رفتن به محتوا
  • صفحه‌ی اصلی
  • داستان گزاره‌ها
  • درباره‌ی نویسنده‌ی گزاره‌ها
  • کتابخانه‌ی گزاره‌ها
  • تماس

ها کردن دست‌های تهی …

فرهنگ و هنر

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست! چه گونه با جنون خود مدارا می‌کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی‌کسی «ها» می‌کنم هر شب … محمد علی بهمنی

11 اسفند 1390 / ۲ دیدگاه‌ها
بیشتر بخوانید

بهار می‌شود!؟

زندگی,  فرهنگ و هنر

یار هی یار، یار! این‌جا اگر چه گاه گُل به مستانِ خسته … خار می‌شود، این‌جا اگر چه روز گاه چون شبِ تار می‌شود، اما بهار می‌شود. من دیده‌ام که می‌گویم! سید علی صالحی

27 بهمن 1390 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

حرفه‌ای‌ها (۵)

زندگی,  فرهنگ و هنر,  کار حرفه‌ای

ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد. ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان […]

25 بهمن 1390 / ۶ دیدگاه‌ها
بیشتر بخوانید

خوابِ بیداری …

زندگی,  فرهنگ و هنر

باید از داروی تلخ خواب عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم می‌فشارم پلک‌های خسته را بر هم … فروغ

13 بهمن 1390 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

رؤیای بی‌تعبیر …

زندگی

سرمشق‌های‌ت را نوشتم خط به خط اینک ای عشق از من دفتری تکثیر خواهد شد؟ گفتی” «در این ره پیر باید شد» شدم حالا از آن همه رؤیا یکی تعبیر خواهد شد؟ محمد علی بهمنی 

6 بهمن 1390 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

گره‌های بی‌حوصله‌گی …

زندگی

گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله‌ها را» تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من، اثرِ سخت‌ترین زلزله‌ها را پرنقش‌تر از فرش دل‌م بافته‌ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را ما تلخی نه گفتن‌مان را که چشیدیم وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها […]

22 دی 1390 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

منِ خود، گم‌کرده …

ادبيات

این‌گونه دوست دارم دنبال دوست گشتن نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی من لحظه‌لحظه خود را گم کرده‌ام در این راه آیینه‌ام کجایی؟ آیینه‌ام کجایی؟ محمد علی بهمنی 

8 دی 1390 / ۲ دیدگاه‌ها
بیشتر بخوانید

زندگی: دالان بی‌هودگی‌ها …

زندگی

می‌پرسم انتهای این تاریکی کجاست؟ هیچ! دنیا تا دل‌ت بخواهد بی‌هوده‌ی مطلق است! سید علی صالحی

1 دی 1390 / ۲ دیدگاه‌ها
بیشتر بخوانید

دست‌های دور تو …

ادبيات

حالا سال‌هاست که مرا به جای خالی تو عادت داده‌اند … لیالی! باز هم بگویم میان من و این بغضِ بی‌قرار جای تو خالی؟ سید علی صالحی

10 آذر 1390 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

پا به‌پای آرزوها …

زندگی

من تا بوده‌ام هرگز برای خود زندگی نکرده‌ام من برای مردم خود آرزوهای روشنی داشته‌ام: خرسندیِ خانه گفت‌وگوی امید دعای داشتن دلالت به سادگی، و چیزهایی ساده‌تر از قبیل همین هوای خوش …! سید علی صالحی

3 آذر 1390 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

صفحه‌بندی نوشته‌ها

قبلی 1 … 11 12 13 14 بعدی
پوسته Royal Elementor Kit توسط WP Royal.
به نسخه موبایل بروید