دیگران هم بودهاند، ای دوست! در دیوان من
زان میان تنها تو اما، شعر نابی بودهای
مثل لبخندی گریزان، پیش روی دوربین
لحظهای بر چهرهی اشکم، نقابی بودهای
***
چون که میسنجم تو را با آنچه در من بوده است
خانهای آباد در شهر خرابی بودهای
در دل این کوه ـ این کوهی که نامش زندگی است ـ
نالههایم را طنینی، بازتابی، بودهای …
زندهیاد حسین منزوی