از موج‌های بی‌قراری

از نعره‌های سخت توفان

از خاطرات باد و باران

از لحظه‌های سرکش دیروزِ او، با او مگویید

زیرا که امروز

دریا خودش از آن همه بی‌تابی‌ بی‌هوده خسته است …

سهیل محمودی

دوست داشتم!
۲

از موج‌های بی‌قراری از نعره‌های سخت توفان از خاطرات باد و باران از لحظه‌های سرکش دیروزِ او، با او مگویید زیرا که امروز دریا خودش از آن همه بی‌تابی‌ بی‌هوده خسته است … سهیل محمودی دوست داشتم!۲

من به جستجوی تو

و در آستانه‌ی باغ و

پنجره و

زمستان و

آینه و

دیدار و

کوچه و

اقیانوس و

رود …

اما تو نبودی

ای کاش سهم من این نبود …

سهیل محمودی

دوست داشتم!
۰

من به جستجوی تو و در آستانه‌ی باغ و پنجره و زمستان و آینه و دیدار و کوچه و اقیانوس و رود … اما تو نبودی ای کاش سهم من این نبود … سهیل محمودی دوست داشتم!۰

با تیشه

بیشه را نمی‌توان از ریشه کند

حتی فرهاد هم اگر باشی

ـ به شیرین‌کاری

یا بی‌گاری ـ

تنها می‌توانی

قلبی را بر تنه‌ی درختی

حک کنی!

سهیل محمودی

دوست داشتم!
۰

با تیشه بیشه را نمی‌توان از ریشه کند حتی فرهاد هم اگر باشی ـ به شیرین‌کاری یا بی‌گاری ـ تنها می‌توانی قلبی را بر تنه‌ی درختی حک کنی! سهیل محمودی دوست داشتم!۰

شکایت و گله‌ای نیست

قرار من با تو

برای نوبت بعد

ولی روایتِ دیدارِ بعدی من و تو

از آن حکایت‌ها است!

سهیل محمودی

دوست داشتم!
۱

شکایت و گله‌ای نیست قرار من با تو برای نوبت بعد ولی روایتِ دیدارِ بعدی من و تو از آن حکایت‌ها است! سهیل محمودی دوست داشتم!۱

من و یک جاده‌ی چشم به راه

جاده‌ای از شب، تا خلوت ماه

آخرین خانه‌ی این جاده تویی

اتفاقی که نیفتاده تویی …

سهیل محمودی

پ.ن. و اضافه می‌کنم اتفاقی که نخواهد افتاد هم، خودِ تویی! 🙁

دوست داشتم!
۰

من و یک جاده‌ی چشم به راه جاده‌ای از شب، تا خلوت ماه آخرین خانه‌ی این جاده تویی اتفاقی که نیفتاده تویی … سهیل محمودی پ.ن. و اضافه می‌کنم اتفاقی که نخواهد افتاد هم، خودِ تویی! 🙁 دوست داشتم!۰

هر چند غیر از عشق

دیگر به چیزیمْ اعتقادی نیست؛

اما بهشتی هم اگر باشد

حتما همان فردای بی‌اندوهگینِ توست

مفهومِ دوزخ نیز

شاید همین امروزِ بی‌لبخندِ من باشد

که در او جای شادی نیست.

با این همه

گویا میان این دو هم

چندان تضادی نیست؛

زیرا:

تا دست‌های‌ام را میان دست‌های خویش می‌گیری

حس می‌کنم از دوزخِ من، تا بهشت تو

راه‌ِ زیادی نیست …

سهیل محمودی

دوست داشتم!
۰

هر چند غیر از عشق دیگر به چیزیمْ اعتقادی نیست؛ اما بهشتی هم اگر باشد حتما همان فردای بی‌اندوهگینِ توست مفهومِ دوزخ نیز شاید همین امروزِ بی‌لبخندِ من باشد که در او جای شادی نیست. با این همه گویا میان این دو هم چندان تضادی نیست؛ زیرا: تا دست‌های‌ام را میان دست‌های خویش می‌گیری حس می‌کنم از دوزخِ من، تا