نمیدانم چرا فکر میکردم امروز است؛ اما جمعه بود! جمعهای که گذشت، ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بود. از روزی که کمی بزرگتر از قبلم شدم و چیزهایی در مورد مسائل زنان خواندم، متوجه شدهام که یکی از کلیدیترین مسائل در این حوزه، خشونت علیه زنان است. اغلب ما خشونت را معادل خشونت فیزیکی میگیریم؛ اما در واقع خشونتهای کلامی (و اغلب جنصیتی) بسیار شایعتر و فراگیرتر و پنهانترند. متأسفانه اغلب ما مردان، بدون اینکه به این نکته واقف باشیم خواسته یا ناخواسته وارد بازی خشونت میشویم.
یادم هست روزی که برای اولین بار در مورد خشونت کلامی نسبت به زنان خواندم؛ چقدر شرمگین شدم از اینکه قبل از آن ناخواسته و بدون اطلاع، چند بار مرتکب این گناه نابخشودنی نسبت به عزیزترین کسان زندگیم ـ مادرم و خواهرهای عزیزم ـ شدهام … از آن زمان همیشه در مواجهه با چنین موقعیتهایی رنج کشیدهام و هر جا هم که توانستهام و امید تأثیر بوده، سعی کردهام این نکته را به دیگران گوشزد کنم. تازه باز هم این نگرانی را دارم که نکند باز خودم …
اگر باور کنیم که زن و مرد در نظام هستی، دو آفریدهی کاملا برابرند و اگر حواسمان باشد که نباید مسائل را تنها از دریچهی نگاه تنگنظرانه (اگر نگوییم کوتهنظرانه!) جنصیت خودمان بنگریم، شاید بشود امیدوار بود به رسیدن روزی که حتا دیگر خشونت کلامی را هم علیه زنان و دختران در هیچ کجای دنیا شاهد نباشیم.
میخواهم به خودم و دیگر آقایان آزاداندیشی که اینجا را میخوانند این را یادآوری کنم که هر جا فقط و فقط براساس “زن بودن” طرف مقابلمان در مورد او قضاوت بکنیم و با او سخن بگوییم، در واقع بهنوعی در حال اعمال خشونت علیه آن خانم هستیم. فرقی هم نمیکند این مثلا در قضاوت در مورد رانندگی خانمها باشد (آن هم در حالی که قهرمان رالی ایران یک خانم است!) یا در محیط کار و در قضاوت در مورد کیفیت کار همکار زنمان و یا بدتر از آن قضاوت در مورد تواناییها و مهارتهای او و یا هر موقعیت دیگر زندگی.
من عمیقا باور دارم دنیا با تلاش تکتک انسانها برای خوب بودن و خطا نکردن در زندگی شخصی و رفتارشان است که جای قابل تحملتری میشود. بیایید هر کدام از ما در زندگی شخصیمان، عملا به خشونت علیه زنان یک نه قاطع بگوییم.