هیچ کدام از ما نیست که برای زندگی‌اش هدفی نداشته باشد و به‌دنبال تحقق آن نباشد. هدف، معنابخش‌ترین عنصر زندگی است! بدون داشتن هدف، زندگی شور و روشنی خود را از دست می‌دهد و به مردابی بدل می‌شود که گذر عمر در آن مساوی است با فرو رفتن هر چه بیش‌تر در آن. چنان‌که دکتر ویکتور فرانکل در کتاب دل‌نشین “انسان در جستجوی معنا” شرح داده، در روزهای تلخ و تاریک زندگی، آن‌چه موجب نجات آدمی می‌شود، ایمان به زیبایی رؤیاها و معنای بزرگی است که وجود هر انسانی را تعریف می‌کنند. قصه‌ی پرغصه‌ی زندگی گویی با درک این معنی است که به آرامش می‌رسد و این معنی، همان هدف والای زندگی است یا به‌عبارت دیگر، همان‌ دستاوردی که انسان دوست دارد بدان دست یابد.

در ادبیات مدیریت، هدف را این چنین تعریف کرده‌اند: نقاط نهایی و پایانی که فعالیت‌های یک فرد یا سازمان به سمت آن‌ها هدف گرفته شده است. هدف عبارت است از بیان نتایج مورد انتظار (شامل کار مشخص و قابل اندازه‌گیری) در محدوده‌ی زمانی خاص و با هزینه‌ای معین. در واقع هدف‌ها می‌گویند که چه چیزی باید به دست آید و نتایج باید چه زمانی حاصل شوند؛ اما نمی‌گویند که چگونه باید به این نتایج دست یافت. تمامی انسان‌ها و سازمان‌ها هدف‌های چند گانه‌ای دارند که در بطن یک سلسله مراتب پیچیده پراکنده‌اند.

این نگاه به هدف، نگاهی مکانیکی است. هدف، ثمره و دستاورد تلاش‌های ما در زندگی است و بدون دست‌یابی به آن، همه‌ی تلاش‌ها و مرارت‌ها بیهوده به‌نظر خواهد رسید. البته اگر که پیرو فلسفه‌ی برخی از ادبا و کارآفرینان بزرگ هم‌روزگارمان باشیم که “مقصد، خود راه می‌تواند باشد” آن‌وقت تلاش و کوشش در جهت دست‌یابی به هدف‌ها آن‌چنان هم بدون مفهوم و معنا به‌نظر نخواهند رسید.

اما یکی از چالش‌های اصلی افراد هدف‌مند این است که هر چقدر که در مورد اهمیت هدف و هدف‌گذاری محتوا وجود دارد، در مرود روش هدف‌گذاری محتوای آن‌چنان اثربخشی در دست نیست. بله، مدل‌های هدف‌گذاری همانند مدل اهداف هوش‌مند (SMART) به ما می‌گویند که اهدافی که برای خود تعیین می‌کنیم باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند؛ اما در مورد این‌که چگونه چنان هدف‌هایی را بیابیم سخنی نمی‌گویند. شاید در به‌ترین حالت، ادبیات مربوط به هدف‌گذاری با طرح سؤالاتی درست و نشان دادن تجربیات زندگی سایر افراد و سازمان‌ها به ما در کشف رویکردمان در هدف‌گذاری یاری برسانند؛ اما در نهایت باید پذیرفت که هدف‌گذاری منطقی تجربی دارد که باید در طول زندگی و کار، با اندیشیدن و تلاش کردن و توأمان و تحمل پستی‌ها و بلندی‌های بسیار به گوهر آن دست یافت.

از اطاله‌ی کلام بیش از این می‌پرهیزم و به‌سراغ بحث اصلی این نوشته می‌روم. یکی از جذاب‌ترین ایده‌هایی که برای کشف روش‌مند هدف‌های ذهنی (که لزوما بر ما مکشوف نیستند؛ اما زندگی ما به‌سوی آن‌ها نشانه رفته است) که با آن مواجه شده‌ام این است: “هدف آن چیزی است که برای رسیدن به آن حاضر به دادن هزینه هستیم!” یا “هدف چیزی است که برای رسیدن آن حاضر به تخصیص منابع محدود زندگی‌مان ـ اعم از وقت، پول و … ـ هستیم.” زیبایی این تعریف این‌جا است که ما را در برابر آیینه‌ی تمام‌نمای زندگی‌مان می‌نشاند، آینه‌ای که به ما دروغ نمی‌گوید و واقعیت هستی‌مان را بازتاب می‌دهد. اگر همین الان از خودمان بپرسیم که در طول سالیان اخیر فارغ از نتایج به‌دست آمده برای چه چیزهایی هزینه داده‌ایم و آیا از این هزینه‌ها راضی هستیم یا نه و اگر مجددا همین سؤال را با در نظر داشتن این‌که به چه نتایجی دست یافتیم از خود بپرسیم، آن‌وقت به معیار مناسبی برای تحلیل “آن‌چه گذشت” و “آن‌چه با ادامه‌ی رویکرد کنونی در راه است” خواهیم رسید. حال وقت افتادن به وادی “شک و حیرت” است که گذر از آن، هنر انسان‌های بزرگ روزگار است، پاک‌بازانی که عشق را جوهره‌ی هستی می‌دانند؛ همان‌گونه که حسین منزوی بزرگ زمانی سروده بود:

میان “هستم” و “شک می‌کنم” پلی است،
و گر به عشق شک نکنی، بی‌یقینی‌ت زیبا است!

و امیدوارم در نهایت، سرنوشت ما آنی نباشد که منزوی در شعری دیگر سروده بود:

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود …

شاید بشود این‌گونه گفت که: هدف زندگی ما آن چیزی که گنج زندگی‌‌مان را به‌‌پای آن می‌ریزیم. آیا ارزش‌ش را دارد؟ پاسخ این سؤال، تعیین‌کننده‌ی مسیر روزهای باقی‌مانده‌ی زندگی ما است.

دوست داشتم!
۶

هیچ کدام از ما نیست که برای زندگی‌اش هدفی نداشته باشد و به‌دنبال تحقق آن نباشد. هدف، معنابخش‌ترین عنصر زندگی است! بدون داشتن هدف، زندگی شور و روشنی خود را از دست می‌دهد و به مردابی بدل می‌شود که گذر عمر در آن مساوی است با فرو رفتن هر چه بیش‌تر در آن. چنان‌که دکتر ویکتور فرانکل در کتاب دل‌نشین

هدف‌گذاری یکی از اولین گام‌ها برای آغاز هر کاری است. در هدف‌گذاری، جهت‌گیری حرکت ما و نقطه‌ای که آن را “رسیدن” می‌دانیم، مشخص می‌کنیم. در هدف‌گذاری برای خودمان شفاف می‌کنیم قرار است به کجا برسیم و چرا. اما نکته‌ی مهم ماجرا این است که معمولا هدف‌ها را صرفا در ذهن‌مان نگه می‌داریم و نمی‌نویسیم. اما نوشتن هدف‌ها می‌تواند به دلایل زیر مهم باشد:

۱- معمولا تصویری که از یک هدف در ذهن ما وجود دارد، تصویری دقیق نیست. اما آوردن هدف در قالب کلمات روی کاغذ باعث می‌شوند تا مجبور شویم برای هر هدف تعریفی مشخص از آن‌چه قرار است به آن دست پیدا کنیم، خلق کنیم. کار کردن روی یک ایده‌ی مشخص احتمالا ساده‌تر خواهد بود.

۲- در طول دوره‌ی تلاش برای دست‌یابی به اهداف، خیلی وقت‌ها ممکن است سرابی از هدف مورد نظر را بر سر راه‌مان ببینیم. شاید هم به حداقل‌ها راضی شویم و از آن هدف بزرگ‌تری که از ابتدا در ذهن‌مان بوده صرف‌نظر کنیم. نوشتن هدف‌ها به ما کمک می‌کند تا در طول مسیر تلاش برای دست‌یابی به هدف، این سراب‌ها و اهداف جزئی‌نگر را تشخیص دهیم و آن‌ها را به‌نفع هدف بزرگ و نهایی‌مان کنار بگذاریم.

۴- رسیدن به هدف‌های بزرگ سخت است و دیریاب و در طول این دوران تلاش، دل‌سردی و خسته‌دلی طبیعی و بدیهی است. واقعیت این است که خیلی از ما به‌ این دلیل که صبر و شور درونی لازم را نداریم، از رسیدن به هدف‌های بزرگ‌مان در میانه‌ی راه زندگی باز می‌مانیم. نوشتن هدف‌ها به‌صورت مکتوب و مرور آن‌ها باعث می‌شود تا در نقاط حساسی که ممکن است به انصراف از تلاش برای رسیدن به هدف بیانجامند، شور درونی و انرژی‌مان را دوباره بازگردانیم و از این گردنه‌ها به‌ سلامت عبور کنیم.

بنابراین شاید خوب باشد همین حالا کاغذی به‌دست بگیریم و هدف‌های بزرگ زندگی‌مان را روی کاغذ دربیاوریم.

دوست داشتم!
۸

هدف‌گذاری یکی از اولین گام‌ها برای آغاز هر کاری است. در هدف‌گذاری، جهت‌گیری حرکت ما و نقطه‌ای که آن را “رسیدن” می‌دانیم، مشخص می‌کنیم. در هدف‌گذاری برای خودمان شفاف می‌کنیم قرار است به کجا برسیم و چرا. اما نکته‌ی مهم ماجرا این است که معمولا هدف‌ها را صرفا در ذهن‌مان نگه می‌داریم و نمی‌نویسیم. اما نوشتن هدف‌ها می‌تواند به دلایل

“وقتی به بارسلونا رسیدم، گوآردیولا به من گفت که مهاجم چهارم هستم و نمی‌توانم به‌عنوان بازیکن ثابت وارد زمین شوم. قبول کردم و می‌خواستم برای پیدا کردن جایی در ترکیب اولیه بجنگم. رقابت، همواره سطح فوتبال شما را بالاتر می‌برد. همه در مورد شانس حرف می‌زنند؛ اما شما باید خودسازی کنید. وقتی تلاش می‌کنید، بدون شک نتیجه آن را هم می‌بینید.” (تیری آنری؛ این‌جا)

همه‌ی ما آرزوی خوش‌شانسی را داریم؛ اما من هم با آنری موافقم که: خوش‌شانسی در اغلب اوقات به‌دست نمی‌آید مگر با خودشناسی، انگیزش خود و سخت‌کوشی.

دوست داشتم!
۴

“وقتی به بارسلونا رسیدم، گوآردیولا به من گفت که مهاجم چهارم هستم و نمی‌توانم به‌عنوان بازیکن ثابت وارد زمین شوم. قبول کردم و می‌خواستم برای پیدا کردن جایی در ترکیب اولیه بجنگم. رقابت، همواره سطح فوتبال شما را بالاتر می‌برد. همه در مورد شانس حرف می‌زنند؛ اما شما باید خودسازی کنید. وقتی تلاش می‌کنید، بدون شک نتیجه آن را هم

“با توجه به بازیکنانی که در اختیار داریم و شروعی که در این فصل داشتیم، شانس زیادی برای قرار گرفتن در جمع چهار تیم اول جدول خواهیم داشت. به‌همین خاطر اگر این فرصت را از دست بدهیم، بسیار ناامیدکننده خواهد بود. مسئله‌ی اصلی این است که در جمع چهار تیم اول قرار بگیریم. این به باشگاه از نظر مالی کمک خواهد کرد تا بتواند بازیکنان بهتری به خدمت بگیرد. فکر می‌کنم زمانی می‌توانیم بگوییم مدعی قهرمانی هستیم که تا ۱۰ بازی پایانی هم‌چنان در این جایگاه قرار داشته باشیم. اما تنها به خاطر یک شروع خوب، هدف اصلی‌مان را فراموش نمی‌کنیم.” (اسیتون جرارد؛ این‌جا)

جرارد یکی از دوست‌داشتنی‌ترین بازیکنان دهه‌ی اخیر فوتبال جهان برای من است. به‌عنوان یک طرف‌دار چند آتشه‌ی منچستر یونایتد، شاید این‌که جرارد در فهرست دوست‌داشتنی‌های من بالاتر از مثلا وین رونی باشد، عجیب است؛ اما خوب خودم هم پاسخی برای این سؤال ندارم. 🙂

جرارد در گفته‌های‌اش به‌خوبی به سطوح مختلف هدف‌گذاری اشاره کرده است:

۱- هدف بلندپروازانه (بی‌هاگ): هدفی که دست‌ یافتن به آن با امکانات فعلی نشدنی است؛ اما می‌شود رؤیای‌اش را داشت. شاید شد! (قهرمانی در لیگ برتر.)

۲- چشم‌انداز: هدف واقع‌بینانه‌‌ای که در عین حال به‌اندازه‌ی کافی انگیزش‌بخش باشد (قرار گرفتن در جمع ۴ تیم برتر.)

۳-هدف بلندمدت: هدف واقع‌بینانه‌ی کمّی که قابل متر کردن باشد (قرار داشتن در بین ۴ تیم اول در ۱۰ بازی آخر.)

۴- هدف میان‌مدت و کوتاه‌مدت: هدف واقع‌بینانه‌ی شدنی که همین الان تحقق‌اش در دستان من است (بردن بازی بعدی!)

در هدف‌گذاری، این چهار سطح هدف‌گذاری را فراموش نکنید. از بی‌هاگ شروع کنید و هدف‌های‌تان را به‌شکل مداوم به اهداف کوچک‌تر بشکنید تا به اهدافی برسید که شرح وظایف (To Do List) امروز و فردای‌تان را مشخص می‌کنند.

فرقی هم ندارد برای چه برنامه‌ریزی می‌کنید: کسب و کارتان، مسیر شغلی حرفه‌ای‌تان یا زندگی شخصی‌تان. برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری درست، کلید اصلی موفقیت شما هستند.

دوست داشتم!
۶

“با توجه به بازیکنانی که در اختیار داریم و شروعی که در این فصل داشتیم، شانس زیادی برای قرار گرفتن در جمع چهار تیم اول جدول خواهیم داشت. به‌همین خاطر اگر این فرصت را از دست بدهیم، بسیار ناامیدکننده خواهد بود. مسئله‌ی اصلی این است که در جمع چهار تیم اول قرار بگیریم. این به باشگاه از نظر مالی کمک

“من روی مشکلات تمرکز نمی‌کنم و تنها دنبال راه‌حل‌هایی هستم تا به هدف‌های‌مان برسیم. ما برای برآورده شدن اهداف‌مان باید مشکلات را فراموش کنیم.” (کارلوس کی‌روش؛ این‌جا)

بدون شرح و عالی!

دوست داشتم!
۲

“من روی مشکلات تمرکز نمی‌کنم و تنها دنبال راه‌حل‌هایی هستم تا به هدف‌های‌مان برسیم. ما برای برآورده شدن اهداف‌مان باید مشکلات را فراموش کنیم.” (کارلوس کی‌روش؛ این‌جا) بدون شرح و عالی! دوست داشتم!۲

نویسنده: جرمی دین؛ ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

همه‌ی ما با نقاط قوت و ضعف فرایند هدف‌گذاری آشناییم. ما باید اهداف خاص و چالش‌انگیز تعیین کنیم، از ابزار پاداش‌دهی استفاده کنیم، روند پیش‌رفت را ثبت کنیم و به‌صورت آشکار از خودمان تعهد نشان دهیم.

پس چرا هم‌چنان شکست می‌خوریم؟

تحقیقات روان‌شناختی به ما نشان می‌دهند ذهنیت‌های ما چرا و چگونه می‌توانند در دستیابی‌ به اهداف‌‌مان به ما کمک کنند:

۱- خیال‌پردازی مثبت را کنار بگذارید.

بزرگ‌ترین دشمن هر هدفی توهمات مثبت است. تحقیقات انجام شده روی موضوع خیال‌پردازی، نشان می‌دهد که خیالات مثبت با شکست در کار پیدا کردن، دوست‌‌یابی، گذراندن امتحان یا حتی پشت سر گذاشتن عمل جراحی مرتبط‌اند. کسانی که منفی خیال‌‌بافی می‌کنند، نتایج به‌تری به‌دست می‌آورند. بنابراین لطفا از آینده‌‌ای که نیامده با خیال راحت لذت نبرید تا به آن‌جا برسید.

۲- خودتان را متعهد کنید.

علت دست نیافتن به اهداف‌مان، کمبود تعهد است. یکی از تکنیک‌های قدرتمند روان‌شناسی برای افزایش تعهد، تقابل ذهنی است. این تکنیک شامل لذت بردن از یک خیال زیبا و سپس خالی کردن یک سطل واقعیت سرد روی آن است. این کار مشکل است؛ اما تحقیقات نشان می‌دهند که در عمل واقعا کار می‌کند.

۳- شروع کنید!

می‌توانید از اثر زایگارنیک برای کشاندن خود به‌سوی هدف‌های‌تان استفاده کنید. یک روان‌شناس روس به نام بلوما زایگارنیک اشاره کرده که پیش‌خدمت‌ها تنها سفارش‌هایی را به یاد می‌آورند که در حال سرو شدن هستند. وقتی سفارش‌ها به مشتریان تحویل داده می‌شوند؛ از ذهن آن‌ها پاک می‌شوند.

اثر زایگارنیک به ما می‌آموزد که یک سلاح خوب برای جلوگیری از به‌تعویق انداختن کارها، شروع کردن از جایی است … هر جایی. برداشتن آن گام اول می‌تواند به‌تنهایی تفاوت میان شکست و پیروزی را رقم بزند. وقتی شروع به‌کار کردید، هدف در ذهن‌تان ماندگار می‌شود.

۴- فرایند را تصور کنید نه نتیجه را!

همه‌ی ما مستعد سفسطه‌ی برنامه‌ریزی هستیم: این‌که اندیشه به‌نرمی بر همه‌ی موانع چیره خواهد شد (و البته می‌دانیم که به‌سختی چنین اتفاقی می‌افتد.) به‌ جای آن، تصور فرایند دستیابی به هدف‌تان به شما کمک می‌کند تا بر گام‌هایی که باید بردارید، متمرکز شوید. این کار هم‌چنین به کاهش نگرانی و تشویش نیز کمک می‌کند.

۵- از اثر جهنمی بپرهیزید.

وقتی هدف‌مان را گم می‌کنیم، به‌خوبی می‌توانیم به دام اثر جهنمی بیافتیم. افرادی که از محدودیت کالری رژیم غذایی‌شان فراتر رفته‌اند، به‌خوبی با آن آشنا هستند. با این استدلال که “دیگر وقت‌اش گذشته”، این افراد فکر می‌کنند “در چه جهنمی بودم!” و در نتیجه شروع می‌کنند به خوردن حجم زیادی از غذاهای نامناسب.

اهدافی که در برابر اثر جهنمی آسب‌پذیرند، معمولا اهداف کوتاه‌مدت و بازدارنده هستند (وقتی قصد دارید کاری را متوقف کنید.) می‌توان با تعیین اهداف بلند دتی که به به‌دست آوردن چیزی می‌انجام‌اند، از این اثر اجتناب کرد.

۶- تنبلی را کنار بگذارید.

وقتی اهدافی سخت را در نظر داریم و نمی‌دانیم که “آیا به زحمت‌‌اش ‌می‌ارزد؟”، معمولا تصمیم برای به‌تعویق انداختن کار به‌آرامی و پنهانی به ما نزدیک می‌شود. در چنین شرایطی نکته‌ی کلیدی فراموش کردن هدف و پنهان کردن جزئیات است. سرتان را پایین بندازید و از فرجه‌های زمانی خودساخته استفاده کنید.

۷- نقطه‌ی تمرکز را عوض کنید.

نمی‌توانید راه پیش روی‌تان را همیشه با سر پایین طی کنید و گم نشوید. در بلندمدت، کلید دستیابی به هدف تغییر تمرکز میان هدف نهایی به کاری است که همین الان در حال انجام آن هستید. تحقیقات پیشنهاد کرده‌اند که در زمان ارزیابی پیش‌رفت ـ به‌ویژه ارزیابی چند وظیفه‌ی سخت ـ به‌ترین روش متمرکز ماندن بر روی وظایف است. اما وقتی وظایف ساده‌اند یا هدف، دست‌یافتنی است، به‌تر است روی هدف نهایی تمرکز شود.

۸- از رفتار روبات ـ مانند بپرهیزید.

اغلب رفتار ما شبیه روبات‌ها است. ما کارها را واقعا نه از روی اندیشه و تفکر که برحسب عادت یا کپی‌برداری ناگاهانه از دیگران انجام می‌دهیم. این نوع رفتار کردن می‌تواند دشمن بزرگ هدف‌ ما باشد. از خودتان بپرسید آیا کارهایی که انجام می‌دهید، واقعا شما را به هدف‌تان نزدیک می‌کند؟

۹- هدف را فراموش کنید؛ نیت چیست؟

اهداف اغلب در خدمت نیت‌های بنیادین ما هستند و باید هم باشند. اما یک جنبه‌ی تاریک هم در هدف‌گذاری وجود دارد. وقتی اهداف بسیار خاص‌اند، چسبیدن به آن‌ها آسان است؛ وقتی اهداف بسیاری وجود دارند، اهداف غیرمهم و راحت نسبت به اهداف حیاتی اما سخت اولویت‌ بیش‌تری می‌یابند و وقتی اهداف بسیار کوتاه‌مدت‌اند، تفکر کوتاه‌مدت را تشویق می‌کنند. هدف‌گذاری اشتباه انگیزه را از بین می‌برد و می‌تواند حتی باعث رفتارهای غیراخلاقی شود. به ذهن‌تان بسپرید که همیشه اول باید به کل هدف نگریست.

۱۰- بدانید چه زمانی باید توقف کنید.

برخی اوقات مسئله آغاز کردن نیست؛ بلکه درک این است که چه زمانی باید ایستاد. روان‌شناسان دریافته‌اند که هزینه‌های سوخته می‌توانند باعث شوند تا ما کارهای عجیبی انجام دهیم. “هزینه‌های سوخته” به تلاش یا پولی اشاره دارند که در راه دستیابی به هدف‌مان پرداخته‌ایم. بنابراین حتی زمانی که طرح‌‌مان شکست می‌خورد، به حرکت براساس آن ادامه می‌دهیم.

تحقیقات نشان داده‌اند که هر چه انسان‌ها روی هدفی سرمایه‌گذاری کنند، احتمال بیش‌تری می‌دهند که موفق شوند ـ بدون این‌که این خیال‌پردازی ربطی به موفقیت واقعی داشته باشد. بدانید که چه زمانی باید سکان قایق را بچرخانید که در غیر این‌ صورت، افسار اسب مرده‌ای را در دست خواهید داشت.

۱۱- نقشه‌های اگر ـ آن‌گاه داشته باشید.

همه‌ی این تحقیقات نشان‌گر اهمیت خود کنترلی در دستیابی به هدف هستند. متأسفانه همان‌طور که همه می‌دانیم، کنترل کردن خود می‌تواند بسیار مشکل باشد. یک استراتژی که توسط بسیاری از تحقیقات توصیه شده، داشتن نقشه‌های اگر ـ آن‌گاه است. شما به‌سادگی جزئیات کارهایی را که باید در یک موقعیت خاص انجام دهید، مشخص می‌کنید. این کار اگر چه آسان به‌نظر می‌رسد؛ اما اغلب ترجیح می‌دهیم بدون داشتن نقشه پرواز کنیم. نقشه‌های اگر ـ آن‌گاه با کمی ابتکار می‌توانند برای غلبه بر تمام موانعی که پیش از این به آن‌ها اشاره شد به‌کار گرفته شوند.

منبع

دوست داشتم!
۷

نویسنده: جرمی دین؛ ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب همه‌ی ما با نقاط قوت و ضعف فرایند هدف‌گذاری آشناییم. ما باید اهداف خاص و چالش‌انگیز تعیین کنیم، از ابزار پاداش‌دهی استفاده کنیم، روند پیش‌رفت را ثبت کنیم و به‌صورت آشکار از خودمان تعهد نشان دهیم. پس چرا هم‌چنان شکست می‌خوریم؟ تحقیقات روان‌شناختی به ما نشان می‌دهند ذهنیت‌های ما چرا و چگونه می‌توانند

“من دوران قبل از شهرت‌ام را بیشتر دوست دارم؛ چون برای‌ام شیرین‌تر از بعد شهرت‌ام بود. به این خاطر که انگیزه‌ی رسیدن به شهرت خیلی بهتر از دستیابی به آن بود.” (سید مهدی رحمتی؛ این‌جا)

لذت تلاش برای رسیدن به اهداف، از لذت رسیدن به اهداف بیش‌تر است! آن را دریابید …

دوست داشتم!
۰

“من دوران قبل از شهرت‌ام را بیشتر دوست دارم؛ چون برای‌ام شیرین‌تر از بعد شهرت‌ام بود. به این خاطر که انگیزه‌ی رسیدن به شهرت خیلی بهتر از دستیابی به آن بود.” (سید مهدی رحمتی؛ این‌جا) لذت تلاش برای رسیدن به اهداف، از لذت رسیدن به اهداف بیش‌تر است! آن را دریابید … دوست داشتم!۰