در هفته‌های اخیر فعالیت‌های اجرایی اولین جایزه‌ی ملّی کیفیت ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران به‌صورت آغاز شده است.+ این جایزه قرار است برای ارتقای کیفیت در صنعت ICT ایران به سازمان‌های فعال در این حوزه اهدا شود. حرکت بسیار جالبی است و امیدوارم در آینده‌ی نزدیک، شاهد اثرات مثبت آن در صنعت فاوای ایران باشیم.

با این حال نقدهایی به مدل و فرایند برگزاری جایزه وجود دارد که می‌تواند روی کیفیت نتایج حاصل از برگزاری این جایزه تأثیرگذار باشد. در این‌جا تلاش می‌کنم مختصر و مفید به این نقدها بپردازم:

۱- بیش از هر چیز جامعه‌ی هدف این جایزه دچار ابهام است. آیا این جایزه قرار است به فعالان بخش فاوا در کشور اهدا شود یا هر سازمان و مؤسسه و شرکتی که از فاوا در فعالیت‌های خود استفاده می‌کند؟ در واقع آیا شرکت‌کنندگان این جایزه صاحبان کسب و کارهای صنعت فاوا هستند یا هر سازمانی که به‌نوعی دارد از فاوا استفاده می‌کند؟

۲- مسئله‌ی دوم متولی برگزاری این جایزه است. البته حتما برگزاری جایزه با مشارکت متخصصان و مدیران و کارشناسان باتجربه‌ی صنعت فاوا همراه خواهد بود (که فراخوان جذب هم‌کار هم در این‌جا روی سایت جایزه قرار داده شده)؛ اما من در یک ماهی که از اعلام راه‌اندازی چنین جایزه‌ای می‌گذرد دارم فکر می‌کنم با چه منطقی این کار  قرار است در شرکت ارتباطات زیرساخت انجام شود و هنوز نفهمیدم! آیا این کار وظیفه‌ی شرکت / سازمان فناوری اطلاعات ایران نیست که طبق اساس‌نامه‌اش متولی توسعه‌ی صنعت فاوا در ایران محسوب می‌شود؟ یا آیا این موضوع جزو شرح وظایف سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی به‌عنوان رگولاتور صنعت فاوا در ایران قرار نمی‌گیرد؟

۳- فرایند و مدل جایزه بسیار پیچیده هستند. هزینه‌های شرکت در جایزه نیز بسیار زیادند. با یک مرور کوتاه بر مدل جایزه کاملا مشخص است که این مدل از مدل جایزه‌ی ملی کیفیت ایران به‌صورت مستقیم برداشت شده و فرض بر این بوده که این مدل برای صنعت فاوا هم پاسخ‌گو است. اما به‌ چند دلیل این مدل در وضعیت امروز صنعت فاوا در ایران کاربردی نیست:

الف ـ برخی از اجزای مدل به‌اندازه‌ی صدها سال نوری از اولویت‌های وضعیت کنونی صنعت فاوا در ایران فاصله دارند! مثلا آیا Green IT در ایران آن‌قدر مهم است که حوزه‌ی “نتایج محیط زیست و جامعه” در مدل جایزه وجود دارد؟ آیا شرکت‌های بزرگ صنعتی ایران در حوزه‌ی مسئولیت‌های اجتماعی کار شاخصی انجام داده‌اند که از شرکت‌های نحیف صنعت فاوا انتظار این را داشته باشیم؟ لابد این‌ها هست و ما ندیدیم.

ب ـ بگذارید چند واقعیت را در مورد صنعت فاوا در ایران را به‌نقل از مطالعات پروژه‌ی تکفا ۲ و برخی برآوردهای کارشناسی مرور کنیم:

  • در خوش‌بینانه‌ترین حالت سهم صنعت فاوا از تولید ناخالص داخلی ایران، حدود ۵ درصد است.
  • ۷۶ درصد از همین اقتصاد کوچک در اختیار صنعت ارتباطات است؛ یعنی اپراتورهای مخابراتی مثل همراه اول و ایرانسل. از میزان باقی‌مانده ۱۰ درصد سهم سخت‌افزار است، ۲ درصد سهم نرم‌افزار و یک درصد سهم خدمات فناوری اطلاعات (از جمله مشاوره‌ی فناوری اطلاعات، خدمات مهندسی این حوزه، خدمات پس از فروش و …)
  • آمار دقیقی در مورد تعداد پرسنل شرکت‌‌های فعال در صنعت فاوای ایران وجود ندارد؛ اما با کنار گذاشتن بخش مخابرات، می‌شود حدس زد که اغلب شرکت‌ها در سه حوزه‌ی  دیگر صنعت فاوا باید از نوع شرکت‌های کوچک و متوسط (زیر ۵۰ نفر) باشد.
  • بحران اصلی شرکت‌های کوچک و متوسط به‌ویژه در بخش فاوا در دوران رکود تورمی که امروز در آن به‌سر می‌بریم، مشکل نقدینگی است. برای مدیران شرکت‌ها که در تأمین هزینه‌ها ـ به‌ویژه حقوق و دستمزد ـ با مشکلات بسیاری روبرو هستند، هزینه کردن برای شرکت در چنین جایزه‌ای با این همه هزینه‌ی مستقیم و جانبی نه اولویت اصلی است و نه جذابیتی دارد.
  • تجربه نشان داده که اصولا در ایران برای شرکت‌ها، شرکت در چنین جوایزی دریافت جایزه برای تلبلیغات در آینده است و وجود یا عدم وجود نظام‌های مدیریت و کیفیتی مطرح در چنین جوایزی تأثیر واقعی چندانی ندارد. اگر قرار باشد محصول / خدمت یک بنگاه باکیفیت باشد، بدون داشتن ایزو و فهمیدن اصول علمی ره‌بری همین طور خواهد بود و اگر هم هدف کسب درآمد بدون هیچ کیفیتی باشد، داشتن جایزه‌ی اصل EFQM اروپا هم فایده‌ای ندارد.

با توجه به نکات فوق، باید گفت متأسفانه در شکل کنونی برگزاری در عمل پیش‌بینی می‌شود این اتفاقات رخ دهند:

  • اغلب شرکت‌کنندگان شرکت‌های بزرگ مخابراتی و غول‌های آی‌تی دولتی و شبه‌دولتی خواهند بود.
  • با توجه به این‌که این شرکت‌ها از قبل به‌دلایل مختلف مجبور بوده‌اند تا به نظام‌های کیفیت اهتمام داشته باشند، احتمالا جایزه‌ برندگان بسیاری خواهد داشت؛ چیزی که فاصله‌ی زیادی تا عمل دارد!
  • این غول‌های محترم دولتی و شبه‌دولتی بعدها با تکیه بر این جایزه، فضای اندک باقی‌مانده برای رقبای خصوصی را به‌ویژه در مناقصات دولتی (که در آن‌ها ارزیابی‌های فنی عموما معیارهای غیرفنی مثل چنین برتری‌هایی مهم‌ترند تا کیفیت واقعی پیشنهاد فنی!) تنگ‌تر و تنگ‌تر خواهند کرد …

من نمی‌دانم افرادی که مدل INQA را برگزیده‌اند آیا سابقه‌ی کار در شرکت‌های بخش خصوصی صنعت فاوا را دارند یا خیر؟ آیا این دوستان انتظار دارند که در ایران اتفاقی خلاف وضعیت این صنعت در دنیا افتاده باشد؟ صنعتی که در تمامی دنیا (حتا در آمریکا که مهد صنعت ICT دنیاست) بیش از ۹۰ درصد شرکت‌های آن از نوع کوچک و متوسط هستند! فارغ از کفایت و کیفیت خود مدل برای ارزیابی بنگاه‌های فاوا، آیا اصلا بخش خصوصی ایران و شرکت‌های کوچک و متوسط فاوا توان شرکت در چنین جایزه‌ای و تأمین هزینه‌های سنگین آن را دارند؟ متأسفانه به‌نظر می‌رسد تفکر کاملا دولتی که پشت طراحی این جایزه بوده، کوچک‌ترین درکی از واقعیات صنعت ICT در ایران ندارد (اگر این دوستان تنها یک ماه حقوق نگرفته بودند یا اگر جای مدیران شرکت‌های خصوصی فاوا بودند که خیلی‌های‌شان دارند روز و شب تنها برای تأمین هزینه‌های حقوق و دستمزد پرسنل‌شان به این در و آن در می‌زنند، شاید این نقد را درک می‌کردند …)

حالا فقط غر نزنیم. راه‌حل چیست؟ من کمی جستجو کردم تا ببینم آیا جایزه‌های مشابهی در دنیا وجود دارند یا خیر؟ در این جستجو به جایزه‌هایی مثل جایزه‌ی ملی تعالی صنعت فاوا در کشورهای ایرلند و استرالیا برخوردم. مرحله‌ی بعد بررسی مدل و فرایند ارزیابی این جایزه‌ها بود. در این بررسی نکات زیر مشخص شدند که توجه به آن‌ها می‌تواند برای به‌بود و عملیاتی کردن جایزه‌ی مشابه ایرانی مفید باشد:

  • بیش از هر چیز تقسیم‌بندی شرکت‌کنندگان جایزه نباید صرفا مبتنی بر اندازه‌ی بنگاه باشد. باید سازمان‌ها را از نظر اندازه، نوع محصولات / خدمات، دولتی / خصوصی بودن، فعالیت در ICT به‌عنوان کسب و کار / پشتیبانی از فعالیت‌های سازمان و … تفکیک کرد. این مسئله می‌تواند باعث شود تا بتوان از جایزه به‌عنوان شاخصی برای سنجش وضعیت بنگاه‌های هر حوزه استفاده کرد. حتی می‌شود این جایزه را به افراد هم اعطا کرد! (مدل جذاب و عالی ایرلند را از این‌جا ببینید!)
  • در فرایند ارزیابی هیچ مدل از پیش تعیین‌شده‌ای وجود ندارد. تنها گروهی سرفصل‌های راهنما مشخص شده‌اند که شرکت‌ها در تدوین اظهارنامه‌شان باید به آن‌ها توجه کنند. این سرفصل‌ها آن‌قدر ساده‌اند که شرکت‌ها به‌راحتی و بدون صرف هیچ‌گونه هزینه‌ی اضافی می‌توانند اظهارنامه را خودشان تهیه کنند (نمونه‌ی ایرلند این‌جا)
  • هزینه‌ی شرکت در جایزه بسیار پایین است و حتا کسری از حقوق یک ماهه‌ی یک کارشناس معمولی هم نمی‌شود؛ نه این‌که برای یک شرکت کوچک هم هزینه‌ی شرکت در فرایند جایزه از حقوق مدیرعامل شرکت هم بالاتر باشد! (نمونه‌ی ایرلند این‌جا)

امیدوارم این جایزه با تجربه‌ای که از برگزاری‌اش در امسال کسب می‌شود، در دوره‌های بعد با رویکرد اجرایی‌تر و جامع‌نگرانه‌تری برگزار شود و منشأ اتفاقات خوبی در صنعت فاوای ایران باشد. بلی؛ به امید آن روز!

دوست داشتم!
۵

در هفته‌های اخیر فعالیت‌های اجرایی اولین جایزه‌ی ملّی کیفیت ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران به‌صورت آغاز شده است.+ این جایزه قرار است برای ارتقای کیفیت در صنعت ICT ایران به سازمان‌های فعال در این حوزه اهدا شود. حرکت بسیار جالبی است و امیدوارم در آینده‌ی نزدیک، شاهد اثرات مثبت آن در صنعت فاوای ایران باشیم. با این حال نقدهایی به مدل و

در راستای پست قبل یعنی طول و عرض شادی، بد ندیدم یک کتاب طنز را برای افزایش بسامد شیرین‌کامی‌تان معرفی کنم!

“یکی بود یکی نبود” ترجیع‌بند قصه‌ها و افسانه‌های قدیمی است. داستان‌هایی که با تمام سختی‌ها و نامرادی‌ها سرانجام به خوش‌بختی و خوشی می‌انجامیدند. داستان‌های جن‌ها و پری‌ها و آدمی‌زادهایی که در جدال در ظاهر، بی‌پایان با هم‌دیگر، قصه و افسانه را پیش می‌بردند و دست آخر، خیلی زود جل و پلاس‌شان را جمع می‌کردند و می‌رفتند سر خانه زندگی‌شان. این وسط تنها کلاغ پیر و تنها و خسته‌ی قصه بود که نصیب‌اش نرسیدن به خانه بود! در تاریخ قدیم ما کلیله و دمنه شاید منبع خوبی باشد از این قصه‌ها و در تاریخ غربی‌ها، هم قصه‌های هانس کریستین اندرسن.

در دوره‌ی مدرن تاریخ هم قالب داستان‌های کهن بارها برای روایت مضامین جدید به‌‌کار گرفته شد تا چیزهایی را که مردم نمی‌فهمیدند یا بدتر از آن نمی‌خواستند بفهمند را به‌ زور یادشان بدهند! و وای به روزی که سر و کله‌ی سیاست‌مداران در عرصه‌ی قصه‌گویی پیدا شد. سیاست‌مدارانی که مدام مثل قصه‌گوهای قدیمی درباره‌ی دیروز و امروز و فردا قصه می‌بافتند تا مردم را به آن باوری که باید، برسانند. البته وقتی همان سیاست‌مداران به قدرت می‌رسیدند دیگر کارهای مهم‌تری برای انجام دادن داشتند و درنتیجه قصه‌پردازانی استخدام می‌کردند تا وظیفه‌ی خطیر شیره‌ مالیدن سر مردم را برعهده بگیرند. در این قصه‌ها برعکس قصه‌های قدیمی، معلوم است که از اول یکی بوده است و جز او کسی نبوده است. کلاغ قصه هم غلط کرده است بدون اجازه برای خودش در حال گشت و گذار است. اصلا تمام تقصیرها گردن همین آقا کلاغه است که پایان خوش قصه را با نرسیدن به خانه و کاشانه‌اش همیشه خراب کرده است. این است که قصه‌های دنیای مدرن سیاست، همیشه قهرمانی دارند که از همان دوران قدیم ـ این‌قدر قدیمی که هیچ کس یادش نمی‌آید ـ با تکیه بر دانش و دوراندیشی و توانایی‌های افسانه‌ای‌اش دست‌اش در کار خیر برای مردم بوده است و هر آن‌چه خوشی و شادی که در زندگی امروز مردم است، حاصل دسترنج اوست. همه‌ی بدبختی‌ها و مشکلات هم گردن همان زاغ روسیاه است که از اول قصه، قهرمان ما دنبال‌اش دویده تا بالاخره امروز در قفس‌‌اش گذاشته است تا دیگر نتواند دست به کارهای بد بد بزند. از آن‌جایی که فهم قصه‌ همیشه بسیار آسان است، مردم قدرشانس و همیشه در صحنه هم همیشه شکرگذار وجود نعمت سیاست‌مداران بوده‌اند و نمک‌گیر سفره‌ی گسترده‌ی آن‌ها.

اما ماجرا همین‌جا تمام نشد. بعد از مدتی بعضی از قصه‌پردازان منحرف از آن‌جایی که کله‌شان بوی قرمه‌سبزی می‌داد، به بهانه‌ی غلظت بالای شیره‌ی استفاده شده در پختن قصه‌ها و برای این‌که شیرینی زیادی دل مردم را نزند، دست به کار نوشتن قصه‌هایی شدند که در آن‌ها، جای آن کلاغ سیاه مظلوم با سیاست‌مدار محبوب و زحمت‌کش ما عوض می‌شد. از همه بامزه‌تر این‌که در این‌جا آخر قصه مردم همراه با کلاغ سیاه به خانه‌شان می‌رسیدند و آن سیاست‌مدارِ جان بود که جا می‌ماند و به منزل نمی‌رسید.

و تاریخ ادبیات سیاسی با کشمکش این دو صنف قصه‌گو پیش رفت و پیش رفت تا سرانجام معلوم شد که انگار از اول حق با قصه‌گوهای دسته‌ی دوم بوده است.

و اما کتابی که این‌بار قصد دارم معرفی کنم. نویسنده‌ی این کتاب ولادیمیر واینوویچ یکی از قصه‌گوهای گروه دوم است. البته واینوویچ آن اوایل داشت زندگی‌اش را می‌کرد و دعاگوی رفقای کمونیست‌اش بود. اما یک روز ناغافل چند نفر رفیق ناباب پای‌اش نشستند و آقای نویسنده‌ی ما را از راه به‌در کردند. ولادیمیر خان ما هم که چند سالی بود حمام سیاسی نکرده بود و حسابی تن‌اش می‌خارید، دست به‌کار نوشتن قصه‌هایی در مدح کلاغ سیاهه شد. و این‌گونه شد که کتاب قصه‌هایی برای بزرگ‌سالان پدید آمد.

واینوویچ در قصه‌های‌اش روایتی مدرن و بسیار جذاب از قصه‌های قدیمی ـ هم‌چون قصه‌ی معروف پادشاه لخت هانس کریستین اندرسن ـ ارائه می‌دهد. ترجیع‌بند کتاب هم قصه‌ی کشتی است که در جستجوی سرزمین لیموستان، سال‌های سال است در دریا سرگردان است. قصه‌ای که کتاب با آن آغاز می‌شود و در ادامه‌ی کتاب، یک قصه در میان می‌توانیم ادامه‌اش را بخوانیم. قصه‌ی مردمی که در جستجوی سرزمین آرزوهای دروغین ـ یا همان لیموستان ـ در دریایی پرتلاطم سفری بی‌پایان را آغاز کردند (و این استعاره‌ی عجیب اصلا ربطی به شوروی سابق و بعضی کشورهای ام‌روزی ندارد!)

روایت کتاب، ساده و شیرین و دل‌کش است و همین باعث می‌شود تا اشارات و نیش و کنایه‌های سیاسی گل‌درشت کتاب، خواننده را شگفت‌زده کند. در این میان از ترجمه‌ی واقعا عالی آبتین گلکار هم نباید گذاشت که انصافا بخش عمده‌‌ای از شیرینی کتاب را باید در قلم روان و ملیح او جستجو کرد.

“قصه‌هایی برای بزرگسالان” را بخوانید تا بفهمید سرانجام مسافران کشتی جستجوگر سرزمین لیموستان ـ که نمادی درخشان‌اند از تمامی فریفتگان و دل‌سپردگان ایدئولوژی‌ ـ به کجا می‌رسد.

این کتاب با قیمت واقعا ناقابل ۸۰۰ تومان توسط انتشارات مؤسسه‌ی فرهنگی هنری گل‌آقا چاپ شده است.

دوست داشتم!
۰

در راستای پست قبل یعنی طول و عرض شادی، بد ندیدم یک کتاب طنز را برای افزایش بسامد شیرین‌کامی‌تان معرفی کنم! “یکی بود یکی نبود” ترجیع‌بند قصه‌ها و افسانه‌های قدیمی است. داستان‌هایی که با تمام سختی‌ها و نامرادی‌ها سرانجام به خوش‌بختی و خوشی می‌انجامیدند. داستان‌های جن‌ها و پری‌ها و آدمی‌زادهایی که در جدال در ظاهر، بی‌پایان با هم‌دیگر، قصه و

شادی از آن احساسات خوب انسانی است که بودن‌اش آرزوی همیشگی بشر است. همه‌ی ما شادی را دوست داریم و از نبودن‌اش رنج می‌کشیم. اما خوب اصولا شادی در زندگی‌های ما محبوبی نایاب است! برای همین است که “تجارت شادی” همیشه یکی از پرسودترین و تضمینی‌ترین راه‌های کسب درآمد بوده است. طنز هم یک واکنش ادبی ـ هنری به همین احساس نیاز است: شاد بودن با شاد شدن! قبلا هم نوشته‌ام که “شاد ماندن” مهم است و نه “شاد بودن”!

چند روز پیش این مصاحبه‌ی جذاب با دانیل گیلبرت روان‌شناس شادی را در وبلاگ‌های مدرسه‌ی مدیریت هاروارد خواندم. این مصاحبه نکات بسیار جالبی در مورد شادی و تأثیر آن بر زندگی انسان‌ها داشت که بد ندیدم خلاصه‌ای از آن را این‌جا بنویسم:

ـ آدم‌ها معمولا تأثیرات مثبت اتفاقات خوب و تأثیرات منفی اتفاقات بد را بر احساس شادی‌شان بیش از حد برآورد می‌کنند و البته این را هم در مواجهه با اتفاقات خوب و بد واقعا احساس می‌کنند. آن‌ها حتا دوره‌ی زمانی تأثیر اتفاقات خوب / بد را اشتباه ارزیابی می‌کنند. این در حالی است که در تحقیقات مشخص شده به‌ندرت اتفاق خوب یا بدی در زندگی ما رخ می‌دهد که تأثیرات احساسی‌‌شان روی شادی، بیش از سه ماه طول بکشد.

ـ این نگاه ما به اتفاقات خوب یا بد است که باعث ایجاد احساس شادی یا غم نسبت به آن‌ها می‌شود. یک مثال خیلی جالب که در مصاحبه به آن اشاره شده در مورد پیت‌ بست طبل‌زنی بود که در سال ۱۹۶۲ از گروه بیتل‌ها جدا شد. او این روزها یک طبل‌زن نه‌چندان معروف است. یک بار از او که شانس عضویت در بزرگ‌ترین گروه موسیقی قرن بیستم را از دست داده بود پرسیدند در این مورد چه احساسی دارد. فکر می‌کنید پاسخ پیت چه بود؟ او گفت: “من الان بسیار شادترم نسبت به زمانی که شاید عضو بیتل‌ها می‌بودم.”

ـ اغلب آدم‌ها در برابر نامرادی‌ها و غم‌ها از آن‌چه فکر و احساس می‌کنند، محکم‌تر هستند.

ـ شادی مصنوعی (مثلا دیدن یک فیلم طنز) مشخصا یک شادی طبیعی (ناشی از یک اتفاق خوب در زندگی) نیست؛ اما این احساس شادی، واقعی است و از نظر تأثیر تفاوتی با شادی طبیعی ندارد!

ـ خیلی وقت‌ها ما بعد از یک اتفاق بد، دیگر نمی‌خواهیم دنبال چیزهای نو و خوب و شادی‌آفرین بگردیم. تجربه نشان داده که همیشه در پی اتفاقات بد، اتفاقاتی شادی‌آفرین رخ می‌دهند؛ اما مشکل این‌جا است که ما به دنبال آن‌ها نیستیم!

ـ نوابغ غمگینی مثل بتهوون و ون‌گوگ و همینگوی استثنا بوده‌اند! هیچ رابطه‌ی مستقیمی میان غمگین بودن و خلاقیت وجود ندارد.

ـ مهم‌ترین منبع شادی “زندگی اجتماعی” است. “شبکه‌ی اجتماعی” شما است که شادی‌های زندگی‌تان را می‌سازد.

ـ مهم‌ترین مسئله در مورد شادی “بسامد” آن است؛ نه “شدت” آن! در واقع تحقیقات ثابت کرده‌اند که آن‌چه باعث حفظ شادی انسان می‌شود، تعداد اتفاقات خوب در یک بازه‌ی زمانی است؛ نه میزان خوب بودن و شادی‌آفرینی آن اتفاقات. به‌عبارت دیگر طول شادی مهم است نه عرض آن! همین مسئله نشان‌دهنده‌ی اهمیت بسیار زیاد اتفاقات کوچکِ شادی‌آفرین در زندگی روزمره‌ی ماست. “شاد ماندن” ـ و نه “شاد بودن” ـ مثل کم کردن وزن است. هیچ نسخه‌ی شفابخشی وجود ندارد. باید با تمرین و در طول زمان این مهارت را کسب کرد. بنابراین به شادی‌های کوچک زندگی روزمره هر چقدر می‌توانید اهمیت بدهید!

ـ چه چیزهایی باعث ایجاد شادی در زندگی روزمره می‌شوند؟ پیشنهادهای آقای گیلبرت این‌هاست: مدیتیشن، ورزش، خواب کافی و نوع‌دوستی. کمک به دیگران اثر شگفت‌انگیزی بر احساس شادی دارد. آقای گیلبرت ضمنا پیشنهاد می‌دهد که هفته‌ای دو بار سه چیزی را که به‌خاطر آن‌ها به خودتان مباهات می‌کنید، جایی بنویسید و برای کس دیگری هم تعریف کنید چرا این‌ها افتخارات شما هستند!

ــ “احساس خوب” با “احساس شادی” متفاوت‌اند. لزوما هر احساس خوبی شادی‌آفرین نیست!

ـ و آخرین نکته این‌که هر کسی برحسب شرایط زندگی خودش شیوه‌ی خاصی برای “شادی” دارد. روش “شاد ماندن‌تان” را پیدا کنید.

خلاصه کنم: ببینید کی و با چه چیزی احساس شادی می‌کنید. شادی‌های کوچک زندگی‌تان را کشف کنید و تعداد آن‌ها را در زندگی‌تان تا می‌توانید بالا ببرید. حواس‌تان باشد که باید “شاد باشید” نه این‌که “شاد بشوید!”

دوست داشتم!
۱۲

شادی از آن احساسات خوب انسانی است که بودن‌اش آرزوی همیشگی بشر است. همه‌ی ما شادی را دوست داریم و از نبودن‌اش رنج می‌کشیم. اما خوب اصولا شادی در زندگی‌های ما محبوبی نایاب است! برای همین است که “تجارت شادی” همیشه یکی از پرسودترین و تضمینی‌ترین راه‌های کسب درآمد بوده است. طنز هم یک واکنش ادبی ـ هنری به همین احساس

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

در ستایش امید (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من.)

مورد کاربرد داستان و فیلم در زندگی حرفه‌ای (امیر مهرانی؛ The Coach)

حکایت : کلاه‌فروش (عاااالی!)

دل شکستگی انسان را می‌کشد (خبرگزاری مهر) (هعیییی!)

آشنایی با بهترین غذاهای شادی‌آور

هفت میلیارد نفر جمعیت “زنده” جهان ، در مقابل ۱۰۷ میلیارد “مرده

مدیریت و کارآفرینی:

چرا کارکنان از سازمان می‌روند؟ و چرا کارکنان در سازمان می‌مانند؟ (در هر سطحی مدیر هستید این دو تا نوشته را پرینت بگیرید بزنید جلوی روی‌تان! من هر دوی‌شان را این روزها خوب درک می‌کنم …) (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

پارادوکس راه‌آهن (ابراهیم حیدری که بی‌سر و صدا وبلاگ‌ش را راه انداخته!)

حوزه تمرکز سیستم پاداش (بهاره حسینی؛ The Notes) (این چیزهایی که بهاره در مورد سیستم ارزیابی عملکرد می‌نویسه آرزوست!)

انتشار پیش‌نویس نسخه‌ی پنجم PMBOK (نادر خرمی‌راد)

پایان عصر پسر حاجی‌ها (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

اهمیت کارراهه‌ی شغلی (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

۱۴ زن خلاق و پیشروی «سیلیکون وَلی» (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

رتبه‌بندی صد شرکت برتر اول (رتبه‌بندی IMI100 سال ۹۰)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

راه‌های عبور از خطای ۴۰۴ (شاهوار)

تروجانی که ممکن است باعث قطعی اینترنت شود (مصطفی لامعی؛ iClub)

هشت اقتباس ویندوز ۸ از لینوکس (آزادراه)

کتاب امنیت گوگل (Google Security Book) (ترجمه به فارسی؛ مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

موافقت اروپا و آمریکا با خرید موتورولا توسط گوگل

ترافیک ۱۳۰ اگزابایتی اینترنت همراه تا چهار سال دیگر

فناوری حذف اشیا و افراد مزاحم در پس‌زمینه عکس تنها با یک دکمه! (فارنت)

جدایی سونی از اریکسون کامل شد! (فارنت)

تهدید به خاموشی جهانی اینترنت توسط هکرهای “ناشناس” (خبرگزاری مهر)

معرفی برترین وب‌سایت‌های جهان/ گوگل جهانی‌ترین وب سایت شناخته شد (خبرگزاری مهر)

Almost 8 new Internet users added worldwide every second (infographic) | Royal Pingdom

Must-have Certifications for IT Pros

۲۰۱۱ سال حکم‌رانی بدافزارها بود

۷۰ میلیون دلار صادرات نرم‌افزار داشته‌ایم! (کو پس!؟)

رسانه‌های اجتماعی:

فیسبوک : حقوق ۵۰۰ هزار دلاری به اضافه پاداش ۴۵ درصدی برای زوکربرگ (زومیت)

اقتصاد:

زیر ذره‌بین چرا در مهار بحران‌ها، موفق نیستیم؟ (افشین چاروسه)

عراق، چین و هند دارنده‌ی بالاترین رشد اقتصادی در سال‌های آینده (حجت قندی؛ اقتصادانه)

اجماع واشنگتنی این نیست که شما می‌فرمایید (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

The World’s Most Powerful People List – Forbes (رتبه‌بندی سالانه‌ی فوربس)

رتبه هفدهم اقتصاد ایران در جهان

افزایش شاخص‌های سهام در بازارهای جهانی با اعلام حمایت چین از یونان

پایان دوران فعالیت رابرت زولیک در بانک جهانی

دوست داشتم!
۱

پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای: در ستایش امید (دکتر علی

یار

هی یار، یار!

این‌جا اگر چه گاه

گُل به مستانِ خسته … خار می‌شود،

این‌جا اگر چه روز

گاه چون شبِ تار می‌شود،

اما بهار می‌شود.

من دیده‌ام که می‌گویم!

سید علی صالحی

دوست داشتم!
۱۷

یار هی یار، یار! این‌جا اگر چه گاه گُل به مستانِ خسته … خار می‌شود، این‌جا اگر چه روز گاه چون شبِ تار می‌شود، اما بهار می‌شود. من دیده‌ام که می‌گویم! سید علی صالحی دوست داشتم!۱۷

مربیان و بازیکنان تلاش می‌کنند تغییراتی در بازی ایجاد کنند تا بتوانیم به‌تر بازی کنیم و گل‌های بیش‌تری به‌ثمر برسانیم؛ این مهم‌ترین مسئله در فوتبال است. نمی‌دانم چه اندازه از کارهایی که انجام می‌دهیم خلاقانه است. این مسئله را آن‌هایی که تاریخ فوتبال را دنبال می‌کنند باید بگویند که ما در سطح متفاوتی بازی می‌کنیم یا نه.” (سرخیو بوسکتس؛ این‌جا در مورد بارسلونا!)

بوسکتس به نکته‌ی خوبی اشاره کرده: همیشه باید در کار خلاقیت داشت. باید روش‌های انجام کار را تغییر داد. اما بخش بعدی حرف بوسکتس درست نیست که نمی‌داند آیا این خلاقیت، سابقه داشته یا نه؟ بنابراین خوب است آدم در کار و زندگی خلاقیت داشته باشد؛ ولی به‌شرط این‌که بدانید این خلاقیت، آیا واقعا خلاقیت جدیدی است یا نه؟ 

دوست داشتم!
۰

“مربیان و بازیکنان تلاش می‌کنند تغییراتی در بازی ایجاد کنند تا بتوانیم به‌تر بازی کنیم و گل‌های بیش‌تری به‌ثمر برسانیم؛ این مهم‌ترین مسئله در فوتبال است. نمی‌دانم چه اندازه از کارهایی که انجام می‌دهیم خلاقانه است. این مسئله را آن‌هایی که تاریخ فوتبال را دنبال می‌کنند باید بگویند که ما در سطح متفاوتی بازی می‌کنیم یا نه.” (سرخیو بوسکتس؛ این‌جا در

ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد.

ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان می‌کند، همان‌هایی که شغل‌شان را آگاهانه انتخاب کرده‌اند و با شیفتگی انجام می‌دهند. آن‌ها ـ پزشک، معلم، باغبان یا هر شغل دیگر ـ مادام که از شیفتگی برای کشف چالش‌های تازه تهی نشوند، کارشان ماجراجویی پرفراز و نشیب و پیوسته‌ای خواهد بود. دشواری‌ها و شکست‌ها هرگز کنجکاوی‌شان را سرپوش نمی‌گذارد. پشته‌ای سؤال تازه از پی پرسشی که پاسخ می‌دهند، پدیدار می‌شود. «الهام» هر چه باشد، زاییده‌ی «نمی‌دانم‌»های پیوسته است.

پ.ن. نقل‌قول‌های بالا برگرفته‌اند از خطابه‌ی نوبل خانم ویسلاوا شیمبورسکا شاعر سرشناس لهستانی و برنده‌ی نوبل ادبی ۱۹۹۶ که هفته‌ی پیش درگذشت. این جملات را چند سال قبل از یک شماره‌ی قدیمی هم‌شهری جوان (بخش مهمان هفته) ـ که متأسفانه ننوشته‌ام چه شماره‌ای بوده ـ یادداشت کرده‌ام. جملاتی درخشان در ستایش خود، بودن و شور و شیفتگی.

پیشنهاد می‌کنم در مورد خانم شیمبورسکا این نوشته‌ها را هم بخوانید:

متن کامل خطابه‌ی نوبل خانم شیمبورسکا (که با ترجمه‌ای که من از آن نقل قول کردم، فرق دارد.)

گفت‌وگوی اختصاصی با «ویسواوا شیمبورسکا»؛ شاعر لهستانی برنده‌ی نوبل ادبیات ۱۹۹۶ (سعید کمالی دهقان)

عاشق آدم‌ها نیستم (ترجمه‌ی مصاحبه‌ای از شیمبورسکا؛ مجتبی پورمحسن)

درگذشت ویسلاوا شیمبورسکا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

(منبع عکس بالا این‌جا)

دوست داشتم!
۱

ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد. ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان می‌کند، همان‌هایی که شغل‌شان را

شعر کتابم گیر کرده توی ارشاد مهدی استادمحمد (شاعر معروف برنامه‌ی محبوب جوونی به وقت فردا) آینه‌ای است از وضعیت نشر کتاب در ایران. اگر قبلا مشکل صنعت نشر، کتاب نخواندن مردم بود، این روزها دیگر کلا انتشار کتاب هم کم شده تا خیال همه راحت شود!

اما دنیای مجازی، جایی است که قید و بندهای دنیای واقعی را به‌خود نمی‌پذیرد. این‌جا دنیای آزادی انتخاب به‌معنی واقعی کلمه است: هر کس می‌تواند محتوای مورد نظر خودش را در این دنیا برای استفاده‌ی همه منتشر کند. این‌جا دیگر وزارت ارشادی وجود ندارد که مجبور باشیم زمان نوشتن هر کلمه‌مان مواظب‌ش باشیم که خدای نکرده بهش برنخورد! این‌جا دنیای من و تو دیگران است؛ دنیایی که صاحب‌ش، سیاست‌گذارش، فعال مدنی‌اش و شهروندش خود ماییم.

مدت‌هاست انتشار کتاب‌های الکترونیک به‌عنوان راه‌کاری برای مبارزه با سانسور توسط نویسندگان و شاعران دنبال می‌شود. ایده‌ای جذاب که البته خوش‌بختانه با استقبال هم روبرو شده است. من همیشه فکر می‌کردم چقدر عالی می‌شد اگر این ماجرا به حوزه‌های تخصصی مثل مدیریت و آی‌تی هم راه پیدا می‌کرد. و حالا بسیار خوش‌حال‌م که در این چند هفته‌ی اخیر شاهد به‌اجرا درآمدن این ایده بوده‌ام. و برای‌ام جالب‌تر این است که در این میان هم کتاب رایگان داریم می‌بینیم و هم کتاب فروشی. و خوش‌حال‌تر می‌شوم اگر ببینم که این روند از جانب مخاطبان هم دارد حمایت می‌شود و در فضایی که نیروی اصلی حافظ کپی‌رایت‌ش خود ما آدم‌های دنیای مجازی هستیم و نه هیچ نهاد یا فرد دیگری، کپی‌رایت کتاب‌ها برای نویسنده اصلی حفظ می‌شود. چقدر عالی می‌شود که به‌ویژه کتاب‌های پولی تخصصی را همه‌ی ما بخریم و البته آن را به دیگران هم بدون اجازه ارائه ندهیم. به‌نظرم امروز که مخاطب متخصص در دنیای مجازی بیش‌تر از هر جای دیگری حضور دارد، به‌ترین زمان برای شروع عرضه‌ی محتوای تخصصی و البته کاربردی در قالب کتاب برای دیگران است. همه‌ی ما می‌توانیم در این ماجرا مشارکت کنیم: با نوشتن یا ترجمه‌ی کتاب‌های تخصصی، با جمع‌آوری و سامان‌دهی نوشته‌های وبلاگ‌ها یا سایت‌های‌ خودمان (و حتا دیگران، البته با اجازه‌ی خودشان) در قالب یک کتاب کاربردی در زمینه‌ی یک موضوع مشخص و حتا با معرفی کتاب‌های منتشر شده به دیگران و تلاش برای شناسانده‌ شدن آن‌ها و نویسندگان‌شان.

من از امروز یک بخش جداگانه برای معرفی کتاب‌های الکترونیکی تخصصی منتشر شده در فضای وب فارسی باز می‌کنم. اگر کتابی (اعم از رایگان یا فروشی) دارید که دوست دارید به دیگران معرفی‌اش کنید، می‌توانید به من به آدرس ای‌میل gozareha@gmail.com ای‌میل بزنید.

مجموعه‌ی اول کتاب‌ها را با هم ببینیم:

اول: همیشه از دوست عزیزم نادر خرمی‌راد در زمینه‌ی اصول و مفاهیم مدیریت پروژه آموخته‌ام. این روزها نادر پیش‌گام انتشار کتاب‌های الکترونیک تخصصی شده است و سه کتاب الکترونیک را در زمینه‌ی تخصصی خودش منتشر کرده است. ضمن تشکر از نادر بابت هدیه دادن این کتاب‌ها به من، توضیحات‌‌ام را در مورد این کتاب‌ها می‌توانید همراه با لینک‌ کتاب‌ها در سایت خود نادر در ادامه بخوانید:

ـ راهنمای تدوین ساختار شکست کار بر اساس استانداردهای PMBOK و PRINCE2 (رایگان): خوب از اسم‌ش معلوم است که به تهیه‌ی WBS ربط دارد.

ـ PMBOK به زبان ساده (به‌قیمت ۵۰۰۰ تومان): فرق این کتاب با اصل کتاب PMBOK این است که مفاهیم این استاندارد شناخته شده‌ی مدیریت پروژه را به‌صورت همه‌فهم بیان کرده است. مشکل استاندارد PMBOK این است که متن بسیار ثقیلی دارد (مخصوصا با ترجمه‌های عالی وطنی!) از طرف دیگر حجم مطالب کتاب مرجع استاندارد بسیار زیاد است و شاید برای کسی که فقط قصد آشنایی با مفاهیم این استاندارد را داشته باشد، خواندن‌ش خیلی صرف نداشته باشد. این کتاب نادر، پیشنهاد خوبی است برای این گروه از افراد. حتا افراد حرفه‌ای هم بد نیست این کتاب را بخوانند تا ببینند آیا مفاهیم مدیریت پروژه را درست متوجه شدند یا نه؟ 😉

ـ قواعد زمان‌بندی پروژه (به‌قیمت ۲۰۰۰ تومان): در کلاس کنترل پروژه‌ی مهندسی صنایع، بخش اعظم وقت کلاس روی چیستی و چگونگی تهیه‌ی انواع و اقسام شبکه‌های زمان‌بندی گذاشته می‌شود. البته دست آخر هم این نوگلان شکفته‌ی صنایع تا در یک پروژه عملا درگیر نشوند، کشف نمی‌کنند که گانت چیست و فرق‌ش با CPM در کجاست! بعد این‌ها را هم که فهمیدند، خط‌کش و شابلون‌ دست‌شان می‌گیرند و می‌روند به جنگ پروژه‌های واقعی! (اینا خودم بودم‌ها! ناراحت نشین یه‌ وقت.) راست‌ش من تا قبل از دیدن این کتاب نادر، خبر نداشتم که برای تهیه‌ی برنامه‌ی زمان‌بندی پروژه هم استاندارد و قاعده‌ای وجود دارد و شبکه‌ی ضعیف و قوی داریم! حالا شما هم اگر می‌خواهید بفهمید ماجرا چیست، کتاب نادر را آن‌لاین بخرید و بخوانید!

دوم: احتمالا به‌زودی باید کارم را تعطیل کنم و بشوم مشاور تمام‌وقت MBA خواندن! در گزاره‌ها زیاد در مورد MBA نوشته‌ام و باز هم خواهم نوشت. خوب البته در مورد کنکورش چیزی ننوشته‌ام و نخواهم نوشت؛ چون تجربه‌ی زیادی در این زمینه نداشتم و در همان اولین امتحان MBA امیرکبیر قبول شدم! اما از همان زمان تا الان، هر از چند گاهی سرکی می‌کشم به کتاب جی‌مت‌م. جی‌مت موضوعی است فراتر از کنکور MBA و حتا اگر هم قصد ندارید MBA بخوانید، به‌تر است با مفاهیم جی‌مت آشنا باشید. هم تفریح ذهنی جذابی است و هم قدرت استدلال‌تان را برای روبرو شدن با مسائل پیچیده‌ و پنهان زندگی بیش‌تر می‌کند. اگر نمی‌دانید جی‌مت چیست، پیشنهاد می‌کنم کتاب رایگان جی‌مت چیست را از وب‌سایت تخصصی هوش و استعداد تحصیلی (اسم جی‌مت به‌زبان فارسی!) بگیرید و مطالعه کنید.

سوم: هفته‌ی پیش رضا ساکی در رادیو فرهنگ‌خوان‌ش (که این هم یک پیشنهاد اینترنتی عالی است برای مرور هفتگی اخبار مهم دنیا ادب و فرهنگ و هنر) گفت که ۹ ترجمه از کتاب زندگی‌نامه‌ی استیو جابز نوشته‌ی والتر ایساکسون منتشر شده و تعداد دیگری هم در راه است. یکی از این ترجمه‌ها، کار خوب آقای دادگستر است که توسط سایت نارنجی منتشر شده است. من مقداری از این ترجمه را خواندم، با متن اصلی که قبلا خوانده بودم مقایسه کردم و به‌نظرم با ترجمه‌ی باکیفیتی روبرو هستیم. دانلود این کتاب رایگان است؛ اما مرام و معرفت داشته باشیم و ۲۰۰۰ تومان کمک اختیاری که مترجم درخواست کرده را پرداخت کنیم!

چهارم: و اما … ایده‌ی انتشار کتاب براساس محتوای منتشر شده در گزاره‌ها مدت‌ها با من بوده است. انتشار کتاب‌های بالا من را بیش از پیش ترغیب کرد. منتظر رونمایی اولین کتاب الکترونیک گزاره‌ها در پست همین امشب ـ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ ـ باشید!

دوست داشتم!
۰

شعر کتابم گیر کرده توی ارشاد مهدی استادمحمد (شاعر معروف برنامه‌ی محبوب جوونی به وقت فردا) آینه‌ای است از وضعیت نشر کتاب در ایران. اگر قبلا مشکل صنعت نشر، کتاب نخواندن مردم بود، این روزها دیگر کلا انتشار کتاب هم کم شده تا خیال همه راحت شود! اما دنیای مجازی، جایی است که قید و بندهای دنیای واقعی را به‌خود نمی‌پذیرد. این‌جا دنیای

بدون توضیح اضافی؛ بخشی از مقدمه‌ی کتاب:

روزهای سرد آخر سال است و احتمالا خیلی از ما به‌دنبال عوض کردن شغل‌مان هستیم. ممکن است در محل کار فعلی‌مان دچار مشکل باشیم و ممکن هم هست که به هیجان ناشی از ایجاد یک تغییر در زندگی شغلی‌مان نیاز داشته باشیم. ممکن است تا به‌امروز به‌صورت تفننی کار کرده باشیم و حالا قصد داشته باشیم به‌صورت جدی وارد بازار کار شویم. ممکن است کاری که این روزها به آن اشتغال داریم با تخصص و علائق ما هم‌خوانی نداشته باشد و در نتیجه، بخواهیم به‌دنبال کار مناسب بگردیم. شاید هم یک جوان تازه فارغ‌التحصیل یا تازه‌کار باشیم که قصد دارد تازه وارد بازار کار شود.

در “راهنمای ساده‌ی کاریابی” به‌عنوان اولین کتاب الکترونیک وبلاگ گزاره‌ها دات کام سعی‌ کرده‌ام تا با جمع‌آوری و نظم‌بخشی به مطالب پراکنده‌ای که در مورد موضوع “فرایند کار پیدا کردن” نوشته و ترجمه کرده‌ام، راه‌نمایی ساده و جمع‌ و جور برای کاریابی تدوین کنم. امیدوارم که این راه‌نما چه برای جوانان تازه‌کار و چه برای افراد با تجربه‌ای که قصد دارند به هر دلیلی شغل‌شان را تغییر بدهند، مفید باشد.

لطفا نظرات‌تان را در مورد این کتاب با من از طریق آدرس ای‌میل من gozareha@gmail.com در میان بگذارید. این کتاب به‌تدریج و در صورت انتشار مطالب دیگری در زمینه‌ی “فرایند کار پیدا کردن” به‌روز خواهد شد. این کتاب آغاز راه انتشار کتاب‌های الکترونیک در وبلاگ گزاره‌ها است. ایده‌هایی دیگری را هم دارم که به‌تدریج شاهد آن‌ها خواهید بود.

این کتاب به‌صورت رایگان به‌عنوان یک کتاب الکترونیک روی سایت https://gozareha.com منتشر شده است. هر گونه انتشار آن روی سایت‌های اینترنتی یا رسانه‌ها‌‌ی چاپی و هم‌چنین هر گونه استفاده‌ی تجاری از محتوای کتاب بدون اطلاع من ممنوع است. بیایید با احترام به حقوق مؤلفین در دنیای مجازی، باعث تقویت فرهنگ انتشار کتاب‌‌های الکترونیک در فضای وب فارسی شویم؛ آن هم در این روزها که متأسفانه نشر کتاب در کشور با مسائل و مشکلات عدیده و کاملا جدی روبرو است.

کتاب الکترونیک “راهنمای ساده‌ی کاریابی” را از این‌جا به‌صورت مستقیم دانلود کنید.

دوست داشتم!
۴۱

بدون توضیح اضافی؛ بخشی از مقدمه‌ی کتاب: روزهای سرد آخر سال است و احتمالا خیلی از ما به‌دنبال عوض کردن شغل‌مان هستیم. ممکن است در محل کار فعلی‌مان دچار مشکل باشیم و ممکن هم هست که به هیجان ناشی از ایجاد یک تغییر در زندگی شغلی‌مان نیاز داشته باشیم. ممکن است تا به‌امروز به‌صورت تفننی کار کرده باشیم و حالا

“سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی در نظر دارد مطالعه و بررسی بازار و تدوین استراتژی و طرح کلان برای ارائه خدمات باندپهن در کشور (RFP) را با شرایط و مشخصات مندرج در اسناد از طریق مناقصه عمومی و انعقاد قرارداد به اشخاص حقوقی واجد شرایط واگذار نماید.” (آگهی رگولاتوری؛ این‌جا)

“باندپهن اصطلاحی است که معمولا معادل ارتباطات پرسرعت روی بستر اینترنت در نظر گرفته می‌شود. این اصطلاح به‌معنای فناوری خاصی نیست. در واقع باندپهن می‌تواند توسط فناوری‌های متفاوتی مانند: DSL، LTE و شبکه‌های نسل جدید (NGN) ارائه شود. (ویکی‌پدیا)” و امروزه به‌دلیل اهمیت بسیار بالای ارتباطات و اقتصاد شبکه‌ای برای رشد و توسعه‌ی اقتصادی و با توجه به این‌که فراهم‌ آوردن بستر و زیرساخت مورد نیاز برای ارتباطات باندپهن نیازمند حجم عظیمی سرمایه‌گذاری است که به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه فقط از توان دولت برمی‌آید، دولت‌های بسیاری از کشورهای دنیا اقدام به تدوین استراتژی ملی باندپهن کرده‌اند که نمونه‌هایی از آن‌ها این‌جا روی ویکی‌پدیا قابل مشاهده است. در این سند معمولا چگونگی توسعه‌ی زیرساخت‌های شبکه‌، اهداف و حوزه‌های کاربرد ارتباطات باندپهن (مثلا سلامت الکترونیک، اقتصاد الکترونیک، آموزش الکترونیک و …)، وظایف دولت برای توسعه‌ی این حوزه و مواردی از این دست اشاره می‌شود.

هر چند این‌که بالاخره در کشور ما هم لزوم تدوین چنین سندی به‌اثبات رسیده، جای خوش‌حالی دارد؛ اما در این میان چند نکته جای تأمل دارد:

۱- این روزها همه‌ی مسئولان بخش فاوا در کشور (به‌ویژه آقای دکتر تقی‌پور وزیر محترم ICT) هر جا می‌نشینند از مزایای شبکه‌ی ملّی اطلاعات سخن سر می‌دهند (+)؛ شبکه‌ای که روی آن سرمایه‌ی چند صد میلیارد تومانی صورت گرفته و انگار قرار است راه‌حل نهایی مشکل سرعت اینترنت در ایران باشد. بسیار عالی؛ اما سؤال این است که چطور می‌شود ما اول زیرساخت سخت‌افزاری یک شبکه‌ی عظیم ارتباطاتی را توسعه می‌دهیم و بعد به فکر تدوین استراتژی برای آن می‌افتیم؟ مسئله‌ی اصلی این است که شما نمی‌توانید اول سخت‌افزار شبکه را فراهم کنید و بعد بخواهید بدون توجه به ظرفیت زیرساخت موجود اهداف کلان شبکه به‌ویژه در بخش محتوا را تعیین کنید. مثلا آیا شبکه فقط قرار است بستری باشد برای ارائه‌ی خدمات دولت الکترونیک یا اتصال میان کسب و کارهای کوچک با یکدیگر و مشتریان‌شان هم جزو اهداف شبکه است؟ آیا شبکه ظرفیت لازم برای ارائه‌ی این خدمات را دارد؟ آیا شبکه می‌تواند باعث توسعه‌ی کسب و کارهای مناطق حاشیه‌ای مثل روستاها و مناطق محروم بشود؟ و … این‌ها استراتژی‌های توسعه‌ی باندپهن در کشورهای دیگر هستند. هر کدام از این‌ها نیازمند یک زیرساخت سخت‌افزاری مشخص است. ما قرار است کدام یک از این استراتژی‌ها را انتخاب کنیم؟ آیا زیرساخت توسعه‌ داده شده با نیازهای استراتژی‌های منتخب هم‌خوانی دارد؟

۲- با توجه به ماهیت تقسیم وظایف در سازمان‌های زیرمجموعه‌ی وازرت ICT، به‌نظر می‌رسد که سند استراتژی باندپهن کشور باید توسط شرکت ارتباطات زیرساخت تهیه شود. البته در اسناد مناقصه تهیه‌ی چارچوب و فرایندهای رگولاتوری باندپهن هم جزو وظایف مشاور پروژه ذکر شده؛ اما برای من روشن نیست که چرا تدوین این سند باید به رگولاتوری سپرده شود که جز در حوزه‌ی رگولاتوری باندپهن آن هم در لایه‌ی دسترسی ـ و نه لایه‌های زیرساخت شبکه ـ اختیار دیگری ندارد؟

۳- دلیل این همه موازی‌کاری در زمینه‌ی باندپهن در کشور چیست؟ در فراخوان چهل پروژه‌ی حوزه‌ی ICT که سال گذشته مرکز تحقیقات مخابرات ایران برگزار کرد (+)، شاید بیش از ده پروژه روی حوزه‌ی باندپهن تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم داشتند! به‌صورت مشخص پروژه‌های تدوین سند جذب سرمایه‌گذاری و گسترش فضای کسب و کار دیجیتال و اشتغال در شبکه ملّی، ارائه‌ی مدل سیستمی قیمت‌گذاری خدمات اینترنت پرسرعت، تعیین ضوابط و شرایط اتصال‌ متقابل با شبکه ملّی اطلاعات و طراحی و پیاده‌سازی یکپارچه تجهیزات مورد نیاز برای ارائه‌ی سرویس‌های شبکه ملّی اطلاعات (شبکه‌های باندپهن) به‌ موضوعاتی می‌پرداختند که اساسا زیرمجموعه‌ی استراتژی ملّی باندپهن قرار می‌گیرند! با گذشت بیش از یک سال از فراخوان مذکور و در حالی که بسیاری از این پروژه‌ها هنوز به‌سرانجام نرسیده‌اند و هم‌چنان در حال اجرا هستند، آیا تدوین سند استراتژی باندپهن کشور با این پروژه‌ها هم‌پوشانی ندارد؟ آیا قرار است از نتایج مطالعات آن پروژه‌ها استفاده‌ی عملی شود؟ آیا قرار است آن پروژه‌ها به‌عنوان مطالعات کتابخانه‌ای به بایگانی سپرده شوند؟ آیا قرار است دانش تخصصی و تجربیات انباشته شده در متخصصان و کارشناسان فعال در این پروژه‌ها نادیده گرفته شود؟ (نگویید که آن‌ها هم حق دارند در این مناقصه شرکت کنند. اصولا در چنین پروژه‌هایی تجربه‌ی قبلی تنها یک عامل تأثیرگذار است و آن‌ هم بسیار کم‌رنگ …) در این صورت آیا هزینه‌های صرف شده برای آن پروژه‌ها از بیت‌المال اسراف نیست؟ آیا صرفا انجام این پروژه‌ها هدف است؛ یا قرار است واقعا استفاده‌ای هم از این همه هزینه و زحمات مدیران و کارشناسان و متخصصان بخش دولتی و خصوصی که روی این پروژه‌ها فعالیت می‌کنند، بشود؟

۴- همان‌طور که توضیح داده شد اساسا باندپهن در تمام دنیا به‌معنی ارتباط پرسرعت با اینترنت اختصاص دارد. نسبت باندپهن در ایران با شبکه‌ی ملّی اطلاعات و اینترنت  چیست؟

۵- وقتی هنوز در مورد تعاریف پایه‌ای ارتباطات پرسرعت در ایران و متولی‌اش، میزان حق مردم در دسترسی به پهنای باند مورد نیاز و از همه مهم‌تر تعاریف شاخص‌های بسیار کلیدی مثل ضریب نفوذ اینترنت در کشور و دیگر شاخص‌های سنجش آمادگی دیجیتالی در کشور هیچ اجماعی وجود ندارد (نمونه‌ی واضح‌اش دعوای اخیر مرکز آمار و سازمان فناوری اطلاعات در مورد ضریب نفوذ اینترنت پرسرعت)، آیا می‌توان پیش از حل این پیش‌نیازها به‌سراغ تدوین استراتژی توسعه‌ی کاربردهای باندپهن در کشور رفت!؟

و بسیاری سؤالات دیگر.

طنز تلخی است که اعلام آگهی انجام این پروژه مصادف شده است با وضعیت روزهای اخیر اینترنت در ایران که تنها اسمی که روی شبکه‌‌ای که در اختیار داریم نمی‌شود گذاشت، اینترنت است!

امیدوارم تا زمان آغاز اجرای پروژه، این ابهامات برای مجری پروژه و فعالان صنعت فاوا و البته مردم به‌عنوان ذی‌نفعان اصلی نتایج این پروژه روشن شوند تا بدین ترتیب شاهد تدوین یک سند جامع و کاربردی برای توسعه‌ی واقعی ارتباطات باندپهن در ایران و استفاده از مزیت‌های آن برای رشد و توسعه‌ی هر چه بیش‌تر کشور عزیزمان باشیم.

پ.ن.۱٫ این متن کاملا یک اظهارنظر کارشناسی است و هر گونه استفاده یا سوء استفاده‌ی سیاسی از این مطلب، اکیدا ممنوع است.

پ.ن.۲٫ راست‌ش فکر می‌کنم در زمینه‌ی تحلیل اخبار و رخ‌دادهای صنعت فاوا در ایران بسیار ضعف داریم. متأسفانه از کنار بسیاری از اخبار به‌راحتی می‌گذریم و تحلیل‌های کارشناسی چندانی در موردشان انجام نمی‌شود. عجیب است که در این حوزه که بسیاری از فعالان‌اش از قضا دستی بر آتش نوشتن به‌صورت حرفه‌ای را هم دارند، این‌قدر اوضاع تحلیل‌های کارشناسی خراب است.

برای همین تلاش می‌کنم از این به‌بعد برخی اتفاقات مهمی را که می‌بینم، از زاویه‌ی دید یک کارشناس صنعت فاوا که مطالعات و تجربیاتی در زمینه‌ی سیاست‌گذاری در سطح صنعت فاوا داشته و دارد، تحلیل کنم.

دوست داشتم!
۱

“سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی در نظر دارد مطالعه و بررسی بازار و تدوین استراتژی و طرح کلان برای ارائه خدمات باندپهن در کشور (RFP) را با شرایط و مشخصات مندرج در اسناد از طریق مناقصه عمومی و انعقاد قرارداد به اشخاص حقوقی واجد شرایط واگذار نماید.” (آگهی رگولاتوری؛ این‌جا) “باندپهن اصطلاحی است که معمولا معادل ارتباطات پرسرعت روی