“در بازی مقابل تاتنهام مسئله شخصیت تیمی بود؛ زیرا زمانی که ما از حریف عقب بودیم هم هجومی بازی کردیم و بعد از گل تساوی همچنان باور داشتیم که میتوانیم به پیروزی برسیم و من این روحیه را خیلی دوست داشتم. نمیدانم زمان کافی برای ریکاوری داشتیم یا نه زیرا دیدار مقابل تاتنهام بیش از یک بازی معمولی از بازیکنان اینتر انرژی گرفت. بازی و پیروزی مقابل سمپدوریا همانند دیدار برابر تاتنهام است. ورسالیکو هنوز آماده بازی کردن نیست و باید تمرینات اختصاصی داشته باشد. نتایج اینتر در سری آ هنوز خوب نیست اما من روحیه حرفهای تیمم را ستایش میکنم و معتقدم نباید اجازه دهیم از نظر روحی دچار افت شویم زیرا پیروزی در دیدار مقابل سمپدوریا ارزشی فراتر از پیروزی در ۲ دیدار متوالی دارد. درخشش ایکاردی؟ برای اینکه یک بازیکن بزرگ باشید به مقداری استعداد نیاز دارید؛ اما برای ۹۵ دقیقه تلاش شما باید یک شخصیت بزرگ داشته باشید.” (لوچیانو اسپالتی؛ اینجا)
اینتر این فصل با وجود خریدهای عالی که داشته اصلا خوب نتیجه نگرفته و بههمین دلیل، بردن تاتنهام در اولین بازی لیگ قهرمانان برای بازگشت تیم به شرایط مناسب یک اتفاق کلیدی بود. اما اینتر در همین بازی مهم نیز از حریف در خانه عقب افتاد و نزدیک بود که باز هم یک شاهکار دیگر در کارنامهی اسپالتی و اینتر ثبت شود. اما تیم در ۸ دقیقه نتیجه را برگرداند و پس از بهثمر رساندن گل تساوی در دقیقهی ۸۵، کار را در دقیقهی ۹۳ تمام کرد و بازی را برد! از نظر فنی این برد را نمیتوان چندان براساس تاکتیک و برنامه تحلیل کرد؛ اما براساس ذهنیت بازیکنان و تیم میتوان اتفاقا به تحلیل خوبی رسید. اسپالتی تلاش کرده تا دربارهی همین موضوع تحلیلی ارائه کند.
به گفتهی استاد اسپالتی، عامل اصلی برنده شدن اینتر این بود که تا آخرین لحظه به برنده شدن نهتنها اعتقاد داشت بلکه برای آن تلاش کرد. بعد از بهثمر رسیدن گل تساوی، شاید خیلی ادامهی بازی هجومی آن هم در برابر تیمی مثل تاتنهام با آن خط حملهی ترسناک و ضدحملههای ویرانگر کار عاقلانهای بهنظر نرسد. اما وقتی با تمام وجودت برنده شدن را بخواهی، آنوقت تا آخرین لحظه برای رسیدن به آن تلاش میکنی، حتی وقتی ریسک باخت خیلی هم کمرنگ نیست (کافی بود تاتنهام در ضدحمله گل بزند!) شخصیت برنده که تقریبا تمام قهرمانان بزرگ تاریخ ـ از جمله قهرمانان ورزشی ـ از آن بهرهمند بودهاند، چیزی فراتر از این نیست که در تمام لحظات هم انتظار برنده شدن را بکشی و هم برای آن بکوشی! یکی از بهترین مثالهای این موضوع در ورزش بهنظرم راجر فدرر است که بارها و بارها باخت را با بردی شیرین عوض کرده و در زمانی که کسی امیدی به پیروزی او نداشته، توانسته بردی دراماتیک را رقم بزند. در دنیای کسبوکار هم شاید استیو جابز در زمانی که به اپل بازگشت تا آن را از شکست نجات دهد، مثال خوبی باشد.
اما اسپالتی تلویحا به نکتهای اشاره کرده که در واقع مهمترین تفاوت تیمهای بزرگتر فوتبال دنیای امروز ـ مثل بارسلونا و رئال مادرید ـ با تیمهای سابقا بزرگی مثل اینتر در آن نهفته است. اول بیایید یک تقسیمبندی ساده از افراد حاضر در هر رقابتی داشته باشیم: برندهها، بازندهها و متوسطها. تکلیف بازندهها که مشخص است؛ اما تفاوت اصلی برندهها با متوسطها بیش از آنکه در امکانات باشد، در ذهنیتی است که همیشه و در هر بازی بهدنبال برنده شدن است. در واقع “استمرار ذهنیت برنده بودن” است که “شخصیت برنده” را میسازد. برندهها همواره و همیشه بهدنبال برنده شدن هستند و دستاندازها و مشکلات مسیر و باختهای مقطعی آنها را از هدف والایی که بهدنبال آن هستند باز نمیدارد.
نکتهی کلیدی این است که با چنین تعریفی شخصیت برنده یک ویژگی ذاتی نیست که افراد با آن به دنیا بیایند. بناراین میتوانیم با تمرین و استمرار در تمرین شخصیت برنده را بهتدریج در وجودمان شکل دهیم. تا آن زمان نباید فراموش کنیم که بازیهای بزرگ و کوچک زندگی، هیچوقت از قبل باخته نیستند و حتی تا آخرین لحظهی بازی هم احتمال برنده شدن وجود دارد. البته اینکه بخواهی به هر دلیلی از بازی بیرون بروی، بحث دیگری است که لزوما ارتباطی با ذات بازی و ذهنیت برنده ندارد. برندهها با پذیرش قواعد بازی میخواهند که برنده شوند و آنقدر میکوشند تا برنده شوند. اما هر بردی هم تنها آغاز راه است …