امسال هم عید نوروز را با نوستالژی و خیال روزهای خوش کودکیمان سپری کردیم: کلاه قرمزی و پسرخاله! کلاه قرمزی با آن معصومیت و سادگی و شیطنتاش و پسرخاله با آن احساس مسئولیت و پرکاریاش، دو شخصیت محبوب دوران کودکی همهی ما هستند (و من اصلا تعجب نمیکنم که نسل جدید و بچههای این روزها، آنقدر که از پنگول خوششان میآید، با کلاه قرمزی و حتا عروسکی که پنگول از نظر ظاهری از روی آن کپی پیست شده ـ یعنی مخمل محبوب ما ـ ارتباط برقرار نمیکنند. بگذریم.)
امسال مجموعهی کلاه قرمزی چند سورپریز جدی داشت؛ اما در میان همهی آنها شخصیت فامیل دور برای من بسیار جالب بود. آدمی ساده و سن و سال دار که هنوز خوشبختانه دارد براساس کودک دروناش زندگی میکند!
اما چرا به رغم جذابیت بسیار زیاد شخصیتهای دیگر کلاه قرمزی، فامیل دور برای من جالب بود!؟ چون فامیل دور ویژگیهایی داشت که در مباحث مدیریت بر خود بسیار به آنها اشاره میشود. چند تا از جالبترینهایشان را با هم مرور کنیم:
- “من الان چطوریام!؟” ترجیعبند صحبتهای فامیل دور این سؤال بود. در زندگی شخصی و کاریمان، اگر میخواهیم که در جا نزنیم و آنجایی که هستیم نمانیم، همیشه باید دنبال پاسخ این سؤال باشیم؛ اما همیشه هم یادمان میرود! من چطوریام!؟ کجا هستم؟ چطور آدمی هستم؟ چه ویژگیهای مثبت و منفی دارم؟ چه نقاط قوت و ضعفی دارم؟ اولین گام در بهبود زندگیمان، پرسیدن این سؤالها از خودمان و دیگران است که همگی در همان سؤال سادهی فامیل دور جمع شدهاند: “من الان چطوریام!؟” فقط لطفا مثل فامیل دور تنها به این اکتفا نکنید در همین لحظه چطورید. این چطور بودن، محرکی است برای شروع فرایند توسعه و بهبود خود.
- خودتان باشید. این ویژگی مثبت تمام شخصیتهای کلاه قرمزی است. آنها با تمام کلکها و کودکیهایشان، همیشه خودشان هستند. وقتی خودتان باشید، نه خودتان را گول میزنید و نه دیگران را. میفهمید که شما هم آدمی هستید مثل دیگران؛ با ضعفها و قوتهای خاص خودتان. میفهمید که جایگاه واقعیتان کجاست و باید به کجا بروید. این طوری دیگران هم از بودن با شما احساس خوبی بهدست میآورند.
- تهدید را به فرصت تبدیل کنید: فامیل دور از ببعی میترسید؛ اما بعدتر جنبههای مثبت ببعی را دید و جنبههای منفیاش را کنار گذاشت. این طوری، تهدیدِ ببعی را به فرصتی برای نمایش تواناییهای خودش (بهعنوان یک مربی و منتور که خودش جای حرف زیاد دارد) تبدیل کرد!
- خوشبین باشید. فامیل دور به همه چیز و همه کس خوشبین بود. به قول خودش “من در این ببعی [البته بااستعداد برنامه] افقهای روشنی میبینم!”
- بر تخصص حرفهای خود تمرکز کنید: فامیل دور، “در ـ کار” بود و دنیا را از زاویهی دید تخصص خودش یعنی “در” میدید و تفسیر میکرد. برای همه چیز راهحلی از جنس “در” داشت. کارش را دوست داشت و به آن افتخار میکرد. نمونهی عالی درک اینکه “تخصص من چیست” یعنی این!
مرتبط: ۵ نکته کاری که میتوان از “کلاهقرمزی” آموخت (از امیر مهرانی)