رقابت در طول تاریخ همواره برای انسانها جذاب است: حس خوبِ برتری بر دیگران و رسیدن به قله، محرک بسیاری از اتفاقات خوب و بد تاریخ بوده است. رقابت در ذات خود در عین اینکه باعث پیشرفت و حرکت بهسوی تعالی است، از نظر حسی هم بسیار تأثیرگذار است و برای همین است که انسانها بدون رقابت نمیتوانند زندگی با کیفیتی داشته باشند!
اما رقابت همیشه در تعامل با دیگران معنادار نمیشود. ما با خودمان نیز همواره در حال رقابت هستیم! 🙂 به این فکر کنید که در شبانهروز چگونه وقت خودتان را به چه کارهایی تخصیص میدهید؟ افکار و احساسات و اولویتهای مختلف زندگیمان برای گرفتن وقت از ما در حال رقابت با هم هستند و چه کسی میتواند بگوید که “من”ِ وجودی ما چیزی جز همینها است؟ مثال دیگر: حس رضایت بعد از انجام یک کارِ بزرگ، حل یک مسئلهی سخت، رسیدن به یک آرزوی دستنیافتنی و اتفاقات دیگری از این دست را بهیاد بیاورید؛ مخصوصا زمانی که همه و حتی خودتان امیدی به رسیدن موفقیت نداشتهاید. اما آیا تاکنون به این فکر کردهاید که ما میتوانیم با خودمان بهصورت برنامهریزی شده هم رقابت کنیم؟ بله. رقابت با خود برای بهتر شدن و رسیدن به رؤیاهای بزرگ زندگی.
احتمالا همگی میدانیم که یکی از مهمترین عوامل یاریبخش ما در راهِ دشوارِ رسیدن به مقصد، داشتن عادتهای درست است، عادتهایی که به ما کمک میکنند تا همان کارهایی را که لازم است را انجام دهیم، وقت محدودمان را درست تخصیص بدهیم و البته مهارتهای لازم را برای طی این مسیر بهدست بیاوریم. اما رقیب عادتهای درست، تنبلی و وقتگذرانی و بیانگیزگی و سایر عوامل درونی منفی شبیه اینها هستند. این عوامل درونی منفی آنقدر قدرتمند هستند که افراد موفق همواره درصد محدودی از جامعه را تشکیل میدهند. بنابراین برای غلبه بر آنها باید تلاش کرد و عرق ریخت و مرارت کشید. و شاید بتوان گفت که یکی از مهمترین تفاوتهای میان موفقها و ناموفقها همین شجاعت تحمل رنج و مرارتها تا رسیدن به مقصد است.
در اینجا به پنج چالش مهم اشاره میکنم که غلبه بر آنها موجب ایجاد عادتهایی بسیار حیاتی برای دستیابی به موفقیت خواهند شد. چالشهایی که همگی ما در زندگی با آنها مواجهیم؛ اما احتمالا آنها را لاینحل و حتی عادی میدانیم:
۱- مقایسه کردن خود با دیگران: عزت نفس از آن اصطلاحاتی است که زیاد میشنویمش و فکر میکنیم آن را بهاندازهی کافی هم داریم. اما متأسفانه در زندگی اجتماعیمان وقتی جایگاه و شخصیت خودمان را با سنگ محک “نظر دیگران” و “داشتههای دیگران” میسنجیم، در واقع در حال زیر سؤال بردن عزت نفسمان هستیم. هر یک از ما انسانی ارزشمند است؛ آنگونه که لایق پوشیدن لباس حیات از سوی خدای مهربان شده است. فراموش نکنیم که مرز باریک میان تواضع اجتماعی و تحقیر خود تا چه اندازه باریک است.
۲- سرزنش کردن خود: در اغلب اوقات هیچ فردی از روی عمد در زندگیاش مرتکب اشتباه نمیشود، حتی اگر آگاهانه اشتباه کند (و البته چه کسی است که دیوانگیهای خاص خودش را نداشته باشد؟) متأسفانه اغلب ما از این مرحله هم گذر کردهایم و خود را برای چیزهایی که در اختیارمان نبوده است هم مقصر میدانیم و سرزنش میکنیم. پذیرشِ خویشتنِ خویش همانطور که هستیم در کنار تلاش برای بهتر شدن، یکی از شاهکلیدهای خوشبختی است.
۳- مطالعه نکردن: همه میدانیم وقت و حوصله نداشتن بهانههایی هستند که برای توجیه مطالعه نکردن پیش وجدانمان میآوریم. روزی یک صفحه کتاب و مقاله خواندن، نهایتا ۵ دقیقه زمان بیشتر از ما نمیگیرد. نه؟ اما همین ۵ دقیقه ما را انسان بهتری میکند.
۴- وقت نگذاشتن برای بطالت: خندهدار است، نه؟ اما ذهن همهی ما در میان روزها و شبهای شلوغ زندگی نیاز به آن دارد که دمی استراحت کند و بههیچ چیز فکر نکند تا خود را بازیابی کند. بطالت آنقدرها هم چیز بدی نیست؛ به شرط آنکه تمامِ وقت زندگی را به خود اختصاص ندهد!
۵- انجام ندادن کارهای بزرگ از بیم شکست: حسِ درونیِ “تلاش کردم اما نشد” با حسِ درونیِ “چون مطمئن بودم کاری نکردم” خیلی متفاوتاند. دومی را که همه در زندگیمان تجربه کردهایم؛ حداقل یک بار هم اولی را تجربه کنیم.
غلبه بر چالشهای فوق باعث نمیشود که یک شبه انسان کاملا موفقی شوید و البته حتی باعث هم نمیشود که تمامِ ضعفهای شما برطرف شوند؛ اما به شما کمک میکنند تا اندکی انسان بهتری شوید. 🙂 ارزشاش را ندارد؟