وقایع‌نگاری یک دوره‌ی MBA ـ بخش ششم و پایانی

رسیدیم به آخر خط مجموعه پست‌های بررسی ماجرای دوره‌ی MBA من! حالا که یک دوره‌ی دو و نیم ساله‌ی خوب و جذاب به پایان رسیده، بد نیست که ببینم در این دوره‌ی MBA، چه چیزهایی را به‌دست آوردم. مختصر و مفید این‌ها را:

  • شبکه‌سازی: همه‌ جای دنیا، مهم‌ترین کاربرد خواندن MBA برای آدم‌ها شبکه‌سازی است. قبل‌تر در مورد شبکه‌سازی این‌جا نوشته‌ام؛ بنابراین توضیح اضافی نمی‌دهم. فقط بگویم که در این مورد خاص منظور از شبکه‌سازی، برقراری ارتباط حرفه‌ای و دوستانه با هم‌کلاسی‌ها است (حالا برای بعضی‌ها این شبکه‌سازی شامل اساتید هم شد البته!) این شبکه‌سازی بعدها در سه حوزه حتما برای‌ام مفید خواهند بود: دسترسی به فرصت‌های بیزینس، دسترسی به برخی اطلاعات که از راه‌های معمول نمی‌شود بهشان راحت‌ دست یافت و انجام پروژه‌های مشترک.
  • آشنایی با تقریبا تمام شاخه‌های اصلی علم مدیریت: استراتژی، بازاریابی، سازمان‌دهی، ره‌بری، فاینانس، رفتار سازمانی، تئوری تصمیم، مدیریت تکنولوژی، مدیریت ریسک و … بعد یک دانش‌جوی مدیریت باید چقدر شانس داشته باشد که در این درس‌ها پای به‌ترین اساتید کشور بنشیند؟ حالا به‌نسبت سه سال پیش این فرق را دارم که می‌دانم هر کدام از شاخه‌های علم مدیریت چی هستند و به چه دردی می‌خورند. و این “دانستن” باعث شده تا بفهمم که برای آینده باید روی کدام حوزه‌ها سرمایه‌گذاری علمی بیش‌تری بکنم، کدام شاخه‌های علم مدیریت به‌درد منِ مشاور می‌خورند و کدام‌ بخش‌ها را باید براساس علاقه‌ی شخصی‌ام دنبال کنم.
  • ایجاد چارچوب ذهنی درست نسبت به یاد گرفتن: من در این دوره یاد گرفتم که چطور باید در مواجهه با حجم بالای اطلاعات، بفهمم چه چیزهایی به‌دردم می‌خورند و بعد همان‌ها را یاد بگیرم! (البته شاید به همین دلیل نمره‌های چندان خوبی نسبت به بعضی از هم‌کلاسی‌های‌ام نگرفته باشم!)
  • ایجاد انگیزه برای راه‌اندازی گزاره‌ها! قبل‌تر هم من به نوشتن از مدیریت و کاربردهای‌اش در عمل علاقه‌مند بودم؛ اما خوب عملا یکی از انگیزه‌‌های اصلی وبلاگ‌نویسی جدی در این حوزه از MBA خواندن حاصل شد!
  • یاد گرفتن ایده گرفتن و ایده‌پردازی: توضیح این یکی یک مقدار سخت است؛ اما این روزها به‌وضوح در کارم و وبلاگ‌نویسی‌ام می‌بینم که چقدر نکته‌سنج‌تر از چند سال قبل شده‌ام و چقدر می‌توانم یک ایده را پرورش بدهم. شاید علت‌اش دو چیز باشد: خواندن دروس گوناگون و ایده‌های متفاوت آن‌ها نسبت به موضوعات واحد و ایده‌ها و کامنت‌های اساتید و ایده‌ها و سؤالات هم‌کلاسی‌های عزیزم در مورد دروس مختلف.
  • فهمیدن شکاف میان تئوری و عمل و ارتباط میان آن‌ها: شاید شانس بزرگ من، داشتن امکان امتحان کردن آوخته‌های‌ام در عمل بوده. مثلا استراتژی را که خوانده بودم بعدا در دو پروژه عملا تجربه کردم یا آموخته‌های سازمان‌دهی را در طراحی ساختار سازمانی یک شرکت به‌کار گرفتم. در همه‌ی این تجربه‌ها، متوجه شدم که دنیای تئوری با دنیای عمل چقدر متفاوت‌اند. و مهم‌تر این‌که: شما اگر بنیان‌های فلسفی و اصول پایه‌ی علمی یک حوزه را خوب بلد باشید، به‌تر و آسان‌تر می‌توانید برای حل مسائل دنیای واقعی ایده‌پردازی بکنید و ابزار تولید کنید. این مهم‌ترین نتیجه‌ی من از MBA خواندن بود.

لازم است در این‌جا از تمامی اساتید گرامی و هم‌کلاسی‌های عزیزم برای همراهی‌شان و چیزهایی که ازشان یاد گرفتم تشکر کنم. به‌امید روزهای به‌تر برای همه‌ی این عزیزان.

امیدوارم که این مجموعه‌ی شش قسمتی برای علاقه‌مندان به آشنایی با MBA مفید بوده باشد. با این حال اگر باز هم در این زمینه سؤالی داشتید، می‌توانید از طریق صفحه‌ی تماس با من سؤالات‌تان را مطرح کنید.

دوست داشتم!
۲

Tags:

12 thoughts on “وقایع‌نگاری یک دوره‌ی MBA ـ بخش ششم و پایانی

  1. با عرض سلام و خسته نباشید
    من لیسانس کامپیوتر دارم و ۲ سالی هست شرکتی در زمینه نرم افزار راه اندازی کرده ایم.من در این شرکت به عنوان مدیر عامل مشغول فعالیت هستم و بر حسب نیازی که در کارم الان احساس می کنم و با اشنایی که با MBA پیدا کردم به نظرم جهت براورده شدن این نیاز ها رشته MBA رشته ای باشه که بتونم در اون موفق باشم.می خواستم نظر جنابعالی را در این مورد جویا شوم؟
    با تشکر و قدردانی

  2. خیلی ارزشمند بود این سری از مطالبتون
    اگه امکان بود در مورد وضعیت کار تو این ر شته هم مطالبی رو بنویسید

    سربلند باشید

  3. سلام رفیق. من یک مدیر کوچک در حوزه انرژی بودم که زیاد ضرر کردم و بی خیال شدم. اما حالا تصمیم دارم با مطاله در MBA در یک دانشگاه امریکایی خوب موضوع رو از سر بگیرم. اما دقیقا نمی دانم بایستی چه گرایشی را بین مدیریت استراتژیک ، بیزینس و اجرایی بگذرانم. اگر اطلاعاتی در مورد انواع گرایش ها دارید لطف بزرگی به من میکند اگر مار نیز در جریان بگذارید چراکه هزینه تحصیل در امریکا چیزی بالغ بر ۲۰۰ هزار دلار است و من نمی توانیم ریسک بزرگی دراین خصوص کنم.

  4. از اینکه تجربیاتتون رو با ما به اشتراک گذاشتید از شما ممنونم.

    و در ضمن از این جمله شما “اگر بنیان‌های فلسفی و اصول پایه‌ی علمی یک حوزه را خوب بلد باشید، به‌تر و آسان‌تر می‌توانید برای حل مسائل دنیای واقعی ایده‌پردازی بکنید و ابزار تولید کنید.” خیلی لذت بردم.

  5. اگه همه ام بی ای خونده ها میتونستن مثل شما یه گزاره ها بزنن چه وب خوبی داشتیم. حیف که تعداد کمی میدونن که واقعا چطور باید از دانسته هاشون استفاده کنن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *