سال‌ها قبل از طریق کتاب خواندنی «مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری» با ترجمه‌‌ی دوست بزرگ‌وارم آقای دکتر علی سرزعیم با مفاهیم «روان‌شناسی تصمیم‌گیری» یا به‌عبارت دیگر «اقتصاد رفتاری» آشنا شدم. خلاصه‌ی ایده‌ی اصلی این علم بین‌رشته‌ای این است: ما انسان‌ها آن‌قدرها هم که فکر می‌کنیم در زمان تصمیم‌گیری و اقدام، عقلانی عمل نمی‌کنیم! ذهن ما انسان‌ها در قرون متمادی به‌گونه‌ای شکل گرفته که از طریق تعداد زیادی میان‌برهای ذهنی (هیوریستیک‌ها) به‌صورت سریع و بدون اندیشیدنْ تصمیم بگیریم و اقدام کنیم. و واقعیت این است که این روش ذهنی تصمیم‌گیری معمولا در بیش از ۹۹ درصد از موقعیت‌های زندگی شخصی و روزمره جواب می‌دهد! اما امان از آن یک درصدی که در معرض خطاهای ذهنی (بایاس‌ها) قرار می‌گیرد … 🙂

بدیهی است که همین انسان با همین ویژگی‌های ذهنی در دنیای کسب‌وکار و سازمان‌ها مجبور به تصمیم‌گیری و اقدام است. در این‌جا تفاوت با زندگی شخصی و روزمره بسیار زیاد است؛ چرا که هزینه‌ی تصمیمات و اقدامات اشتباه می‌تواند چنان زیاد باشد که حتی موجودیت سازمان را تحت تأثیر قرار دهد. هر چند در زندگی سازمانی هم عموما بسیاری از تصمیمات و اقدامات، از همان نوع روزمره‌گی‌ها هستند؛ اما در هر حال اگر با دیدگاه قانون پارتو به ماجرا نگاه کنیم، ۲۰ درصد تصمیمات و اقدامات هستند که از جنس استراتژیک و بسیار مهم هستند و در نتیجه اگر در آن‌ها اشتباهی رخ دهد، تبعات بسیار ناگواری برای سازمان خواهند داشت.

برای همین، لازم است که مدیران در سطوح مختلف سازمانی با اصول روان‌شناسی تصمیم‌گیری آشنا باشند و بدانند «چطور نباید تصمیم گرفت»؛ همان‌طور که درباره‌ی «چطور تصمیم گرفتن» را در درس‌هایی مانند: روش‌های تصمیم‌گیری و تحقیق در عملیات در دوره‌های مدیریت و مهندسی صنایع، آموزش دیده‌اند.

در مقاله‌ی این هفته به نقل از این مقاله در نشریه‌ی اینک، ۵ راه ساده را برای برای کاهش تأثیر خطاهای ذهنی بر تصمیمات مدیریتی مرور می‌کنیم (البته متن اصلی چون شامل نظرخواهی از افراد مختلف بوده، ۸ راه‌کار ارائه کرده که ۳ موردشان تکراری است و در این‌جا آن‌ها را در موارد مشابه‌شان ادغام کرده‌ام):

۱- در زمینه‌ی خطاهای ناآگاهانه‌ی ذهن بشری (Unconscious Bias) تا می‌توانید بخوانید و یاد بگیرید تا بتوانید موقعیت‌هایی که در معرض خطاهای ذهنی هستید را بشناسید (کتاب «تفکر سریع و آهسته» نوشته‌ی دانیل کاهنمان ـ بنیان‌گذار علم روان‌شناسی تصمیم‌گیری ـ در کنار کتاب بیزرمن که در ابتدای پست اشاره کردم، به‌ترین گزینه‌ها هستند. البته در اینترنت هم محتواهای مفید بسیاری در دسترس‌اند؛ از جمله این صفحه‌ی جذاب ویکی‌پدیا.)

۲- رویکرد بازخورد ۳۶۰ درجه را در سازمان‌تان پیاده کنید تا همه به شما و یک‌دیگر، بازخورد بدهند و بدین ترتیب با ترکیب دیدگاه‌های مختلف، احتمال نادیده گرفتن برخی جنبه‌های تصمیمات و اقدامات به حداقل برسد. هم‌چنین از افراد مورد اعتمادتان (در داخل و خارج سازمان) بخواهید تا تصمیمات استراتژیک‌تان را مورد نقد و بررسی موشکافانه و بی‌طرفانه قرار دهند و لازم به یادآوری نیست که این افراد، نباید بله قربان‌گوی شما باشند؛ بلکه باید افرادی دانا، مستقل و بی‌رحم در اظهارنظرهای کارشناسی خود باشند.

۳- تا حد امکان تلاش کنید براساس واقعیت‌ها و داده‌ها (Facts) تصمیم بگیرید؛ نه براساس حس و شمّ درونی‌تان (توجه دارید که این دومی هم سر جای خودش می‌تواند عامل مهمی در تصمیم‌گیری باشد؛ ولی لزوما همیشه انتخاب‌های‌ش درست نیست!) لازمه‌ی این امر، هم وجود سیستم‌ها و فرآیندهایی برای جمع‌آوری و بازتوزیع داده‌ها در سازمان است و هم ایجاد فرهنگ سازمانی شفافی که در آن، مدیران و دیگر اعضای سازمان، همواره در حال تبادل نظر و داده‌‌ها با هم باشند.

۴- حواس‌تان باشد تا گرفتار تله‌ی تأیید (Confirmation Bias) نشوید؛ یعنی این‌که فقط به‌دنبال واقعیت‌ها و اطلاعاتی بگردید که عقیده و تصمیم و اقدام شما را تأیید می‌کنند و باقی داده‌ها را نادیده بگیرید.

۵- در مورد افرادی که تصمیم یا اقدام شما روی آن‌ها تأثیرگذار خواهد بود بیاندیشید و نظر خود آن‌ها را جویا شوید.

راه‌کارهای بالا شاید ساده به‌نظر برسند؛ اما علم و تجربه‌ی بشری ثابت کرده‌اند که برای تصمیم‌گیری و انجام اقدامات صحیح و اثربخش، انجام همین راه‌کارهای ساده می‌توانند نتیجه‌ای معجزه‌آسا داشته باشند.

دوست داشتم!
۲

سال‌ها قبل از طریق کتاب خواندنی «مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری» با ترجمه‌‌ی دوست بزرگ‌وارم آقای دکتر علی سرزعیم با مفاهیم «روان‌شناسی تصمیم‌گیری» یا به‌عبارت دیگر «اقتصاد رفتاری» آشنا شدم. خلاصه‌ی ایده‌ی اصلی این علم بین‌رشته‌ای این است: ما انسان‌ها آن‌قدرها هم که فکر می‌کنیم در زمان تصمیم‌گیری و اقدام، عقلانی عمل نمی‌کنیم! ذهن ما انسان‌ها در قرون متمادی به‌گونه‌ای شکل