آدمی گاهی به نقطه‌ای می‌رسد
که دیگر درد ندارد، اندوه ندارد
هول ندارد، هراس ندارد.
(نمی‌دانم تجربه کرده‌اید یا نه…)
وقتی آدمی به این نقطه می‌رسد
دست از دار و ندارِ دنیا می‌شوید
رُخ به رُخِ دوزخِ بی‌دلیل
می‌ایستد،
می‌گوید:
از این همه سایهْ سارِ خُنَک
من هم سهمی دارم،
من هم انسان‌م
مرا نه از خاک و نه از آتش
مرا نه از درد و نه از دروغ
مرا نه از ناروا و نه از نومیدی …
مرا
از پیروزیِ بی‌امانِ زندگی آفریده‌اند.

و این نقطه… همان نقطه‌ی موعود است
نقطه‌ای که سرآغازِ هزاران خطِ روشن است!

سید علی صالحی

دوست داشتم!
۱

آدمی گاهی به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر درد ندارد، اندوه ندارد هول ندارد، هراس ندارد. (نمی‌دانم تجربه کرده‌اید یا نه…) وقتی آدمی به این نقطه می‌رسد دست از دار و ندارِ دنیا می‌شوید رُخ به رُخِ دوزخِ بی‌دلیل می‌ایستد، می‌گوید: از این همه سایهْ سارِ خُنَک من هم سهمی دارم، من هم انسان‌م مرا نه از خاک و نه از

 میوه در گیاه رشد می‌کند و  شعر در شاعر

این دو هم‌دیگر را کامل می‌کنند

معمولا شعر برای  من

با ترانه‌ای از راه می‌رسد و غالبا غمگین

چرا که شاعران ذات اندوه‌گین جهان‌اند

تنها شاعران‌اند که از ماقبل تاریخ

چیزهایی را به یاد می‌آورند

هنوز در انبوهی درختان

رفتار مرموز پرنده‌ای دیده می‌شود

که آدمی را وا می‌دارد

تا از درخت بالا رود

انسان وجود منتظری است

شاید در انتظار خیالی

که هنوز بشود در آن غرق شد …

 

زنده‌یاد غلام‌رضا بروسان 

دوست داشتم!
۰

 میوه در گیاه رشد می‌کند و  شعر در شاعر این دو هم‌دیگر را کامل می‌کنند معمولا شعر برای  من با ترانه‌ای از راه می‌رسد و غالبا غمگین چرا که شاعران ذات اندوه‌گین جهان‌اند تنها شاعران‌اند که از ماقبل تاریخ چیزهایی را به یاد می‌آورند هنوز در انبوهی درختان رفتار مرموز پرنده‌ای دیده می‌شود که آدمی را وا می‌دارد تا از

آخرین امیدِ آدمی
همین است…؟!

خودمان را مرتب گول می‌زنیم
می‌گوییم
سرانجام همه چیز تمام خواهد شد،
چه شب باشد
چه روز،
سرانجام همه چیز تمام خواهد شد.
هی هی…
شاعرِ شبگردِ بی‌تکلیف،
بی‌هوده نگو!
خسوف
هرگز علامتِ تولدِ تاریکی نیست
تو که تا اینجا تحمل کرده‌ای
باز هم تحمل کن!

سیدعلی صالحی

دوست داشتم!
۲

آخرین امیدِ آدمی همین است…؟! خودمان را مرتب گول می‌زنیم می‌گوییم سرانجام همه چیز تمام خواهد شد، چه شب باشد چه روز، سرانجام همه چیز تمام خواهد شد. هی هی… شاعرِ شبگردِ بی‌تکلیف، بی‌هوده نگو! خسوف هرگز علامتِ تولدِ تاریکی نیست تو که تا اینجا تحمل کرده‌ای باز هم تحمل کن! سیدعلی صالحی دوست داشتم!۲

در همین سیاهی شگفت هم
گرمی حضور آفتاب را
می‌شود نفس کشید
می‌شود هنوز … می‌شود!
گرچه شب
پیش چشم ما
ثانیه به ثانیه به‌روز می‌شود …
محمد مهدی سیار
دوست داشتم!
۴

در همین سیاهی شگفت هم گرمی حضور آفتاب را می‌شود نفس کشید می‌شود هنوز … می‌شود! گرچه شب پیش چشم ما ثانیه به ثانیه به‌روز می‌شود … محمد مهدی سیار دوست داشتم!۴