سال ۸۶ بود که یک روز با ایمیل عجیبی مواجه شدم. دوستی که با مقالاتش در روزنامهها و البته وبلاگ معروفش میشناختم و از طرفداران پر و پاقرص نوشتههایش بودم، مرا برای کار در یک مؤسسهی تازهتأسیس حقوقی دعوت کرده بود. تعجب کردم و کلی هیجانزده شدم! قرار مصاحبه تنظیم شد و به آنجا رفتم. مصاحبه با توجه به تجربهی اندکم بد نبود. در پایان آن مصاحبه از آن دوست وبلاگنویس اجازه گرفتم سؤالی بپرسم: “من هنوز نفهمیدم چه کسی من را به شما معرفی کرده؟” لبخندی زد و نام دوست سومی را آورد که او هم وبلاگنویس بسیار معروفی بود و هست و من را از جای دیگری آن هم دورادور میشناخت. 🙂 من در آن مؤسسه مشغول بهکار شدم و با آن دوست مصاحبهکننده و دوست معرفیکننده هم همانجا و در پروژههای دیگری تجربهی همکاری خوب و نزدیکی داشتیم.
در طول این سالها چنین وضعیتی بارها و بارها برای من پیش آمده است. برای همکاری یا مشاوره از جایی با من تماس گرفتهاند که نمیدانستم کجاست و متوجه شدهام توسط فردی به آنجا معرفی شدهام که یا اصلا نمیشناختهام یا بعدا متوجه شدهام که چه کسی بوده است. بخش عمدهای از ماجرا از مسیر گزارهها اتفاق افتاده است و از این بابت خوشحالم!
اما یک نکتهی کلیدی در این میان هست که خیلی اتفاقی متوجه آن شدم. در واقع از جایی بهبعد یک سؤال برایم پیش آمد: چرا آدمها من را برای همکاری و مشاوره به دیگران پیشنهاد میدهند؟ از افرادی که من را معرفی میکردند، این سؤال را پرسیدم. پس از آن یک کار تحقیقی شهودی شروع کردم و از آدمهای مختلفی در اینباره سؤال کردم که چه عامل یا عواملی باعث میشود که فرد دیگری را برای یک موقعیت شغلی و حرفهای به دیگران معرفی کنند؟ پاسخ مشخص و قابل پیشبینی بود: اعتماد به تخصص و شخصیت حرفهای فرد. اما هنوز یک چیزی کم بود. موقعیتهای فراوانی را شاهد بودم که فردی از میان دو کارشناس که از نظر توان فنی و تخصصی تقریبا مشابه هم بودند، یکی را برمیگزید. چرا؟
این روزها بهواسطهی شبکهی حرفهای نسبتا بزرگی که در حد توان خودم ساختهام و البته بیش از آن بهدلیل لطف و اعتماد دوستان و از همهی اینها بیشتر بهدلیل پارادوکس عجیب سخت یافتن نیروی انسانی مورد نیاز در همهی سطوح از مدیر تا کارشناس (!)، در موقعیت همان دوستان بزرگوار قرار گرفتهام. برای بسیاری از درخواستهای معرفی همکار، فرد یا افرادی را میشناسم؛ اما رغبتی به معرفی کردن ندارم. حالا میفهمم آن عامل گمشده چه بود: سطح اعتماد! (توجه کنید اصلا در مورد رانت و پارتی صحبت نمیکنیم؛ بلکه موضوع بحثمان نظرخواهی تخصصی دربارهی معرفی نیروی انسانی است.)
تعارف نداریم؛ آدمها برای معرفی من و شما به دیگران، باید سطحی از ریسک را بپذیرند. عموما فرایند درخواست معرفی متخصص، بهدلیل اعتمادی که به تخصص یا شخصیت حرفهای فرد وجود دارد اتفاق میافتد. بنابراین هر نفر با معرفی دیگری بخشی از اعتبار حرفهای خود را برای آن نفر دومی بهحراج میگذارد. و همین دقیقن یک ملاک کلیدی برای ارزیابی میزان اعتبار حرفهای ما بهدست میدهد: “چند نفر (و مهمتر از آن چه افرادی) با چه سطح از جایگاه تخصصی و حرفهای حاضرند برای من ریسکهای تخصصی / حرفهای / مالی را بپذیرند؟“
پاسخ این سؤال ـ اگر با تحقیق و پرسش از افراد حاضر در شبکهی حرفهایتان باشد ـ نکات بسیار جالبی را دربارهی نقاط قوت و ضعف مسیر شغلیتان، سطح اعتبار تخصصی و حرفهایتان و ماهیت و کیفیت برند شخصی و خود شبکهی حرفهایتان بر شما مکشوف خواهد کرد.
لطف دارید؛ ممنونم 🙂
سلام. ممنونم از محبت شما. من نوشتههای شما را دنبال میکنم و امیدوارم در راه جدیدی که آغاز کردهاید، هر روز موفقتر از قبل باشید. 🙂
ممنون 🙂
عالی ی ی ی ی بود.سپاسگزارم
سلام
همانطور که می دانید، اینترنت گردی ما با بازکردن تعداد زیادی تب در مرورگرمان همراه است ولی این مطلب از آنهایی بود که بایستی نشست و تا آخرش خواند و حتما هم بر تنبلی غلبه کرد و نظری هم داد تا حداقل تشکری بشود از شما.
پرسش آخر مطلب خیلی عالی بود. آن را نوشته ام تا به خودم و دیگران بدهم تا هنگام تغییر شغل و یا درخواست شغل و تقاضای معرفی، صادقانه به آن پاسخ بدهیم.
خیلی عالی بود اقای شهاب.