روزنامه‌ی معروف گاردین نظرسنجی انجام داده با این عنوان که: آیا من می‌توانم مشاور بشوم!؟ نتیجه: ۶۴ درصد گفته‌اند بله و ۳۶ درصد نظرشان خیر بوده است. در کنار این نظرسنجی، گاردین با چند مشاور باتجربه‌ی بریتانیایی مصاحبه کرده و نکاتی را که از نظر آن‌ها برای تصمیم‌گیری در این مورد مهم است، در قالب گزارشی منتشر کرده است که ترجمه‌ی آن در دو قسمت از نظر شما می‌گذرد:

هلن هایلی:

  • مهم‌ترین تجربه‌ی من: بازار تنها در دوره‌ی زمانی کوتاهی مشتاق خرید شماست اگر تغییر نکنید. بنابراین زندگی به‌عنوان یک مشاور چیزی نیست جز رشد دادن دائمی خود، یادگیری و وفق دادن خود با شرایط!
  • در بلند مدت آن‌چه مشتریان برای خرید آن به شما مراجعه می‌کنند تجربه‌ی مشاوره‌ی شماست!
  • جذابیت‌های مشاور بودن:
    • هر روز چیز جدیدی یاد می‌گیرید؛
    • داشتن توانایی ایجاد یک تغییر واقعی و ملموس در سازمان مشتری بسیار لذت‌بخش است؛
    • کار کردن با آدم‌های توان‌مند در سازمان مشتری؛
    • هم‌کاران و تیم مشاوره‌ی خودتان جذاب است؛
    • رهایی از گرفتاری‌های بوروکراسی اداری که می‌تواند باعث شود کارهایی را انجام دهید که شما را هیجان‌زده می‌کنند.
  • قوانین مشاور بودن:
    • همیشه بازارهای جدید را برای کار بعدی‌تان در نظر بگیرید؛
    • باید توانایی پذیرش مسئولیت یک تیم را داشته باشید؛
    • بین کارهای موجود و به دست آوردن کارهای جدید توازن ایجاد کنید
    • حواس‌تان باشد که اتفاقاتی که در سازمان مشتری‌تان یا محیط پیرامونی رخ می‌دهد می‌توانند پروژه را به سمت و سویی ببرند که اصلا هدف پروژه نبوده است.
  • مشاوران راه‌حل بلند مدت نیستند: بنابراین تمام دانش و تجربه و ابزارهای لازم را به کارفرما منتقل کنید. به این هم فکر نکنید که اگر این کار را نکنید، کارفرما برای پروژه‌های جدید به شما نیاز خواهد داشت؛ بالاخره روزی می‌رسد که کارفرما می‌فهمد چه کلاهی سرش گذاشته‌اید!

اما اینسلی:

  • تخم مرغ‌های‌تان را در سبدهای مختلفی بگذارید و این کار را وقتی سرتان حسابی شلوغ است، انجام دهید. در غیر این صورت به‌زودی باید به تعطیلات بروید!

لوئیک مِنزْلی:

  • مشاوران باید به سازمان‌ها کمک کنند تا حوزه‌ی کاری خودشان را بشناسند: یکی از حوزه‌هایی که این روزها معمولا از من در آن کمک خواسته می‌شود، شناسایی و پاسخ‌گویی به تغییرات سیاست‌ها است. به‌عنوان مثال موزه‌ها و کتاب‌خانه‌ها من را وارد یک کارگاه می‌کنند که موضوع‌اش زمینه‌ها و تغییرات سیاست‌ کنونی آموزشی و است و هدف‌اش، کمک کردن به سازمان‌ها در توسعه‌ی استراتژی‌های خودشان است. بنابراین من فکر می‌کنم با این تغییرات بزرگ پیشِ رو، کمک به سازمان‌ها برای درک و پاسخ‌گویی به تغییرات در جهت جانمایی‌شان در چارچوب‌های جدید، حوزه‌ی کاری مهمی برای مشاوران است (توضیح تکمیلی: جالب است که این نکته در مورد چشم‌انداز ۲۰ ساله، سیاست‌های کلی نظام، برنامه‌ی پنجم و برنامه‌های فرابخشی دارد به یک حوزه‌ی مهم برای سازمان‌های حاکمیتی ایران تبدیل می‌شود.)
دوست داشتم!
۰

روزنامه‌ی معروف گاردین نظرسنجی انجام داده با این عنوان که: آیا من می‌توانم مشاور بشوم!؟ نتیجه: ۶۴ درصد گفته‌اند بله و ۳۶ درصد نظرشان خیر بوده است. در کنار این نظرسنجی، گاردین با چند مشاور باتجربه‌ی بریتانیایی مصاحبه کرده و نکاتی را که از نظر آن‌ها برای تصمیم‌گیری در این مورد مهم است، در قالب گزارشی منتشر کرده است که

در این یک سال اخیر به لطف مطالعه‌ی هر هفته‌ی نوشته‌های استاد پرویز درگی، علاقه‌ام به مباحث حوزه‌ی بازاریابی که پس از شاگردی استاد ارج‌مندم دکتر احمد روستا ایجاد شده بود، تقویت شده است. هر چند که کارم در این حوزه نیست و چشم‌اندازی را هم برای ورود به این حوزه‌‌ی کاری برای خودم متصور نیستم، اما خواندن مطالب مربوط به بازاریابی را از آن‌جا که به شناخت و تغییر و به‌کارگیری رفتار انسان‌ها برای کسب و کار می‌پردازد، بسیار دوست می‌دارم.

چند روز پیش داشتم این مطلب جالب را می‌خواندم که حرف اصلی‌اش این است: ابزارهای آن‌لاین باعث ایجاد دموکراسی در بازار برای مشتریان شده‌اند. مشتری با آگاهی کامل نسبت به ویژگی‌ها و مزایا و معایب هر محصول و فروشنده به سراغ خرید می‌روند.

اما یک جای دیگر این مقاله نکته‌ی جالبی نوشته شده: فهمیدن این‌که مشتریان به چه فکر می‌کنند و چطور رفتار می‌کنند، از این‌که چه چیزی می‌خرند مهم‌تر است! قبل‌تر هم جایی خوانده بودم: در بازاریابی باید محتوای تصمیم خریدار را کشف کرد!

در مشاوره هم خیلی وقت‌ها ما مشاوران تنها به عوامل درون سیستم توجه داریم و حتی در غلب اوقات، همه‌ی پارامتر‌های درونی سیستم را هم در نظر نمی‌گیریم. برای همین است که در عمل، در ریشه‌یابی مشکلات اشتباه و مسئله را غلط حل می‌کنیم. حالا از این‌که تحلیل سیستم را تنها براساس خروجی‌ها و نتایج‌اش انجام دهیم گذشتم که با در نظر گرفتن تعریف سیستم و تفکر سیستمی، دیگر فاجعه است! مثال: در سازمانی که پارسال به‌عنوان مشاور با آن‌ها کار می‌کردیم، در یک فاصله‌‌ی زمانی با وجود این‌که فرم‌ها و مستندات رسمی در سازمان وجود داشتند، مدیران پروژه از آن‌ها استفاده نمی‌کردند. در مصاحبه‌ها‌یی که با مدیران پروژه‌ی سازمان داشتیم، حرف آن‌ها این بود که: “نه! نداریم از اینا!” و “باید از اینا داشته باشیم!” در حالی که مشکل اصلی جای دیگری بود: واحد طرح و برنامه چند سالی بود در سازمان تعطیل شده بود!

در آینده باز هم از درس‌های جالب علم بازاریابی برای کار مشاوره خواهم نوشت.

دوست داشتم!
۰

در این یک سال اخیر به لطف مطالعه‌ی هر هفته‌ی نوشته‌های استاد پرویز درگی، علاقه‌ام به مباحث حوزه‌ی بازاریابی که پس از شاگردی استاد ارج‌مندم دکتر احمد روستا ایجاد شده بود، تقویت شده است. هر چند که کارم در این حوزه نیست و چشم‌اندازی را هم برای ورود به این حوزه‌‌ی کاری برای خودم متصور نیستم، اما خواندن مطالب مربوط

نیاز مشتریان به مشاوران همیشه روشن بوده است: ارایه‌ی ایده‌های جدیدی که براساس شواهد مستند و مرتبط، بینش جدیدی را در آن‌ها نسبت به کسب و کارشان پدید آورد. بنابراین سؤال مهم این است که به‌عنوان مشاور چگونه این کار را انجام بدهیم!؟ از سوی دیگر یک مشاور دارد در دنیایی کار می‌کند که وجود تغییر، تنها اصل ثابت آن است. بنابراین با تغییر شرایط بیرونی، موضوعات مهم برای سازمان‌ها و در نتیجه مشاوران هم تغییر می‌کنند.

بر همین اساس خانم فیونا چرنیاوسکا در این‌جا ۵ زمینه‌ی فکری مهم مشاوران در سال ۲۰۱۱ را که براساس مطالعات مؤسسه‌شان به دست آمده‌اند، نوشته‌اند که با هم آن‌ها را مرور می‌کنیم:

  1. با کار کم‌تر، بیش‌تر انجام دهید: اغلب مشاوران به یک ایده‌ی درجه دو می‌چسبند و همیشه هم بر آن تکیه دارند. اما یک ایده‌ی خوب شاید نگاه کردن به مسئله به‌عنوان یک کوه یخ باشد: اگر شما نمی‌بیندش دلیل نمی‌شود که وجود نداشته باشد!
  2. روی آدم‌ها تمرکز کنید: مشاوران تا به امروز روی سازمان‌ها تمرکز داشته‌اند. اما پدید آمدن ابزارهای نوین ارتباطی به‌ویژه رسانه‌های اجتماعی، امکان ارتباط با افراد را به‌خوبی فراهم کرده‌اند. بعضی وقت‌ها تمرکز روی گروه کوچکی از آدم‌ها نتایج بزرگ‌تری را به دنبال دارد!
  3. روی “چگونه” تمرکز کنید: مشاوران در گفتن این‌که چه چیزی و چرا باید تغییر کند، عالی هستند؛ اما اگر به آن‌ها بگویید: “خوب! قبول کردم؛ اما چطور؟” جوابی ندارند! این مشکل از آن‌جا پدید می‌آید که آن‌ها فکر می‌کنند اگر این چطور را به مشتری بگویند، دیگر نیازی به وجودشان نیست و باید در شرکت‌شان را تخته کنند. اما ام‌روز دیگر قانع کردن مشتریان برای تغییر کافی نیست؛ این‌که چگونه باید تغییر کرد خیلی مهم‌تر است.
  4. بیش‌تر فکر کردن خیلی مهم است: اغلب ما مشاوران فکر می‌کنیم کیفیت همان ویرایش اول گزارش ما از سر کارفرما هم زیادی است و از به‌ترین کارِ رقبا هم بالاتر! بنابراین اغلب خروجی‌های ما بدون فکر کردن کافی تولید می‌شوند و همین‌جا است که اگر طرف‌مان آدم باهوش و پخته‌ای باشد گیر می‌افتیم. پس لطفا امسال بیش‌تر فکر کنید!
  5. کارفرما را به جلو هل بدهید، دنبال خودتان نکشیدش: شما می‌خواهید مسئله‌ی کارفرما را حل کنید، نه مسئله‌ی خودتان را. پس چه به‌تر که به او کمک کنید خودش مسئله‌اش را حل کند؛ به جای این‌که شما حل‌اش کنید.

پس سؤال اصلی در آغاز یک سال جدید برای مشاوران این است: این کارهای ۵ گانه را چگونه انجام دهیم؟

دوست داشتم!
۰

نیاز مشتریان به مشاوران همیشه روشن بوده است: ارایه‌ی ایده‌های جدیدی که براساس شواهد مستند و مرتبط، بینش جدیدی را در آن‌ها نسبت به کسب و کارشان پدید آورد. بنابراین سؤال مهم این است که به‌عنوان مشاور چگونه این کار را انجام بدهیم!؟ از سوی دیگر یک مشاور دارد در دنیایی کار می‌کند که وجود تغییر، تنها اصل ثابت آن است.

قبلا پستی داشتم در مورد این‌که مشاوران با ویروس فرقی ندارند! آقای اندرو هیل کاشف نظریه‌ی مذکور سه خطر بالقوه‌ی بازار مشاوره‌ی مدیریت را هم کشف کرده است:

  • مدیران اجرایی در سراسر جهان از دیدن آدم‌های متوسطی که می‌خواهند به آن‌ها یاد بدهند چطور کسب و کارشان را متفاوت از صنعت‌گران و مهندسان واقعی مدیریت کنند، خسته شده‌اند! [واقعا نمی‌فهمم آدمی که اصلا نه می‌داند کار مشاوره یعنی چه و نه به این کار علاقه دارد، در یک شرکت مشاوره دارد چه کار می‌کند؟ چرا وقت و عمر خودش و سازمان را تلف می‌کند؟]
  • به دلیل بحران مالی و رکود موجود، پول کم‌تری برای خرج کردن در بازار مشاوره وجود دارد و این می‌تواند مشاوران را به سوی “راه‌حل‌های ارزان قیمت کوتاه مدت” جذب کند؛ چیزی که خطرناک‌ترین تهدید برای پارادیم مشاوره‌ی مدیریت مدرن است. [دامپینگ در دو سال اخیر به شدت در بازار مشاوره‌ی مدیریت ایران رواج پیدا کرده. نکنید این کار را. همه در کنار هم داریم بدبخت می‌شویم!]
  • سومی از همه جالب‌تر است: موفقیت‌های اولیه‌ی مشاوران در کمک کردن به شرکت‌ها برای تدوین استراتژی‌های‌شان، شرکت‌ها را هم با روش‌های مشاوران آشنا کرده است. از طرف دیگر بسیاری از مدیران ارشد امروزی، خودشان قبلا مشاور بوده‌اند! بنابراین روز به روز مشاوران سخت‌تر می‌توانند شرکت‌ها را قانع کنند که اصلا به وجود آن‌ها هم نیازی هست!

هر سه مورد در بازار مشاوره‌ی مدیریت ایران هم وجود دارند. از ما گفتن بود.

منبع

دوست داشتم!
۱

قبلا پستی داشتم در مورد این‌که مشاوران با ویروس فرقی ندارند! آقای اندرو هیل کاشف نظریه‌ی مذکور سه خطر بالقوه‌ی بازار مشاوره‌ی مدیریت را هم کشف کرده است: مدیران اجرایی در سراسر جهان از دیدن آدم‌های متوسطی که می‌خواهند به آن‌ها یاد بدهند چطور کسب و کارشان را متفاوت از صنعت‌گران و مهندسان واقعی مدیریت کنند، خسته شده‌اند! [واقعا نمی‌فهمم

شرکت معظم مشاوره‌ی بین هر ساله گزارش بسیار جذابی را منتشر می‌کند با عنوان “راه‌نمای به‌ترین ابزارهای مدیریتی”. در این راه‌نما، ۲۵ ابزار پرکاربرد مدیریت که براساس پیمایش انجام شده توسط شرکت بین در دنیا از کاربرد بیش‌تری برخوردارند به شکلی جذاب معرفی و تشریح می‌شوند: برای هر ابزار مدیریتی، شرح، متدولوژی، کاربردهای معمول و منابع (شامل کتاب‌ها و مقالات) مرتبط برای مطالعه‌ی بیش‌تر و عمیق در مورد آن ابزار معرفی می‌شوند.

گزارش مربوط به سال ۲۰۱۱ (که البته در واقع نتایج پیمایش سال ۲۰۰۹) را نشان می‌دهد، اخیرا منتشر شده است (البته اخیرا یعنی دسامبر سال ۲۰۱۰ که من تازه خبردار شدم!)

در این گزارش ابزارهای مدیریتی در این گزارش به‌ترتیب حروف الفبا مرتب می‌شوند. ۵ ابزار برتر مدیریتی سال ۲۰۰۹ این‌ها بوده‌اند:

  • بهینه‌کاوی (Benchmarking)
  • برنامه‌ریزی استراتژیک
  • چشم‌انداز و رسالت سازمان
  • مدیریت ارتباط با مشتری (CRM)
  • برون‌سپاری

جالب است که در سال ۲۰۰۹ که بحران اقتصادی در اوج قرار داشت، ابزارهای استراتژیک و رقابتی در صدر فهرست ابزارهای پرکاربرد قرار گرفته‌اند.

توضیحات بین را در مورد این گزارش جذاب از این‌جا بخوانید، از این‌جا به صورت آن‌لاین بخوانیدش و ببینیدش و از این‌جا هم فایل این گزارش را با فرمت PDF به صورت مستقیم دریافت کنید.

کاش کسی همت کند و این کار را در میان شرکت‌های مشاوره‌ی ایرانی انجام دهد.

دوست داشتم!
۴

شرکت معظم مشاوره‌ی بین هر ساله گزارش بسیار جذابی را منتشر می‌کند با عنوان “راه‌نمای به‌ترین ابزارهای مدیریتی”. در این راه‌نما، ۲۵ ابزار پرکاربرد مدیریت که براساس پیمایش انجام شده توسط شرکت بین در دنیا از کاربرد بیش‌تری برخوردارند به شکلی جذاب معرفی و تشریح می‌شوند: برای هر ابزار مدیریتی، شرح، متدولوژی، کاربردهای معمول و منابع (شامل کتاب‌ها و مقالات) مرتبط

اولین درس بازاریابی، شناخت آمیخته‌ی بازاریابی یا همان ۴Ps معروف است: Product (محصول)، Price (قیمت)، Place (موضع‌دهی) و Promotion (ترویج.) این مدل ساده و کاربردی، بنیادی‌ترین مبحث بازاریابی است که یادم هست آقای دکتر روستا استاد بازاریابی ما هم روی‌اش تأکید زیادی داشتند.

اتفاقی به این مطلب برخوردم که این مدل را برای مشاوره‌ی مدیریت سفارشی‌سازی کرده است. مدل آمیخته‌‌ی مشاوره (Consulting Mix) که یعنی ۴ دلیل بنیادین استفاده‌ی سازمان‌ها از مشاوران:

  • People (افراد): برای دست‌یابی به متخصصان بامهارتی که در داخل سازمان وجود ندارند؛
  • Process (فرایند): متدولوژی و اهرم حرکت برای حل مشکل؛
  • Perspective (چشم‌انداز): توانایی دیدن جنگل از میان شاخ و برگ درخت‌ها!
  • Politics (سیاست): اعتبارسنجی تصمیمی که هنوز عملی نشده است.

جالب بود!

دوست داشتم!
۰

اولین درس بازاریابی، شناخت آمیخته‌ی بازاریابی یا همان ۴Ps معروف است: Product (محصول)، Price (قیمت)، Place (موضع‌دهی) و Promotion (ترویج.) این مدل ساده و کاربردی، بنیادی‌ترین مبحث بازاریابی است که یادم هست آقای دکتر روستا استاد بازاریابی ما هم روی‌اش تأکید زیادی داشتند. اتفاقی به این مطلب برخوردم که این مدل را برای مشاوره‌ی مدیریت سفارشی‌سازی کرده است. مدل آمیخته‌‌ی مشاوره (Consulting

به عقیده‌ی اندرو هیل ستون‌نویس روزنامه‌ی فاینشنال تایمز، مشاوران هیچ فرقی با ویروس ندارند! او برای اثبات نظرش ۵ شباهت میان ویروس‌ها و مشاوران را هم پیدا کرده است:

  • ویروس‌ها نمی‌توانند به تنهایی وجود داشته باشند: مشاوران هم مثل ویروس‌ها نیازمند “میزبانی شدن” هستند! بدون وجود مشتری، یک شرکت مشاوره مجموعه‌ای است از آدم‌های باهوش که با هم بر سر این‌که استراتژی یعنی چه، دعوا می‌کنند!
  • ویروس‌ها می‌توانند دردهای مختلفی را ایجاد کنند: هر شرکت مشاوره‌ای برای یک مشکل مشخص در سازمان، اسم متفاوتی می‌گذارد: مشکل شما در استراتژی / بازاریابی / عملیات / خدمات مشتری / فناوری اطلاعات است. هیل می‌گوید من می‌توانم حداقل ۱۵ تا درد دیگر را هم اسم ببرم!
  • ویروس‌ها تکثیر می‌شوند: خبر فوری: مشاوران هم مثل سایر شرکت‌ها رشد می‌کنند؛ البته کاملا شبیه یک ویروس. مثلا دیلویت این اواخر تصمیم گرفت تا با استخدام چند صد مشاور جدید خود را قدرت‌مندتر کند.
  • همه‌ی موجودات می‌توانند مستعد پذیرش ویروس باشند: شرکت‌های خصوصی تنها قربانیان مشاوران نیستند. مؤسسات عمومی و خیریه و حتی بازی‌گران بزرگ بازارهای جدید همه از مشکلاتی که مشاوران برای‌شان ایجاد می‌کنند، رنج می‌برند. این مشکل دیگر تنها گریبان‌گیر غرب نیست، چینی‌ها و هندی‌ها هم گرفتارش شده‌اند!
  • ویروس‌ها صبر و تحمل بالایی دارند: مشاوران دوست دارند کارفرما تنها تا کشیدن چک دست‌مزدشان زنده‌ بماند. بعدش؟ به ما چه!

این هم دیدگاهی است! البته من فکر می‌کنم این‌ها هیچ کدام منفی نیستند؛ مخصوصا آخری یعنی گرفتن پول‌ که این روزها واقعا برای مشاوران خودش بیماری بزرگی شده است!

دوست داشتم!
۰

به عقیده‌ی اندرو هیل ستون‌نویس روزنامه‌ی فاینشنال تایمز، مشاوران هیچ فرقی با ویروس ندارند! او برای اثبات نظرش ۵ شباهت میان ویروس‌ها و مشاوران را هم پیدا کرده است: ویروس‌ها نمی‌توانند به تنهایی وجود داشته باشند: مشاوران هم مثل ویروس‌ها نیازمند “میزبانی شدن” هستند! بدون وجود مشتری، یک شرکت مشاوره مجموعه‌ای است از آدم‌های باهوش که با هم بر سر

خروجی اصلی کار شما به‌عنوان یک مشاور، حل مسئله‌ی کارفرما است. در فرایند حل مسئله قرار است به تغییراتی که سازمان را از آن‌چه هست (As-Is) به آن‌چه باید باشد (To-Be) دست پیدا کنیم. برای تعیین آن آینده‌ی مطلوب مورد نظر چه باید کرد؟ آیا باید آینده‌ای را به صورت انتزاعی و جدا از شرایط و وضعیت واقعی سازمان برای آن تجویز کرد؟ نقش مدیران و کارکنان سازمان در تعیین وضعیت مطلوب چیست؟ این سؤالات به‌ویژه زمانی که تیم مشاوره قصد حل مسائل کلانی چون تدوین استراتژی را داشته باشند، بیش‌تر رخ می‌نمایند. تردیدی نیست که باید به نوعی از دیدگاه‌ها، دانش‌ها و مهارت‌های افراد تأثیرگذار سازمان نیز برای تدوین وضعیت مطلوب سازمان نیز بهره گرفت. چگونه؟ شاید دست یافتن به پاسخ چند سؤال زیر بتواند به ما در این زمینه کمک کند. تلاش کنید تا بفهمید افراد تأثیرگذار سازمان:

  • برای چه فکر یا ایده‌ای بیش‌ترین اهمیت را قائل هستند؟
  • چه آرزوهایی دارند؟
  • چه امیدواری‌هایی دارند؟
  • ترس‌های آنان چیست؟
  • چه اعتقاد و باوری نسبت به آینده دارند؟ در واقع آینده را چطور می‌بینند؟

برای فهمیدن پاسخ این سؤال‌ها می‌توانید از خودشان بپرسید؛ اما خوب در این مورد به نظر می‌رسد روش‌های غیرمستقیم و غیررسمی به‌تر جواب می‌دهند.

 

دوست داشتم!
۵

خروجی اصلی کار شما به‌عنوان یک مشاور، حل مسئله‌ی کارفرما است. در فرایند حل مسئله قرار است به تغییراتی که سازمان را از آن‌چه هست (As-Is) به آن‌چه باید باشد (To-Be) دست پیدا کنیم. برای تعیین آن آینده‌ی مطلوب مورد نظر چه باید کرد؟ آیا باید آینده‌ای را به صورت انتزاعی و جدا از شرایط و وضعیت واقعی سازمان برای

مشاوره فرایندی است که با انسان‌ها درگیری مستقیم دارد. در تمامی فازهای پروژه، این انسان‌ها هستند که باید اطلاعات مورد نیاز را در اختیار شما قرار بدهند، درک شما را از مشکل موجود تأیید کنند و در مورد مناسب بودن و متناسب بودن راه‌حل‌های شما برای حل آن مشکلات قضاوت کنند. بنابراین مهارت‌های ارتباطات انسانی در فرایند مشاوره اهمیت بسیار زیادی می‌یابند:

  • شناسایی مشکل: شناسایی این‌که مشکل وجود دارد.
  • پرسش باز: تحقیق با سؤالات باز و بدون جهت برای شناسایی کانون واقعی مشکل به جای تمرکز بر نشانه‌های آن.
  • گوش کردن: توانایی گوش کردن فعال به گونه‌ای که کل رویداد با تحقیق، ارزیایی، تفسیر و حمایت به دست می‌آید.
  • حساسیت: به عقاید و ارزش‌های افراد که برخی از آن‌ها ممکن است فرهنگی یا مذهبی باشند.
  • منعکس کردن: توانایی بیان مجدد مشکل از نقطه نظر فرد.
  • هم‌دلی: توجه به احساسات و نگرانی‌های فرد.
  • بی‌طرفی: توانایی بی‌طرفی، قضاوت نکردن و خودداری از توصیه‌ی راه‌حل.
  • صداقت: داشتن نگرش واقعی و باز در برابر مشکلات افراد.
  • اعتقاد: اعتقاد داشتن به این‌که افراد منابعی برای حل مشکلات خود دارند، اگر چه ممکن است به صورت فعال یا منفعل باشد.
دوست داشتم!
۰

مشاوره فرایندی است که با انسان‌ها درگیری مستقیم دارد. در تمامی فازهای پروژه، این انسان‌ها هستند که باید اطلاعات مورد نیاز را در اختیار شما قرار بدهند، درک شما را از مشکل موجود تأیید کنند و در مورد مناسب بودن و متناسب بودن راه‌حل‌های شما برای حل آن مشکلات قضاوت کنند. بنابراین مهارت‌های ارتباطات انسانی در فرایند مشاوره اهمیت بسیار

یک کشیش، یک پزشک و یک مشاور مدیریت هر از گاهی با هم گلف بازی می‌کردند. یک روز آن‌ها منتظر تمام شدن بازی گروهی بودند که سرعت بازی‌شان بسیار پایین بود. مشاور مدیریت با بی‌حوصلگی گفت: «اینا چی کار می‌کنند؟ ما یک ساعت و نیمه منتظر موندیم! این واقعا شرم‌آوره.» پزشک با او موافق بود: «اونا ناامید به نظر می‌رسن. من که تا حالا یک مشت آدم درپیت را توی زمین گلف ندیده بودم.» کشیش که حوصله‌اش سر رفته بود پیش مسئول زمین رفت و از او پرسید چه خبر است: «این گروهی که از ما جلوترن چی کار دارن می‌کنند؟ اینا خیلی کُندند و به نظر به درد نخور میان.» مسئول زمین با چهره‌ای غمگین پاسخ داد: «آره. راس می‌گی. اونا یک گروه آتش‌نشان هستن که پارسال بینایی‌شون رو موقع خاموش کردن آتش ساختمون باشگاه ما از دست دادن. به همین دلیل ما معمولا بهشون اجازه می‌دیم به صورت آزاد هر چقدر دوست دارن بازی کنن.» سه گلف‌باز لحظه‌ای سکوت کردند. بعد کشیش گفت: «اوه خدای من! چقدر بد. من امشب حتما به چند تا از کشیشای مستجاب‌الدعوه‌مون می‌سپرم که براشون دعا کنن.» پزشک هم گفت: «فکر خوبیه. من هم به یک دوست چشم‌پزشک جراح‌ام زنگ می‌زنم تا ببینم براشون چی کار می‌تونیم بکنیم.» مشاور مدیریت چند ثانیه‌ای اوضاع را سنجید و بعد به مسئول زمین گفت: «ببینم چرا اینا شب‌ها بازی نمی‌کنند؟»

این حکایت یک سؤال اساسی را درباره‌ی ما مشاوران مطرح می‌کند: تا چه حد راه‌حل‌های ما به‌عنوان مشاور برای حل مسائل کارفرما به مسئله‌ی واقعی ربط دارد؟

دوست داشتم!
۱

یک کشیش، یک پزشک و یک مشاور مدیریت هر از گاهی با هم گلف بازی می‌کردند. یک روز آن‌ها منتظر تمام شدن بازی گروهی بودند که سرعت بازی‌شان بسیار پایین بود. مشاور مدیریت با بی‌حوصلگی گفت: «اینا چی کار می‌کنند؟ ما یک ساعت و نیمه منتظر موندیم! این واقعا شرم‌آوره.» پزشک با او موافق بود: «اونا ناامید به نظر می‌رسن.