نوشتهی: آنتونی تیجان ـ ترجمهی: علی نعمتی شهاب
من در طول دوران کاری حرفهایام، درگیر مذاکرات مختلفی شدهام. همه آنها از جنبههایی متفاوت و از جنبههایی مشابه بودهاند. اما من متوجه شدهام در تمام آنها چهار “قانون طلایی” برای دستیابی به نتایج مناسب از مذاکرات انجام شده یاریدهنده بودهاند. این قوانین مراحل مختلف مذاکره را به صورت متوازن پیش میبرند:
- تمرین پیشزمینه: پیش از آغاز هر مذاکره، علاقهمندیها و مواضع طرف مقابل خود را که با علاقهمندیها و مواضع شما در ارتباط هستند، مشخص کنید. این نکات را بنویسید و زمانی را صرف “مشاهدهی” طرف مقابلتان کنید.
- در حین مذاکره: علیه خودتان مذاکره نکنید. این موضوع بهویژه در زمانی که شما جایگاه طرف مقابلتان را نمیدانید معنادار است. بسیار چیزها در مورد اینکه طرف مقابل “واقعا چه میخواهد” در طی فرایند مذاکره واقعی مشخص میشوند. بر مواضع اولیه خود پافشاری کنید و دلایل منطقی خود را بیان کنید؛ اما زود تسلیم نشوید. صبر کنید تا بفهمید چه نکاتی برای طرف مقابل اهمیت بیشتری دارند.
- بنبست: در اغلب مذاکرات نقطهای وجود دارد که در آنجا به نظر میرسد هیچ یک از دو طرف امکان برونرفت از آن را ندارند. هر دو طرف بر مواضع خود تأکید میکنند و ممکن است توجهشان از اهداف اصلی مذاکره منحرف شود. ممکن است در این شرایط احساسات بر منطق غلبه کنند. اگر متوجه شدید که به چنین نقطهای رسیدهاید، ببینید میتوانید به در برابر امتیاز دادن به طرف مقابل از او در مورد یک موضوع غیرمرتبط که برای شما اهمیت دارد، امتیازی بگیرید؟ یک مثال این نکته را روشنتر میکند: اخیرا یکی از دوستان من برای خرید یک خودرو در چانهزنی در مورد قیمت ماشین به نقطهای رسید که فروشنده حاضر نبود از آن پایینتر بیاید. دوست من تصمیم گرفت معامله را ترک کند، اما اول از فروشنده پرسید اگر او قیمت مورد نظر آن خودرو را بپردازد، آیا فروشنده حاضر است تخفیفی در هزینههای تعمیر سیستم ترمز خودروی دیگر به او بدهد؟ فروشنده گفت بله ـ احتمالا به این دلیل که تخفیف دادن در مورد تعمیر سیستم ترمز آن خودرو یک راه سادهتر برای امتیاز دادن بود (سود کمتری را برای خدمتی که انتظارش را نداشت دریافت میکرد.) اما همین تخفیف برای دوست من که مجبور بود خودرویاش را جایی دیگر و با قیمتی بالاتر تعمیر کند بسیار بااهمیت بود. نتیجه اینکه معمولا “ارز”هایی در خارج فضای مذاکره وجود دارند که میشود آنها را با طرف مقابل مبادله کرد. اگر از “ارز”های متفاوت استفاده کنید، احتمالا به نتیجه مورد نظرتان خواهید رسید.
- بستن یا نبستن: شریک من جان همل اغلب به من یادآوری میکند که بزرگترین قانون طلایی مذاکره آن چیزی است که اغلب به فرد اجازه میدهد از مذاکره فرار کند. وقتی به یک محدودیت سخت نزدیک میشوید، وقتی نمیتوانید بر روی نتایج کلیدی به توافق برسید یا وقتی احساس میکنید که هزینه معامله فشار خونتان را بالا میبرد، پیشنهاد خودتان را بدهید و به طرف مقابل این اجازه را بدهید که اگر شرایط شما را قبول ندارد مذاکره را ترک کند. این کار حمله کردن یا تحت فشار قرار دادن طرف مذاکره نیست؛ بلکه بیان صادقانه و صریح آن چیزی است که میخواهید انجام دهید و نشاندهنده درک شما از این موضوع است که بهترین کار شما ممکن است به در آنها نخورد. یک مثال خوب در اینجا خانهای است که همل همین اواخر خرید. او به خرید یک واحد در یک مجموعه شهری گران با قیمت X دلار به ازای هر فوت مربع نزدیک بود. با این حال به فکرش رسید که میتواند واحدی بزرگتر و نوسازی شده را بخرد. جان به صاحب آن واحد بزرگتر (که میدانست به فروش نیز مایل است) گفت او طی ۲۴ ساعت قیمت آن واحد اول را خواهد پذیرفت، اما میتواند در صورت تمایل فروشنده دوم، همین الان واحد او را با قیمتی بسیار بالاتر نسبت به واحد اولی به ازای هر فوت مربع خریداری کند. نکته قابل توجه اینکه او با این شیوه، موفق شد واحد بزرگتر و یکی از بهترین واحدهای آن مجموعه را خریداری کند.