در این سال‌های اخیر با اهمیت‌ روزافزون آی‌تی در سازمان‌ها، نقش و جایگاه واحد فناوری اطلاعات نیز در سازمان‌ها تغییر کرده است. مدیر آی‌تی که قبلا یکی از مدیران زیرمجموعه‌ی معاونت پشتیبانی سازمان محسوب می‌شد (مثالی از ساختار نهادهای دولتی ایران)، امروز تا جایگاه معاونت در سازمان‌ها بالا آمده است و به این ترتیب جایگاه مدیر ارشد اطلاعاتی سازمان (CIO) دارد کم‌کم به نقش استاندارد مدیران آی‌تی سازمان‌ها تبدیل می‌شود.

چند روز پیش خیلی اتفاقی کشف کردم که شرکت معظم IBM در این زمینه تحقیقات مفصلی کرده و گزارش بسیار جالبی را هم منتشر نموده است که می‌توانید آن را از سایت IBM CIO دانلود کنید (از این‌جا.) دیدن سایت IBM CIO تجربه‌ی بسیار جالبی است؛ به‌ویژه اگر مدیر آی‌تی سازمان‌تان باشید! به صورت جدی پیشنهاد می‌کنم که اگر مدیر آی‌تی سازمان‌تان هستید، حتما در آزمونی که IBM برای CIOها تدارک دیده شرکت کنید تا ببینید تفکر شما و وضعیت سازمان‌تان در زمینه‌ی ICT، از شما چه نوع CIO ساخته و شما با توجه به این نکته، باید برای سازمان‌تان چه کنید. من CIO نیستم؛ ولی از روی کنج‌کاوی با فرض این‌که اگر مدیر آی‌تی شرکت‌مان بودم جواب سؤالات را چطور می‌دادم، در این آزمون شرکت کردم. نتیجه‌ی جالبی هم به دست آوردم! در آخر این آزمون، گزارش تحلیلی جمع‌ و جور اما بسیار جالب IBM در مورد خودتان را هم می‌توانید در قالب فایل PDF دانلود کنید.

دوست داشتم!
۲

در این سال‌های اخیر با اهمیت‌ روزافزون آی‌تی در سازمان‌ها، نقش و جایگاه واحد فناوری اطلاعات نیز در سازمان‌ها تغییر کرده است. مدیر آی‌تی که قبلا یکی از مدیران زیرمجموعه‌ی معاونت پشتیبانی سازمان محسوب می‌شد (مثالی از ساختار نهادهای دولتی ایران)، امروز تا جایگاه معاونت در سازمان‌ها بالا آمده است و به این ترتیب جایگاه مدیر ارشد اطلاعاتی سازمان (CIO)

لوئیس گشنر در سال ۱۹۹۲ و در نقطه اوج بحران شرکت معظم IBM برای نجات شرکت به‌عنوان مدیرعامل انتخاب شد. گشنر تا آن زمان در یک شرکت فناوری کارنکرده بود و  درباره صنعت فناوری اطلاعات هیچ نمی‌دانست. اما ایده‌های نجات‌بخش او باعث شدند که IBM در پایان دهه ۱۹۹۰ به سودآوری باز گردد و بتواند دوباره با دیگر غول‌های بازار رقابت کند. گشنر تجربیات خودش را در قالب کتابی با عنوان فارسی “رقص فیل‌ها” نوشته که توسط نشر فرا منتشر شده است. من الان دارم این کتاب را می‌خوانم و به تدریج سعی می‌کنم نکات جالب‌اش را این‌جا بنویسم. فعلا اولین نکته:

اولین کاری که آقای گشنر انجام می‌دهد ارزیابی مدیران ارشد IBM است. او می‌خواهد تصمیم بگیرد که چه کسی را باید نگه دارد و چه کسی باید شرکت را ترک کند. برای این‌ کار او چهار سؤال ساده اما بسیار جالب مطرح می‌کند و سعی می‌کند برای هر فرد به این سؤال‌ها جواب دهد:

۱٫ مسائل واقعی آن‌ها چیست و چگونه با آن‌ها برخورد می‌کنند؟

۲٫ چقدر تفکرشان روشن و واضح است؟

۳٫ چقدر کار اجرایی خود را به درستی انجام می‌دهند؟

۴٫ ظرفیت واقعی بالقوه آن‌ها برای رهبری چقدر است؟

به نظر می‌رسد که سه پرسش اول برای ارزیابی عملکرد انسان‌ها فارغ از پست و مقام‌شان قابل طرح است. در واقع تنها تفاوت مدیران با دیگر کارکنان سازمان، وظیفه آن‌ها برای رهبری است و سایر وظایف معمول مدیریت (برنامه‌ریزی، سازماندهی و کنترل) همه جزو کارهای اجرایی مدیران هستند؛ همان‌طور که کار منِ کارشناس هم چیز دیگری است.

نکته جالب نگاه آقای گشنر این است که ارزیابی‌های عملکرد معمول در سازمان‌ها اغلب فقط مورد ۳ را می‌سنجند و برای مورد یک و دو (و البته در مورد مدیران چهار) هیچ تمهیدی نمی‌اندیشند!

به نظرم حتی شاید بتوان یک گام دیگر هم جلوتر رفت و گفت که با سه پرسش اول، می‌توان عملکرد هر انسانی را در هر جایی و هر موقعیتی از زندگی سنجید!

با این وصف به‌تر است همین حالا شروع کنیم به ارزیابی عملکرد خودمان که بزرگان گفته‌اند: “حاسبوا قبل أن تحاسبوا”!

دوست داشتم!
۰

لوئیس گشنر در سال ۱۹۹۲ و در نقطه اوج بحران شرکت معظم IBM برای نجات شرکت به‌عنوان مدیرعامل انتخاب شد. گشنر تا آن زمان در یک شرکت فناوری کارنکرده بود و  درباره صنعت فناوری اطلاعات هیچ نمی‌دانست. اما ایده‌های نجات‌بخش او باعث شدند که IBM در پایان دهه ۱۹۹۰ به سودآوری باز گردد و بتواند دوباره با دیگر غول‌های بازار رقابت کند. گشنر