برچسب: شعر
-
من: همان رودی که به دریا نرسد …
Written by
on
مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد ترسم این است که این رود به دریا نرسد اینکه آویخته از دامنهی کوه به دشت میخرامد همهجا غلتزنان تا …، نرسد…
-
خستهی مسیرهای موازی …
Written by
on
شرمیست در نگاه من؛ اما هراس نه کمصحبتم میان شما، کمحواس نه چیزی شنیدهام که مهم نیست رفتنات! درخواست میکنم نروی، التماس نه از بیستارگیست دلم آسمانی است من عابری…
-
سرگشتهی بیابانِ طلب …
Written by
on
ساغرم آیینگی کرد و جهانی یافتم وان جهان را بی کران در بی کرانی یافتم جستهام آفاق را در جام جمشید جنون هر چه جز عشق تو باقی را گمانی…
-
لحن مبهم صدای آن دل نجیب …
Written by
on
ای شما! ای تمام نامهای هر کجا! زیر سایبان دستهای خویش جای کوچکی به این غریب بیپناه میدهید؟ این دل نجیب را این لجوج دیرباور عجیب را در میان خویش…
-
رود شکستهای که به دریا نمیرسد …
Written by
on
دیگر کسی به داد دل ما نمیرسد شب خانهزاد ماست؛ به فردا نمیرسد رودیم، سر به زیر و سرازیر میرویم رود شکستهای که به دریا نمیرسد سیبیم، سیب شاخهنشینی که…
-
سرگردانِ سربلند
Written by
on
خندهی خشکی به لب دارم ولی بارانیام ظاهری آرام دارد باطن طوفانیام مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم میکنند خود ولی در دستهای دیگران زندانیام بس که دنبال…
-
جاده یعنی: رفت …
Written by
on
جاده گفتی یعنی رفتن؟ جاده یعنی تکرار همین واژه؟ دریغ دوست دانایم دانا باش که حقیقت بس غمناکتر است جاده رفتن نیست که تو بتوانی با آسانی چند کمند سوی…
-
طلوعِ غروب …
Written by
on
یک دلخوشیِ صرفِ قریبالوقوع باش درلحظهی شکست، دوباره شروع باش در پیشگاه حضرتِ نامآشنای عشق لطفا دمی به حال خضوع و خشوع باش شب خیمه میزند به دلت، لحظهای بخند …
-
راهِ بیپایان …
Written by
on
گرچه این راه به آخر نرسیدن دارد به هوای تو دلم قصد پریدن دارد یک کبوتر به لب بام خیال است انگار خبری از طرف یار، شنیدن دارد از دل طاق…
-
فکرِ دلگرفته …
Written by
on
خود را شبی در آینه دیدم، دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم، دلم گرفت از فکر اینکه بال و پری داشتم، ولی بالاتر از خودم نپریدم، دلم گرفت از…