“فوتبال شغل ماست. ما باید خودمان را قربانی کنیم و سفرهای درازی برای بازی در یک مکان یا مکانی دیگر انجام دهیم تا مانند همه درآمد کسب کنیم. با این حال تنها چیزی که در ذهن من میگذرد این است که هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم رفتار حرفهای نظیر چیزی که الان دارم، داشته باشم. این همان چیزی است که به من برای کار روزمرهام انگیزه میدهد و مرا به جایی که الان هستم، رسانده است. من برای پاریسنژرمن احترام قائلم و در حال حاضر به این تیم متعهدم. سعی میکنم که تمام تلاشم را برای این تیم انجام دهم، طوری که انگار از اول عمرم طرفدارش بودهام.” (ادینسون کاوانی؛ اینجا)
“تعهد” نیروی انسانی به سازمان یکی از اساسیترین اصول موفقیت سازمانها است. متعهد ساختن اعضای تیم به اهداف و برنامههای تیم و تلاش همدلانه برای تحقق آنها یکی از مهمترین وظایف مدیران و رهبران محسوب میشود. یکی از ابعاد نظامهای مدیریت منابع انسانی و مدیریت استعدادها همین ایجاد تعهد نسبت به کار و سازمان محل کار است. این موضوع تا آنجا پیش رفته که امروزه مبحث مهمی با عنوان “شهروندی سازمانی” بهعنوان بالاترین درجهی تعهد افراد به سازمان محل کارشان مطرح شده است. سازمانهای امروزی در تلاشاند با استفاده از ابزارهای مختلف در دسترس، از جمله: آموزش، سیاستهای تشویقی و رفاهی و … افراد را به سازمان متعهد سازند.
اما کاوانی به نکتهای ساده اشاره کرده که معمولا در این میان نادیده گرفته میشود: تعهد به کار، یک عامل درونی و یکی از قوانین اساسی اما نانوشتهی دنیای حرفهایها است. تعهد همان عاملی است که باعث میشود تعریف حرفهای بودن در عمل معنادار شود: “حرفهای بودن یعنی انجام بهترین کاری که میتوانید، حتی وقتی علاقهای به کار و شغل و سازمان محل کارتان ندارید.” در در “تفکر کارمندیِ” بسیاری از ما تعهد یک عامل بیرونی است که باید توسط مدیر و سازمان محل کارمان ایجاد شود. البته باید بگویم خودم طعم تلخ عدم توجه مدیران بالادست به تعهدم را نسبت به کار چشیدهام؛ اما در یک نگاه بلندمدت بعد از حدود ده سال شاغل بودن فکر میکنم که “متعهد بودن” انتخاب درستی بوده است؛ چون:
۱- به من اجازهی عمیق شدن در حوزهی تخصصی و کارم را داده است: من تجربیات بسیار متنوعی را در دوران اشتغال به کارم پشت سر گذاشتهام؛ اما حوزهی کاری نخصصی من همیشه “تحلیل و توسعهی کسبوکار” بوده است.
۲- روابط شغلی و حرفهایام را با چسب قدرتمند اعتماد مستحکمتر ساخته است: بسیاری از مشتریان و سازمانهایی که با آنها همکاری داشتم توسط دوستان و مشتریانام معرفی شدهاند.
۳- وجدان کاریام راضی است! زمانی به یکی از مدیرانم گفتم که من تمامی تلاشم را برای بهتر کردن شرایط کاری این شرکت (و نه لزوما جایگاه خودم در شرکت) انجام دادم؛ اما دیگر فکر میکنم نمیتوانم بیشتر از خود شما به حال این شرکت دلسوزی کنم و در نتیجه وقت رفتنم فرا رسیده است.
در مقابل یکی از دوستانم را بهیاد میآورم که همیشه به بهانهی قدرناشناسی سازمان محل کارش، تنها و تنها برای اندکی حقوق بالاتر، شغل و سازمان عوض میکرد. دوست من روزی به خودش آمد که موقعیت شغلی را که همیشه رؤیایاش را داشت، از دست داد: مدیر شرکت به او گفته بود برای من، تعهد اولین عامل مؤثر در استخدام افراد است. سابقهی تو متعهد بودنات را نشان نمیدهد!
تعهد به کار و سازمان، اگر چه با عوامل بیرونی تقویت میشود؛ اما پیش از هر چیز یک عامل درونی است. در دورانی که نقش عوامل بیرونی بهدلیل آگاهی کم مدیران و شرایط اقتصادی و واقعیتهای نظام مدیریت منابع انسانی در کشور کمرنگ میشود، انتخاب تعهد در کار یک انتخاب اخلاقی و یک سرمایهگذاری اساسی روی خودمان برای روزی بزرگ در آینده است.
ممنون از لطف شما. وفاداری به سازمان بخشی از تعهد حرفهای افراد است. این دو با هم یکسان نیستند. مشکل دوست من در درجهی اول عدم تعهد حرفهایش بود که نمودش در این فرصت مهمی که از دست داد، عدم وفاداری بود.
همیشه از نوشته های شما استفاده میکنم بسیار عالی هستند.در نوشته تان از”تعهد” گفتید اما برام سوالی پیش آمده؛در مثالی که در انتهای متن ذکر کردید(مثال دوست) بیشتر “عدم وفاداری” به نظر میرسد تا تعهد.شاید هم من دچار اشتباه شده باشم اما آیا وفاداری و تعهد دو معنای متفاوت اند یا یکسان؟