۱٫ دیدن یک فیلم ملودارم از ابراهیم حاتمیکیا به اندازه کافی عجیب و غریب است؛ چه برسد به اینکه بستر داستان، یک مجادله ضد اطلاعاتی باشد!
۲٫ دقت در جزئیات. هیچ وقت تا به حال ندیده بودم حاتمیکیا در فیلمهایاش تا این حد به جزئیات دفت کرده باشد؛ جزئیاتی که هر کدامشان برای به یاد ماندنی کردن فیلم کافی هستند:
– اسم مأمور اطلاعاتی: شهاب ۸ (شهاب هستم بالاخره!!!)
– عوض شدن عنوان نامهها: از هو القادر تا هو القاضی و تا هو الحبیب …
– عوض شدن تصویر پسزمینه لپتاپ شهاب ۸: از تصویر قبرستان تا تصویر صفحه شطرنج (این یکی وقتی آمد که عنوان گزارش هو القاضی بود. من از خیلیها پرسیدم به این نکته دقت نکرده بودند. از همه شاهکارتر بود!) و تا تصویر خود ارغوان.
– دقت در روابط میان دانشجویان: دانشجویان حاتمیکیا همانی هستند که باید باشند؛ بدون به یادآوری آن کلیشههای همیشگی؛
– بازی محمد اینانلو در نقش رئیس دانشگاه (لازم به یادآوری است که اینانلو نماد چییست؟)
۳٫ آرمانگرایی: مگر میشود فیلمی از حاتمیکیا ببینیم و آرمانگرایی هم در آن نباشد؟ دیدن اعتراض دانشجویان به تخریب جنگلهای “سبز” (هر چند فیلم ۵ سال پیش ساخته شده) در جای خودش بسیار دیدنی و جذاب بود!
۴٫ شخصیتپردازی فوقالعاده: ورود تکتک شخصیتهای اصلی به داستان در تعامل با شخصیت اصلی فیلم است. اینکه حاتمیکیا اینقدر در دادن اطلاعات در مورد شخصیتها امساک میکند و ما هر شخصیت را با تنها یک تصویر ـ تصویری که در همان لحظه ورود شخصیت به فیلم برایمان ساخته میشود ـ میشناسیم؛ به نظرم باعث دوستداشتنیتر شدن شخصیتها شده است: تصویر ما از هر شخصیت در همان اولین نگاه، یک مابهازای واقعی را در دنیای اطرافمان به یاد میآورد و همین است که باعث میشود با وجود اطلاعات کمی که فیلم در مورد آنها به ما میدهد، به طور کامل با آنها همذاتپنداری داشته باشیم. شخصیتهای فیلم به خاطر معمولی بودنشان دوستداشتنی هستند. یک استثنا در این زمینه خود شهاب ۸ است؛ جالب است که تا آخر فیلم هم هنوز هیچ چیز در مورد شهاب ۸ نمیدانیم و در عین حال او، محبوبترین شخصیت فیلم برای من است. چرا؟ چون “شجاعت تغییر” داشت! (هر چند اینجا محتوای تغییر هم مهم است!)
۵٫ و اما مهمترین جاذبه فیلم: غوغای عشق! شهاب ۸ نماد آن آدمهای خشنی است که از زندگی، هیچ نفهمیدهاند. شهاب ۸ با کشف عشق است که تازه میفهمد زندگیاش را واقعا باخته است … حرفهای محسن در مورد دامی که عشق به ارغوان مینهد، تصویرهایی که حاتمیکیا از عجز و لابه شهاب ۸ به درگاه خداوند وقتی که میفهمد عاشق شده نشانمان میدهد، حرفهای پدر ارغوان وقتی از دخترش حرف مِیزند؛ همه تصاویری دلنشین را جلوی چشم ما میگذارند: اینکه عشق راز هستی و تنها راه نجات است!
۶٫ از نقطه نظر فنی این، بهترین فیلم حاتمیکیا است؛ حتی بهتر از فیلمهایی که بعد از آن ساخته است. کارگردانی دقیق و حساب شده خود حاتمیکیا و از آن بهتر، تصویربرداری عالی و تدوین فوقالعادهای که ریتمی بسیار مناسب به فیلم میدهد.تدوین فیلم به نظر من یک نمونه مثالزدنی است.
۷٫ بازی بازیگران فیلم هم بسیار عالی است: حمید فرخنژاد مثل همیشه باورپذیر و دوستداشتنی است، خزر معصومی در اولین تجربه بازیگریاش عالی است و کوروش تهامی هم بسیار بهتر از سایر نقشآفرینیهایی است که من از او دیدهام.
۸٫ در تمام مدت فیلم داشتم به این فکر میکردم که چرا حاتمیکیا باید چنین فیلمی را بسازد!؟ و البته به هیچ نتیجهای هم نرسیدم.
۹٫ به رنگ ارغوان هنوز تر و تازه است؛ انگار نه انگار که ۵ سال پیش ساخته شده. علتاش مشخص است: “رنگ عشق” هیچ گاه کهنه نمیشود. این، یکی از ماندگارترین آثار ابراهیم حاتمیکیا است؛ محبوبترین فیلمساز ایرانی من!
🙂
رنگ عشق به رنگ ارغوان …هرچند کار از همه لحاظ عالی بود اما رنگ عشق اش را بیشتر پسندیدم.