قبلا در مورد استراتژی زیاد نوشتهام. شما هم حتما این واژه را زیاد شنیدهاید. استراتژی به ما کمک میکند تا بدانیم که هستیم، قرار است بهکجا برسیم و چگونه به آنجا برسیم. استراتژی در عین حال ابزار “رقابت” است. در هر کسب و کاری همیشه رقبای بالفعل و بالقوهای وجود دارند که کسب و کار ما را بهشدت تهدید میکنند. لازم است که از قبل طرح و نقشهی مشخصی را برای رقابت با این رقبا وجود داشته باشد. استراتژی همان طرح و نقشهی رقابت است (اینجا کاملتر توضیح دادهام.)
اما استراتژی مثل بسیاری دیگر از حوزههای مدیریت، جایی است که در آن حرف زیاد است و عمل اندک. اگر از هر کسی بخواهید میتواند ساعتها در مورد استراتژی برای شما سخن بگوید؛ اما اگر از او بخواهید برای شرکت شما راهحل استراتژیکی ارائه کند، معمولا جز حرفهای کلی و غیراجرایی چیزی نمیتواند به شما ارائه کند. در طول دوران کارم بهعنوان یک مشاور طراحی و اجرای استراتژی، متوجه شدهام که بهترین روش برای تدوین استراتژی، کمک به مدیران کسب و کارها برای تدوین استراتژی توسط خودشان است. مدیران کسب و کارها، معمولا خودشان بهترین و عمیقترین دیدگاه ممکن را به کسب و کار و صنعت حل فعالیت خودشان دارند. هر مدیری بهترین استراتژیست کسب و کار خودش است. اما معمولا مشکل مدیران اینجاست که چگونه میتوان این اطلاعات گسترده و عمیق را در کنار هم گذاشت و به استراتژی مناسبی برای شرکت مورد نظر رسید.
روشی که من در عمل بهکار گرفتم پرسیدن تعدادی سؤال استراتژیک از مدیران کسب و کارها بود. من از مدیران میخواهم که به این سؤالها عمیقا فکر کنند. در این پست از شما هم میخواهم زمان مناسبی را برای فکر کردن انتخاب کنید و به سؤالات زیر عمیقا بیاندیشید:
- شرکت شما چرا به این دنیا پا گذاشت؟ (یا بهعبارت دیگر چرا تأسیس شد؟)
- شرکت شما چه ویژگیهایی دارد که آن را از شرکتهای رقیب متمایز میکند؟
- شرکت شما چه محصولات و خدماتی ارائه میکند؟ چه محصولات و خدماتی میتوانند بهعنوان مکمل خدمات کنونی یا حتی بهعنوان خدمات مستقل و جدید به مشتریان ارائه شوند؟
- شرکت شما اکنون در چه حوزههایی از بازار فعال است؟ (بهعنوان مثال: جوانان یا ) فکر میکنید شرکت لازم است در چه حوزههای جدیدی ورود پیدا کند؟ در چه حوزههایی از بازار باید حجم فعالیتها کاهش یابند؟
- موقعیت ایدهآل شرکت شما در ۳ تا ۵ سال آینده (مثلا در زمینهی تعداد و حجم ریالی فروش یا درآمد پروژهها، حوزههای کسب و کار و تعداد مشتریان و درآمد هر حوزه) با در نظر گرفتن شرایط موجود کجا است؟ اگر بخواهیم رؤیایی و بدون در نظر گرفتن شرایط موجود فکر کنیم پاسخ این سؤال چه تغییری میکند؟
- بهعنوان مدیر ارشد شرکت، چه نقاط مثبتی و مزیتهایی را در شرکت خود مشاهده میکنید؟ چه چیزهایی نباید تغییر کنند؟ (بهعنوان مثال حسن شهرت در میان مشتریان در کمیت و کیفیت محصولات و خدمات)
- بهعنوان مدیر ارشد شرکت، چه مشکلاتی را در این شرکت میبینید؟ از چه چیزهایی ناراضی هستید که باید تغییر کنند؟ (بهعنوان مثال ضعف مهارتی نیروی انسانی)
- با توجه به تجارب و دیدگاههای کارشناسیتان چه فرصتها و نقاط امیدوارکنندهای در بازارهای فعالیتتان وجود دارند که شرکت شما میتواند از آنها استفاده کند؟ (بهعنوان مثال: فعالیت در یک شهرستان جدید یا ارائهی خدمتی با قیمت پایینتر از رقبا.)
- از نظر شما عمدهترین مشکلات صنعت فعالیتتان و مشکلات اقتصاد کلان کشور که بر کسب و کار شرکت شما تأثیر منفی جدی دارند یا ممکن است در آینده داشته باشند کداماند؟ (بهعنوان مثال نرخ تورم بالا یا تغییرات شدید نرخ ارز)
پاسخ این سؤالات را لازم نیست حتی بهصورت مکتوب دربیاورید. اما دانستن پاسخ این سؤالات باعث میشود تا بتوانید در عمل، تصمیماتی درستتر، جامعنگر و با دید بلندمدت بگیرید که موفقیت کسب و کار شما را تضمین خواهند کرد.
نباید فراموش کنید که شما بهعنوان یک متخصص حرفهای برای طراحی استراتژی فردی و شغلیتان هم میتوانید از خودتان همین سؤالات را بپرسید. فقط کافی است بهجای واژهی “شرکت”، واژهی “من” را در سؤالات ۹ گانهی بالا جایگزین کنید.
و نکتهی پایانی: هنر یک مشاور طراحی و توسعهی کسب و کار، پرسیدن این سؤالات از شما و تسریع و تسهیل مسیر حرکت شما برای رسیدن به پاسخ آنها است. مشاور کسب و کار به شما کمک میکند تا ابعاد مختلف هر سؤال را بهتر درک کنید و البته بتوانید بهجای اختراع دوبارهی چرخ، از تجربیات مثبت یا منفی دیگران و موفقیتها و شکستهای آنها، الگو بگیرید تا بتوانید مسیر توسعهی استراتژیک ویژه و اختصاصی کسب و کارتان / حرفهتان را بهدرستی طراحی کنید. بنابراین مشاور کسب و کار، پزشک نیست که برای شما نسخهی موفقیت بپیچد. مشاور کسب و کار حتی جادوگر شهر اوز هم نیست که برای هر مشکل شما یک راهحل جادویی داشته باشد. مشاور کسب و کار همانند یک دوست همفکر است که با شما مسیر حرکت را آغاز میکند، با شما برای دیدن افق مطلوب و فردای دوستداشتنی تلاش میکند و بعد، دست در دستتان میگذارد و شما را تا رسیدن به مقصد همراهی میکند. بنابراین با کمک مشاور کسب و کار، شما خودتان مسیر موفقیتتان را انتخاب میکنید، برای رسیدن به اهدافتان توانمند میشوید و سرانجام با تکیه بر قدرتِ حسِ خوبتان، مسیری لذتبخش را تا رسیدن به موفقیت تجربه میکنید.
اگر نیاز به همفکری استراتژیک در مورد کسب و کار / مسیر شغلی حرفهایتان داشتید، میتوانید با من تماس بگیرید.
کاملا موافقم با فرمایشات شما. متأسفانه در حالی که در دنیا بحث روز گذر از “مزیت رقابتی” است؛ ما هنوز وارد عصر قبلی یعنی تمایز و داشتن مزیت رقابتی هم نشدیم!
این دقیقا یکی از اشکالات تدریس استراتژی در جامعهی ماست.
اتفاقاً الان که این مطالب را مطالعه می نمایم، فردا امتحان مدیریت استراتژیک دارم و ذهنم کاملا مشغول این مباحث است. مبحث بسیار جالب، تخصصی و کاربردی است، لاکن بیشتر تئوری آموزش داده می شود و کمتر به اجرا در می آید.
با اقای دامن افشان موافقم. منتهی با اندکی تفاوت در این که افراد فکر می کنند تمایز دارند و وقتی این سوال را می پرسیم، چیزهایی ردیف می کنند که به راحتی در شرکت های دیگر می توان یافت.
مشکل اصلی در رواج شدید فرهنگ سـَمـبـَل کاری در کشور است که تولید و اقتصاد را به اینجا کشانده… .
به نظر من، سوال شماره ۲ خیلی خیلی مهمه و متاسفانه در خیلی از کسب و کارهای جدید توی کشورمون اصلاً بهش توجه نمیشه. به عنوان مثال حوزه فناوری اطلاعات رو در نظر بگیرید. این همه سرویسدهنده ایجاد وبلاگ توی کشور داریم که از لحاظ امکانات، خیلی با همدیگه تفاوتی ندارن یا این همه سرویسدهنده ایمیل داخلی داریم که به غیر از یکی دو تاشون، بقیه شبیه به هم هستن و امکانات مشابهی رو ارایه میدن.
در حوزههای دیگه هم همین وضعیت برقراره. مثلاً در حوزه کتاب، خیلی از کتابهای تخصصی رو میشه توی کتابفروشیها دید که مطالبشون تا حد زیادی شبیه همدیگه هستش.