قبلا دربارهی مفهوم و کاربردهای استراتژی در گزارهها زیاد نوشتهام. استراتژی، تفکر و راه و روش رسیدن به اهداف بلندمدت است. استراتژی به ما میگوید که در پایان مسیر چه چیزی در انتظار ماست و اصلا مسیری که باید طی کنیم کدام است؟ استراتژی شبیه یک قطبنما است. شاید هم شبیه یک منشور باشد؛ منشوری که نور نامشخص تابیده شده از دالان پیش روی زندگی و کسبوکار را به نورهای مرئی میشکند. به استراتژی البته همواره نقدهای بسیار زیادی وارد شده است؛ اما این نقدها بیشتر از زاویهی دید روششناسی و ابزارها بودهاند تا ماهیت استراتژی.
اما دنیای امروز دوران در هم شکسته شدن هر روزهی بنیانهای فکری است و هیچ چیزی جز تغییر در آن ثابت نیست! طبیعی است که در جهانی که سرعت در همهی ابعاد زندگی حرف اول را میزند، استراتژی که یکی از پیشفرضهای اصلی آن، ثبات نسبی محیط کسبوکار و قابلیت سازمان برای تأثیرگذاری روی آن است نیز دچار چالشهای جدی شود. ریک اسمیت ـ که خود مشاور استراتژی است ـ در مقالهی این هفته چالشهای استراتژی در جهان متغیر و سریع امروز را به ما نشان میدهد.
ریک در نوشتهاش هفت دلیل برای مرگ استراتژی در جهان امروز آورده است:
۱- دیگر بهبود مستمری در کار نیست؛ هر روز یک نوآوری تحولساز جهان را تکان میدهد! (آیا اوبر و واتزآپ برنامهی استراتژیک داشتند؟ کدام برنامهی استراتژیک وجود آنها را پیشبینی میکرد؟)
۲- نوآوری در دنیای امروز بازارهای جدید خلق میکند و بازارهای قدیمی را در هم میشکند. (وقتی فردا دیگر بازاری برای محصول ما وجود ندارد، تحلیل بازار به چه کار میآید؟)
۳- روندهای گذشته به کار پیشبینی آینده نمیآیند. رفتار و نیازهای مصرفکننده هر ثانیه در حال تحول است.
۴- مرزهای رقابت هیچگونه شفافیتی ندارند. معلوم نیست شنبه که هفتهی جدیدمان را شروع می کنیم، رقبای ما چه کسانی هستند!
۵- دیگر کمبود اطلاعات باعث ایجاد ریسک نمیشود؛ افزونگی اطلاعات تصمیمگیری را دشوار میکند!
۶- عوامل تأثیرگذار روی ارزش افزودهی کسبوکار و پروژهها آنقدر متنوع و در حال تغییر هستند که ارزیابی مطلوبیت و ارزش انتظاری آنها برای تصمیمگیری در زمینهی سرمایهگذاری تقریبا غیرممکن شده است.
۷- اجرای یک طرح و نقشه در بلندمدت جای خودش را به حرکت لاکپشتی و گام بهگام داده است.
استدلالهای ریک جذاب و درستاند. تجربهی ما در زندگی شخصی ما هم نشان میدهد که در چنین دنیای عجیب و ترسناکی، زیستن هم کار سختی است؛ چه رسد به مدیریت کسبوکار و ناز کشیدن از مشتری و مقابله با رقبا. 🙂
با این حال تصور میکنم تصویری که ریک از دنیای امروز تصویر کرده تصویری اغراقآمیز است و تا رسیدن به دنیای مورد نظر او، هنوز فاصلهی زیادی داریم. در دنیای امروز خطرهایی که ریک به آنها اشاره کرده بیشتر گریبانگیر کسبوکارهای غولآسای بینالمللی و صنایع با فناوری بالا بهویژه صنعت فاوا و بیشتر برای رهبران بازار ـ چه رهبران فنی و چه رهبران مالی و سهم بازاری ـ است. اما این موضوع نباید از یاد ما ببرد که مدلهای کسبوکار مبتنی بر بستر فاوا ـ همانطور که ریک نشان داده ـ در حال بازتعریف و ایجاد آشفتگی در بازارهای در حال سکون سایر صنایع هستند. اوبر ـ اپلیکیشنی برای گرفتن تاکسی در محل ـ مثال جالبی است که صنعت بسیار سنتی خدمات حملونقل شهری را زیر و رو کرد.
اما حتی در چنان دنیایی، چارهی کار کنار گذاشتن استراتژی نیست؛ چون در نهایت کسبوکارها را به روزمرگی مطلق میکشاند. بهنظرم راهکار ماجرا همان داستان تم اصلی کتاب بینظیر استراتژی اثربخش زندهیاد دکتر وفا غفاریان است: لازم است از نگاه سنتی به فرایند خلق استراتژی بهعنوان فرمولی که استراتژی را گام بهگام تولید میکند بهسوی خلق استراتژیهای نوآورانه و تحولساز حرکت کنیم. البته کمک گرفتن از روشهای تفکر چابک هم میتواند در ایجاد راهحلی کارآمد و اثربخش مفید باشد. در نهایت شاید بد نباشد نگاهی هم به روشها و تکنیکهای راهاندازی و توسعهی استارتآپها هم بیاندازیم که میتوانند باعث چابکسازی و ایجاد چرخشهای بهموقع و اثربخش برای کسبوکارهای در حال کار و موفق امروزی نیز هم شوند.
در این باب باز هم خواهم نوشت.
قبلا دربارهی مفهوم و کاربردهای استراتژی در گزارهها زیاد نوشتهام. استراتژی، تفکر و راه و روش رسیدن به اهداف بلندمدت است. استراتژی به ما میگوید که در پایان مسیر چه چیزی در انتظار ماست و اصلا مسیری که باید طی کنیم کدام است؟ استراتژی شبیه یک قطبنما است. شاید هم شبیه یک منشور باشد؛ منشوری که نور نامشخص تابیده شده