خواندن کتاب «چراغ سبزها» زندگی‌نامه‌ی خودنوشت متیو مک‌کانهی، بازیگر برنده‌ی اسکار و البته بازیگر محبوب‌ترین فیلم تاریخ برای من ـ یعنی «بین‌ستاره‌‌ای» کریستوفر نولان ـ بهترین هدیه‌ای بود که سال قبل به خودم دادم. این کتاب برای هر یک از ما در سفر زندگی‌مان، درس‌های خاص خودش را دارد.

همین‌جا لازم است اشاره کنم به ترجمه‌ی روان، بسیار خواندنی و بسیار پاکیزه‌ی سرکار خانم سمانه پرهیزکاری که واقعا لذت خوانش این کتاب را دوچندان کرد. هم‌چنین تشکر ویژه‌ای دارم از نشر میلکان برای انتشار مجموعه‌ای از بهترین کتاب‌های مدیریتی و خودیاری دنیا.

در سه قسمت، بخش‌های جذاب این کتاب برای خودم را این‌جا می‌نویسم. امیدوارم مثل من برای شما هم جذاب باشند. 

*****

ـ رسیدن به چراغ‌سبز، مهارت می‌خواهد: نیت، زمینه‌، ملاحظه، تحمل، انتظار، سرسختی، سرعت و نظم. می‌توانیم صرفا چراغ‌قرمزهای زندگی‌مان را شناسایی کنیم و با تغییر مسیرمان به‌طوری که کم‌تر با آن‌ها مواجه شویم، به چراغ‌سبزهای بیش‌تری برسیم.

ـ در گذر از اتوبانِ زندگی به بهترین نحو ممکن، پیدا کردن نگاهی نسبی به موقعیتِ گریزناپذیر در زمان مناسب مهم‌ است. گریزناپذیری یک موقعیت نسبی نیست؛ اما وقتی بپذیریم نتیجه‌ی یک موقعیتِ به‌خصوصْ گریزناپذیر است، آن‌وقت این‌که انتخاب کنیم چطور با آن مواجه شویم، نسبی خواهد بود. یا کوتاه نمی‌آییم و به مسیرِ رسیدن به نتیجه‌ی دل‌خواه‌مان ادامه می‌دهیم، یا مسیرمان را کج می‌کنیم و راهِ جدیدی برای رسیدن به آن پیدا می‌کنیم، و یا کلا تسلیم می‌شویم و می‌سپاریم‌ش دست سرنوشت. به حمله ادامه می‌دهیم، تغییر استراتژی می‌دهیم، یا پرچم سفید به دست می‌گیریم و ننبرد را به روز دیگری موکول می‌کنیم. رازِ رضایتِ ما در این است که کدام‌یک از این راه‌ها را چه زمانی انتخاب می‌کنیم. این هنر زندگی‌است.

ـ مامان همیشه می‌گفت: جوری واردِ یه جا نشین که انگار می‌خواین بخرین‌ش، جوری وارد شین که انگار صاحبش‌این.

ـ دانستن حقیقت، دیدن، و گفتن‌ش، تجربه‌هایی متفاوت‌اند.

ـ آب‌وهوای خودت را بساز تا بتوانی با باد بوزی. نقشه‌ی جهتِ خودت را تعیین کن تا بتوانی از میان کوچه‌ها رد شوی.

ـ معمولا اولین قدمی که ما را در زندگی به هویت‌مان می‌رساند، گفتنِ «من خودم را خوب می‌شناسم» نیست، بلکه گفتنِ «می‌دانم چه کسی نیستم» است … دانستن این‌که چه کسی هستیم سخت است. اول باید آنی که نیستیم را حذف کنیم، آن‌وقت خودمان را ـ آن‌‌جا که باید باشیم ـ پیدا می‌کنیم.

ـ [چیزی را که می‌خواهید] بخواهید ولی محتاج‌ش نشوید، تنها در این صورت ممکن است تسلیم‌تان شود.

ـ مسیرِ کم‌تر طی شده شاید جاده‌خاکی نباشد. برای بعضی‌ها شاید اتوبان است. رابرت فراست راست می‌گفت: انتخابِ مسیر کم‌تر شده می‌تواند همه‌چیز را تغییر دهد. اما آن مسیر لزوما مسیر خلوت‌تری نیست. شاید مسیری باشد که شخص ما کم‌تر آن را طی کرده باشیم.

(ادامه دارد …)

دوست داشتم!
۱

خواندن کتاب «چراغ سبزها» زندگی‌نامه‌ی خودنوشت متیو مک‌کانهی، بازیگر برنده‌ی اسکار و البته بازیگر محبوب‌ترین فیلم تاریخ برای من ـ یعنی «بین‌ستاره‌‌ای» کریستوفر نولان ـ بهترین هدیه‌ای بود که سال قبل به خودم دادم. این کتاب برای هر یک از ما در سفر زندگی‌مان، درس‌های خاص خودش را دارد. همین‌جا لازم است اشاره کنم به ترجمه‌ی روان، بسیار خواندنی و

«از همان زمان کودکی و به‌خاطر جثه‌ی ریزی که داشتم تردیدهای زیادی نسبت به من وجود داشت … اما من هرگز در مورد خودم تردید نداشتم. برای من مهم نبود دیگران چه می‌گویند و من رؤیاهای خودم را داشته و همیشه به جلو نگاه می کردم و شک نداشتم که به آن‌ها دست پیدا می‌کنم. هیچ‌کس موفقیت را به شما هدیه نمی‌دهد و همه چیز با تلاش فراوان حاصل می‌شود. وقتی جوان بودم به تیمی در بوسنی قرض داده شدم و یک سال بعد راهی بهترین تیم کرواسی یعنی دینامو زاگرب شدم؛ اما در ادامه و حتی زمانی که  به تاتنهام هم محلق شدم تردیدهایی در موردم وجود داشت. این انتقادات باعث قوی‌تر شدن من شد و من باید از رئال مادرید به‌خاطر اعتمادی که به من داشت تشکر کنم. اما این‌جا نیز در ابتدا به من اعتقاد نداشتند و گوش کردن به صحبت افرادی که معتقدند من به اوج نمی‌رسم، تبدیل به بخشی از زندگی من شده است.» (لوکا مودریچ؛ این‌جا)

«امروز می‌توان گفت که موفقیت در فوتبال به خیلی عوامل بستگی دارد. در فوتبال اسپانیا می‌توانید یک هفته قهرمان باشید و هفته‌ی دیگر شما را تا حد یک احمق پایین می‌کشند. من نه تحت تأثیر اغراق‌ها قرار می‌گیرم و نه روحیه‌ام با انتقادات پایین می‌آید و فکر می‌کنم، رمز موفقیت‌م نیز همین مسئله باشد.» (تونی کروس؛ این‌جا)

در موفقیت‌های رئال مادرید در طول ۶ سال گذشته، فارغ از هر حرف و حدیثی، قطعا زوج مودریچ ـ کروس یکی از عوامل اصلی بوده است. هافبک‌هایی باهوش و با تکنیک، که نبض تپنده‌ی تیم را در دست خود دارند و به بازی سایر بازیکنان، شکل و نظم می‌بخشند. قطعا رسیدن تیم‌‌های ملی آن‌ها به فینال دو جام جهانی پیاپی (کروس در ۲۰۱۴ و مودریچ در ۲۰۱۸) بدون حضور این دو نفر، خیلی خیلی سخت‌تر از مسیری می‌شد که در واقعیت طی کردند. بنابراین این‌که راز موفقیت آن‌ها به‌عنوان دو بازیکن بسیار موفق چه بوده، احتمالا سؤال بسیار جذابی است و این‌که از زبان خود آن‌ها پاسخ این سؤال را بشنویم هم ماجرا را جذاب‌تر می‌کند.

پاسخ هر دو نفر را در بالا خواندید. 🙂 مثل تمامی انسان‌های بسیار موفق دیگر، آن‌ها هم راز موفقیت عجیب و غریبی ندارند و می‌توان آن را در «سه کلمه» خلاصه‌ کرد:

۱- رؤیا: اساسا بدون داشتن رؤیا مگر می‌شود به‌حرکت درآمد و به‌سوی تعالی حرکت کرد؟ پس همه چیز با رؤیا شروع می‌شود؛ رؤیایی که با تمام وجود آن را بخواهی و حاضر باشی در مسیر آن، هر سختی و مرارتی را تحمل کنی. و نباید فراموش کرد که رؤیاها شخصی‌ترین دارایی هر انسانی محسوب می‌شوند که باید، باید و باید توسط خود او تعریف و تفسیر شوند، فارغ از این‌که دیگران از فرد چه می‌خواهند یا در وی، چه پتانسیلی می‌بینند. هر کدام از ما باید بداند از این دنیا چه می‌خواهد (و به‌گمانم حتی دانستن این‌که چرا این چیزها را از دنیا می‌خواهد هم آن‌قدرها مهم نیست!) فکر می‌کنم در رؤیابینی نباید خودمان را محدود هم بکنیم: رؤیاها نباید به داشته‌ها و توانمندی‌های امروزمان محدود شوند. رؤیا دستاورد یا حسی است در آینده که من می‌خواهم‌ش، بدون هیچ قید و محدودیتی!

۲- دست‌ به‌کار شدن: وقتی رؤیاهای‌مان مشخص شدند، دیگر زمانِ به‌راه افتادن است. به راه افتادن هم نیاز به تهیه‌ی ساز و برگ آن‌چنانی ندارد؛ دل به دریا زدن و شروع هر کاری که از دست‌ت برمی‌آید، مهم‌ترین نقطه‌ی شروع است و ترسیدن و به‌تعویق انداختن کارها برای یافتن ره‌توشه‌ی مناسب، تنها باعث می‌شود تا زمان پذیرش شکست و تسلیم شدن، به‌جلو بیافتد! بنابراین: هر کاری که از دست‌ت برمی‌آید را همین الان انجام بده! البته طبیعتا شروع کردن یک چیز است و ادامه دادن چیز دیگر و این موضوعی است که سر جای خودش، در مورد آن بسیار نوشته‌ام.

۳- عزت‌نفس: در مسیرِ سنگلاخِ رفتن به‌سوی رؤیاها، دست‌اندازها و خارهای بسیاری وجود دارد که انسان را خسته می‌کنند و البته این‌جا هم نباید «حرفِ مردم» را فراموش کرد. «نمی‌شود»، «نمی‌توانی» و «نمی‌گذارند» سه کلیدواژه‌ی اصلی هستند که آشنای نزدیک گوش هر کسی هستند که به‌ راه افتاده باشد. اما وقتی بپذیری رؤیایی داری که با تمام وجودت می‌خواهی به آن برسی و البته با تمام وجودت برای رسیدن به آن می‌کوشی، چه باک از حرف و بهانه‌های زمین و زمان؟ تنها باید بپذیری که وجودِ ارزش‌مندی داری و این وجودِ ارزش‌مند، شایسته‌ی رسیدن به رؤیاهایی است که دارد.

من همیشه فکر کرده‌ام که این بخش از غزلی عاشقانه از زند‌ه‌یاد حسین منزوی (که عنوان این پست هم برگرفته از همین غزل است)، چقدر زیبا و در اوج کمال، داستان جویندگان و پویندگان راه تعالی را روایت می‌کند؛ همان‌ها که با مددجویی از پروردگار بزرگ و مهربان، در سخت‌ترین و تاریک‌ترین روزهای زندگی و دنیا، «راهِ رفتن تا رسیدن» را در پیش می‌گیرند و حتی اگر در ظاهر هم به رؤیاهای‌شان نرسند، دنیای درونی‌شان را وسیع‌تر و سرسبزتر می‌سازند:

عشق گاهی اوج را، تا خاک پایین می‌کشد
عشق گاهی خاک را، تا اوج بالا می‌برد

من کی‌ام؟ ای عشق! آهویی که شیرش می‌درد؟
یا نه، تیهویی که سوی قاف، عنقا می‌برد؟

قطره‌ی بارنده که‌ا‌ش، توفنده دریا می‌خورد؟
ذره‌ی چرخنده که‌ا‌ش، خورشید رخشا می‌برد؟ …

می‌توانم بود ــ حتّی «جلجتا» گر مقصد است ــ
آن «مسیحایی» که بر دوش‌ش چلیپا می‌برد

دوست داشتم!
۰

«از همان زمان کودکی و به‌خاطر جثه‌ی ریزی که داشتم تردیدهای زیادی نسبت به من وجود داشت … اما من هرگز در مورد خودم تردید نداشتم. برای من مهم نبود دیگران چه می‌گویند و من رؤیاهای خودم را داشته و همیشه به جلو نگاه می کردم و شک نداشتم که به آن‌ها دست پیدا می‌کنم. هیچ‌کس موفقیت را به شما

«از نظر فنی، تاکتیکی، ذهنی، میل به برد و تمامی جنبه‌ها ضعیف بودیم و حتی شایسته کسب ۱ امتیاز هم نبودیم.» (توماس توخل، سرمربی سابق دورتموند؛ این‌جا)

توماس توخل که حالا دومین فصل حضورش را در پاریسن‌ژرمن را پشت سر می‌گذارد. زمانی که این جمله‌ی بالا را گفته بود، او هنوز مربی بود که روی نیمکت داغ دورتموندِ پس از یورگن کلوپ نشسته بود. او شاید دیوانگی‌ و برون‌گرایی‌ کلوپ را نداشته باشد؛ اما فکر می‌کنم هم‌چنان یکی از جذاب‌ترین مربیانِ بدشانس دنیا است (شاید از نظر شانس بشود او را با استاد رانیری مقایسه کرد!) خوش‌حال‌م که در پی‌اس‌جی این‌قدر عقلانیت وجود داشت که او را پس از نتایج نه‌چندان درخشان فصل اول‌ش باز هم به‌عنوان مربی نگه دارند.

اما برگردیم به آن تک‌جمله‌ی بالایی. استاد توخل در این جمله‌ی شاه‌کار، به این می‌پردازد که برای برنده شدن، باید از چه جنبه‌هایی خودمان را آماده‌ کنیم. براساس حرف‌های توخل، ۳ عنصر «هنرِ آمادگی برای برنده شدن» را در این‌جا مختصر و مفید مرور می‌کنیم:

  1. آمادگی فنی: بدیهی است که برای برنده شدن لازم است در کاری که قرار است انجام دهیم، بهترین باشیم. فرقی نمی‌کند فوتبالیست باشیم، کارشناس فروش، مشاور مدیریت، مدیر پروژه یا هر چیز دیگری. برای برنده شدن باید دانش فنی و مهارت کافی را در حوزه‌ی کاری‌مان داشته باشیم. و البته فراموش نکنیم که این‌ها مهارت‌های سخت هستند و باید به فکر یادگیری و نهادینه‌سازی مهارت‌های نرم هم باشیم.
  2. آمادگی تاکتیکی: تاکتیک چیست؟ به‌سادگی یعنی کاربرد مهارت‌ها در جای درست و زمان درست. 🙂 پس چرا تاکتیک‌های تیم‌های مختلف با هم متفاوت‌اند؟ تفاوت در این است که چه مهارتی را کِی و کجا و چطور به‌کار ببری.
  3. آمادگی ذهنی: بازیِ زندگی و بازی‌های شغلی، همگی دشوارند. برای پیروز شدن در این مسیر، اگر از درون انگیزه نگیرید و اگر در برابر ناملایمات بیرونی (به‌ویژه شکست‌ها، زمین خوردن‌ها و نقد غیرمنصفانه و تمسخر دیگران و …) و یا چالش‌های درونی (حس تحقیر از نشدن‌ها، ترس از عقب‌افتادن‌ها، دردِ‌ زمین خوردن و …) نتوانید دوام بیاورید، یا کاملا فرو می‌پاشید یا در به‌ترین حالت، مسیرِ رفتن در جهت دست یافتن به رؤیاهای‌تان را رها می‌کنید و به حداقل‌های کم‌دردسر زندگی اکتفا خواهید کرد. این شاید مهم‌ترین آمادگی است که برای پیروز شدن باید به آن دست یافت. در این مورد اجازه بدهید پیشنهادی هم بدهم: خواندن زندگی‌نامه‌ی بزرگان کارآفرینی و ورزش و دیدن مسیرِ زجرآوری که آن‌ها برای رسیدن به موفقیت طی کرده‌اند، برای من یک راه مهم در یادگیری چگونگی ایجاد آمادگی ذهنی است. و البته تکنیک‌های روان‌شناختی هم در این زمینه می‌توانند بسیار مؤثر باشند.

هنرِ‌ آمادگی برای پیروز شدن. 🙂 چه درس جذابی از استاد توخل یاد گرفتم. حالا می‌دانم که برای موفقیت، باید روی چه چیزهایی تمرکز کنم. اعتراف می‌کنم که تا به‌امروز روی آمادگی فنی و ذهنی تا حدودی کار کرده‌ام ولی روی آمادگی تاکتیکی کم‌تر زمان و انرژیِ تمرین گذاشته‌ام. شاید واقعا عامل اصلی شکست‌های بزرگ‌م در زندگی همین بوده است. این‌که چطور می‌شود تاکتیک را در زندگی واقعی ـ و نه فوتبال ـ تمرین کرد، موضوع تحقیق بعدی من خواهد بود که درباره‌ی نتایج‌ش برای‌تان خواهم نوشت.

دوست داشتم!
۳

«از نظر فنی، تاکتیکی، ذهنی، میل به برد و تمامی جنبه‌ها ضعیف بودیم و حتی شایسته کسب ۱ امتیاز هم نبودیم.» (توماس توخل، سرمربی سابق دورتموند؛ این‌جا) توماس توخل که حالا دومین فصل حضورش را در پاریسن‌ژرمن را پشت سر می‌گذارد. زمانی که این جمله‌ی بالا را گفته بود، او هنوز مربی بود که روی نیمکت داغ دورتموندِ پس از

اگر شما می‌خواهید کار خاصی انجام دهید آن را می‌توانید تا دقایق پایانی هم به‌خوبی انجام دهید. این هرگز تصادفی نبود. آن تیم چندین بار در طول فصل نیز این صحنه را تکرار کرده بودند. آن‌ها تمایل فوق‌العاده‌ای برای پیروزی داشتند. تیمی با روح بزرگ را در اختیار داشتیم و شخصیت‌های بزرگی در ترکیب تیم حضور داشتند. بسیاری از بزرگ‌ترین لحظات زندگی من در یونایتد در ۱۵ دقیقه‌ی انتهای بازی رقم خورد. شما ۱ بر ۰ یا ۲ بر ۱ از حریف عقب هستید. هیچ نکته‌ای وجود ندارد. شما بازی نرمال خود را تا دقیقه ۷۵ انجام می‌دهید. پس باید تغییری در این دقایق ایجاد کنید تا شرایط تغییر کند. بنابراین ریسک حضور یک بازیکن دیگر در خط جلو را می‌پذیرید و سولسشر را در کنار کول و شرینگهام قرار می‌دهید.” (سر الکس فرگوسن درباره‌ی فینال دراماتیک لیگ قهرمانان ۱۹۹۹؛ این‌جا)

بازی فینال منچستر یونایتد ـ بایرن مونیخ هنوز هم بعد از گذشت نزدیک به ۲۰ سال یکی از عجیب‌ترین و دراماتیک‌ترین بازگشت‌های تاریخ فوتبال است. آن چهار دقیقه‌ی جادویی پایانی بازی هیچ‌وقت از خاطر هواداران دو تیم و حتی هواداران پر و پا قرص فوتبال فراموش نخواهد شد. اما فرگی بزرگ چگونه آن فینال را برد؟ حرف‌های او در این زمینه جالب است. اولین و جالب‌ترین نکته‌ای که به آن اشاره می‌کند این است که آن برد اصلا شانسی نبود! 🙂

اما از این نکته که بگذاریم، سر الکس به سه عامل کلیدی برای موفقیت در وقت اضافه اشاره می‌کند:

  1. امیدواری تا آخرین لحظه: اگر تا الان اتفاقی که باید نیفتاده است، دلیلی بر این نیست که قرار نیست آن اتفاق بیفتد. برنده‌ها تا آخرین لحظه دست از امید و تلاش برنمی‌دارند.
  2. تغییر: در وقت اضافه بیش از هر زمانی باید شک کنی که احتمالا چیزی را لازم است که تغییر بدهی. اگر تا الان نتیجه نگرفتی، شاید همین الان وقت تغییر باشد. دیگر چیزی برای از دست دادن نداری!
  3. ریسک‌پذیری: پذیرش تغییر یک چیز است و ریسک‌پذیری چیز دیگر. تغییر می‌تواند بسیار کوچک باشد؛ اما اگر ریسک‌پذیری داشته باشی و یک تغییر بزرگ را بپذیری، آن‌وقت احتمال نتیجه گرفتن در وقت اضافه افزایش پیدا خواهد کرد.

“فرگی تایم” حالا یک اصطلاح کلاسیک در فوتبال دنیا است. جالب است که فرگوسن حتی برای همین موضوع که بیش از اندازه خوش‌شانسی به‌نظر می‌رسد هم الگوی کاری مشخصی داشته است. 🙂 بنابراین چه در زندگی شخصی و چه در کسب‌وکار تا ثانیه‌ی آخر امیدوار باشید، در روش‌های کاری‌تان تحول و تغییر ایجاد کنید و ریسک‌پذیر باشید. کسی چه می‌داند شاید در “فرگی تایم” اتفاقات جذابی برای شما در پیش باشد.

پ.ن. البته نباید فراموش کنیم که سه اصل سر الکس فرگوسن همیشه هم کاربردی و قابل استفاده‌اند؛ هر چند می‌توان گفت که آخرین فرمول کسب موفقیت در زمانی که شکست، بیش از هر زمانی رخ می‌نماید، می‌تواند همین نسخه‌ی فرگی بزرگ باشد.

دوست داشتم!
۳

“اگر شما می‌خواهید کار خاصی انجام دهید آن را می‌توانید تا دقایق پایانی هم به‌خوبی انجام دهید. این هرگز تصادفی نبود. آن تیم چندین بار در طول فصل نیز این صحنه را تکرار کرده بودند. آن‌ها تمایل فوق‌العاده‌ای برای پیروزی داشتند. تیمی با روح بزرگ را در اختیار داشتیم و شخصیت‌های بزرگی در ترکیب تیم حضور داشتند. بسیاری از بزرگ‌ترین

“هنوز احساس می‌کنم در سطح ستارگانی مثل رونالدو و مسی نیستم. باید سعی کنیم تا با کمک هم‌بازیان در تیم ملی و تیم باشگاهی، جام‌های بیش‌تری به ارمغان بیاوریم. زمانی که سیمئونه گفت من در مسیر رسیدن به جایگاه مسی و رونالدو هستم، احساس غرور داشتم و بسیار خوشحال‌م که زیر نظر سیمئونه کار می‌کنم و او معتقد است که من چنین کیفیتی دارم. کار کردن با ال‌چولو به من انگیزه‌ی زیادی می‌دهد و دوست دارم تا دستاوردهای سال گذشته را بهبود ببخشم. در مورد توپ طلا، روزنامه‌نگاران تصمیم نهایی را می‌گیرند؛ اما من هر شب با رؤیای برنده شدن این جایزه می‌خوابم و تمام تلاش خود را برای به‌دست آوردن آن خواهم کرد.” (آنتوان گریزمان؛ این‌جا)

گریزمان هم از خیل آن بازیکنان جذاب بدشانسی است که گرفتار رقابت تمام‌نشدنی مسی ـ رونالدو شده است. 🙂 اما گریزمان در حرف‌های‌ش درباره‌ی راه و رسم برنده شدن در مسیر شغلی، به عناصر ۵ گانه‌ی جالبی اشاره کرده است:

  1. داشتن چشم‌انداز درست: دیگر این‌ یکی را این‌قدر تکرار کرده‌ام که هر گونه توضیح اضافی در مورد آن ملال‌آور است! فقط یادآور می‌شوم که باید بدانید که می‌خواهید به کجا برسید و برنده شدن برای شما یعنی چه.
  2. تاب آوردن: مسیر رسیدن به رؤیاهای بزرگ، طولانی است و مقصد، بس بعید. اما آن‌هایی که دست آخر برنده می‌شوند، همان‌هایی هستند که چشم را از مقصدشان برنمی‌دارند، هر چقدر هم که دست‌اندازهای مسیر، صعب و دشوار باشند.
  3. انگیزه داشتن: تاب آوردن یک چیز است و انگیزه داشتن چیز دیگر. با تاب آوردن از رفتن باز نمی‌مانید؛ اما نیروی درونی شما برای حرکت سریع‌تر به‌سوی قله‌ی بلند آرزوها انگیزه‌ها است. انگیزه داشتن کمک می‌کند تا از مسیر هم لذت ببرید؛ حتی اگر در پایان به قله‌ی آرزو نرسید!
  4. سختی‌کوشی همراه با به‌بود مستمر: سخت‌کوشی به‌جای خود، آن‌چه برنده‌ها را از بازنده‌ها متمایز می‌کند همین است که می‌دانند باید هر روز از دیروزشان به‌تر باشند. آن‌ها با خودشان رقابت می‌کنند نه با دیگران. و همین است که تاب می‌آورند و انگیزه‌شان هر روز بیش‌تر می‌شود.
  5. داشتن مربی بزرگ: در طول این مسیر سخت و طولانی، برای اطمینان از این‌که ۴ عنصر بالا به‌درستی شناسایی شدند و کنار هم قرار گرفته‌اند و برای جلوگیری از دوباره‌کاری و تکرار اشتباهات و برای یافتن میان‌برها همیشه نیاز است تا از یک مربی بزرگ کمک بگیریم. مربی که ما را به‌خوبی بشناسد و به‌ویژه بداند چگونه باید در بلندترین و خطرناک‌ترین گردنه‌ها دست ما را برای ادامه‌ی مسیر بگیرد. نکته‌ی جالب ماجرا این است که این مربی بزرگ لزوما فردی بیرون از خود ما نیست! در واقع بسیاری از برنده‌ها مربی‌شان در درون خودشان قرار داد. آن‌ها با بینش و انگیزه‌ی درونی و با قدرت تفکر و یادگیری همیشگی خود، خودشان را به‌سوی “بی‌نهایت و فراتر از آن!” راه‌بری می‌کنند.

بد نیست اشاره کنم که مسیر موفقیت کسب‌وکارها نیز دارای همین ۵ ویژگی کلیدی است. کسب‌وکارهای موفق هم می‌دانند که به کجا می‌خواهند برسند، در برابر سختی‌های مسیر، استوار و باانگیزه باقی می‌مانند، هر روزشان از دیروزشان به‌تر است، از سخت‌کوشی دست نمی‌کشند و برای حرکت در مسیر طولانی رسیدن به موفقیت، از کمک مشاوران و مربیان کسب‌وکار بهره می‌گیرند.

“برنده‌ها برنده بودن را انتخاب می‌کنند.” این شاید یک کلیشه‌ی رایج و نخ‌نما به‌نظر برسد؛ اما به‌نظرم موفقیت فوتبالیست‌ها که اغلب‌شان از میان فقیرترین و بی‌امکانات‌ترین قشرهای جوامع انسانی بر می‌خیزند و سرمایه‌ای جز استعداد و شور درونی‌شان ندارند، به ما ثابت می‌کند که قصه همان است که استاد سایه در آن شعر معروف‌ش سروده است:

گر مرد رهی، غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن، هنرِ گام زمان است

آبی که برآسود، زمین‌ش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است …

دوست داری برنده باشی؟ هنوز دیر نشده: بسم‌الله.

دوست داشتم!
۱

“هنوز احساس می‌کنم در سطح ستارگانی مثل رونالدو و مسی نیستم. باید سعی کنیم تا با کمک هم‌بازیان در تیم ملی و تیم باشگاهی، جام‌های بیش‌تری به ارمغان بیاوریم. زمانی که سیمئونه گفت من در مسیر رسیدن به جایگاه مسی و رونالدو هستم، احساس غرور داشتم و بسیار خوشحال‌م که زیر نظر سیمئونه کار می‌کنم و او معتقد است که

زمانی که ماسیمیلیانو آلگری بعد از ۴ سال حضور در میلان و کسب تنها یک اسکودتو جایگزین آنتونیو کونته‌ی موفق در یوونتوس شد، شاید کم‌تر کسی فکر می‌کرد که او بتواند در یووه‌ی تازه اوج گرفته موفق شود. اما کارنامه‌ی سه فصل حضور استاد آلگری در یووه، نشان از آن دارد که همه‌ی پیش‌بینی‌ها در مورد او و توان‌مندی‌های‌ش اشتباه بودند. او در این سال‌ها از ۱۲ جام ممکن ۷ جام را برد و ۴ جام را هم در فینال از دست داد. اما چگونه آلگری این یوونتوس جذاب را ساخت؟ ابتدا بیایید چند گزینه‌گویه را از میان اظهارات وی در طول همین فصل اخیر با هم مرور کنیم:

من از بازیکنان‌م خواسته‌ام تمام تمرکز خود را روی نتایج یووه و بهبود کیفیت بازی تیم قرار دهند و مهم‌تر از همه سعی کنیم در مراحل پایانی مسابقات شرایط را بهتر مدیریت کنیم.”

“به بازیکنان‌م گفته‌ام که تنها به بازی پیشِ رو فکر کنند و هیچ عجله‌ای نداشته باشند. باید قدم به قدم پیش رفت. نباید به این فکر کرد که یک ماه دیگر چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد.

“تیم ما باید فوق‌العاده باشد و همین‌طور حریف را اذیت کند زیرا دلیلی ندارد که شما برنده نشوید.

همیشه تغییر نکاتی تازه به‌همراه دارد و بعد از آن اطمینان به شرایط جدید حاصل می‌شود. ما تحت هر شرایطی به فکر بهبود کیفیت خود هستیم؛ زیرا من بازی کردن با ۸ دفاع صرفا برای کمتر گل خوردن را دوست ندارم و معتقدم بین خطوط باید تعادل حاکم باشد.”

من تا به حال ندیده‌ام تیمی بدون فدا کردن خودش برای قهرمانی، جنگیدن تمام عیار برای توپ و تلاش فراوان موفق به فتح عنوانی شود. شاید یک یا دو بازی را بدون این شرایط بتوان برد اما برای تداوم نیاز به افکار خاصی است.

فینال آن دیداری نیست که شما بازی می‌کنید، بلکه آن دیداری است که شما محکوم به پیروزی هستید.

من یک رؤیاپرداز هستم و همین‌طور یک واقع‌بین و نتیجه‌گرا. ما پروسه رشد را پشت سر می‌گذاریم. من از عمل‌کرد بازیکنان راضی هستم و در چند سال اخیر گام مهمی رو به جلو برداشتیم. یوونتوس حالا در اروپا از احترام برخودار است. این مهم‌ترین دستاورد من در سه سال حضور در اینجاست.

اگر بخواهم خلاصه‌ی نکات مورد نظر استاد آلگری را خلاصه جمع‌بندی کنم؛ باید بگویم که راز جادویی آلگری تمرکز روی “نگرش درست” است. شما با نگرش درست می‌توانید هر قله‌ای را فتح کنید. به‌نظر می‌رسد برای داشتن یک نگرش درست، چه در کسب‌وکار و چه در زندگی، باید به‌دنبال مجموعه کلیدواژه‌هایی گشت که می‌توانند چون تکه‌های پازل در کنار هم تصویر کاملی را از الگوی ذهنی، رفتاری و کاری مورد انتظار برای موفقیت ارائه دهند. اگر بخواهیم از نگاه آلگری به این کلیدواژه‌ها نگاه کنیم می‌توانیم به این کلیدواژه‌ها برسیم:

۱- چشم‌انداز: شما باید هدف نهایی و جایی که می‌خواهید به آن برسید را به‌خوبی بشناسید. چشم‌انداز یک رؤیای شدنی است!

۲- پیش‌رفت گام به گام: برای رسیدن به آن هدف، باید آهسته اما مستمر و پیوسته پیش رفت.

۳- انعطاف‌پذیری: این‌که چیزهایی درست کار نمی‌کنند، نشانه‌ی این است که نیاز است تغییراتی انجام شود. این تغییر هم در کل مسیر می‌تواند اتفاق بیفتد (آلگری چندین بار سیستم بازی یووه را در طول این سه فصل تغییر داده) و هم می‌تواند به‌صورت مقطعی انجام شود (مثل تغییراتی که هر مربی از جمله آلگری در طول هر بازی در تیم انجام می‌دهد.)

۴- تغییر برای رسیدن به تعادل: هدف از تغییر، رسیدن به تعادل است. هر سیستمی در حالت عادی در تعادل است؛ اما محیط پیرامونی آن و حتی محیط درونی آن سیستم همواره دست‌خوش تغییر هستند. بنابراین با بر هم خوردن تعادل (مثل بد بازی کردن یک تیم فوتبال یا نتیجه نگرفتن آن) لازم است تغییری ایجاد شود تا دوباره به حالت تعادل جدیدی برسیم.

۵- دل‌سرد نشدن: مسیرِ رسیدن به رؤیاها طولانی و پر از موانع است. برنده کسی است که جا نزند، بجنگد و از حرکت به‌سوی رؤیاهای‌ش دست برندارد؛ چرا که هیچ دلیلی وجود ندارد که شما برنده نشوید.

۶- وقف کامل خود روی رؤیاها: باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی!

۷- احترام‌جویی: هر هدفی که داری نباید فراموش کنی که در نهایت “این نام نیک است که می‌ماند.” 🙂

نتایج آلگری در این سال‌ها ثابت کرده که بیش‌تر مربی لیگ است تا فینال‌ها. اما نگرش درست آلگری به پیش‌رفت حتما این نقیصه را هم برطرف خواهد کرد.

دوست داشتم!
۰

زمانی که ماسیمیلیانو آلگری بعد از ۴ سال حضور در میلان و کسب تنها یک اسکودتو جایگزین آنتونیو کونته‌ی موفق در یوونتوس شد، شاید کم‌تر کسی فکر می‌کرد که او بتواند در یووه‌ی تازه اوج گرفته موفق شود. اما کارنامه‌ی سه فصل حضور استاد آلگری در یووه، نشان از آن دارد که همه‌ی پیش‌بینی‌ها در مورد او و توان‌مندی‌های‌ش اشتباه بودند. او

“مورینیو و ونگر با هم متفاوت هستند ولی یک وجه مشترک میان این دو وجود دارد: هر دو از باختن متنفر هستند و به نظرم، این محرک اصلی برای موفقیت های هر دو نفر است؛ چرا که اگر تعهد و عطش برای کسب موفقیت نداشته باشید و همین‌طور برای فرار از شکست، هر کاری نکنید، نمی‌توانید خیلی دوام بیاورید.” (پیتر چک؛ این‌جا)

پیتر چک با داشتن تجربه‌ی همکاری با هر دو مربی بزرگ روزگار ما، خیلی خلاصه گفته است که “عطش بردن” و “تسلیم نشدن” در کنار “تلاش دائمی” خلاصه‌ی راز موفقیت تمام انسان‌های بزرگ تاریخ بوده است. 🙂

دوست داشتم!
۴

“مورینیو و ونگر با هم متفاوت هستند ولی یک وجه مشترک میان این دو وجود دارد: هر دو از باختن متنفر هستند و به نظرم، این محرک اصلی برای موفقیت های هر دو نفر است؛ چرا که اگر تعهد و عطش برای کسب موفقیت نداشته باشید و همین‌طور برای فرار از شکست، هر کاری نکنید، نمی‌توانید خیلی دوام بیاورید.” (پیتر چک؛ این‌جا)

“اوتمار هیتسفلد، سرمربی سابق دورتموند و بایرن مونیخ، اعلام کرد که ماتیاس سامر بدقلق ترین بازیکنی بود که در طول دوران مربیگری اش به او کار کرد. او گفت که دشوارترین رابطه مربی ـ بازیکن را با ماتیاس سامر داشت: سامر بعد از هر پیروزی در حال شکایت کردن بود، چیزی که من را کمی ناراحت و خسته کرده بود. نمی‌توان مدام در مورد اشتباهات صحبت کرد. در این صورت اعتماد به نفس‌تان را از دست می‌دهید.” (این‌جا)

یکی از بزرگ‌ترین درس‌های زندگی که برای‌ش هزینه‌ی بسیاری هم پرداختم این بود که: هیچ‌کس از روی عمد مرتکب اشتباه نمی‌شود: ضعف شخص من تنها یکی از علت‌های بروز اشتباهات است؛ ولی حتی این نکته هم باعث نمی‌شود تا من از مسئولیت‌پذیری در مورد اشتباهات‌م فرار کنم! گذشته را نمی‌شود تغییر داد؛ اما آینده را چرا. بنابراین اشتباهات‌تان را پیش خودتان و مشاور / مربی / منتور / بزرگ‌ترتان نگاه دارید و به‌جای صحبت کردن در مورد آن‌ها درباره‌ی این فکر کنید که چطور می‌شود دوباره آن اشتباه را مرتکب نشوید.

اما استاد هیتسفلد دوست‌داشتنی درباره‌ی چه سخن گفته است؟هیتسفلد به ما می‌گوید چرا تمرکز روی اشتباهات باعث شکست می‌شود: شما وقتی مدام در مورد اشتباهات صحبت کنید، اعتماد به‌نفس‌تان را از دست می‌دهید و تبدیل به فردی می‌شوید که دوست ندارد اشتباه نکند! شاید این خوب به‌نظر بیاید؛ اما چند مشکل اساسی در درون آن نهفته است:

  1. واقع‌بین باشیم: ما انسان‌های معمولی چه بخواهیم و چه نه، حتما اشتباه خواهیم کرد. وقتی حواس‌مان جمع مرتکب نشدن یک اشتباه نباشد، اشتباه دیگری را خواهیم داشت! بنابراین انرژی گذاشتن روی اشتباه نکردن، آن‌چنان هم نتیجه‌بخش نخواهد بود.
  2. بسیاری از کشفیات و موفقیت‌های بزرگ تاریخ، ریشه در شکست خوردن به‌دلیل اشتباه کردن داشته‌اند! با تلاش برای اشتباه نکردن، خودمان را از این فرصت‌های بزرگ محروم می‌کنیم.
  3. با تکرارِ اشتباهات برای خودمان، کم‌کم انگیزه و انرژی و امید به خودمان، دنیا و آینده را از دست می‌دهیم. شخصا فکر می‌کنم این یکی از همه‌ی ضعف‌های درونی خطرناک‌تر است؛ چرا که قاتلِ تلاش برای زندگی‌ِ به‌تر است …

بسیار خوب اگر نخواهیم روی اشتباهات‌ نکردن تمرکز کنیم به‌جای آن چه کنیم؟ پیشنهاد من این است که به‌جای آن، روی رفع علت‌های بروز اشتباه تمرکز کنید. وقتی اشتباهی را مرتکب شدید، تلاش کنید تا علت آن را کشف کنید. در طول زمان، کم‌کم متوجه خواهید شد که چه چیزهایی باعث بروز اشتباهات شما می‌شوند. قانون ۲۰ / ۸۰ را که بلدید؟ حال روی رفع آن ۲۰ درصد عوامل مرتکب شدن اشتباه توسط خودتان تمرکز کنید! به‌تدریج خواهید که این “هنر اشتباه کردن” یا به‌عبارتی “هنرمندانه اشتباه کردن” به شما چه سودی خواهد رسانید.

دوست داشتم!
۲

“اوتمار هیتسفلد، سرمربی سابق دورتموند و بایرن مونیخ، اعلام کرد که ماتیاس سامر بدقلق ترین بازیکنی بود که در طول دوران مربیگری اش به او کار کرد. او گفت که دشوارترین رابطه مربی ـ بازیکن را با ماتیاس سامر داشت: سامر بعد از هر پیروزی در حال شکایت کردن بود، چیزی که من را کمی ناراحت و خسته کرده بود. نمی‌توان مدام در مورد

وقتی دچار مشکل هستم، هنوز هم می‌توانم رؤیای موفق شدن را داشته باشم. با تمرینات سختی که دارم، می‌توانم به اهدافم برسم و برای رئال بدرخشم. من برای تیم، برای خودم و برای سرمربی، به‌سختی تلاش می‌کنم. من دوباره احساسی را به‌دست آوردم که آن را از دست داده بودم.” (کاکا؛ این‌جا)

متأسفانه مصدومیت‌ها به کاکا ستاره‌ی دوست‌داشتنی برزیلی اجازه نداد تا شاه‌کارهای‌ش در میلان کارلتو را تکرار کند. اما آن بخشی از حرف‌های او را که پررنگ کرده‌‌ام ببینید. مهم‌ترین چالش ما در روزهای سخت زندگی، توانایی امیدوار ماندن است. آن کسی موفق خواهد شد بر چالش‌ها غلبه کند که مجموع توان‌ش در امیدوار ماندن همراه با سخت‌کوشی بیش از دیگران باشد. 🙂

دوست داشتم!
۳

“وقتی دچار مشکل هستم، هنوز هم می‌توانم رؤیای موفق شدن را داشته باشم. با تمرینات سختی که دارم، می‌توانم به اهدافم برسم و برای رئال بدرخشم. من برای تیم، برای خودم و برای سرمربی، به‌سختی تلاش می‌کنم. من دوباره احساسی را به‌دست آوردم که آن را از دست داده بودم.” (کاکا؛ این‌جا) متأسفانه مصدومیت‌ها به کاکا ستاره‌ی دوست‌داشتنی برزیلی اجازه نداد

“نیمار تأکید کرد که برای تبدیل شدن به برترین بازیکن دنیا و کسب توپ طلا قصد ندارد با لیونل مسی رقابت کند. او گفت: من می‌خواهم راه خودم را بروم و نمی‌خواهم بهتر از بازیکنی باشم. فقط می‌خواهم بهتر از چیزی که الان هستم بشوم.“(این‌جا)

الگوها و اسطوره‌ها یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی هر یک از ما در این دنیا به‌شمار می‌آیند. هر کدام از ما در زندگی‌مان قهرمان‌هایی داریم که دوست داریم شبیه آن‌ها باشیم، از شباهت‌های ظاهری بگیرید تا رسیدن به موفقیت‌های آن‌ افراد. الگوها و قهرمان‌ها یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی ما محسوب می‌شوند: ما به آن‌ها عشق می‌ورزیم، از دیدارشان به‌وجد می‌آییم و از راه و رسمِ زندگی‌ و کارشان الگوبرداری می‌کنیم و انگیزه می‌گیریم.

اما مشکل از آن‌جا پیش می‌آید که “الگوبرداری” از این افراد بزرگ و موفق را با “شبیه‌سازی” اشتباه می‌گیریم: این‌که اگر همان کارهایی را بکنیم که آن فرد انجام داده، ما هم به همان جایی خواهیم رسید که آن فرد به آن‌جا رسیده است. این نوع نگاه به داستان موفقیت انسان‌های شایسته‌ چند خطا را در دل خود پنهان کرده است:

اول: ما از زندگی آن‌ها فقط یک نقطه را می‌بینیم و فراموش می‌کنیم که موفق‌ها برای رسیدن به موفقیت چه مرارت‌ها و سختی‌هایی را پشت سر گذاشته‌اند و اصلا کارهایی که امروز از آن‌ها می‌بینیم همان‌هایی نیست که باعث موفقیت آن‌ها شده‌اند!

دوم: استعدادها و توان‌مندی‌های ما لزوما مشابه موفق‌ها نیست. از آن مهم‌تر، ارزش‌ها و تعریفِ معنای زندگی میان هیچ دو انسانی در دنیا کاملا مشابه نیست. بنابراین لزوما ما با موفق‌ها هم‌مقصد نیستیم که بخواهیم با آن‌ها هم‌سفر باشیم و راهِ خودِ آن‌ها را طی کنیم!

سوم: موفقیت یک مفهوم نسبی است که حد و اندازه‌ای ندارد. شاید جرأت این را نداشته باشیم که به این فکر کنیم که می‌توانیم از موفق‌ها هم موفق‌تر باشیم؛ اما اساسا رؤیایی که به‌اندازه‌ی کافی بزرگ نباشد، ارزش فکر و تلاش را ندارد! 🙂

سه نکته‌ی بالا به‌نوعی شرح حرف‌های نیمار در مقایسه کردنِ مسیر موفقیت‌ش با لئو مسی است. نیمار در واقع خواسته تا به ما بگوید برای موفقیت، لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام دهید: مهم‌ترین اصلِ اساسی موفقیت این است که همیشه سعی کنیم در زندگی و شغل‌مان به‌تر از دیروزمان باشیم. رهرو آن است که‌ آهسته و پیوسته رود. 🙂 پس در هر نقطه از زندگی تلاش کن که به‌ترینِ خودت باشی و از خودِ قبلی‌ات، اندکی به‌تر شوی. از ریاضی که یادتان هست: خط از بی‌شمار نقطه تشکیل می‌شود. خطِ نمایان‌گرِ تابعِ صعودیِ موفقیت، از همین نقطه‌های ریز زندگی تشکیل شده است. امیدوارم تابعِ مسیرِ زندگی‌تان، از نوع نمایی باشد!

ناگفته پیدا است که در متن بالا هر جایی از افراد صحبت شده، می‌توان سازمان‌ها و کسب‌وکارها را نیز جای‌گزین کرد. 🙂

دوست داشتم!
۲

“نیمار تأکید کرد که برای تبدیل شدن به برترین بازیکن دنیا و کسب توپ طلا قصد ندارد با لیونل مسی رقابت کند. او گفت: من می‌خواهم راه خودم را بروم و نمی‌خواهم بهتر از بازیکنی باشم. فقط می‌خواهم بهتر از چیزی که الان هستم بشوم.“(این‌جا) الگوها و اسطوره‌ها یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی هر یک از ما در این دنیا