هر یک از ما در طول دوران زندگیمان با انتخابهای گوناگونی مواجهیم. معمولا “اجبار” در زندگی بیشتر از اینکه واقعیت باشد، ناشی از نوع تفکر ما و نگاه ما به دنیا است و در نتیجه، ما به “انتخاب” مجبوریم. انتخاب همیشه با امری در آینده سر و کار دارد و آینده، خود با عدم شفافیت ـ و در نتیجه پیچیدگی ـ ارتباطی همیشگی دارد. در انتخاب با گزینههای مختلفی سر و کار داریم که هر یک، از یک سو دارای منافعی هستند و از سوی دیگر، دارای ریسکها و ضررهایی. و همین است که انتخاب را “دردناک” میسازد. انتخاب خیلی وقتها به سادگی یک تصمیم شاید ناخودآگاه است (وقتی تشنه میشویم به سراغ یخچال میرویم تا آب یا نوشیدنی دیگری را بخوریم!) مشکل در انتخابهای محدود اما سرنوشتسازی است که انسان را به “جزیرهی سرگردانی” زندگی میکشانند. جایی که افق، چیزی جز سرابی نیست و هر چه جلوتر میروی، ناامیدتر و دلخستهتر میشوی. جایی که “پوشیده در ابهام است معنای رسیدن” و هر رفتنی، بهمعنای رسیدن نیست!
در مواجهه با انتخابهای این چنینی چه باید کرد؟ روشهای گوناگون تصمیمگیری و حل مسئله و البته رویکردهای روانشناختانه به امر تصمیمگیری همگی در تلاشاند تا به این سؤال پاسخ بدهند. با این حال، هنوز کسی نتوانسته است برای تصمیمگیری در زمان “انتخاب” یک فرمول جادویی اختراع کند. و از آن مهمتر اینکه حتی در صورت وجود چنین فرمولی در نهایت این خود ما هستیم که باید در نهایت آن “سختترین تصمیم دنیا” را بگیریم! و همینجا است که انتخاب، اول آسان مینماید ولی “افتاد مشکلها!”
در این سلسله نوشتهها با هم دربارهی ساختن آیندهی مطلوب سخن میگوییم. پیش از این گفتیم برای ساختن آینده باید گذشته را ابتدا تحلیل و سپس فراموش کرد. در گام بعدی باید به سراغ دشوارترین “چراها”ی زندگی رفت: از “آمدنم بهر چه بود” تا اینکه “به کجا چنین شتابان؟” و با کشف این چراها، تازه اولین گام جدی برای ساختن آینده آغاز میشود: رؤیابینی. دارم از چه حرف میزنم؟
کمی با درونتان خلوت کنید و با “من” واقعیتان به گفتگو بنشینید. چه آرزوهایی دارید؟ از زندگی چه میخواهید؟ رسیدن به قلهی شهرت و افتخار؟ ثروتمند شدن؟ شاید هم داشتن خانهای در بهترین نقطهی شهر یا فلان مدل ماشین گرانقیمت؟ ممکن هم هست به داشتن حقوقی به میزان “آ” ریال در ماه بیاندیشید. رابطهتان با معنویت چگونه است؟ آیا مادیات تمام آن چیزی است که دنیا و زندگی را برای شما معنادار میکند؟ آیا تصور دنیایی که در آن خدا و عشق و هنر و ادبیات و احساس وجود نداشته باشد، برایتان ممکن است؟ نظرتان دربارهی تعادل اضلاع مثلث تجربهی زندگی انسانی چیست؟
همینجا لحظهای صبر کنید. هدفم از طرح این سؤالات این نیست که همین حالا پاسخهایتان را در ذهنتان مرور کنید. اصلا این سؤالها تنها نمونههایی از سؤالاتی هستند که برای کشف رؤیاهایمان باید آنها را از خودمان بپرسیم. هدفم این بود که به شما بگویم که معمولا نوع نگاه ما به زندگی و آینده، در آرزوهایمان به بهترین شکل ممکن قابل ردگیری است. اگر خوشبین باشیم، آرزوهایی بسیار بزرگ میپروریم و اگر بدبین باشیم، دنیا برایمان از “لبهی فنجان قهوهمان” فراتر نمیرود. بزرگترین انسانهای تاریخ کسانی بودهاند که بزرگترین (و در ظاهر نشدنیترین) رؤیاهای ممکن را داشتهاند. شاید نماد چنین انسانهایی مارتین لوترکینگ رهبر فقید جنبش اجتماعی ضد تبعیض نژادی آمریکا باشد که سخنرانی معروف و تاریخی او “رؤیایی دارم” منبعی الهامبخش و انگیزشی برای همهِی آنهایی است که به دنبال رسیدن به دستاوردهایی بزرگ و تکرارنشدنی هستند. بنابراین “رؤیابینی” هنری است که از ریسکپذیری، تفکر خلاق و البته انتخابهای درست سرچشمه میگیرد.
برگردیم به بحث انتخاب. چطور رؤیاهای بزرگی را انتخاب کنیم؟ گفتم که هر انتخابی ـ بدون توجه به روش رسیدن به تصمیم نهایی ـ در نهایت با خود ماست. عاملی در درون تکتک ما هست که در اینجا اسم آن را “شهود” میگذاریم. شهود همان حس و حال درونی ما نسبت به دنیای بیرونی و گزینههای پیش رویمان در زندگی است و معمولا هم در سختترین شرایط درستترین انتخاب را میکند؛ اما معمولا به جرم علمی نبودن و اتکا داشتن به احساس آن را در وجودمان سرکوب میکنیم. شهود همان ندای درونی است که ما را در طول زندگیمان همراهی میکند و روزی نیست که از پندها و تذکراتاش بیبهره باشیم! شاید وقت آن رسیده باشد تا ترسِ نشدن را کنار بگذاریم و با کمک شهودمان، بزرگترین رؤیاهایمان را کشف کنیم.
ممنون از زحمتی که کشیدید. راستش من داشتم فکر میکردم تعداد زیادی پست اخیرم را اینجا ردیف کنم که در اونها مطالب فنی نوشتم و شما یا نخواندهاید یا عامدانه نادیده گرفتهاید. در هر حال شما تنها مخاطب این وبلاگ نیستید. من محتوای نوشتههایام را براساس بازخوردهایی که از “صدها مخاطب حرفهای” این وبلاگ گرفتهام، تنظیم میکنم. در پاسخ قبلی هم عرض کردم ترجیحم این است که نوشتههای فنی و تخصصیام را در مجلاتی مثل تدبیر بنویسم که مخاطب واقعا متخصص چند هزار نفری دارند. اینجا در درجهی اول محلی است برای نوشتن در مورد دغدغههای شخصیام و نگاهم به دنیا و زندگی و مدیریت و کار حرفهای. بد نیست به شعار گزارهها که بالای تمامی صفحات آن نمایش داده میشود توجه فرمایید. با آرزوی موفقیت.
جالبه 🙂 ممنون از محبت شما
چقدر جالب… دقیقا امروز صبح وقتی با تاکسی مسیر رو طی میکردم داشتم به همین موضوع فکر می کردم .البته با کلی بهم ریختگی و از این شاخه به اون شاخه پریدن …. ممنون که به مرتب شدن ذهنم کمک کردید
🙂
البته این حسن بزرگی برای گزاره هاست که کسب و کار رو به روایت زندگی می گه. و مشتاقانه منتظر اون وبلاگ یا مجله جدید هستم. ولی برای مثال چند تا از مقاله های خوب گزاره ها رو پیدا کردم روی آرشیو که حس می کنم چگالی کمتری در مطالب اخیر دارند:
https://gozareha.com/1391/12/12/how-to-quit-your-job/
https://gozareha.com/1390/07/23/what-does-your-use-of-the-word-i-say-about-you/
https://gozareha.com/1390/07/17/case-writing/
https://gozareha.com/1390/06/26/why-american-management-rules-the-world/
https://gozareha.com/1390/06/22/softtek-lessons/
https://gozareha.com/1390/04/26/13-%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86-%D8%B7%D9%84%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%8A-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%BA%E2%80%8C%D8%A7/
https://gozareha.com/1390/02/27/%D8%A2%D9%8A%D8%A7-%D9%85%D9%86-%D9%85%D9%8A%E2%80%8C%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%85-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%B4%D9%88%D9%85%D8%9F-2/
https://gozareha.com/1390/01/30/3-consulting-dangers/
https://gozareha.com/1388/10/27/%D9%86%D9%85%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%8A-%D8%B4%D8%B1%D9%83%D8%AA-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87-bain/
https://gozareha.com/1389/01/31/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%8A%DA%A9-%D8%B1%D8%A6%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%AD%D9%85%D9%84-%DA%A9%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%9F/
https://gozareha.com/1389/01/31/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%B1%DA%A9%D8%AA-infosys/
https://gozareha.com/1389/01/06/%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B5%D9%85%D9%8A%D9%85%E2%80%8C%DA%AF%D9%8A%D8%B1%D9%8A/
البته واضحه که شما حق دارین که هرچیزی که دوست دارید توی وبلاگ بنویسید. نظر شخصی من اینه که جای مقاله های مثل این پست بیشتر توی مجله موفقیت(اگه هنوز زیر چاپ باشه) و شبیه اونه. شهود، ندای درون و خدا و عشق و غیره برای مخاطب حرفه ای وبلاگ شما “شاید” جالب نباشن. موفق باشید
راستش خیلی متوجه منظور شما نشدم. گزارهها هیچوقت تمرکزش روی مطالب تخصصی تحلیل کسب و کار نبوده و شعار “مدیریت و کار حرفهای بهروایت زندگی” بههمین دلیل انتخاب شده. اخیرا هم در گزارهها تغییری نداشتیم جز تغییر روزهای انتشار مطالب. اگر علاقه به مطالب تخصصی تحلیل کسب و کار دارید، میتوانید نوشتههای بنده را در ماهنامهی تدبیر دنبال کنید و ضمنا منتظر باشید تا بهزودی در جای دیگری به مشاورهی مدیریت و تحلیل کسب و کار بپردازم. موفق باشید.
اقای شهاب مدتیه وبلاگتون از وضع حرفه ای حول تحلیل کسب و کار خارج شده و مطالبتون بیشتر انگیزشی و اندرزگویانه نصیحت گرانه شدن. برای من که خواننده قدیمی ام دیگه زیاد جالب نیست. اگه اگاهانه این اتفاق افتاده که خوب تصمیم شخصی شماست.
البته که گزاره ها از معدود وبلاگ های وب فارسیه در تحلیل کسب و کار و از وقتی که میذارین برای نوشتن این پست ها تشکر میکنم.