به من بگویید اینجا کجاست
که نان را
میشود با کلمه نوشت،
اما هیچ کلمهای نان نمیشود …
سید علی صالحی
به من بگویید اینجا کجاست
که نان را
میشود با کلمه نوشت،
اما هیچ کلمهای نان نمیشود …
سید علی صالحی
به من بگویید اینجا کجاست که نان را میشود با کلمه نوشت، اما هیچ کلمهای نان نمیشود … سید علی صالحی دوست داشتم!۱۳
رهایی است حضورت که در حضور تو، دل
رها ز وسوسهی هر چه بود میآید
یکی شدن به دلم هست با تو ای دریا
تو سینه بگشای اینک که رود میآید …
****
دلم به آمدنت مشت زد به سینه که آه!
همان که خواهدم از تو ربود، میآید …
حسین منزوی
رهایی است حضورت که در حضور تو، دلرها ز وسوسهی هر چه بود میآید یکی شدن به دلم هست با تو ای دریاتو سینه بگشای اینک که رود میآید … **** دلم به آمدنت مشت زد به سینه که آه!همان که خواهدم از تو ربود، میآید … حسین منزوی دوست داشتم!۱
خو کن به قایقت که به ساحل نمیرسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است …
حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده است!
فاضل نظری
خو کن به قایقت که به ساحل نمیرسیمخو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است … حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریقمن همچنان همانم و دنیا عوض شده است! فاضل نظری دوست داشتم!۲
از نو شکفت نرگس چشم انتظاریام
گل کرد خار خار شب بیقراریام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاریام
گر من به شوق دیدنت از خویش میروم
از خویش میروم که تو با خود بیاریام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاریام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاریام
تا ساحل نگاه تو چون موج بیقرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاریام
با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاریام …
*****
فردا هشتم آبان دردمندانه پنجمین سالگرد درگذشت شاعر “آیینههای ناگهان” است. روح بزرگش شاد و یادش گرامی …
از نو شکفت نرگس چشم انتظاریام گل کرد خار خار شب بیقراریام تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو دیدم هزار چشم در آیینه کاریام گر من به شوق دیدنت از خویش میروم از خویش میروم که تو با خود بیاریام بود و نبود من همه از دست رفته است باری مگر تو دست بر آری به یاریام کاری به کار غیر
تکرار
تکرار
تکرار
شوق را چه بیرنگ میکنی …
محمد علی بهمنی
تکرار تکرار تکرار شوق را چه بیرنگ میکنی … محمد علی بهمنی دوست داشتم!۴
این همه فرسنگهای فاصله
از سر ناچاری است؟
یا چارهای است
در این شبان بیپناهی
تا کورسوی سپید آن سرزمین ناپیدا
به خورشیدی مهربان بدل شود؟
محمد رضا عبدالملکیان
این همه فرسنگهای فاصله از سر ناچاری است؟ یا چارهای است در این شبان بیپناهی تا کورسوی سپید آن سرزمین ناپیدا به خورشیدی مهربان بدل شود؟ محمد رضا عبدالملکیان دوست داشتم!۲
نگویمت که بیامیز با من اما، آه …
بعیدتر منشین از حدود زمزمهرس
که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم
که با بسامدش این عمرها نیاید بس …
حسین منزوی
نگویمت که بیامیز با من اما، آه …بعیدتر منشین از حدود زمزمهرس که با تو حرف نگفته بسی به دل دارمکه با بسامدش این عمرها نیاید بس … حسین منزوی دوست داشتم!۲
من فقط به کلمات روشن فکر میکنم
به خط خوردن خطهای فاصله
به مهربانی و سبدهای سیب
به فرصتی که دست در دست آبی بیکران
در سرتاسر زمین
گسترده خواهد شد …
محمد رضا عبدالملکیان
من فقط به کلمات روشن فکر میکنم به خط خوردن خطهای فاصله به مهربانی و سبدهای سیب به فرصتی که دست در دست آبی بیکران در سرتاسر زمین گسترده خواهد شد … محمد رضا عبدالملکیان دوست داشتم!۲