قبلا اینجا به این موضوع پرداختهام که مهمترین وظیفهی یک مشاور حل مسئله است. شاید بشود یک گام هم پیشتر گذاشت و به قول پوپر گفت: “زندگی سراسر حل مسئله است!” خوب این حل مسئله چطوری باید انجام بشود؟ این یکی از دل مشغولیهای اساسی من هست که قبلا در مورد آن نوشتهام و در آینده هم حتما خواهم نوشت. این اواخر مطلب جالبی خواندم دربارهی اینکه چطور به روش شرلوک هلمز مسئله را حل کنیم؟ قبل از من البته امیر مهرانی اینجا در این مورد از زاویهی دید دیگری نوشته که پیشنهاد میکنم حتما آن را هم بخوانید.
خوب این هم ویژگیهای تفکر هلمزی:
- ذهن بازی داشته باشید.
- از استدلال استقرایی استفاده کنید.
- حواستان باشد پیشفرضها یا راهحلهای ارایه شده توسط دیگران (از جمله مشتریان شما بهعنوان یک مشاور) ممکن است درست نباشد و یا حتی بدتر، بیربط باشد!
- همهی احتمالات ممکن را بررسی کنید، بهویژه آنهایی که دیگران جا انداختهاند!
- به دقت همهی جزییات را بررسی کنید و آنهایی را که ممکن است بعدا به دردتان بخورند را به خوبی ثبت کنید.
- به دنبال ارتباطات، روابط، موارد سازگار یا ناسازگار بگردید.
- تا میتوانید سؤال بپرسید!
- به شم و غریزهی خود اعتماد داشته باشید؛ ولی لطفا این توانایی را هم داشته باشید که آن را با شواهد و واقعیتها پشتیبانی کنید.
- تغییر قیافه بدهید (یا حتی ندهید!)
- بیرحمانه برای پیدا کردن راهحل تلاش کنید!
یک نکتهی دیگر: کارآگاهان خوب الگوهایی را هم برای آدمهایی که از راز مورد نظر کارآگاهان باخبرند و هم برای کارِ کارآگاهی خوب توسعه میدهند. بنابراین سعی کنید برای حل مسئله الگوهایی را طراحی و استفاده کنید.