آدمی گاهی به نقطه‌ای می‌رسد
که دیگر درد ندارد، اندوه ندارد
هول ندارد، هراس ندارد.
(نمی‌دانم تجربه کرده‌اید یا نه…)
وقتی آدمی به این نقطه می‌رسد
دست از دار و ندارِ دنیا می‌شوید
رُخ به رُخِ دوزخِ بی‌دلیل
می‌ایستد،
می‌گوید:
از این همه سایهْ سارِ خُنَک
من هم سهمی دارم،
من هم انسان‌م
مرا نه از خاک و نه از آتش
مرا نه از درد و نه از دروغ
مرا نه از ناروا و نه از نومیدی …
مرا
از پیروزیِ بی‌امانِ زندگی آفریده‌اند.

و این نقطه… همان نقطه‌ی موعود است
نقطه‌ای که سرآغازِ هزاران خطِ روشن است!

سید علی صالحی

دوست داشتم!
۱

آدمی گاهی به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر درد ندارد، اندوه ندارد هول ندارد، هراس ندارد. (نمی‌دانم تجربه کرده‌اید یا نه…) وقتی آدمی به این نقطه می‌رسد دست از دار و ندارِ دنیا می‌شوید رُخ به رُخِ دوزخِ بی‌دلیل می‌ایستد، می‌گوید: از این همه سایهْ سارِ خُنَک من هم سهمی دارم، من هم انسان‌م مرا نه از خاک و نه از