همیشه از دیدن آدم‌های متخصص لذت می‌برم؛ چه برسد به این‌که افتخار دوستی با آن‌ها را داشته باشم. دوست خوب من نادر خرمی‌ راد یکی از این آدم‌های متخصص است که واقعا وقتی اسم‌ش را می‌شنوم هیچ چیزی دیگری جز “مدیریت پروژه” یادم نمی‌افتد!

به‌عنوان کسی که تازه در یکی دو سال اخیر با مدیر پروژه شدن اهمیت حوزه “مدیریت پروژه” را درک کرده، همیشه از خواندن نوشته‌های نادر چیزهای بسیار و البته مهمی یاد گرفته‌ام. نادر ساده و پاکیزه می‌نویسد و همین نوشته‌های‌ش را جذاب می‌کند. غیر از این یک غبطه‌ی  اساسی هم به نادر داشته و دارم: حجم بالای کارهای مفیدش و کتاب‌ها و مقالات بسیاری که نوشته و دارد می‌نویسد و البته دیگر کارهای‌ش. کاش نادر در مورد اصول مدیریت زمان و مدیریت وظایف‌ش هم برای‌مان بنویسد. 😉

نادر اخیرا آموزش‌های‌ش را از فضای آن‌لاین وارد فضای آف‌لاین هم کرده و به‌زودی دوره آموزشی استاندارد PRINCE2 و کارگاه آموزشی تدوین ساختار شکست کار را برگزار خواهد کرد. چه مدیر پروژه‌های بزرگ و کوچک هستید و چه یک کارآفرین و فریلنسر جوان، شرکت در این دوره‌ها ـ به‌ویژه دومی ـ را به همه‌ی شما توصیه می‌کنم. من دومی را خودم قصد داشتم شرکت کنم که احتمالا با یکی از کلاس‌های خودم هم‌زمان است و نمی‌شود. به‌جای‌ش اولی را شرکت می‌کنیم. 🙂

برای نادر عزیز آرزوی موفقیت روزافزون را دارم. 

 
دوست داشتم!
۷

همیشه از دیدن آدم‌های متخصص لذت می‌برم؛ چه برسد به این‌که افتخار دوستی با آن‌ها را داشته باشم. دوست خوب من نادر خرمی‌ راد یکی از این آدم‌های متخصص است که واقعا وقتی اسم‌ش را می‌شنوم هیچ چیزی دیگری جز “مدیریت پروژه” یادم نمی‌افتد! به‌عنوان کسی که تازه در یکی دو سال اخیر با مدیر پروژه شدن اهمیت حوزه “مدیریت پروژه”

“این فصل مسائلی را احساس کردم که تا پیش از این هرگز احساس نکرده بودم. من احساس کردم که با من به نحوی برخورد شده که انتظارش را نداشتم. این رفتارها، آن‌طوری که درزمان امضای قرارداد در موردش صحبت می‌شد، نبود. ما بحث‌ها و صحبت‌های زیادی داشتیم و درپایان فصل دوباره صحبت خواهیم کرد تا ببینم که آینده‌ام به چه ترتیب خواهد بود. چرا که آن‌چه که در طول این فصل گذشت، جایگاه من نیست. من از شرایطم راضی نیستم.یک برد مثل برد مونیخ، به کنار … می‌خواهم به من بگویند که در آینده اوضاع چطور خواهد بود.” (فرناندو تورس در مورد آینده‌اش در چلسی؛ این‌جا)

حکایت بسیاری از ما با سازمان‌های محل کارمان همین است … در دل نکته‌‌ی به‌ظاهر ساده‌ای که تورس به آن اشاره کرده، چند نکته‌ی مهم هم برای مدیران و هم برای کارکنان سارمان‌ها وجود دارد:

۱- برای مدیران: برای رضایت پرسنل از سازمان، لازم است همه‌ی شرایط واقعی ـ و حتا احتمالی ـ کار کردن را در زمان استخدام یا ابتدای سال یا زمانی که مشکل به‌وجود می‌آید یا اتفاق خوبی می‌افتد، به آدم‌ها بگویید. / برای کارکنان: از مدیرتان بخواهید که همه‌ی واقعیت‌ها را به شما بگوید. مثال: سازمان مشکل مالی دارد و ممکن است در پرداخت حقوق کمی تأخیر داشته باشد.

۲- برای مدیران: بخشی از رضایت کارکنان از سازمان محل کارشان، به این برمی‌گردد که از آینده‌ی سازمان مورد نظر آگاه باشند. / برای کارکنان: در زمان  تصمیم‌‌گیری برای ماندن یا رفتن از یک سازمان، فکر کردن به آینده‌ی این سازمان را هم جزو معیارهای تصمیم‌گیری‌تان قرار دهید. مثال: آیا این سازمان برای آینده‌ش بلندپرواز و ریسک‌پذیر است یا نه؟ آیا احتمال دارد پروژه‌ی بزرگ و جالبی وارد سازمان شود که هم از نظر مالی شرایط را به‌تر کند و هم در آن کلی چیز جدید یاد بگیریم؟

دوست داشتم!
۲

“این فصل مسائلی را احساس کردم که تا پیش از این هرگز احساس نکرده بودم. من احساس کردم که با من به نحوی برخورد شده که انتظارش را نداشتم. این رفتارها، آن‌طوری که درزمان امضای قرارداد در موردش صحبت می‌شد، نبود. ما بحث‌ها و صحبت‌های زیادی داشتیم و درپایان فصل دوباره صحبت خواهیم کرد تا ببینم که آینده‌ام به چه

به کارنامه‌ی حرفه‌ای‌ام که نگاه می‌کنم به نظرم می‌رسد که در طی این چهار سالی که دارم کار می‌کنم شتاب پیش‌رفت خوبی داشته‌ام. در طی همین دوره ادامه تحصیل داده‌ام و به زودی مدرک MBAام را می‌گیرم. از نظر فنی حداقل به سطحی از بلوغ رسیده‌ام که می‌دانم چه کاره‌ام و تخصص‌ام چیست، در چه چارچوبی می‌خواهم فعالیت بکنم و در نتیجه چه چیزهایی را باید غیر از دانش فنی (مدیریت و آی‌تی) یاد بگیرم و در کنارش شاید مهم‌تر این باشد که می‌دانم چه چیزی را از کجا باید پیدا کنم و یاد بگیرم.

از قدیم‌ترها (مثلا حول و حوش سال سوم دانشگاه) ـ که کار کردن کم‌کم برای‌ام جدی‌تر می‌شد ـ یک دغدغه‌ی اساسی برای من وجود داشت که اگر روزی وارد بازار کار بشوم، آیا سرعت رشد عمودی‌ام مطابق با سرعت رشد فنی و سنی‌‌ام خواهد بود یا نه؟ مثلا وقتی دوستان بزرگ‌ترم را می‌دیدم که در سن‌های ۲۵-۲۶ سالگی برای خودشان مدیر پروژه‌ای شده بودند و پروژه‌ها و تیم‌های نسبتا بزرگی را مدیریت می‌کردند، به خودم می‌گفتم وقتی من به آن سن برسم آیا از یک طرف‌، قابلیت و شایستگی مدیر پروژه بودن را دارم و از آن سو، امکان مدیر پروژه بودن را هم خواهم داشت؟ حالا که به همان محدوده‌ی سنی رسیده‌ام هنوز این دو سؤال برای من مطرح هستند: آیا خودم به سطحی از بلوغ رسیده‌ام که مدیریت یک پروژه کوچک را به‌عهده بگیرم و از طرف دیگر، آیا برای یک کارفرما پذیرفتنی است که یک بچه‌ی (!) ۲۶ ساله مدیر پروژه‌اش باشد یا خیر؟ (خیلی از آدم‌های هم‌سن و سال من را می‌شناسم که همین الان مدیریت پروژه‌های بسیار بزرگی را برعهده دارند؛ اما خوب خیلی از این دوستان از نظر من پذیرفتن مسئولیت‌شان بیش‌تر از روی اعتماد به نفس زیادی و البته و متأسفانه روابط غیرحرفه‌ای است؛ نه شایستگی!)

این سؤال را از آن طرف هم می‌شود مطرح کرد: یک مدیر پروژه در چه سنی باید بازنشسته شود؟ آیا اصلا بازنشستگی برای یک مدیر پروژه‌ی بسیار باتجربه خوب است یا نه؟ یا شاید بازنشستگی از کار عملی خوب باشد و این آدم باتجربه به‌تر باشد به انتقال تجربیات و آموزش مدیران پروژه‌ی جوان‌تر وهدایت آن‌ها بپردازد.

سؤال اصلی این نظرسنجی این است: آیا سن و سال در مجموعه‌ی شایستگی‌های یک مدیر پروژه اهمیت قابل توجهی دارد یا خیر؟

پ.ن. این یک سؤال فلسفی است و هیچ ارتباطی به عقده‌ی مدیر نبودن یا حسادت به دیگری ندارد. لطفا از این فکرها نکنید.

دوست داشتم!
۰

به کارنامه‌ی حرفه‌ای‌ام که نگاه می‌کنم به نظرم می‌رسد که در طی این چهار سالی که دارم کار می‌کنم شتاب پیش‌رفت خوبی داشته‌ام. در طی همین دوره ادامه تحصیل داده‌ام و به زودی مدرک MBAام را می‌گیرم. از نظر فنی حداقل به سطحی از بلوغ رسیده‌ام که می‌دانم چه کاره‌ام و تخصص‌ام چیست، در چه چارچوبی می‌خواهم فعالیت بکنم و