من میروم زکوی تو و دل نمیرود
این زورقِ شکسته ز ساحل نمیرود …
گر بیتو سوی کعبه رود کاروانِ ما
پیداست آن، که جز رهِ باطل نمیرود
درجستوجوی روی تو هرگز نگاهِ من
بیکاروانِ اشک ز منزل نمیرود …
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
من میروم زکوی تو و دل نمیرود
این زورقِ شکسته ز ساحل نمیرود …
گر بیتو سوی کعبه رود کاروانِ ما
پیداست آن، که جز رهِ باطل نمیرود
درجستوجوی روی تو هرگز نگاهِ من
بیکاروانِ اشک ز منزل نمیرود …
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
من میروم زکوی تو و دل نمیرود این زورقِ شکسته ز ساحل نمیرود … گر بیتو سوی کعبه رود کاروانِ ما پیداست آن، که جز رهِ باطل نمیرود درجستوجوی روی تو هرگز نگاهِ من بیکاروانِ اشک ز منزل نمیرود … استاد محمدرضا شفیعی کدکنی دوست داشتم!۸