به هر ماجرای بدی می‌توان از دو زاویه‌ی دید نگاه کرد: زاویه‌ی دید چراها و زاویه‌ی دید چی‌ها! چراها سویه‌ی منفی قضیه هستند: چرا این طوری شد؟ چرا این‌قدر من بدبختم؟ چرا اونی که من می‌خوام نمی‌شه؟ و … در مقابل چی‌ها سویه‌‌ی مثبت ماجرا را به ما می‌نمایانند: نشد؛ خوب حالا چی کار کنم؟ حالا که این طوری شده؛ چی کار می‌تونم بکنم؟ و … و خوب کمی که فکر کنید می‌بینید تفاوت این دو تا نگاه از زمین تا آسمان است. جایی می‌خواندم که بزرگ‌ترین هنر آدم‌ها تبدیل کردن چراهای زندگی به چی‌ها است!

خوب حالا که چی؟ این مقدمه را نوشتم تا بپردازم به کتاب شیرین رضا ساکی با عنوان “بابا باتری‌دار می‌شود.” رضا ساکی را همه‌ی ما با برنامه‌ی پرطرف‌دار همین چند سال پیش رادیو جوان به‌یاد می‌آوریم: جوونی به وقت فردا. رضا یکی از نویسندگان اصلی آن برنامه بود و اگر پی‌گیر آن برنامه بوده باشید، حتما شعرهای طنز استثنایی‌اش را هم به یاد می‌آورید.

خوب ماجرای این کتاب چیست؟ ماجرا از این قرار است که پدر آقای ساکی گرفتار بیماری سرطان می‌شود و این کتاب، شرحی است بر زندگی این بابای عزیز و دوست‌داشتنی در روزهای مبارزه با بیماری‌های عجیب و غریب‌اش. ماجرا بسیار غم‌انگیز است و نگاه طنازانه به آن بسیار مشکل؛ اما ساکی به‌خوبی از پس این چالش برآمده است.

من خیلی نمی‌خواهم به جزییات خود کتاب بپردازم. زبان شیرین و صمیمی کتاب و طنز جذابی که بر یک ماجرای بسیار تلخ سایه افکنده، می‌طلبد که خودتان بخوانید و از ماجرای این آقای “بابا” سر دربیاورید. این‌جا می‌خواهم به نکته‌ای برگردم که در آغاز این نوشته به آن اشاره کردم: هنر تبدیل چراها به چی‌ها.

از همان ابتدای داستان، نگاه اطرافیان بابا به موضوع بیماری او نگاه چرایی است: چرا پدر ما؟ چرا خوب نشدنیه؟ چرا روز به روز بدتر می‌شه؟ اما … خود بابا طور دیگری به قضایا نگاه می‌کند: حالا مگه چی شده؟ حالا که شده؛ من چی کار می‌تونم بکنم؟ و چیزهایی شبیه این. این شکل نگاه بابا به او اجازه می‌دهد تا تبدیل به کاشف بزرگ لذت‌های پنهان‌مانده‌ی زندگی در روزهای آخر زندگی‌اش بشود: لذت با هم بودن، لذت از دست دادن و نداشتن، لذت نشنیدن و حرف نزدن و … این نگاه جالب بابای کاشف داستان، واقعا هر آدم افسرده‌ای را هم به زندگی امیدوار می‌کند! شاید به‌ترین نمونه‌اش جایی باشد که دکترها به بابا می‌گویند که چشم‌اش آب مروارید آورده و ۵۰ درصد احتمال دارد که به‌زودی نابینا شود. بابا در مقابل می‌گوید: “بیایید به ۵۰ درصد بد قضیه فکر کنیم که اگر اتفاق افتاد پذیرش‌اش برای‌مان راحت‌تر باشد و اگر نیفتاد شیرینی‌اش بیش‌تر شود.” و این‌گونه این بابای نازنین به ما می‌آموزد که می‌شود طور دیگری هم با اتفاقات بد زندگی کنار آمد!

در کنار طنز بانمک کتاب، صداقت و صمیمیت و پاکیزگی زبان داستان هم از لذت‌های اصلیِ خواندن آن است. چیزی که قطعا به زحمات ویراستار کتاب رضا شکراللهی عزیز هم برمی‌گردد. مطمئن باشید وقتی کتاب را شروع کردید تا تمام‌اش نکنید، زمین‌اش نخواهید گذاشت!

بابا باتری‌دار می‌شود نوشته‌ی رضا ساکی و با نقاشی‌های بانمک سلمان طاهری،در سال ۱۳۸۹ در ۴۵ صفحه توسط مؤسسه‌‌ی فرهنگی هنری گل‌آقا با قیمت ۲۰۰۰ تومان منتشر شده است.

دوست داشتم!
۱

به هر ماجرای بدی می‌توان از دو زاویه‌ی دید نگاه کرد: زاویه‌ی دید چراها و زاویه‌ی دید چی‌ها! چراها سویه‌ی منفی قضیه هستند: چرا این طوری شد؟ چرا این‌قدر من بدبختم؟ چرا اونی که من می‌خوام نمی‌شه؟ و … در مقابل چی‌ها سویه‌‌ی مثبت ماجرا را به ما می‌نمایانند: نشد؛ خوب حالا چی کار کنم؟ حالا که این طوری شده؛ چی

نویسنده: دوری کلارک/ مترجم: علی نعمتی شهاب

سال گذشته من کارگردانی یک فیلم مستند را با عنوان “کار هزاره” به پایان بردم. قهرمان ما ماریون استودارت بود: زنی که در دهه‌ی ۱۹۶۰ ره‌بری عملیات پاک‌سازی رودخانه‌ی به شدت آلوده‌ی ناشوا را در ماساچوست مرکزی برعهده داشت. این عملیات یکی از جذاب‌ترین موفقیت‌های زیست‌محیطی در تاریخ ایالات متحده است. جالب‌تر این‌که پاک‌سازی رودخانه اولویت دوم او به‌عنوان یک پروژه‌ی وکالت بود. او در واقع می‌خواست به جا افتادن کودکان کره‌ای در جامعه‌ی آمریکا کمک کند و حتی ممکن بود این مسیر را هم برگزیند. اما او به این نتیجه رسید که برای درست انجام دادن این کار، باید از نظر احساسی به‌شدت درگیر آن شود و در نتیجه تصمیم گرفت که به جای آن، یک پیش‌گام محیط‌زیست شود.

خرد جمعی این روزها بر این باور است که شما باید علاقه‌تان را دنبال کنید. اما مدیران و کارشناسان می‌توانند وقتی که به چیزی بیش از اندازه حساسیت نشان می‌‌دهند، به مسیر شغلی خود آسیب برسانند. در این‌ نوشتار به چهار دلیلی که باید قبل از انجام دادن “کاری که عاشق‌اش هستید” دو بار فکر کنید اشاره می‌شود:

  1. دوست‌اش دارید؛ اما در آن کار خوب نیستید: سال‌ها قبل وقتی بخش ارتباطات را برای یک کمپین تبلیغاتی انتخابات ریاست‌جمهوری هدایت می‌کردم، سرپرست اسکات بودم. اسکات یک کارمند سخت کوش، باهوش و دوراندیش بود که عاشق زرق و برق و سر و صدای زیاد موجود در دفاتر خبری بود؛ اما در عین حال نویسنده‌ی خوبی هم نبود. من علاقه‌‌ی او را دوست داشتم و می‌دیدم که تلاش می‌کند تا یاد بگیرد؛ اما با این حال موفقیت در هر کار رسانه‌ای بدون داشتن مهارت‌های مربوط به ربط دادن مطالب به یکدیگر بسیار مشکل است. بنابراین من سخت تلاش کردم تا او را به وظایف مربوط به تحلیل سیاسی هدایت کنم. وقتی که کمپین به پایان رسید؛ او وارد همین کار شد. خیلی سخت است که خودتان را به شکل دقیق ارزیابی کنید؛ بنابراین از دوستان و کارفرمای‌تان بخواهید که استعدادها و ضعف‌های شما را تعیین کنند و سپس نقاط قوت شما را برای هدایت شما به‌کار بگیرند؛ حتی اگر در این مسیر آن‌ها شما را به سمت شغل “ایده‌آل‌تان” هدایت نکنند.
  2. شما در حوزه‌ی مورد علاقه‌تان مهارت دارید؛ اما از کارهایی که در حواشی آن است متنفرید: بسیاری از فعالان حوزه‌ی کسب و کار در پیشه‌شان چیره‌دست هستند؛ اما خارج از آن پرچم را به زمین می‌اندازند. آنجلا یک طراح گرافیک بی‌نظیر است که پیش از این‌که تصمیم به کار کردن به صورت خویش ـ فرما را بگیرد، برای شرکت‌های بزرگ تبلیغاتی کار می‌کرد. اما هر چقدر او ارتباط نزدیک با مشتریان و کمک به آن‌ها برای برندسازی صحیح را دوست می‌داشت؛ نمی‌توانست قیمت‌گذاری و جریان نقدینگی کسب و کارش را مدیریت کند. یاد گرفتن این مهارت‌ها ممکن است؛ اما برای بسیاری از آدم‌ها، این کار خارج از حوزه‌ی علایق‌شان جای می‌گیرد.
  3. از نظر احساسی زیادی حساس هستید. قبلا در مورد ماریون استودارت صحبت کردم. اخیرا صحبت‌هایی را که چارلین هریس ـ نویسنده‌ی مجموعه‌ی خوناشامی موفقی که براساس آن سریال خون واقعی هم ساخته شد ـ در مورد مشکل مشابه خودش گفته بود، شنیدم. به‌ گفته‌ی هریس نویسندگان برتر عاشق شخصیت‌های‌شان یا کلمات‌شان نمی‌شوند و اهمیتی نمی‌دهند که آن‌ها ویرایش شوند. آن‌ها در واقع از هر پیشنهادی که کار آن‌ها را بهتر کند، استقبال می‌کنند. نویسندگانی که بیش از حد به کارشان وابسته‌اند، در مواجهه با نقدها به‌شدت قضیه را شخصی می‌کنند و در نتیجه هرگز رشد نمی‌کنند. به شکل مشابه فعالان حوزه‌ی کسب و کار نیاز دارند به شکل دقیق به این موضوع توجه کنند که آیا علاقه‌ی آن‌ها به کارشان قضاوت‌شان را تحت تأثیر منفی قرار می‌دهد یا خیر. وقتی شما عمیقا به پروژه‌ی مربوط به یک حیوان خانگی اهمیت بدهید؛ تصمیم‌گیری منطقی در مورد این‌که آیا باید زنده بماند یا بمیرد بسیار سخت خواهد بود.
  4. هیچ کس هزینه‌های‌ شما را پرداخت نمی‌کند. شما می‌توانید یک سرگرمی را تبدیل به یک شغل کنید؛ البته اگر کسی حاضر باشد سکوی پرتاب شما باشد. بعضی وقت‌ها بازار خیلی کوچک است (برنامه‌ریزی مسافرت‌های گران‌قیمت برای ماه عسل زوج‌های جوان به بلاروس.) بعضی وقت‌ها حاشیه‌‌ی سود بسیار کم است (رامیت ستی نویسنده‌ی مباحث مدیریت مالی شخصی کسب و کارهای مبادله‌ی کتاب‌های درسی و تولید تی شرت را با عنوان “ایده‌های کسب و کاری پسر بچه‌ها” مسخره می‌کند) و بعضی وقت‌ها هم شرکت شما اولویت‌های دیگری دارد (فرقی نمی‌کند شما چند بار پیشنهاد هدایت حرکت سازمان را به سمت ویدئوهای تحت وب ارایه داده باشید؛ رئیس شما دوست دارد روی شغل واقعی‌تان تمرکز کنید.)

انجام کاری که عاشق‌اش هستید می‌تواند موجب وقف کردن زندگی‌تان بر آن و به دست آوردن احساس معنادار بودن زندگی شود؛ اما برخی وقت‌ها علاقه‌ی صرف می‌تواند شما را در دیدن بازخوردها کور کند (آیا شما تنها کسی هستید که فکر می‌کنید این ایده‌ی خوبی است؟)، می‌تواند شما را ناراحت کند (چه کسی می‌داند اجرای این ابتکار به‌معنای مدیریت یک دو جین کارمند جدید است؟) یا به چشم‌اندازهای مالی شما ضرر برساند.

منبع

پ.ن. مدتی است به انتشار مجموعه ترجمه‌های منتشر شده در این وبلاگ همراه با مجموعه‌ی مشابهی از مقالات مربوط به کار حرفه‌ای و بهره‌وری شغلی که ترجمه کرده‌ام (و هنوز این‌جا منتشر نشده) در قالب کتاب فکر می‌کنم. با توجه به استقبالی که از برخی از این مقالات روی وب شده (از جمله آمار هیت فید و خود وبلاگ یا کپی پیست‌هایی که در سطح وب شده‌اند!)‌، به نظرم این‌طوری افراد بیش‌تری می‌توانند از این مقالات استفاده کنند. مشخص‌تر بگویم دنبال ناشر می‌گردم. اگر کسی از خوانندگان محترم این وبلاگ می‌تواند در این زمینه به من کمک کند، لطفا از طریق پست الکترونیکی من به نشانی gozareha@gmail.com یا صفحه‌ی تماس با من در این زمینه به من اطلاع دهد. پیشاپیش متشکرم.

دوست داشتم!
۰

نویسنده: دوری کلارک/ مترجم: علی نعمتی شهاب سال گذشته من کارگردانی یک فیلم مستند را با عنوان “کار هزاره” به پایان بردم. قهرمان ما ماریون استودارت بود: زنی که در دهه‌ی ۱۹۶۰ ره‌بری عملیات پاک‌سازی رودخانه‌ی به شدت آلوده‌ی ناشوا را در ماساچوست مرکزی برعهده داشت. این عملیات یکی از جذاب‌ترین موفقیت‌های زیست‌محیطی در تاریخ ایالات متحده است. جالب‌تر این‌که

بعد از ظهر پنج‌شنبه ۲۲ اردیبهشت را بنا به قرار قبلی در محل آبدارخانه‌ی همایونی گل‌آقا گذراندم. خلاصه‌ی ماجرا این‌که امسال مؤسسه‌ی گل‌آقا به دلایلی موفق به حضور در نمایشگاه کتاب نشد؛ بنابراین توفیق الهی نصیب ما شد برای یک قرار گودری جهت زیارت مجدد اصحاب آبدارخانه. و این‌ طوری شد که یک عصر گرم را با دوستان گودری در کتابخانه‌ی آبدارخانه‌ گذراندیم. و این پست، روایتی کوتاه است از آن‌چه گذشت:

در نمایشگاه کتاب کوچک گل‌آقا، کتاب‌های جالب و جذابی وجود داشت: از “بابا باتری‌دار می‌شودرضا ساکی که کادوی تولد من از طرف گل‌نسای عزیز بود (و بعدا حتما در موردش خواهم نوشت) تا کتاب‌های مرحوم استاد منوچهر احترامی و از سال‌نامه‌های نوستالژیک گل‌آقا تا کتاب‌های داخل قفسه‌های قفل‌دار کتابخانه! این نماها را از نمایشگاه ببینید تا متوجه شوید منظورم چیست!

و خوب البته جناب شاغلام که گوشه‌ای با آن سیبیل‌های معروف و چهره‌ی همیشه خندان‌اش ایستاده بود و به ما خوشامد می‌گفت:

کنار میز کتاب‌ها هم یک دفتر یادبود گذاشته شده بود که البته مثل خود نمایشگاه از آن هم استقبال بی‌نظیری به عمل آمد:

البته فکر نکنید منظورم این است که استقبال کم بوده. اصلا! نشون به اون نشون که من دو تا مجموعه‌ کاریکاتور عالی گل‌آقایی را نشون کردم. وقتی آخر برنامه رفتم بخرم‌شان گفتند تموم شده!

خوب در این چند ساعت چه کردیم؟ هم‌زمان با جهاد سایبری دوستان غایب گودری (پای گودر البته!) ما هم همراه با حاضرین جمع برای حل مشکلات جامعه هم‌دیگر را به صرف شیرینی و چایی دیشلمه‌ی گل‌آقایی (البته نه در استکان‌های کمرباریک معروف!) و غر زدن مهمان کردیم. وقتی برنامه تمام شد به‌گمانم دیگر مشکلی برای حل شدن نمانده بود (حالا جزئیات حرف‌های‌مان را حتما برادرانی که باید، شنیده‌اند!)

ممنون‌ام از همه‌ی کسانی که آمدند و یک عصر خوب را برای همه‌ی ما ساختند: چه کسانی که می‌شناختیم‌شان و برای اولین بار یا چندمین بار زیارت‌شان کردیم (به‌ویژه حسین وحدانی نازنین که اصلا فکر نمی‌کردم این طوری باشه!) و چه دوستانی که برای اولین بار افتخار آشنایی با آن‌ها را داشتیم. و تشکر ویژه‌ای هم دارم از لایک‌زنندگان آگهی‌های گودری ما برای بازدید از آبدارخانه که می‌دانم دل‌شان پیش ما بود …

راست‌اش را بخواهید در دوران کودکی و نوجوانی و حتا جوانی که گل‌آقا می‌خواندم، فکرش را هم نمی‌کردم که روزی آبدارخانه را از نزدیک ببینم؛ چه برسد به این‌که عضوی از جماعتِ اصحابِ آبدارخانه محسوب بشوم! پس ممنون‌ام از خانم صابری و همکاران مؤسسه‌ی گل‌آقا (به‌ویژه خانم صفرزاده و خانم افتخاری) برای محبت‌شان و البته کادوهایی که به من دادند!

به امید روزی که همه‌‌ی شما دوستان عزیز حاضر و غایب مجلس آن روز را در آبدارخانه ملاقات کنیم. به امید آن روز که امیدوارم زود باشد. به‌زودی خبرش را خواهید شنید!

قبلا هم پست‌ گل‌آقایی داشته‌ام: طعم چای در استکان‌های شاغلام که روایتی است از اولین دیدار من از مؤسسه‌ی گل‌آقا. 🙂

دوست داشتم!
۰

بعد از ظهر پنج‌شنبه ۲۲ اردیبهشت را بنا به قرار قبلی در محل آبدارخانه‌ی همایونی گل‌آقا گذراندم. خلاصه‌ی ماجرا این‌که امسال مؤسسه‌ی گل‌آقا به دلایلی موفق به حضور در نمایشگاه کتاب نشد؛ بنابراین توفیق الهی نصیب ما شد برای یک قرار گودری جهت زیارت مجدد اصحاب آبدارخانه. و این‌ طوری شد که یک عصر گرم را با دوستان گودری در کتابخانه‌ی

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم.
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

مدیریت:

بهترین و بدترین مشاغل ۲۰۱۱، چطور جیمی‌جامپ باشیم؟، پست مهمان: آشنایی با رشته علوم اکچوئریال و در جستجوی اریک (این پست اریک کانتونا را نخونید از دست‌تون رفته ها! از ما گفتن بود.) (امیر مهرانی)

ادغام وزارتخانه ها – یک نقد علمی (از زاویه‌‌ی دید یک آدم دکترای مهندسی صنایع که سال‌ها تجربه‌ی اجرایی و مشاوره هم داشته: فرهنگ فصیحی)

در باب اهمیت شاخص‌های زمانی (در کنترل پروژه طبعا!) (نادر خرمی‌راد)

نمونه‌‌ی زنده (امیر علیزاده در توصیف تفکرات مدیران فوتبال ایران)

داستان اولین دوره سی اس ام ایران به پایان رسید (خیلی ممنون بابت اسلایدهای دوره که آن‌لاین گذاشته شده برای دانلود)

ابزار زدگی (baseline.ir)

آیا زنان مدیران بهتری نسبت به مردان هستند؟ (به نظر می‌رسد بله!)

مدرسه کسب و کار وارتون (معرفی مدرسه‌ی مدیریت دانشگاه پنسیلوانیا به‌ترین بیزینس اسکول دنیا)

راز ۱۲۵ ساله “کوکاکولا” (“بر اساس تحقیقات انجام شده، کوکاکولا بعد از کلمه‌ی اوکی (Okay) شناخته‌‌شده‌ترین کلمه در جهان است؛ به این معنی که ۹۸ درصد از مردم جهان این کلمه را می‌شناسند؛ یعنی از هر صد نفر در هر کجای جهان تنها دو نفر پیدا می‌شوند که کوکاکولا را نمی‌شناسند.” برندینگ به‌تر از این می‌خواین!؟)

فناوری اطلاعات:

آسیب‌شناسی وبلاگ‌نویسی در ایران (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

هفت ابزار عالی و کاربردی برای همکاری های اجتماعی در زمینه کسب و کار (ابزارهای مدیریتی خوبی داره بین‌شون) و وضعیت فعلی موبایل در جهان (اینفوگرافی) (علی اسماعیل‌زاده؛ بهترین ارتباط)

میزان Web 2.0 بودن وب‌سایت شما (معرفی سرویس)! و پرسش پاسخ مایکروسافت Answers Microsoft (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

آگهی‌های گودری: «لطفا دست به دست کنید!» (در ستایش گودر!)

کارکنان Apple برای کار بدون جابز آماده می‌شوند (در همین زمینه پست ۱۰ پیامد احتمالی خروج استیو جابز از اپل من را بخوانید.)

گوگل نمایش نتایج جستجوی خود را تغییر می‌دهد (به نظر من که خوش‌گل‌تره!؛ وبلاگینا)

پنج چالش اینترنت برای پنج سال آینده

نوت‌بوک‌های گوگل با نام کروم‌بوک از راه رسیدند (مبارکه!)

نشریه الکترونیکی تصویری “تاک”، ورود هنر به خانه‌ها (این هم یک مزیت جذاب اینترنت!)

Social Media Statistics & Facts 2011 (یک ویدئوی بسیار جذاب. از دست‌اش ندهید.)

“استیو جابز” سومین مهندس برتر دنیا معرفی شد (حق تسلا رو دزدیدن، دارن باهاش پز می‌دن!)

فیس‌بوک رسما از زاکربرگ عذرخواهی کرد! (یک وکیل بنده خدایی اسم‌اش دقیقا مارک زوکربرگ بوده؛ فیس‌بوک فکر کرده اکانت‌اش جعلی بسته‌! بعد ثابت شده که نیست، عذرخواهی کردند ازش!)

ارزیابی رفتارهای کاربران در وب‌سایت‌های خبری جهان

عرضه‌ی سهام شبکه‌ی اجتماعی لینکدین در بورس

بازار ۸/۳ میلیارد دلاری ابزارهای موبایلی در سال ۲۰۱۱

آندروید مارکت وارد ۹۹ کشور جدید شد (ولی ایران نه هنوز!)

آگوست اندروید گوگل از App Store اپل جلو می‌زند (ایشالا)

گوگل:اندروید اپل را در وعده ناهار صرف می‌کند! (آمار و ارقامی از وضعیت اندروید در جهان فناوری)

طعم شیرینی زنجفیلی زیر زبان تنها ۴ درصد گوشی‌های اندرویدی!

جنگ اپل و نوکیا برای کسب رتبه‌ی اول فروش در بازار گوشی‌های هوشمند امسال

استفاده آفلاین از سرویس‌های گوگل (ایشالا پریم)

جدال گوگل و فیس‌بوک بر سر اسکایپ برنده‌ای جز مایکروسافت نداشت! (متأسفانه مایکروسافت اسکایپ را با قیمت نجومی ۸٫۵ میلیارد دلار خرید!)

سرویس موسیقی گوگل معرفی شد

فعالیت گوگل را در دنیا ببینید

مشاهده داخل مغازه‌ها در سرویس جدید گوگل

مک‌آفی و تولید نرم‌افزار امنیتی پردازش ابری

اپل آلوده‌ترین شرکت فناوری دنیا (باز تعریف کنید از اپل! :دی)

فوربس معرفی کرد: پر درآمدترین مدیران تکنولوژی جهان

تولید نرم افزار و توسعه صادرات کالا با ارزش افزوده و فناوری بالا حمایت می شود (توسط دولت)

وزیر ارتباطات: توسعه تلفن ثابت در ایران به مرز اشباع رسیده است

مدیر عامل مخابرات تهران در خصوص اینترنت پر سرعت سخن گفت

اتصال فیبرنوری به منازل کلید خورد / اجرای اولیه پروژه در چند نقطه کشور

اقتصاد:

روشن‌فکر حوزه سیاست عمومی نداریم. داریم؟ و مداخله در اقتصاد: قاعده یا استثنا؟ (حامد قدوسی)

سیستم ورشکسته بازنشستگی در ایران (روی نکته‌ی بسیار مهمی دست گذاشته حجت قندی)

وقتی افزایش بیکاری خوش یمن است (بسیار جالب!) (علی دادپی)

هایک در میان ما (وبلاگ مجله‌ی اقتصادی)

چگونه می‌توانید جهان را نجات دهید؟ (از آموزش دختربچه‌ها شروع کنید)

جزئیات تشکیل ۴ وزارتخانه جدید اعلام شد (فعلا که همه چیز رو هواست؛ ایناهاش:) جدال بر سر ادغام وزارتخانه‌ها؛ شورای نگهبان حق را به مجلس داد

بودجه سال نود سرانجام تصویب شد (حدود ۵۴ میلیارد دلار)

تورم تا سالگرد ‌هدفمندی ‌یارانه‌ها ‌ به‌۴۰ ‌درصد‌ می‌رسد (به سلامتی!)

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

۹ روش متفاوت افراد موفق (بی‌نظیره این! حتما بخونید.)

تغییر یا تقدیر (کوتاه اما استثنایی!)

همانند یک مدیر عامل سطح بالا فکر کنید

پ.ن. ۱. لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲. اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم و طنز و چیزهای دیگر!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم

گاهی اوقات، رؤیا دیدن به‌تر است تا حرکت کردن!

بلک الک

دوست داشتم!
۰

گاهی اوقات، رؤیا دیدن به‌تر است تا حرکت کردن! بلک الک دوست داشتم!۰

“زمانی که به بارسلونا پیوستم ، مربی و هم‌تیمی‌های‌ام از من حمایت کردند و به من اعتماد به نفس دادند. آن‌ها مرا خاطر جمع کردند که مرا انتخاب کرده‌اند و در این انتخاب اشتباهی صورت نگرفته و ما در نهایت درکنار هم به موفقیت خواهیم رسید.” (داوید ویا؛ این‌جا)

اجتماعی شدن آسان و سریع برای پذیرش فرد جدید در محیط کار یک سازمان یا یک گروه (مثلا تیم پروژه)، یکی از حساس‌ترین و مهم‌ترین جنبه‌های فرهنگ سازمانی است. چیزی که متأسفانه اغلب سازمان‌های ما از آن غافل‌اند …

دوست داشتم!
۰

“زمانی که به بارسلونا پیوستم ، مربی و هم‌تیمی‌های‌ام از من حمایت کردند و به من اعتماد به نفس دادند. آن‌ها مرا خاطر جمع کردند که مرا انتخاب کرده‌اند و در این انتخاب اشتباهی صورت نگرفته و ما در نهایت درکنار هم به موفقیت خواهیم رسید.” (داوید ویا؛ این‌جا) اجتماعی شدن آسان و سریع برای پذیرش فرد جدید در محیط

روزنامه‌ی معروف گاردین نظرسنجی انجام داده با این عنوان که: آیا من می‌توانم مشاور بشوم!؟ نتیجه: ۶۴ درصد گفته‌اند بله و ۳۶ درصد نظرشان خیر بوده است. در کنار این نظرسنجی، گاردین با چند مشاور باتجربه‌ی بریتانیایی مصاحبه کرده و نکاتی را که از نظر آن‌ها برای تصمیم‌گیری در این مورد مهم است، در قالب گزارشی منتشر کرده است که ترجمه‌ی آن در دو قسمت از نظر شما می‌گذرد:

هلن هایلی:

  • مهم‌ترین تجربه‌ی من: بازار تنها در دوره‌ی زمانی کوتاهی مشتاق خرید شماست اگر تغییر نکنید. بنابراین زندگی به‌عنوان یک مشاور چیزی نیست جز رشد دادن دائمی خود، یادگیری و وفق دادن خود با شرایط!
  • در بلند مدت آن‌چه مشتریان برای خرید آن به شما مراجعه می‌کنند تجربه‌ی مشاوره‌ی شماست!
  • جذابیت‌های مشاور بودن:
    • هر روز چیز جدیدی یاد می‌گیرید؛
    • داشتن توانایی ایجاد یک تغییر واقعی و ملموس در سازمان مشتری بسیار لذت‌بخش است؛
    • کار کردن با آدم‌های توان‌مند در سازمان مشتری؛
    • هم‌کاران و تیم مشاوره‌ی خودتان جذاب است؛
    • رهایی از گرفتاری‌های بوروکراسی اداری که می‌تواند باعث شود کارهایی را انجام دهید که شما را هیجان‌زده می‌کنند.
  • قوانین مشاور بودن:
    • همیشه بازارهای جدید را برای کار بعدی‌تان در نظر بگیرید؛
    • باید توانایی پذیرش مسئولیت یک تیم را داشته باشید؛
    • بین کارهای موجود و به دست آوردن کارهای جدید توازن ایجاد کنید
    • حواس‌تان باشد که اتفاقاتی که در سازمان مشتری‌تان یا محیط پیرامونی رخ می‌دهد می‌توانند پروژه را به سمت و سویی ببرند که اصلا هدف پروژه نبوده است.
  • مشاوران راه‌حل بلند مدت نیستند: بنابراین تمام دانش و تجربه و ابزارهای لازم را به کارفرما منتقل کنید. به این هم فکر نکنید که اگر این کار را نکنید، کارفرما برای پروژه‌های جدید به شما نیاز خواهد داشت؛ بالاخره روزی می‌رسد که کارفرما می‌فهمد چه کلاهی سرش گذاشته‌اید!

اما اینسلی:

  • تخم مرغ‌های‌تان را در سبدهای مختلفی بگذارید و این کار را وقتی سرتان حسابی شلوغ است، انجام دهید. در غیر این صورت به‌زودی باید به تعطیلات بروید!

لوئیک مِنزْلی:

  • مشاوران باید به سازمان‌ها کمک کنند تا حوزه‌ی کاری خودشان را بشناسند: یکی از حوزه‌هایی که این روزها معمولا از من در آن کمک خواسته می‌شود، شناسایی و پاسخ‌گویی به تغییرات سیاست‌ها است. به‌عنوان مثال موزه‌ها و کتاب‌خانه‌ها من را وارد یک کارگاه می‌کنند که موضوع‌اش زمینه‌ها و تغییرات سیاست‌ کنونی آموزشی و است و هدف‌اش، کمک کردن به سازمان‌ها در توسعه‌ی استراتژی‌های خودشان است. بنابراین من فکر می‌کنم با این تغییرات بزرگ پیشِ رو، کمک به سازمان‌ها برای درک و پاسخ‌گویی به تغییرات در جهت جانمایی‌شان در چارچوب‌های جدید، حوزه‌ی کاری مهمی برای مشاوران است (توضیح تکمیلی: جالب است که این نکته در مورد چشم‌انداز ۲۰ ساله، سیاست‌های کلی نظام، برنامه‌ی پنجم و برنامه‌های فرابخشی دارد به یک حوزه‌ی مهم برای سازمان‌های حاکمیتی ایران تبدیل می‌شود.)
دوست داشتم!
۰

روزنامه‌ی معروف گاردین نظرسنجی انجام داده با این عنوان که: آیا من می‌توانم مشاور بشوم!؟ نتیجه: ۶۴ درصد گفته‌اند بله و ۳۶ درصد نظرشان خیر بوده است. در کنار این نظرسنجی، گاردین با چند مشاور باتجربه‌ی بریتانیایی مصاحبه کرده و نکاتی را که از نظر آن‌ها برای تصمیم‌گیری در این مورد مهم است، در قالب گزارشی منتشر کرده است که

دوستان همینا از من خواسته‌اند تا در این روزها که در ایام برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب به سر می‌بریم، کتاب‌های خوبی را که در حوزه‌ی مدیریت می‌شناسم معرفی کنم. به نظر بد نیامد که هر از چند گاهی این کار را انجام بدهم. ضمن عذرخواهی از این دوستان بابت تأخیر یک هفته‌ای در انتشار این پست، در این‌جا می‌خواهم دو کتاب بسیار خوبی را که در سال‌های اخیر خوانده‌ام، معرفی کنم:

۱٫ ماجراهای یک مشاهده‌گر؛ پیتر دراکر؛ ترجمه‌ی غلامحسین خانقائی؛ سازمان مدیریت فرا: این کتاب، زندگی‌نامه‌ی خودنوشت پیتر اف. دراکر بزرگ پدر علم مدیریت نوین در طول مسیر زندگی نود و چند ساله‌ی اوست. شاید بیش از هر چیز دیگر، نگریستن به جهان از زاویه‌ی دید یک متخصص برجسته قطعا جذابیت‌های خاص خود را دارد؛ هر چند که از آن مهم‌تر یاد گرفتن چطور نگاه کردن به دنیا است. دراکر در صفحات آغازین کتاب می‌گوید: “مشاهده‌گرها از خود تاریخچه و سرگذشت ندارند. آن‌ها در عین حضور در صحنه جزو نمایش نیستند؛ آن‌ها حتی تماشاچی هم نیستند. موفقیت نمایش و بازی‌گران آن در گروی توجه جاضران به آن‌هاست؛ در حالی که عکس‌العمل مشاهده‌گر نسبت به نمایش فقط بر خود او تأثیر می‌گذارد. ولی مشاهده‌‌گر در پشت صحنه ـ همانند یک آتش‌نشان حاضر در یک تماشاخانه ـ در کنج مخفی خود، چیزهایی را می‌بیند که از دید بازی‌گران و حاضران در مجلس نادیده می‌ماند و از همه مهم‌تر این‌که او از منظر متفاوتی جدای از بازی‌گران و تماشاچیان به نمایش می‌نگرد. در واقع، مشاهده‌گران به جای این‌که هم‌چون آینه نور را بازتاب نمایند، به صورت منشور عمل کرده و آن را به رنگ‌های اصلی‌اش تجزیه می‌کنند.

و با این تعریف از مشاهده‌گر است که وارد خواندن داستان زندگی طولانی، پرفراز و نشیب و جذاب دراکر می‌شویم. با مادربزرگ بی‌نظیر و بانمک او همراه می‌شویم (این مادربزرگه واقعا استثناییه؛ باید فصل مربوط به او را بخوانید و کلی با خواندن کارهای بانمک‌اش بخندید تا بفهمید چه می‌گویم)، از روش تدریس سه خواهر معلم دراکر در کودکی نکات جالبی را می‌آموزیم، در مسیر زندگی او با آدم‌هایی گم‌نام اما بسیار مؤثر در تاریخ جهان روبرو می‌شویم، رشد حرفه‌ای دراکر را در اروپا و آمریکا دنبال می‌کنیم، با دیدگاه‌های دراکر نسبت به نظریات بزرگانی چون فروید و مارشال مک لوهان آشنا می‌شویم،‌ ماجراهای زندگی چند تن از ثروت‌مندان معروف اروپایی و آمریکایی و درس‌های زندگی آن‌ها را مرور می‌کنیم و با ایده‌ها و روش‌های مدیریتی افسانه‌هایی مانند آلفرد اسلوان آشنا می‌شویم. شاید مهم‌ترین نکته‌ی کتاب همان یاد گرفتن “چگونه مشاهده‌ کردن” باشد. دراکر به ما می‌آموزد که چطور به دنیا و زندگی دیگران، از زاویه‌ی دید یک آدم حرفه‌ای بنگریم.

۲٫ بازآفرینی سازمان؛ راسل ایکاف؛ ترجمه‌ی تقی ناصر شریعتی و همکاران؛ انتشارات سازمان مدیریت صنعتی: ایکاف را همه‌ی علاقه‌مندان به تحلیل سیستم‌ها حتما می‌شناسند. ایکاف هم به‌نوعی در کنار بزرگانی چون چرچ‌من پدر علم تحلیل سیستم‌ها محسوب می‌شود. روایت روش ساده اما بسیار جذاب و کاربردی تحلیل سیستم‌ها به روایت ایکاف را هم دانش‌آموختگان دانشکده‌ی صنایع پلی‌تکنیک حتما از زبان استاد ارج‌مندمان دکتر رمضانی به یاد می‌آورند. ایکاف هم که متأسفانه مانند دراکر باید از او با پیش‌وند مرحوم یاد کنیم، در این کتاب به دنبال پیشنهاد طرحی جدید برای طراحی سازمان‌ها است: سازمان شبکه‌ای. اما اهمیت این کتاب به این موضوع برنمی‌گردد؛ بلکه این کتاب به دلیل توصیف دیدگاه‌های ایکاف در مورد سیستم‌ها و تحلیل‌شان است که اهمیتی بسیار پیدا کرده است. ایکاف در این کتاب از تعریف و انواع سیستم‌ها شروع می‌کند و جلوتر، به توصیف ماهیت و ابعاد سازمان و مدیریت از دیدگاه خودش می‌رسد. در ادامه به تشریح فرایند طراحی آرمانی سازمان از دید خودش می‌رسد و در این فرایند مباحثی بسیار جذاب را مطرح می‌کند. از جمله فصلی با عنوان “فرایند / برنامه‌ریزی ابزار” که شاید برای من به‌عنوان یک تحلیل‌گر و مشاور، یکی از جذاب‌ترین و مفیدترین متونی باشد که درباره‌ی ابزارهای مدیریت خوانده‌ام. البته این کتاب در بخش‌هایی هم نگاه ایکاف را به موضوعاتی مانند دموکراسی در سازمان‌های نوین مطرح می‌کند که در جای خودش برای من به‌عنوان یک علاقه‌مند علوم اجتماعی بسیار جذاب بود. پایان کتاب هم خلاصه‌ای است از کتاب بی‌نظیر دیگر ایکاف: برنامه‌ریزی تعاملی.

من قبل‌تر در گزاره‌ها دو کتاب دیگر را هم معرفی کرده‌ام که باز هم پیشنهاد می‌کنم اگر آن‌ها را نخوانده‌اید، نگاهی بهشان بیاندازید:

رقص فیل‌ها ـ یک نگاه کلی (به‌ترین کتاب مدیریتی که در چند سال اخیر خوانده‌ام!)

معرفی کتاب: شرکت سهامی حیوانات

دوست داشتم!
۲

دوستان همینا از من خواسته‌اند تا در این روزها که در ایام برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب به سر می‌بریم، کتاب‌های خوبی را که در حوزه‌ی مدیریت می‌شناسم معرفی کنم. به نظر بد نیامد که هر از چند گاهی این کار را انجام بدهم. ضمن عذرخواهی از این دوستان بابت تأخیر یک هفته‌ای در انتشار این پست، در این‌جا می‌خواهم دو

هر چقدر پیش‌بینی‌های‌مان به ندرت رخ می‌دهند؛ چیزهایی که انتظارشان را نداریم اغلب به واقعیت می‌پیوندند!

بنجامین دیزارئیلی

دوست داشتم!
۰

هر چقدر پیش‌بینی‌های‌مان به ندرت رخ می‌دهند؛ چیزهایی که انتظارشان را نداریم اغلب به واقعیت می‌پیوندند! بنجامین دیزارئیلی دوست داشتم!۰