نویسنده: ایمی گالو / مترجم: علی نعمتی شهاب

هیچ کس دوست ندارد عملکرد ضعیفی داشته باشد. این وضعیت می‌تواند خجالت‌آور، دل‌سردکننده و گیج‌کننده باشد. هنوز بسیاری از ما بعضی وقت‌ها نمی‌توانیم انتظارات را برآورده سازیم. خبر خوب این است که عملکرد ضعیف غیرقابل علاج نیست. حل آن و حفظ وجهه خود با آگاه بودن، داشتن یک رویکرد صادقانه و پشتیبانی صحیح امکان‌پذیر است.

متخصصان چه می‌گویند

جی. ریچارد هکمن استاد کرسی ادگار پیرس در روان‌شناسی سازمانی و اجتماعی دانشگاه هاروارد و نویسنده‌ی کتاب “رهبری تیم‌ها: بنا نهادن پایه‌ای برای عملکرد عالی” می‌گوید: “معمولا خود فرد تشخیص نمی‌دهد که عملکرد خوبی ندارد.” گاهی اوقات یک رئیس، همکار یا کارمند بخش منابع انسانی به شما می‌گوید در وضعیت مناسبی به سر نمی‌برید؛ اما هکمن معتقد است این اتفاق کم‌تر از آن چیزی که به نظر می‌رسد باید بیفتد، رخ می‌دهد. بدون توجه به این‌که عملکرد ضعیف شما چگونه شناسایی می‌شود ـ توسط خودتان یا دیگری ـ تصاحب آن توسط خودتان یک گام آغازین بسیار مهم است. ژان فرانسوا مانتزونی استاد رهبری و توسعه‌ی سازمان در مؤسسه‌ی بین‌المللی IMD و نویسنده‌ی همکار کتاب «سندروم شکست راه‌اندازی: چگونه مدیران خوب باعث شکست آدم‌های بزرگ می‌شوند» می‌گوید: “اگر عملکرد ضعیفی دارید، شانس شما این است که همه این موضوع را بدانند. اگر همه این را نمی‌دانند، خودتان همه را آگاه کنید؛ چرا این طوری حداقل‌اش این است که بعد از این افشاگری، همه‌ی ما در یک جهان خواهیم زیست!” وقتی این کار را انجام دادید، این گام‌ها را برای بهبود موقعیت خودتان انجام دهید:

عملکرد ضعیف‌تان را پذیرید و آن را بفهمید

هکمن می‌گوید: “همه‌ی ما قابلیت عجیبی برای ایجاد احساس نسبت به گذشته داریم؛ چیزی که به ما اجازه می‌دهد مشکلات را با بهانه‌ی “تقصیر من نبود”توجیه کنیم.” دفاعی عمل کردن درباره‌ی کاهش ندادن وزن‌تان به‌ویژه وقتی که دلایل پنهان در زیر لایه‌های آشکار چندان سرراست و صریح نیستند، بسیار آسان است. معمولا مجموعه‌ی پیچیده‌ای از علل وجود دارد. شما احتمالا بد مدیریت شده‌اید یا قربانی یک تیم ضعیف شده‌اید. حتی اگر داده‌های ملموسی ـ مثل میزان فروش ـ یا بازخوردهای مشابهی از رئیس، همکاران یا زیردستان خود در دست دارید، مهم است که اطلاعات را با یکدیگر متوازن سازید. مانتزونی می‌گوید: “کسی که در حال دست و پا زدن است، تمایل دارد تا در وقایع بیرونی دخالت بیش‌تر داشته باشد.” این اغلب به دلیل خطای خدمت به خود (self-serving bias) است. مثلا شما ممکن است معتقد باشید که باید یک قلمروی فروش بزرگ‌تر یا یک تیم سخت‌کوش‌تر داشته باشید.

در حالی که این چیزها ممکن است درست باشند؛ احتمالا جنبه‌های دیگری از رفتار خود شما هم در این شکست دخالت داشته‌اند. مانتزونی توصیه می‌کند که نگاه عمیقی به عملکرد خودتان داشته باشید و بین آن چیزی که می‌توانید تغییر دهید و چیزی که نمی‌توانید تفاوت قائل شوید. هکمن پیشنهاد می‌کند که از همکاران‌تان بخواهید به شما نشان بدهند که چگونه اهداف را گم می‌کنید. اما فقط نپرسید: “من چگونه کار می‌کنم؟”

هکمن می‌گوید: “عموما سازنده‌تر و کمک‌کننده‌تر این است که تأیید یا رد ارزیابی کسی نسبت به خود را انتظار داشته باشید به جای این‌که از کسی بخواهید به یک سؤال باز را در مورد عملکرد شما پاسخ دهد. “

کمک بخواهید

مانتزونی تشویق‌تان می‌کند که: “اگر سردرگم هستید، با رئیس‌تان روراست باشید.” بسیاری از رؤسا به درخواست “من کمک لازم دارم” بهتر پاسخ می‌دهند تا بهانه‌ها و توضیحاتی که معمولا عملکرد ضعیف را همراهی می‌کنند. در مورد چیزی که می‌خواهید سخت‌گیر باشید. مانتزونی می‌گوید: “دیگران وقتی به آن‌ها نشان بدهید که چطور می‌توانند به شما کمک کنند و این‌که شما مسئولیت آن چیزهایی که در کنترل خودتان است به‌عهده می‌گیرید، از این کار استقبال بیش‌تری می‌کنند.”

درگیر کردن دیگران ـ همکاران، رؤسا و حتی زیردستان ـ نیز می‌تواند یاری‌بخش باشد. از آن‌ها بخواهید در مورد عملکرد شما بازخورد بدهند و به شما توصیه کنند که چگونه می‌توانید بهتر عمل کنید. این مباحثات دو هدف را دنبال می‌کنند. اول این‌که به شما کمک می‌کنند تا دید درستی در مورد رفتار خودتان داشته باشید. دوم این‌که به دیگران نشان می‌دهد که شما دارید روی این مشکل کار می‌کنید. اگر آن‌ها این را بدانند، احتمال بیش‌تری دارد که به شما مزیت نهفته در ارزیابی عملکرد آینده‌تان را تقدیم کنند!

تصمیم بگیرید که بر چه چیزی باید تمرکز کنید

هکمن یک چک لیست سه بخشی را برای شناسایی عوامل نهان پیشنهاد می‌کند:

  1. میزان تلاش: آیا من زمان و انرژی کافی را برای کارم خرج می‌کنم؟
  2. استراتژی: آیا هوشمندانه کار می‌کنم یا به شکل روتین؟
  3. استعداد: آیا من مهارت‌ها، دانش و توانایی‌های مورد نیاز برای شغل‌ام را به اندازه‌ی کافی دارم؟

هکمن می‌گوید: “تنها پرسیدن این سه سؤال ساده اغلب می‌تواند بخش مهمی از آن چه فرد می‌تواند برای بهبود خود انجام بدهد را آشکار سازد.” از پاسخ‌ها برای تعیین آن چیزی که باید تلاش‌های‌تان را بر آن متمرکز کنید، استفاده نمایید.

وجهه‌تان را بازگردانید

به محض این‌که بهبود عملکردتان را آغاز می‌کنید، احتمالا متوجه خواهید شد که وجهه‌تان آسیب دیده است. هکمن می‌گوید: “گویاترین و معتبرترینِ سیگنال‌ها این است که آیا شما در حال انجام چالش‌برانگیزترین و مهم‌ترین کار ممکن دیده می‌شوید یا وقتی اتفاق قابل توجهی رخ می‌دهد بیش از حد زیر ذره‌بین قرار می‌گیرید.” اگر این وضعیت اتفاق بیفتد، لازم است که توجه دقیقی به این‌که چگونه در چشم دیگران ظاهر می‌شوید، داشته باشید. به قول مانتزونی: “شما تنها نیا ندارید که بهتر عمل کنید؛ بلکه باید دیگران هم ببینند که بهتر عمل می‌کنید!”

وقتی کمی پیشرفت کردید، موفقیت‌تان را با دیگران به‌اشتراک بگذارید. از آن‌ها بازخورد بخواهید که آیا آن‌ها هم این بهبود را می‌بینند یا خیر؟ هکمن پیشنهاد می‌کند چیزی شبیه این بگویید: “من تلاش کرده‌ام تا درجه‌ی کیفیت کار X خودم را بهبود بخشم. آیا شما تغییر قابل توجهی دیده‌اید؟ آیا پیشنهاد دیگری هم برای من دارید؟” او اخطار می‌کند: “معمولا یک تأخیر در بهبود وجهه‌ی شما وجود دارد. کمی زمان لازم است تا بهبود شما دیده شود و حتی زمان بیش‌تری لازم است تا خود افراد از شما انتظار کارهای مهم را داشته باشند.”

اگر شکست خوردید، تغییر را در نظر داشته باشید

زمان‌هایی هست که ممکن است شما بازگرداندن وجهه‌تان را بسیار سخت ببینید. حتی اگر پیشرفت محسوسی داشته باشید، دیگران ممکن است در این مورد با شما موافق نباشند. هم‌چنین ممکن است متوجه شوید که شما عملکرد خوبی ندارید چون اشتیاق یا علاقه‌ای نسبت به کارتان ندارید. در هر دوی این موقعیت‌ها، حرکت از موقعیت کنونی را در نظر داشته باشید: چه رفتن به یک تیم جدید باشد و چه کار کردن برای یک سازمان جدید. هکمن می‌گوید: “بعضی وقت‌ها کنار کشیدن بهترین انتخاب ممکن است.”

اصولی که باید به خاطر بسپارید

این کارها را بکنید:

  • امکان تغییر چه چیزی در دستان شما است و چه چیزی نه.
  • به صورت محترمانه از دیگران درخواست توصیه و بازخورد بکنید.
  • دیگران را در فرایند بهبود خود درگیر کنید تا آن‌ها بتوانند پیشرفت شما را ببینند و آن را بپذیرند.

این کارها را نکنید:

  • در مورد عملکرد ضعیف‌تان گارد دفاعی بگیرید و تلاش کنید وقایع بیرونی یا دیگران را در مورد آن سرزنش کنید.
  • فرض کنید همین که شما پیشرفت کنید، دیگران هم آن را می‌بینند.
  • در شغلی که به صورت دائمی به‌عنوان یک فرد با عملکرد ضعیف شناخته می‌شوید، باقی بمانید.

منبع

دوست داشتم!
۰

نویسنده: ایمی گالو / مترجم: علی نعمتی شهاب هیچ کس دوست ندارد عملکرد ضعیفی داشته باشد. این وضعیت می‌تواند خجالت‌آور، دل‌سردکننده و گیج‌کننده باشد. هنوز بسیاری از ما بعضی وقت‌ها نمی‌توانیم انتظارات را برآورده سازیم. خبر خوب این است که عملکرد ضعیف غیرقابل علاج نیست. حل آن و حفظ وجهه خود با آگاه بودن، داشتن یک رویکرد صادقانه و پشتیبانی

امسال هم عید نوروز را با نوستالژی و خیال روزهای خوش کودکی‌مان سپری کردیم: کلاه قرمزی و پسرخاله! کلاه قرمزی با آن معصومیت و سادگی و شیطنت‌اش و پسرخاله با آن احساس مسئولیت و پرکاری‌اش، دو شخصیت محبوب دوران کودکی همه‌ی ما هستند (و من اصلا تعجب نمی‌کنم که نسل جدید و بچه‌های این روزها، آن‌قدر که از پنگول خوش‌شان می‌آید، با کلاه قرمزی و حتا عروسکی که پنگول از نظر ظاهری از روی آن کپی پیست شده‌ ـ یعنی مخمل محبوب ما ـ ارتباط برقرار نمی‌کنند. بگذریم.)

امسال مجموعه‌ی کلاه قرمزی چند سورپریز جدی داشت؛ اما در میان همه‌ی آن‌ها شخصیت فامیل دور برای من بسیار جالب بود. آدمی ساده و سن‌ و سال دار که هنوز خوش‌بختانه دارد براساس کودک درون‌اش زندگی می‌کند!

اما چرا به رغم جذابیت بسیار زیاد شخصیت‌های دیگر کلاه قرمزی، فامیل دور برای من جالب بود!؟ چون فامیل دور ویژگی‌هایی داشت که در مباحث مدیریت بر خود بسیار به آن‌ها اشاره می‌شود. چند تا از جالب‌ترین‌های‌شان را با هم مرور کنیم:

  • “من الان چطوری‌ام!؟” ترجیع‌بند صحبت‌های فامیل دور این سؤال بود. در زندگی شخصی‌ و کاری‌مان، اگر می‌خواهیم که در جا نزنیم و آن‌جایی که هستیم نمانیم، همیشه باید دنبال پاسخ این سؤال باشیم؛ اما همیشه هم یادمان می‌رود! من چطوری‌ام!؟ کجا هستم؟ چطور آدمی هستم؟ چه ویژگی‌های مثبت و منفی دارم؟ چه نقاط قوت و ضعفی دارم؟ اولین گام در به‌بود زندگی‌مان، پرسیدن این سؤال‌ها از خودمان و دیگران است که همگی در همان سؤال ساده‌ی فامیل دور جمع شده‌اند: “من الان چطوری‌ام!؟” فقط لطفا مثل فامیل دور تنها به این اکتفا نکنید در همین لحظه چطورید. این چطور بودن، محرکی است برای شروع فرایند توسعه و به‌بود خود.
  • خودتان باشید. این ویژگی‌ مثبت تمام شخصیت‌های کلاه قرمزی است. آن‌ها با تمام کلک‌ها و کودکی‌های‌شان، همیشه خودشان هستند. وقتی خودتان باشید، نه خودتان را گول می‌زنید و نه دیگران را. می‌فهمید که شما هم آدمی هستید مثل دیگران؛ با ضعف‌ها و قوت‌های خاص خودتان. می‌فهمید که جایگاه واقعی‌تان کجاست و باید به کجا بروید. این طوری دیگران هم از بودن با شما احساس خوبی به‌دست می‌آورند.
  • تهدید را به فرصت تبدیل کنید: فامیل دور از ببعی می‌ترسید؛ اما بعدتر جنبه‌های مثبت ببعی را دید و جنبه‌های منفی‌اش را کنار گذاشت. این طوری، تهدیدِ ببعی را به فرصتی برای نمایش توانایی‌های خودش (به‌عنوان یک مربی و منتور که خودش جای حرف زیاد دارد) تبدیل کرد!
  • خوش‌بین باشید. فامیل دور به همه چیز و همه کس خوش‌بین بود. به قول خودش “من در این ببعی [البته بااستعداد برنامه] افق‌های روشنی می‌بینم!”
  • بر تخصص حرفه‌ای خود تمرکز کنید: فامیل دور، “در ـ کار” بود و دنیا را از زاویه‌ی دید تخصص‌ خودش یعنی “در” می‌دید و تفسیر می‌کرد. برای همه چیز راه‌حلی از جنس “در” داشت. کارش را دوست داشت و به آن افتخار می‌کرد. نمونه‌ی عالی درک این‌که “تخصص من چیست” یعنی این!

مرتبط: ۵ نکته کاری که می‌توان از “کلاه‌قرمزی” آموخت (از امیر مهرانی)

دوست داشتم!
۱۳

امسال هم عید نوروز را با نوستالژی و خیال روزهای خوش کودکی‌مان سپری کردیم: کلاه قرمزی و پسرخاله! کلاه قرمزی با آن معصومیت و سادگی و شیطنت‌اش و پسرخاله با آن احساس مسئولیت و پرکاری‌اش، دو شخصیت محبوب دوران کودکی همه‌ی ما هستند (و من اصلا تعجب نمی‌کنم که نسل جدید و بچه‌های این روزها، آن‌قدر که از پنگول خوش‌شان

همیشه از دیدن توهمات انسان‌ها در مورد خودشان رنج برده‌ام. البته فکر می‌کنم این طور نیست که انسان‌ها حق ندارند در مورد آن‌چه واقعا نیستند فکر کنند (چون شاید فرد واقعا روزی به آن آرزو که امروز برای‌اش به صورت توهم متجلی شده برسد!)؛ بلکه مسئله اصلی وقتی پیش می‌آید که انسان بر مبنای همین توهمی که در مورد خودش دارد رفتارش را با دیگران شکل دهد و در نتیجه رفتارهای عجیب و غریبی باشیم که هر روز دور و برمان می‌بینیم: یک آدم کاملا تازه‌کار فکر می‌کند با یک کپی‌پیست ساده از ورد به اکسل چه شاهکاری زده و دیگر هیچ کس را قبول ندارد، از چند نفر که که از نظر دانش و تجربه و حتی تحصیل در سطوح پایینی هستند و با هم کار می‌کنند هیچ یک آن یکی و از آن بدتر کسی دیگر را که از آن‌ها بالاتر است قبول ندارد، آن یکی که از شنیدن پست مسئول تضمین کیفیت آن‌قدر ذوق‌زده شده که توهم این را دارد که در همه زمینه‌های فنی می‌تواند و باید اظهارنظر کند، مدیری که فکر می‌کند اوضاع واحد تحت مدیریت‌اش، شرکت‌اش، سازمان‌‌اش یا کشور زیردست‌اش روبه‌راه است و هیچ خبری نیست، همکلاسی که فکر می‌کند با نمره خوبی که از تقلب به دست آورده خیلی از تو بیش‌تر می‌فهمد، این یکی که از توهم صمیمت و دوستی نزدیک حرف‌هایی به آدم می‌زند و درخواست‌هایی از آدم می‌کند که حیران و درمانده می‌شوی، آن یکی که توهم دشمن بودن همه عالم و آدم با خودش را دارد، کس دیگری که فکر می‌کند باعث و بانی همه مشکلات خودخواسته و خودساخته‌اش دیگران‌اند و باید از آن‌ها انتقام بگیرد و … حالا توهمات خودم هم که به جای خودش!

یک جور دیگر توهم هم که بدتر است و من اسم‌اش را می‌گذارم “توهمات منفی” (در برابر “توهمات مثبت” که پاراگراف بالایی بود!) هم هست و آن هم توهم در مورد این‌که چه ویژگی‌های منفی را بقیه دارند و من ندارم: این‌که هیچ‌ کس نمی‌فهمد جز من، این‌که هیچ کس نمی‌داند جز من، این‌که همه اشتباه می‌کنند جز من، این‌که همه دروغ می‌گویند جز من و … (به جای آن “من‌”ها اگر ما را بگذاریم نتیجه‌اش می‌شود رادیکالیسم و انواع و اقسام فرقه‌ها و گروه‌ها و گروهک‌ها و … که همه می‌دانیم چه فجایعی را در طول تاریخ به بار آورده‌اند و می‌آورند!)

واقعا از دیدن این همه توهم در کنار همدیگر و در زندگی روزمره و شخصی خسته شده‌ام. چند بار تلاش کرده‌ام به بعضی آدم‌ها که فکر می‌کردم از درک و شعور مناسبی برخوردار هستند بفمانم که دارند اشتباه می‌کنند؛ اما دریغ … 

شاید به‌تر باشد همه ما برای زندگی خودمان یک “کتاب توهمات شخصی” بنویسیم؛ کتابی که پر باشد از انواع و اقسام توهماتی که در مورد خودمان داریم! توهماتی که خیلی‌های‌شان را خودمان می‌دانیم و خود را به ندیدن زده‌ایم. توهماتی که بقیه می‌دانند و خود آدم نمی‌داند. فکر می‌کنم که این‌جوری حداقل می‌فهمیم مرز واقعیت و آرزو و رؤیا کجاست (و شاید با چنین تلنگری برویم به دنبال اصلاحات و آموزش و یادگیری و کتاب خواندن و جدی‌خوانی و کم کردن تفریحات و تلاش برای به واقعیت درآوردن رؤیاها و “توهمات‌”‌مان!) از سوی دیگر رفتار اشتباه‌مان با دیگران را اصلاح می‌کنیم (و در نتیجه تصویر (Image) و “برند” شخصی‌مان را در ذهن دیگران بهبود می‌بخشیم.)

من می‌خواهم شروع کنم به نوشتن کتاب توهمات شخصی‌ام. پیشنهاد می‌کنم شما هم از امروز شروع کنید. این‌جوری شاید دنیای به‌تری را در کنار هم ساختیم …

دوست داشتم!
۰

همیشه از دیدن توهمات انسان‌ها در مورد خودشان رنج برده‌ام. البته فکر می‌کنم این طور نیست که انسان‌ها حق ندارند در مورد آن‌چه واقعا نیستند فکر کنند (چون شاید فرد واقعا روزی به آن آرزو که امروز برای‌اش به صورت توهم متجلی شده برسد!)؛ بلکه مسئله اصلی وقتی پیش می‌آید که انسان بر مبنای همین توهمی که در مورد خودش

مقدمه ـ این اولین پستی است که در مجموعه مدیریت بر خود (Manage Yourself) نوشته می‌شود. مطالب این بخش عمدتا برگرفته است از وبلاگ‌های فوق‌العاده مدرسه مدیریت هاروارد. امیدوارم این نکات مورد استفاده خودم و دوستان قرار گیرد.

در این روزها که بحران اقتصادی همه جا را فرا گرفته است؛ هر کس با مشکلات بسیار بزرگی در زندگی‌اش روبرو است: ممکن است کارش را از دست داده باشد یا در شرف از دست دادن کارش باشد و یا حتی برای کسی که امنیت شغلی‌اش برقرار است باز هم مشکل برقرار است بحران اقتصادی خود را در دستمزدها نشان می‌دهد!
نمود این مشکلات در زندگی شخصی‌مان به گونه‌های مختلف اما مشابهی است: عصبانیت و درگیری بدون دلیل با هم‌کاران و حتی اعضای خانواده، بی‌حوصلگی و تمایل به کار نکردن (و حتی علاقه شدید به خوابیدن برای روزهای متمادی که البته این یکی نتیجه‌ای جز بی‌خوابی‌ در شب‌های متوالی به همراه ندارد!) مشکلاتی هستند که شاید بسیاری از ما با آن‌ها برخورد کرده باشیم. خوب چطور می‌توانیم از این وضعیت خلاص شویم؟
پیش از هر چیز باید به این نکته توجه کرد که در شرایط سختی همانند امروز، انسان‌ها تمایل دارند به رفتار پیش‌فرض (Default Behaviors) خود در روابط اجتماعی تکیه کنند؛ روش‌هایی که به آن‌ها احساس برابری با دیگران را می‌دهد و یا حداقل این اطمینان را ایجاد می‌کند که آن چیزهای اندک در دست‌رس‌شان را هم‌چنان خواهند داشت.
رفتار پیش‌فرض بسیاری از انسان‌ها از واکنش منطقی نسبت به دنیای بیرون بروز نمی‌کند، بلکه برعکس آن‌ها استراتژی‌هایی هستند که انسان‌ها در طول زندگی‌شان یاد می‌گیرند و در هنگام کاربردشان توجه زیادی به آن‌ها ندارند. شاید به‌تر است بگوئیم در مورد این رفتارها در بسیاری از اوقات آگاهی اندکی نسبت به آن‌ کاری که داریم انجام می‌دهیم داریم!
راه فرار از مشکلات ناشی از این گونه رفتارها این است که تلاش شود تا حد امکان این نوع رفتار در ارتباط با دیگران از نوع خوب‌اش باشد و نه نوع بدش (این موضوع برای ره‌بران اهمیت بسیاری دارد؛ چرا که شکاف‌های پدید آمده میان اعضای سازمان‌ها یا تیم‌ها در شرایط بد بسیار گسترده‌تر است.) بنابراین:
۱- صبر کنید، ببینید و گوش دهید: در این شرایط بد، زمینه ایجاد انفجارهای شدید در روابط انسانی وجود دارد و تنها نیاز به یک جرقه کوچک است … بنابراین مهم است که به نشانه‌ها توجه کنید و براساس آن‌ها تصمیم بگیرید (و البته لطفا ترس یا فرار کردن را انتخاب نکنید.)
۲- از اطرافیان‌تان بپرسید چه احساسی دارند: این روزها هر کس داستان خاصی دارد که می‌تواند دیگران را هم تحت تأثیر قرار دهد. به دیگران اطمینان بدهید تا بتوانند به شما اعتماد کنند؛ حتی اگر حل مشکل‌شان از دست شما خارج باشد. شما تنها می‌توانید با نشان دادن توجه و نگرانی‌تان در مورد مشکلات دیگران به آن‌ها کمک کنید.
۳- سه تا چهار کاری را که باید در محل کارتان حتما انجام دهید مشخص کنید: این کارها را با ایجاد موازنه میان آن‌چه باید انجام دهید تا از بقای سازمان‌تان مطمئن شوید، این‌که چگونه باید به اطرافیان‌تان کمک کنید و این‌که چطور می‌توانید این احساس را در خود ایجاد کنید که دستیابی به کدام هدف ممکن است و از چه راهی باید به آن رسید انتخاب کنید.
۴- مواظب خودتان و کسانی که شما را دوست دارند باشید: زمانی را برای ارتباط و پشتیبانی و توجه به آن‌ها اختصاص دهید. این روزها زمانی است که جنبه‌های شخصیت واقعی‌تان آزموده می‌شوند. چه کسی هستید؟ و دوست دارید چه باشید؟

منبع

دوست داشتم!
۰

مقدمه ـ این اولین پستی است که در مجموعه مدیریت بر خود (Manage Yourself) نوشته می‌شود. مطالب این بخش عمدتا برگرفته است از وبلاگ‌های فوق‌العاده مدرسه مدیریت هاروارد. امیدوارم این نکات مورد استفاده خودم و دوستان قرار گیرد. در این روزها که بحران اقتصادی همه جا را فرا گرفته است؛ هر کس با مشکلات بسیار بزرگی در زندگی‌اش روبرو است: