمان نداریم.

اما در همان گفتگوی من و دوست‌م یک نکته‌ی مهم دیگر هم مستتر بود: این‌که آیا درآمدزایی از این ایده مکرر و مستمر خواهد بود؟ واقعیت این است که بسیاری از ایده‌های کسب‌وکاری که در ذهن ما است، تنها روش‌هایی برای پول درآوردن هستند و نه کسب‌وکار! یک ایده‌ی کسب‌وکار وقتی تبدیل به یک کسب‌وکار واقعی شود، حداقل برای سه تا ۵ سال باید بتواند درآمدزایی پایدار داشته باشد و تازه در صورتی که بتواند با کسر هزینه‌ها، سود مشخصی را بازگرداند، می‌شود به جذابیت آن فکر کرد. مشکل این‌جا است که اغلب ایده‌های ما به‌صورت فردی و به‌شرط آن‌که حاضر باشیم هزینه‌های آن‌ها را تأمین کنیم ایده‌های جذابی هستند؛ اما با توجه به هزینه‌های کمرشکن دنیای واقعی کسب‌وکار، شاید چندان اجرای آن‌ها در قالب کسب‌وکاری (و نه فردی) منطقی نباشد.

بنابراین بار بعدی که یک ایده‌ی کسب‌وکار درخشان به ذهن‌تان رسید، یک بار از خودتان صادقانه سؤالات زیر را بپرسید (و چه به‌تر که از یک مشاور یا فرد باتجربه در حوزه‌ی صنعت مورد نظرتان مشورت بگیرید):

۱- آیا این ایده راه‌حل یک مسئله‌ی مشخص برای تعداد زیادی از افراد است یا صرفا راه‌حلی برای مشکل شخصی خود من است؟ آیا دیگران حاضرند بابت خرید محصول / خدمت برآمده از این ایده پول بدهند؟

۲- چقدر می‌شود در یک بازه‌ی زمانی از این ایده پول درآورد؟ این عدد چقدر بزرگ است؟ با کسر هزینه‌ها چقدر برای من باقی می‌ماند؟ آیا این سود، ارزش دردسرها و هزینه‌های‌ش را دارد؟

۳- بازه‌ی زمانی که می‌توان از این ایده پول درآورد (با واحد زمانی سال!) چقدر است؟ آیا محصول / خدمت برآمده از ایده قابلیت فروش چندین باره به یک مشتری یا یک‌بار فروش به تعداد زیادی مشتری را دارد؟

پاسخ به این سؤالات دید به‌تری نسبت به راهی که قرار است در آن قدم بنهید به شما خواهد داد: این‌که‌ آیا قرار است مسیر یک شغل خویش‌فرما را شروع کنید یا این‌که یک کسب‌وکار بزرگ تأثیرگذار را بنا بنهید.

دوست داشتم!
۶

این روزها بسیاری از ما در این جو شدید ترغیب به کارآفرینی در کشور، به‌دنبال اجرای ایده‌های کسب‌وکار خود و راه‌اندازی کسب‌وکاری موفق هستند. این ماجرا به‌خودی خود فرخنده و جذاب است؛ چرا که از یک سو می‌تواند به افزایش رفاه و ثروت جامعه و اشتغال‌آفرینی با هزینه‌ی کم و به‌شکلی نوآورانه کمک کند و از سوی دیگر می‌تواند به تحقق سیاست‌های کلان کشور در

“به‌عنوان یک مربی می‌دانم که چه رفتاری باید با بازیکنانم داشته باشم. هر زمان که آن‌ها به من نیاز دارند کنارشان هستم. خیلی اوقات فقط این‌که کنارشان باشید و در مورد مشکلات بیش از اندازه حرف نزنید کفایت می‌کند. سکوت در برخی مواقع بهترین راه ارتباطی است: این‌که بدانید در چه مواقعی باید حرفی نزنید هم به همان اندازه مهم است و من این نکته را خیلی خوب می‌دانم.” (زین‌الدین زیدان؛ این‌جا)

حالا باید به دیدن‌ش به‌عنوان مربی هم عادت کنیم! سکوت، کاری بود که زیدان در دوران بازی‌گری‌ش هم خوب بلد بود. آن نگاه‌های جذاب‌ گاهی خندان، گاهی جدی و گاهی خشم‌ناک‌ش. حالا او در قامت مربی هم همانی است که بود: مردی که با سکوت‌ش حرف می‌زند! 🙂 بخش پررنگ‌ شده را خوب بخوانید: راه‌کار زیدان نه‌فقط به‌کار مدیران که به کارِ تک‌تکِ ما در زندگی‌ می‌آید: بودن در عین نبودن و گفتگو با سکوت!

دوست داشتم!
۴

“به‌عنوان یک مربی می‌دانم که چه رفتاری باید با بازیکنانم داشته باشم. هر زمان که آن‌ها به من نیاز دارند کنارشان هستم. خیلی اوقات فقط این‌که کنارشان باشید و در مورد مشکلات بیش از اندازه حرف نزنید کفایت می‌کند. سکوت در برخی مواقع بهترین راه ارتباطی است: این‌که بدانید در چه مواقعی باید حرفی نزنید هم به همان اندازه مهم

پست لینک‌های هفته شش ساله شد!

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

چرا تغییر نمی‌کنیم؟ (امیر مهرانی؛ مربی)

چگونه باگ‌های مغز را برطرف کنیم و عادت‌های بهتری بسازیم؟ (زومیت)

۱۰ ترس که مانع خلاقیت شماست (بازده)

شش قدم برای فراموش کردن گذشته (فرادید)

ستون‌های سه‌گانه موفقیت

مدیریت کسب‌وکار:

۱۰ رمز موفقیت کارآفرینان از زبان موسس میلیاردر پی‌پال (شبکه)

رهبری سازمان در فرهنگ‌های مختلف

چرا باید این پروژه را اجرا کنم؟

تیغ دو لبه سیستم‌های انگیزشی!

کارهایی که نباید در حضور مدیر سازمان انجام داد

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

کدام الگوی نوآوری مناسب سازمان شما است؟

مکانیزم‌هایی که محرک نوآوری هستند به ماشین نوآوری خود سوخت دهید

محافظت در مقابل چالش‌های بالقوه و زیان‌های دیجیتال

چگونه کارآفرینان موفق آینده را پیش‌بینی می‌کنند؟

معمار سقوط کسب‌وکارتان نباشید

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

نیاز المپیک به مدل جدید کسب‌وکار

چرا توسعه در ایران شکل نگرفت؟

بازار مسکن در پنج تابلو

آمار پول نقد در دست مردم ایران چقدر است؟

استمرار رشد در گرو سیاست‌های اعتباری

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

ورود به‌هنگام ایران در حوزه تحقیقات هوشمندی اشیا – ایستنا

ده روند برتر بانکداری در سال ۲۰۱۶ ظهور گونه‌های جدید بانک‌ها (راه پرداخت)

اسکوئر، شرکتی که پرداخت نقدی پای صندوق را منسوخ کرد

تخصیص یک‌چهارم بودجه کل IT به اینترنت برای همه‌چیز – ایستنا

خالق وب می‌خواهد اینترنت را از گوگل و فیس‌بوک پس بگیرد

 

دوست داشتم!
۱

پست لینک‌های هفته شش ساله شد! پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با

“هدفم این است که به‌عنوان یک بازیکن پیشرفت کنم و بعد به بارسلونا برگردم و تا جایی که بتوانم در آن تیم بازی کنم. در حال حاضر دغدغه‌ای نسبت به سازگاری با لیگ برتر ندارم. بازی به بازی من مأموریتم را انجام می‌دهم. من بازیکنی جوان هستم و نیاز دارم که هر روز کار کنم تا به اهدافم برسم.” (جرارد دلوفو؛ این‌جا)

هر کدام از ما بالاخره در مسیرِ زندگیِ شغلی به راه افتاده‌ایم یا به‌امید خدا به‌زودی حرکت خواهیم کرد. طیِ طریقِ این مسیرِ طولانی “کارراهه” ـ آن هم بی‌‌هم‌رهی خضر! ـ نیازمند داشتن یک هدف بززگ یا به‌عبارت به‌تر، رؤیایی برانگیزاننده است که به آن “چشم‌انداز” می‌گوییم. داشتن چشم‌اندازی بزرگ که به‌اندازه‌ی کافی انگیزش‌بخش باشد، نقطه‌ی شروع هر داستان دل‌انگیز موفقیت است؛ اما نکته‌ی مهم‌تر این است که نه‌تنها شرط لازم نیست که حتی شرط کافی هم نیست! 🙂

حرکت در مسیر تحقق چشم‌انداز، نیازمند راه افتادن است و مشکل‌ترین کارِ‌ دنیا هم همین است. اما در نقطه‌ی شروع مسیر کارراهه‌ی حرفه‌ای، با چالش دیگری مواجهیم: این‌که چون معتقدیم “کار نیکو از پر کردن است” تا فراهم نشدن تمام شرایط برای دست زدن به یک کار بزرگ و دل‌خواه که نزدیک‌ترین مسیر به تحقق چشم‌انداز بزرگ‌مان باشد، به‌تر است صبر کنیم. این شکالی از همان به‌تعویق انداختن (Procrastination) معروف است که از دردهای بزرگ زمانه‌ی ما است: این‌که می‌دانیم که باید کاری را آغاز کنیم؛ اما کاری نمی‌کنیم!

واقعیت این است که نه دنیا آن‌چنان جای عادلانه‌‌ای است (این چرخ کج‌مدار نه بر آرزو رود!) و نه ما عمرمان آن‌چنان دراز که تا رسیدن روز موعود صبر کنیم. این موضوع مخصوصا در ابتدای مسیر حرفه‌ای اهمیت دارد: چنان‌که دلوفو ترجیح داد به‌جای نیمکت‌نشینی در بارسلونا سرنوشت‌ش را در جای دیگری جستجو کند. او شجاعتِ شروع کردن را داشت و می‌دانست که در ابتدای کارراهه تنها چیزی که مهم است “شروع کردن” است و نه هیچ چیز دیگری! اما دولوفو به نکته‌ی بسیار مهم دیگری هم اشاره کرده است: وقتی در مسیر دست یافتن به یک چشم‌انداز بزرگ، دست به‌کار می‌شوی، در ابتدای مسیر حتی نمی‌دانی باید چه کار کنی. باید این‌قدر مسیرهای مختلف را امتحان کنی، این‌قدر زمین بخوری و بلند شوی، این‌قدر در چاهِ عمیقِ نشدن‌ها گرفتار شوی، این‌قدر از امید به ناامیدی مطلق و دوباره به امید بروی و بیایی واین‌قدر رنج و درد گم‌شدگی را تحمل کنی تا سرانجام وارد جاده‌ی درست بشوی! آن‌وقت تازه مسیرِ “رفتن تا رسیدن” آغاز می‌شود. 🙂 پس از امتحان کردن نترس، شروع کن، گام به گام بدون دغدغه‌ی این‌که به کجا می‌روی پیش برو و بگذار راه خودش را تا مقصد پیش ببرد. 

* عنوان این مطلب برگرفته از شعری است از زنده‌یاد حسین منزوی.

دوست داشتم!
۴

“هدفم این است که به‌عنوان یک بازیکن پیشرفت کنم و بعد به بارسلونا برگردم و تا جایی که بتوانم در آن تیم بازی کنم. در حال حاضر دغدغه‌ای نسبت به سازگاری با لیگ برتر ندارم. بازی به بازی من مأموریتم را انجام می‌دهم. من بازیکنی جوان هستم و نیاز دارم که هر روز کار کنم تا به اهدافم برسم.” (جرارد دلوفو؛ این‌جا)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

۱۲ ویژگی آدم‌های سمی را بشناسید – بازده

هنر تأثیرگذاری بر افراد

عادت‌های اشتباهی که شغل شما را به خطر می‌اندازد (زومیت)

دانشمندان می‌گویند افراد باهوش این ۸ ویژگی را دارند! (شبکه)

چگونه میزان درآمد خود را در مصاحبه‌ی استخدامی فاش نکنید

مدیریت کسب‌وکار:

ویژگی‌های مدیران از تولد تا مرگ سازمان

بررسی بایدها و نبایدهای جانشین‌پروری در گفت وگو با دکتر مهدی ترکمان 

برای رهبری سازمان افرادتان را بشناسید

کارآفرینان با این ۱۰ روش افسردگی را شکست ‌می‌دهند (شبکه)

۱۰ تقلب از روی دست کارآفرینان موفق میلیونر (شبکه)

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

استیو جابز با این نصیحت ساده نایک و اپل را نجات داد! (شبکه)

نیاز (Need)، خواسته (Want) تقاضا (Demand)

ایده های بزرگ برای کسب و کارآفرینی (۳۴) قیمت خدمات خود را براساس ارزش آن‌ها تعیین کنید

عملکرد عالی به‌مثابه یک منبع تجدیدناپذیر

نمونه‌های موفق رویکرد چندکاناله در خدمات مشتری

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

اولویت سرمایه‌گذاری با صنایع بالادستی

دمای مثبت در بخش صنعت

گسترش همگانی اقتصاد مبتنی بر تقاضا

جامع‌ترین گزارش آماری بازار باز‌ی‌های دیجیتال در ایران؛ گیمرهای ایرانی را بیشتر بشناسید (دیجیاتو)

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

آینده یادگیری ماشینی به کجا خواهد رسید؟ (شبکه)

نقش مبهم تکنولوژی‌های دیجیتال در رشد اقتصادی

مایکروسافت ویندوزموبایل را رها نمی‌کند (بخش اول) و مایکروسافت ویندوزموبایل را رها نمی‌کند (بخش پایانی) (شبکه)

نقش رایانش ابری در زندگی شغلی کارشناسان آی‌تی

سایه دیجیتالی بر المپیک ریو

 

دوست داشتم!
۲

پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. اگر

آهو ندیده‌ای که بدانی فرار چیست
صحرا نبوده‌ای که بفهمی شکار چیست

باید سقوط کرد و همین‌طور ادامه داد
دریا نرفته‌ای بچشی آبشار چیست

پیش من از مزاحمت بادها نگو
طوفان نخورده‌ای که بفهمی قرار چیست …

***

روزی قرار شد برسیم آخرش به هم
حالا بگو پس از نرسیدن، قرار چیست؟

مهدی فرجی

دوست داشتم!
۴

آهو ندیده‌ای که بدانی فرار چیست صحرا نبوده‌ای که بفهمی شکار چیست باید سقوط کرد و همین‌طور ادامه داد دریا نرفته‌ای بچشی آبشار چیست پیش من از مزاحمت بادها نگو طوفان نخورده‌ای که بفهمی قرار چیست … *** روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن، قرار چیست؟ مهدی فرجی دوست داشتم!۴

در زندگی شغلی و شخصی‌مان، همواره در موقعیتی قرار می‌گیریم که باید یک ارتباط جدید ایجاد کنیم: بازاریابی و فروش، خرید، عقد قرارداد، جلسات کاری درون و برون سازمانی و مراجعه به سازمان‌های دولتی برای انجام امور اداری و قانونی، شرکت در مصاحبه‌های شغلی و برقراری ارتباط دوستانه و آشنایی همه مثال‌هایی از چنین موقعیت‌هایی هستند.

تجربه و تحقیقات علمی ثابت کرده‌اند که اولین برخورد، همیشه مهم‌ترین برخورد است. بسیاری از انسان‌ها در مورد شما براساس برخورد اول‌شان با شما قضاوت می‌کنند. در واقع تصویر برآمده از این اولین برخورد شکل‌دهنده‌ی قضاوت‌های بعدی‌ افراد در مورد شما است. نکته‌ی کلیدی این است که شکل‌گیری این تصویر و قضاوت براساس آن، هر دو مربوط به ناخودآگاه افراد هستند.

برای ساختن یک تصویر جذاب در ناخودآگاه ذهن افراد در برخورد اول ۷ پیشنهاد برای شما داریم:

  • آراسته باشید و خوب لباس بپوشید؛
  • به‌روز باشید: از اخبار و اطلاعات به‌روز دنیا و کشور به‌ویژه در حوزه‌ی تخصصی کارتان مطلع باشید؛
  • آداب معاشرت ـ به‌ویژه آداب معاشرت و سنت‌های حرفه‌ای ـ خاص فرهنگ کشور خودتان را بیاموزید؛
  • ادبیات‌تان را تقویت کنید: خوب حرف زدن و درست نوشتن باعث افزایش قدرت تأثیرگذاری شما می‌شود. جادوی کلام را دست کم نگیرید!
  • بیش‌تر بخوانید: هر چقدر کتاب و مجله و سایت‌های اینترنتی بیش‌تری را مطالعه کنید، اطلاعات بیش‌تری خواهید داشت و برای باز کردن سر صحبت با دیگران، سرنخ‌های بیش‌تری. ضمنا به‌اشتراک‌گذاری اطلاعات یکی از روش‌های تأثیرگذاری در روابط انسانی است!
  • به آدم‌ها توجه کنید و این توجه را به خودشان هم نشان دهید!
  • حضورتان را در دنیای مجازی قدرت‌مند و قابل احترام سازید: حضور حرفه‌ای در دنیای مجازی از یک سو باعث گسترش شبکه‌ی ارتباطی حرفه‌ای‌تان خواهد شد و از سوی دیگر در زمانی که با کسی ملاقات می‌کنید، به شما فرصت معرفی بهتر و تأثیرگذاری در آینده را می‌دهد!

منبع

دوست داشتم!
۴

در زندگی شغلی و شخصی‌مان، همواره در موقعیتی قرار می‌گیریم که باید یک ارتباط جدید ایجاد کنیم: بازاریابی و فروش، خرید، عقد قرارداد، جلسات کاری درون و برون سازمانی و مراجعه به سازمان‌های دولتی برای انجام امور اداری و قانونی، شرکت در مصاحبه‌های شغلی و برقراری ارتباط دوستانه و آشنایی همه مثال‌هایی از چنین موقعیت‌هایی هستند. تجربه و تحقیقات علمی

آن‌گاه که شیشه‌های پنجره‌‌های خیال، پاک شوند، همه‌ی چیزها آن‌‌گونه که هستند در نظر انسان پدیدار می‌شوند: بی‌نهایت!

ویلیام بلیک

دوست داشتم!
۳

آن‌گاه که شیشه‌های پنجره‌‌های خیال، پاک شوند، همه‌ی چیزها آن‌‌گونه که هستند در نظر انسان پدیدار می‌شوند: بی‌نهایت! ویلیام بلیک دوست داشتم!۳

یکی از بدیهی‌ترین گزاره‌هایی که از دوران کودکی برای‌مان تکرار شده است، “طلا بودن زمان” است. زمان، موضوعی خطی است که تنها در یک جهت پیش می‌رود و ما را هم در مسیر رودخانه‌‌ی خود به‌سوی اقیانوسی ناپیدا پیش می‌برد. این روزها همگی بیش از دوران کودکی گرفتار محدودیت‌های ناشی از ویژگی‌های خاص زمان هستیم و همیشه در جستجو و آرزوی “اوقات فراغت” به‌سر می‌بریم. اما عاقبت جوینده‌ی زمانِ کافی، لزوما یابنده نیست: هر روز صبح با انگیزه‌ی انجام ده‌ها کار جذاب از حواب بیدار می‌شویم و هر شب، در غمِ انجام نشدن بخش عمده‌ای از آن کارها با رؤیای “فردا روز دیگری است” به خواب می‌رویم. نتیجه؟ یک دورِ باطلِ غیرقابلِ شکستن که گویی سرنوشت محتوم ما است …

در مواجهه با “غولِ زمان” بشر تکنیک‌های مختلفی را ابداع کرده است. سال‌ها است که روش‌ها، مدل‌ها و رویکردهای مختلف “مدیریت زمان” در قالب کتاب و مقاله و سخنرانی در اختیار ما قرار گرفته است. شاید آن چیزی که از آن به “مهارت‌های بهره‌وری شغلی و زندگی” یاد می‌کنیم، در حقیقت چیزی جز روش‌های مختلف مدیریت زمان نباشد که هر کدام روی جنبه‌ای متفاوت از زندگی ما متمرکز هستند: برنامه‌ریزی و مدیریت انجام اثربخش وظایف، نظم و ترتیب برای سرعت بخشیدن به دسترسی به ابزارها و وسایل، مدیریت روابط بین‌فردی برای سریع رسیدن به نتیجه از ارتباط با آدم‌ها و دیگر مهارت‌هایی شبیه این‌ها نمونه‌هایی از این دست مهارت‌ها هستند. البته اساسا شاخه‌ی مهارتی مدیریت زمان خود شاخه‌ی مهمی در حوزه‌ی “مهارت‌های بهره‌وری” است. از میان تکنیک‌های مختلف مدیریت زمان، فن پومودورو این روزها بیش از هر زمان دیگری نام‌ش شنیده می‌شود. پیش از این در گزاره‌ها روش شخصی خودم تحت عنوان کار پروژه‌ای در برابر کار برنامه‌ای را معرفی کرده بودم.

اما یک حقیقتِ تلخ این است که فاصله‌ی علمِ مدیریت زمان تا عملِ آن چیزی در حدود چند میلیون سالِ نوری راه است! 🙂 ما می‌دانیم که زمان، محدود است و می‌دانیم که چگونه می‌شود آن را مدیریت کرد؛ اما بخش مهمی از زمان‌مان را به‌هدر می‌دهیم! چرایی‌ش را البته شاید هیچ‌کس به‌صورت قطع هنوز نتوانسته کشف کند؛ اما بارِ “سبکیِ تحمل‌ناپذیر”ش بر دوش همه‌مان سنگینی می‌کند.

راه‌حل چیست؟ مدتی است در این فکر هستم که شاید بیش از آن چیزی که لازم است به ایده‌ی “وقت، طلا است” در ذهن‌مان بها داده‌ایم. البته که زمان، گوهر گران‌بهایی است؛ اما در زندگی روزمره آن‌چنان گرفتار عدم قطعیت‌هایی هستیم که خیلی وقت‌ها واقعا اتلاف زمان انتخابی نیست! بخشی از این عدم قطعیت‌ها مربوط به دنیای واقعی هستند که به‌صورت طبیعی آن‌ها را می‌شناسیم و می‌پذیریم (نگاهی به یک روزِ کاری معمولی‌تان بیاندازید، نمونه‌های‌ش از جمله: جلساتِ ناگهانی، کارهای فوریِ خارج از نظمِ برنامه‌ریزی شده و … زیادند!)؛ اما بخش دیگری از آن‌ها هم درونی هستند که اتفاقا تأثیرشان شاید بیش‌تر از آن عواملِ بیرونی باشد، هر چند خیلی به‌رسمیت‌شان نمی‌شناسیم: جنگ‌های درونی، احساس ناامیدی و پوچی و افسردگی، حس شکست و خمودگی و … نمونه‌هایی از این عوامل هستند. عواملِ درونیِ مؤثر بر اتلافِ زمان، خیلی وقت‌ها از کنترلِ ما بیرون هستند؛ اما مشکل این‌جا است که بارِ روانیِ ناشی از گزاره‌ی غیرمنعطفِ “وقت، طلا است” نمی‌گذارد تا نفسی به‌راحتی بکشیم و کمی هم به زندگی‌مان آن‌طور که خودش پیش می‌رود، برسیم. همیشه عذابِ‌ وجدانِ کارهای عقب‌افتاده، حرف‌های نگفته (در انتظارِ فرصتی مناسب …)، کتاب‌ها و فیلم‌های ندیده، مسافرت‌های نرفته و … بر دوشِ ما سنگینی می‌کند و همین است که هر روز، بیش از پیش در چاهِ زندگی فرو می‌رویم و طنابِ نجات از دست‌مان دورتر می‌شود!

در مواجهه با این زندگی سرشار از عدمِ قطعیت و آن عذابِ‌ وجدانِ لعنتی چه می‌شود کرد؟ به‌نظرم راه‌‌حل‌ش نه کنشِ صد در صدی پیش‌دستانه است و نه انفعالِ خام‌دستانه. ماجرا ساده‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کنیم یا به‌عبارت به‌تر قصد داریم به خودمان بقبولانیم: ما در این دنیا زمانِ محدودی برای زندگی در اختیار داریم. چیزی که در نهایت مهم است کیفیتِ زندگی‌مان یا به‌عبارت به‌تر عرض آن است نه طول آن. بنابراین به‌تر آن است که زندگی را کم‌تر جدی بگیریم و به‌جای برنامه‌ریزی برای لحظه‌لحظه‌ی آن (که خودمان هم می‌دانیم اجرا نمی‌شود)، کمی شهودی‌تر با دنیا برخورد کنیم: نگاه کردن به زندگی به‌عنوان پروژه‌ای برای کشف کردن، لذت بردن و جلو رفتن همیشگی در مسیر رودِ زمان. این‌گونه مدیریتِ زمان هم راحت‌تر می‌شود: این‌که بدانی چه کارهایی را نباید انجام بدهی!

دوست داشتم!
۷

یکی از بدیهی‌ترین گزاره‌هایی که از دوران کودکی برای‌مان تکرار شده است، “طلا بودن زمان” است. زمان، موضوعی خطی است که تنها در یک جهت پیش می‌رود و ما را هم در مسیر رودخانه‌‌ی خود به‌سوی اقیانوسی ناپیدا پیش می‌برد. این روزها همگی بیش از دوران کودکی گرفتار محدودیت‌های ناشی از ویژگی‌های خاص زمان هستیم و همیشه در جستجو و آرزوی “اوقات فراغت” به‌سر

این روزها MBA و DBA بیش از هر زمان دیگری تبدیل به کلیدواژه‌هایی عادی در ادبیات روزمره شده‌اند. دیدن نامِ این مدارک مثل قبل در رزومه‌ی افراد و شنیدن آن در معرفی‌ خود، دیگر چیز عجیبی نیست! 🙂 این مدارک حرفه‌ای مدیریت تقریبا دورانِ نایابی عرضه‌کنندگان‌شان را پشتِ سر گذاشته‌اند و دیگر مثل سال‌ها قبل تنها گزینه‌ی پیشِ‌ رو برای اخذ آن‌ها شرکت در فرایندِ وقت‌گیر و ترسناکِ کنکور کارشناسی ارشد نیست. این موضوع امرِ فرخنده‌ای است و شخصا این‌ اتفاق را که تعداد افراد بیش‌تری با دانشِ تخصصی و کلاسیک مدیریت آشنایی پیدا کنند، به فال نیک می‌گیرم‌ (چرا که جدا از محیط کسب‌وکار و شغل‌شان حتما در زندگیِ شخصی‌شان هم به‌دردشان خواهد خورد.)

اما یک نکته‌ی کلیدی را هیچ‌وقت نباید فراموش کرد: این‌که دانش‌ها و مهارت‌هایی که سرِ کلاس‌های MBA و DBA تدریس می‌شوند، تمامِ آن چیزی نیستند که شما به‌عنوان یک مدیر یا کارشناس کسب‌وکار به آن‌ها نیاز دارید. همان‌طور که پیش از این نوشته‌ام، علمِ مدیریت چیزی جز مجموعه‌ای از به‌ترین تجاربِ مستند شده در مواجهه‌ی نظام‌مند با موقعیت‌های دنیای واقعی نیست. این موضوع شاید مهم‌ترین چیزی است که باید از تحصیل در رشته‌ی مدیریت بیاموزیم و احتمالا مهم‌ترین چیزی است که یاد نمی‌گیریم، یا به‌عبارت به‌تر یادمان نمی‌دهند!

همین است که تازه وقتی در جای‌گاه مدیریت در دنیای واقعی که قرار بگیریم، تازه چشم‌مان به حقایق باز می‌شود که چه چیزهایی را در مدرسه‌ی کسب‌وکار یادمان نداده‌اند و شاید هم یاد داده‌اند؛ اما ما بلد نیستیم از آن‌ها استفاده کنیم! تجربه مثل هر بُعد دیگری از زندگی بشر، در این‌جا هم به‌ترین معلم است. خوش‌بختانه در کنار تجربه‌اندوزی در جای‌گاه مدیریت، بعضی از درس‌های مواجهه با مدیریت در دنیای واقعی را هم هنوز می‌توان از خلال مقالات و سخنرانی‌ها و کتاب‌ها یاد گرفت. چیزی که مهم است به‌یاد داشته باشیم این است که:

  1. همیشه دانش‌آموزِ مدرسه‌ی مدیریت بمانیم.
  2. با هر مسئله‌ای در دنیای واقعی به‌عنوان مسئله‌ای جدید مواجه بشویم و سعی کنیم راه‌حلی اختصاصی برای آن بیابیم.
  3. به‌دنبال باز کردنِ قفل‌های پیشِ روی‌مان با کلیدهای امتحان‌شده‌ی دیگران نباشیم؛ هر چند استفاده از شکل و شمایل و روشِ کاربردِ آن کلیدها حتما مفید است.

انگیزه‌ی نوشتن مقدمه‌ی بالا دیدن این مقاله‌ی راب کوکاسکیو در سایت اینک دات کام با عنوان “۲۰ درسی که در مدرسه‌ی مدیریت به‌ ما نمی‌آموزند” بود، درس‌هایی که به‌عنوان یک پژوهش‌گر و مشاور مدیریت تقریبا همه‌ی آن‌ها را در عمل هم تجربه‌ کرده‌ام:

  1. مقصود (Purpose) هر کسب‌وکار از محصول/خدمتی که می‌فروشد متمایز و فراتر است؛
  2. یک رابطه‌ی بامعنا تمامِ‌ آن چیزی است که در دنیای کسب‌وکار به آن نیاز دارید؛
  3. از دست دادنِ یک مشتری بزرگ به‌معنی پایانِ دنیا نیست و حتی گاهی وقت‌ها لازم است؛
  4. یاد بگیرید چگونه ارزشِ نهفته در درون شکست‌ها را کشف کنید؛
  5. بیش از اندازه به قیمت سهام اهمیت ندهید؛ به‌جای آن روی عرضه‌ی بیش‌ترین ارزش به مشتریان‌تان تمرکز کنید؛
  6. خودشیفتگی یک بیماری است!
  7. رشد و نوآوری نتیجه‌ی پذیرش ریسک هستند؛ بنابراین اگر ریسکی را پذیرفته‌اید حتی اگر از آن ناراضی هستید هم خبرهای خوبی در راه هستند؛
  8. دنباله‌رو نباشید: بازارتان را خودتان ابداع کنید؛
  9. اگر چشم‌تان به رقیب‌تان باشد، محصولی می‌سازید که کسب‌وکارتان را نابود خواهد کرد!
  10. اگر گرفتار عادت‌ها شده‌اید، یک روز عصر خودتان را از کار بی‌کار کنید و فردا با ذهنی نو گویی که روز اول کارتان است به سر کار بیایید؛
  11. اجازه‌ ندهید هیچ چیزی مانعِ خوابِ خوب شبانه‌ی شما شود؛
  12. یک مدیر بزرگ، مدیران بزرگ دیگری را هم می‌سازد؛
  13. یک فرهنگِ سازمانی قوی همه‌ی آن چیزی است که سازمان برای ماندگاری به آن نیاز دارد؛
  14. فرهنگ‌ِ سازمانی چیزی فراتر از مزایای عالی و یک محیطِ کاری جذاب است؛
  15. دفتری گوشه‌ی ساختمان را فراموش کنید: ساختارِ سازمانیِ دورهمی باعث بهبود کیفیت فرهنگ سازمانی و ارتباطات به‌تر میان اعضای سازمان می‌شود؛
  16. با سرمایه‌گذاری روی همکارن‌تان به‌عنوان کارآفرینان و مالکان آینده، ایده‌های خوب را درون شرکت‌تان نگاه دارید؛
  17. یافتن نیروی انسانی خوب چندان تفاوتی با ازدواج ندارد!
  18. اگر به‌صورت نسبی در مورد شخصیت فردی بیش از کیفیت کارش حرف می‌زنید؛ شاید وقت آن رسیده باشد که در مورد این‌که آیا او فرد مناسبی برای شرکت شما است، بازنگری کنید؛
  19. آدم‌هایی که می‌توانید کنترل‌شان کنید را استخدام نکنید!
  20. به‌ترین کارکنان آن‌هایی هستند که چیزی بیش‌تر از مهارت‌های لازمِ کاری را دارند: آن‌ها افرادی هستند که اشتیاق و آرزوی انجام کاری بزرگ را در درون خود می‌پرورند!
دوست داشتم!
۱

این روزها MBA و DBA بیش از هر زمان دیگری تبدیل به کلیدواژه‌هایی عادی در ادبیات روزمره شده‌اند. دیدن نامِ این مدارک مثل قبل در رزومه‌ی افراد و شنیدن آن در معرفی‌ خود، دیگر چیز عجیبی نیست! 🙂 این مدارک حرفه‌ای مدیریت تقریبا دورانِ نایابی عرضه‌کنندگان‌شان را پشتِ سر گذاشته‌اند و دیگر مثل سال‌ها قبل تنها گزینه‌ی پیشِ‌ رو برای اخذ آن‌ها