مدتهاست بهدلیل دغدغههای شخصی خودم و البته شغلم بهعنوان یک مشاور مدیریت اوضاع صنعت مشاورهی ایران را از نزدیک رصد میکنم. در این پیگیریها، نکات زیادی دستگیرم شده و منتظر فرصت مناسبی بودهام تا در موردشان بنویسم. هفتهی گذشته مطلبی از آقای آواژ در نقد مشاوران مدیریت خواندم. مطلبی که بعد بار اولِ خواندن آن، باورم نشد بهقلم آقای آواژ بوده است. مطلب دوم اما من را مجاب کرد که در نقد دیدگاههای ایشان نسبت به مشاوران مدیریت در ایران چند نکتهای را یادآوری کنم.
ابتدا لازم است به سه نکته توجه کنیم:
۱- یکی از اصول نقد این است که ناقد، اشراف بسیار زیاد و فراگیری به موضوع نقد داشته باشد. در واقع بهتر است ما افراد همتخصص خودمان را نقد کنیم؛ نه فعالان حوزهای را که احتمالا با بخش کوچکی از آن در ارتباط بودهایم یا در آن تجربهی کاری داشتهایم. من برای آواژ احترام بسیار زیادی قائلم؛ اما اکتفا به تجربیات قطعا محدود خود برای قضاوت در مورد وضعیت یک صنعت بهنظر من کار درستی نیست. من هم شخصا نقدهای بسیاری به شرکتهای نرمافزاری ایرانی دارم. بهعنوان یک تحلیلگر کسب و کار و یک فعال حوزهی معماری سازمانی و طرح جامع کسب و کار، تجربیات بسیار زیادی را در مورد نرمافزارهای سازمانی ایران بهدست آوردهام. اما هیچ وقت خودم را در جایگاه نقد این دوستان قرار نمیدهم؛ چون واقعا بسیاری از این مشکلات ناشی از محدودیتهایی هستند که مدیران و کارشناسان شرکتهای نرمافزاری روی آنها کنترلی ندارند.
۲- ادبیات نقد بهنظرم بر محتوای نقد اولویت دارد. اینکه یک نقد درست را در چه قالبی بریزی و به دنیا عرضه کنی، میتواند باعث شود تا منطقیترین نقد، تبدیل به یک دعوای اساسی شود. چرا که طرف مقابل را در جایگاه دفاع مینشاند و نه در جایگاه گفتگو. متأسفانه مطلب آقای آواژ، ادبیات کاملا غیردوستانه و عصبی داشت که برای من کاملا غیرمنتظره بود.
۳- فرق است بین مشاور و مشاور حرفهای. این دو اصطلاح هر کدام بار معنایی خاصی دارند. وقتی از مشاور مدیریت حرف میزنیم، هر کسی میتواند مدعی این باشد که مشاور است. اما مشاوران حرفهای دارای ویژگیهایی هستند که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد.
اما برویم سراغ نقد محتوایی نوشتهی آقای آواژ. من مطلب ایشان را اینطور خلاصه میکنم: تمام مشاوران مدیریت ایرانی دزد و بیسواد هستند و تنها هدفشان، کلاه گذاشتن بر سر کارفرماهای بینواست! (محض خالی نبودن عریضه، در آخر متن عدهی قلیلی را در این بین مستنثی کردهاند که البته مشکل آنها هم این است که راهحلهای کاربردی ندارند!) این برداشت را با من با دوستان دیگری هم مطرح کردهام تا ببینم نکند اشتباه کرده باشم و آن دوستان هم با من موافق بودند.
بسیار خوب. برای اینکه بتوانیم دقیقتر صحبت کنیم و از کیلویی صحبت کردن (که یکی از ویژگیهای مشاوران مدیریت نه در ایران که در همه جای دنیاست!) رهایی یابیم، باید یک چارچوب از ویژگیهای مشاوران مدیریت بالغ و درستکار سطح بینالمللی داشته باشیم تا ببینیم مشاوران مدیریت ایرانی در کجا مشکل دارند. این چارچوب را در شکل زیر میبینید:
این چارچوب، مدل شایستگی مشاوران حرفهای انجمن بینالمللی مشاوران مدیریت است که براساس آن گواهینامهی CMC برای مشاوران ذیصلاح صادر میشود. بنابراین برای اینکه ببینیم مشاوران مدیریت ایرانی در کجا مشکل دارند، این چارچوب، متر و معیار مناسبی است.
بیایید از بخش بالایی شروع کنیم و بهترتیب جلو برویم:
۱- دانش فنی: با وجود فاصلهی بسیار زیادی علمی و دانشگاهی ما با دنیا در حوزهی مدیریت، نمیتوان گفت که خیلی از مباحث روز دنیا عقبیم. ممکن است در اجرا ضعفهای بسیاری داشته باشیم (که این تازه فقط مشکل ما نیست و حتی در خود آمریکا هم اجرایی نشدن تئوریها یکی از نقدهای جدی به دانشکدههای مدیریت در پی بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود!)، اما در تئوری اوضاعمان خیلی بد نیست. اغلب کتابهای روز دنیا با فاصلهی چند ماهه به ایران میرسند و با فاصلهی شش ماه تا یک سال در ایران ترجمه میشوند. مقالات نشریات برجستهای مثل HBR، مککنزی کوآرترلی و … هم اغلب با فاصلهای چند ماهه در ایران ترجمه و منتشر میشوند. وبلاگنویسان و نویسندگان دنیای مجازی هم که جای خودشان را دارند. در دورههای تحصیلات تکمیلی مدیریت و بهویژه دورههای MBA هم تقریبا دیگر میشود گفت از تکستبوکهای روز دنیا بهعنوان مرجع درس استفاده میشود. در شرکتهای مشاورهی بزرگ کشور (که من بهعنوان کارشناس و مشاور و ناظر و حتی رقیب! با بسیاری از آنها در تعامل بودهام) هم حداقل برای انجام پروژهها و بهروزرسانی فهرست خدمات، شرکتها تلاش میکنند تا در حد امکان به مطالعه و تحقیق بپردازند (که البته کافی نیست و ضعفهای زیادی دارد؛ اما اینگونه هم نیست که بگوییم هیچ کاری انجام نمیشود.) حالا اینجا فقط یک مشکل داریم و آن هم اینکه آقای آواژ قبلا گفته بودند که بهنظر ایشان تئوریهای مدیریتی جهانی در ایران قابل اجرا شدن نیستند! به این بحث هم چون بارها توسط دوستان دیگری مطرح شده است، بعدها در پست دیگری پاسخ خواهم داد. تجربهی من نشان میدهد که مشکل از کمبود دانش فنی نیست و اتفاقا برعکس، خیلی وقتها از زیاد بودن دانش فنی است!
۲- شایستگی مشاوره: این بخش از چارچوب به ارائهی مهارتهایی میپردازد که یک مشاور برای دستیابی به راهحلهای خاص نیاز مشتری خود باید داشته باشد. در واقع منظور از این بخش، همان هنر کشف و حل مسئله است که هفتهی گذشته در مورد آن نوشتم و شخصا تصور میکنم که مهمترین حلقهی مفقودهی صنعت مشاورهی مدیریت در ایران در اینجا نهفته است. چرا؟ در همان پست مربوط به هنر کشف و حل مسئله، بخشی از دلایل را نوشتم. اینجا میخواهم به نکتهی دیگری اشاره کنم. اول بگذارید دو خاطره را تعریف کنم:
الف ـ دو سال پیش در شهریور ماه، کلاس آموزشی فرایندها و ابزارهای مدیریت از طرف انجمن بینالمللی مشاوران مدیریت و با حضور یک مدرس خارجی (که معاون انجمن مذکور و مدیر علمی آن بود) در ایران برگزار شد (که گزارشاش را اینجا نوشته بودم.) حاضران کلاس هم اغلب مشاوران جوان و میانسال بودند. نکتهی مهم و جالب ماجرا این بود که استاد بعد از جلسهی صبح روز اول براساس سؤالهای حاضران در کلاس و گفتگوهایی که انجام شد، در ابتدای جلسهی بعد از ظهر به ما گفت که شما تقریبا ماهیت و فرایند مشاوره را کامل بلدید و بههمین دلیل من سرفصلهای دوره را تغییر میدهم و مباحث پیشرفتهتری را برایتان میگویم.
ب ـ دقیقن یکشنبهی هفتهی پیش در جلسهای ناظر مذاکرات یک تیم مشاور از یک شرکت برجستهی خارجی با یک کارفرمای بسیار بزرگ در مورد یک پروژهی معماری سازمانی بودم. در بخشی از این مذاکرات، تیم مشاور خارجی متدولوژی و چارچوب کاری خودش را تشریح کرد. در صحبتهای مطرح شده، هیچ چیزی بیشتر از آنچه ما در ایران انجام میدهیم و چیزهایی که بلدیم، وجود نداشت.
خوب پس مشکل کجاست که مشاوران ایرانی نمیتوانند راهحل مناسب و اثربخشی تولید کنند؟ تجربهی من نشان داده اینها:
اول ـ تجربهی انباشتهی کم کار مشاوره در کشور: سابقهی قدیمیترین شرکتهای مشاورهی مدیریت ایران به سی سال هم نمیرسد. این در حالی است که مثلا شرکت معظم آرتور دلیتل در سال ۱۸۸۶ تأسیس شده است! بنابراین هنوز چارچوب و محدودهی کاری و انتظارات متقابل کارفرما و مشاور در ایران با توجه به ویژگیهای بومی اجتماعی و اقتصادی کشور، هنوز تا کامل و استاندارد شدن راه درازی در پیش دارد.
دوم ـ عمق و گستره و بلوغ متدولوژیها و چارچوبها: در کارهایی که از شرکتهای مشاورهی خارجی در ایران دیدهام، چیزی که همیشه شگفتانگیزم کرده، عمق و گسترهی استانداردسازی متدولوژیها و چارچوبهای آنها بوده است: اینکه برای کوچکترین و بیاهمیتترین فعالیتهای (Taskهای) یک پروژهی مشاوره هم روش کاری و ابزار و تمپلیت استاندارد وجود دارد. اگر آنها در سطح ۵ از یک مدل ۵ سطحی بلوغ باشند، ما بهزحمت هنوز سطح اول را رد کردهایم!
سوم ـ تخصصی بودن مشاورهها: در تمامی شرکتهای مشاورهی برجستهی بینالمللی، حوزههای مشاوره واقعا تخصصی است و یک مشاور، در خارج از حوزهی تخصص خودش (مثلا سلامت، انرژی، نفت و گاز، و …) بههیچ عنوان کار مشاوره انجام نمیدهد. علت اصلی ماجرا، جهانی بودن عملیات شرکتهای مشاوره و متنوع و متعدد بودن مشتریان آنهاست. اما در ایران بهعنوان مثال ما چند شرکت جدی فعال در صنعت گاز (در حد شرکت ملی گاز ایران) داریم که یک نفر برایاش بصرفد انرژی و کارراههی حرفهی خود را روی آن صنعت خاص متمرکز کند؟ حتی در صنایعی که تعداد شرکتها زیادتر است و رقابت بیشتر (مثلا در صنایع غذایی)، واقعا چقدر پروژه برای مشاوران بیرونی تعریف میشود؟ اغلب این شرکتها ترجیح میدهند برای حفظ اسرار سازمانی از خدمات مشاورهی بیرونی استفاده نکنند.
چهارم ـ تمایل بسیار به ارزان خریدن خدمات مشاوره در ایران: بسیاری از شرکتهای بزرگ و کوچک ایرانی، مشاوره عملا یک محصول لوکس و زینتی محسوب میشود و چه بهتر که بشود این محصول را به ارزانترین شکل ممکن خرید! همین میشود که مشاوران مدیریت حرفهای، هر روز کار کمتری دارند و مشاوران مدیریت بنجلفروش و شومن هر روز کار بیشتری!
پنجم ـ عدم توانایی سازمانها در انتخاب و استفاده از مشاوران حرفهای: این هم یکی از مشکلات اساسی صنعت مشاوره در ایران است. مشتریانی که نمیدانند از مشاور باید چه بخواهند و چه نخواهند، مشتریانی که نمیدانند مشاور قرار نیست معجزه کند و داروی شفابخش بیماریهای لاعلاج را تجویز کند، مشتریانی که واقعا فرق مشاور حرفهای غیرحرفهای را درک نمیکنند (و بدتر اینکه مشاوران غیرحرفهای را با قیمت بالاتر از مشاوران حرفهای بهکار میگیرند) و خیلی چیزهای دیگر خود از معضلات اساسی صنعت مشاوره در ایران هستند.
مسائل بسیار زیاد دیگری هم وجود دارند که برای اختصار از آنها میگذرم. در هر حال، با تعطیل کردن صنعت مشاوره در ایران اوضاع بهتر نخواهد شد. بهتر است بهجای زیر سؤال بردن فعالان این صنعت، به تجربه کسب کردن و آزمون و خطاهای سازمانها و مشاوران مدیریت امیدوار باشیم و همزمان، برای بهتر شدن و حرفهای شدن فضا تلاش کنیم. بیشتر بنویسیم، بهتر بخوانیم و حرفهایتر صحبت کنیم. هدف اصلی من از ترجمهی کتاب “مشاورهی مدیریت” چیزی جز این نبود!
۳- رفتار حرفهای: در اینباره سخنهای بسیاری گفتهاند و گفتهایم و شنیدیم و خواندهایم. نمیخواهم وارد این مباحث شوم که سر دراز دارد. نکتهای که آقای آواژ بهنظرم قصد تأکید روی آن داشتهاند همین است. این:که افراد بیصلاحیت وارد این حرفه میشوند (جایی برای تشریح پیشنهادمان برای انجام پروژهی استراتژی رفته بودیم، طرف از من پرسید دیروز یک آقای پزشک اینجا بود. فرق کار شما با استراتژی که ایشان مینویسد چیست؟)، اینکه سادهترین اصول اخلاق حرفهای رعایت نمیشود (برای گرفتن یک پروژه، رقیب دولتی ما از رانت دولتی بودناش استفاده کرد و کارفرمای محترم ما را که از نظر امتیاز فنی و قیمت در مناقصه اول شده بودیم کلا از مناقصه حذف کرد!)، اینکه آدمها در همهی حوزههای فنی ادعای متخصص بودن دارند (فردی میشناسم که مدعی است مشاورهی استراتژی، منابع انسانی، طراحی ساختار سازمانی، بهبود فرایندها، مالی و … و از آن مهمتر مشاورههای مهندسی صنایع مثلا بالانس خط و طراحی لیاوت را بهتر از همهی ایرانیها بلد است!) و خیلی دردهای ناگفتنی دیگر و اینکه نهادهای متولی مشاورهی مدیریت در کشور (بهویژه سازمان مدیریت صنعتی و انجمن مشاوران مدیریت ایران) در زمینهی کنترل و رگولاتوری بازار تلاش چندانی انجام نمیدهند، خود حدیث بسیار مفصلی است که شاید بعدها به آنها هم پرداختم.
پ.ن. این نوشته را نه در دفاع از مشاوران مدیریت در ایران که برای یادآوری لزوم حفظ حرمت بزرگترهایی نوشتم که همیشه به شاگردیشان افتخار کردهام (بهویژه آقای مهندس مؤمنی مدیرعامل شرکت حاسب سیستم که شخص آقای آواژ هم بهگمانم ایشان را بهخوبی میشناسند.) با وجود اینکه در حسن نیت آقای آواژ تردیدی ندارم؛ اما فکر میکنم این نوشته در حداقلترین حالتاش، ناخواسته موجب زیر سؤال رفتن مشاوران قدیمی و برجستهای میشود که با وجود تمامی محدودیتها و مشکلات و کجفهمیها برای جا افتادن لزوم وجود صنعت مشاورهی مدیریت در ایران، خونِ دلها خوردهاند. صنعت مشاورهی مدیریت در ایران هنوز در آغاز راه است. بیایید در کنار هم برای جلو رفتن و رشد و توسعهی واقعی این صنعت تلاش کنیم.