تو هر آن‌چه باید باشی خواهی بود

بگذار شکست، مفهوم دروغین خود را در تو پیدا کند

آن‌جاست که روح، قلمرو ناچیز را در هم می‌شکند و آزاد می‌شود

روحی که بر زمان غلبه می‌کند و فاتح مکان‌هاست

روحی که بر فرصت‌های زودگذر پیشی می‌گیرد

و به زمان ستم‌پیشه بدرود می‌گوید

و این خواسته‌ی کمال‌طلب بشر است که به‌سوی نادیده‌ها

پر می‌کشد و در فضای بندگی رخ می‌نماید

و این منشأ روحی جاویدان است که به‌سمت مقصد راه می‌پوید

گر چه راه ناهموار است؛ اما تو صبور باش

همانند کسی که روح را به جان خریده است صبر کن

بالاخره موعد فرمان‌روایی تو هم خواهد آمد …

الا ویلرویلکاگس (برگرفته از کتاب راه رفتن با ببرها؛ صص ۱۶۹ و ۱۷۰)

دوست داشتم!
۰

تو هر آن‌چه باید باشی خواهی بود بگذار شکست، مفهوم دروغین خود را در تو پیدا کند آن‌جاست که روح، قلمرو ناچیز را در هم می‌شکند و آزاد می‌شود روحی که بر زمان غلبه می‌کند و فاتح مکان‌هاست روحی که بر فرصت‌های زودگذر پیشی می‌گیرد و به زمان ستم‌پیشه بدرود می‌گوید و این خواسته‌ی کمال‌طلب بشر است که به‌سوی نادیده‌ها

ـ تفکر آن چیزی است که شما الان به آن می‌اندیشید. تفکر، عمل فکر کردن است. تفکر کهنه نداریم. ممکن است تفکر به فکرهای کهنه بیاندیشد اما کهنه نیست. شما وقتی به فکرهای کهنه تفکر می‌کنید، در واقع دارید آن‌ها را نو می‌کنید، پس تفکر همواره نو و تازه است ولی فکر می‌تواند کهنه باشد. همین تفاوت بین اندیشه و اندیشیدن است. ما اندیشه کهنه داریم اما با اندیشیدن می‌توان اندیشه‌های کهنه را نو کرد.

ـ زندگی انسان همانند یک رمان است، یک رمان یا داستان را تا زمانی که تا آخرش نخوانیم، نمی‌دانیم که سرانجام آن چه می‌شود، در زندگی هم باید تا آخر رفت، در آنجا معلوم می‌شود که انسان چه کاره است و حتما این زندگی به کوشش شما بستگی دارد و کوشش شما مقدمه‌ی اندیشیدن شماست. بستگی دارد به آن‌که چگونه بیاندیشید. اندیشیدن سرنوشت انسان را معین می‌کند. شما بگو چگونه می‌اندیشی، تا من بگویم که چه راهی می‌روی. ما اندیشیدن را فراموش کرده‌ایم.

ـ یک دانشمندی می‌گوید که به چهار چیز فکر نکنید، اگر فکر کردید، مُردن برایتان بهتر است؛ یکی اینکه فوق و بالا چیست. دیگر آنکه زیرترین و فروترین چیست. یکی اینکه گذشته و آغاز چه بوده است. دیگر اینکه سرانجام چه خواهد شد؛ آن وقت راحت هستید.

ـ بعضی‌ها از سؤال کردن هم می‌ترسند، می‌گویند نپرس. آیا اگر پرسش نباشد، پاسخ هست؟ اگر پرسش نباشد، فکر کردن است؟ فکر اصیل آن‌جایی است که پرسش است. حال این پرسش را یا از غیر می‌کنید یا از خودت؟ آدم از خودش هم سؤال می‌پرسد. اگر تمرین کردی و پرسش از خود آموختی که از خودت بپرسی و در مقام پاسخ برآمدن به پرسش‌ها شدید، آن وقت راه تعالی برای شما باز می‌شود …

(از گفتگو با دکتر غلام‌حسین ابراهیمی دینانی؛ این‌جا)

دوست داشتم!
۱

ـ تفکر آن چیزی است که شما الان به آن می‌اندیشید. تفکر، عمل فکر کردن است. تفکر کهنه نداریم. ممکن است تفکر به فکرهای کهنه بیاندیشد اما کهنه نیست. شما وقتی به فکرهای کهنه تفکر می‌کنید، در واقع دارید آن‌ها را نو می‌کنید، پس تفکر همواره نو و تازه است ولی فکر می‌تواند کهنه باشد. همین تفاوت بین اندیشه و

“راستش این شایعات باعث ایجاد انگیزه در من می‌شود چرا که اگر شما از حضور دائمی خود در یک تیم مطمئن باشید، ممکن است تمامی تلاش خود را در زمین مسابقه انجام ندهید و بهترین عملکرد خود را نداشته باشید. در هر فصل نقل‌و‌انتقالاتی این شایعات بخشی از کار ما محسوب می‌شود و ما همواره باید با این مسائل کنار بیاییم و فقط روی کار خود تمرکز کنیم. وظیفه‌ی من این است که بهترین عملکرد ممکن را برای تیمم ارائه دهم و تمام تمرکزم نیز روی همین مسئله قرار دارد.” (اولیویه ژیرو درباره‌ی شایعه‌ی خرید اوبامیانگ توسط آرسنال؛ این‌جا)

ژیرو از آن مهاجمانی است که بازی‌ش بگیر و نگیر دارد؛ گاهی در اوج است و گاهی هم “معمولی‌” توصیف زیاده از اندازه‌ای از کیفیت بازی او است! با این حال ژیرو در حرف‌های‌ش که شاید ساده هم به‌نظر برسند؛ درباره‌ی چند تا از مهم‌ترین اشکالات تفکر ما به‌عنوان “کارمند” صحبت می‌کند. توضیح این‌که “تفکر کارمندی” اگر چه در رسانه‌ها ـ به‌ویژه در سال‌های اخیر که ذهنیت خودکارآفرین‌پنداری و این‌که همه باید کارآفرین باشند فراگیر شده ـ بار منفی پیدا کرده؛ اما کارمند بودن در ذات خود خوب یا بد نیست و بستگی به انتخاب و شخصیت و ذهنیت خود ما دارد. “تفکر کارمندی” هم به‌همین شکل خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی که می‌توان با شناخت آن‌ها در هر شغلی که داریم ـ حتی به‌عنوان آزادکار (فریلنسر) و کارآفرین ـ موفق‌تر باشیم.

بیایید نگاهی بیاندازیم به نکاتی که ژیرو درباره‌ی آن‌ها حرف زده است:

۱- خوش‌بینی مطلق: جایگاه شغلی من دائمی است! بسیاری از ما وقتی به جایگاه شغلی خوبی می‌رسیم، فکر می‌کنیم “این‌جا جای من است و برای همیشه همین‌جا می‌مانم!” اما مشکل این‌جا است که همیشه هم اوضاع آن‌طوری که می‌خواهیم پیش نمی‌رود. در واقع وقتی در جایگاه شغلی قرار گرفتیم که مناسب ما و متناسب با شایستگی‌ها و تجارب ما ـ و از آن گذشته هماهنگ با رؤیاها و آرزوهای ما ـ است، نباید فراموش کنیم که: “قله، پایان راه نیست.” باید به فکر فتح قله‌های بالاتری باشیم که در ساده‌ترین حالت می‌تواند حفظ جایگاه فعلی‌مان با عملکردی مناسب باشد!

۲- بدبینی مطلق: باید همیشه حاشیه‌ها و ریسک‌های احتمالی باشم تا اتفاق بدی نیافتد! در بسیاری از سازمان‌ها متأسفانه عدالت سازمانی و شایسته‌سالاری آن‌چنان هم اصل اساسی در به‌کارگماری افراد نیست. این فقط خاص سازمان‌های دولتی نیست‌؛ بلکه شخصا طعم تلخ تبعیض را در شرکت‌های خصوصی چشیده‌ام و به‌عنوان مشاور نیز بارها شاهد چنین مشکلاتی در انتصاب‌های مدیران شرکت‌های خصوصی بوده‌ام. این مشکل حتی خاص سازمان‌های ایرانی هم نیست! (می‌توانید تنها به‌عنوان یک نمونه ردی از آن را در مباحث مطرح درباره‌ی درصد مشارکت زنان و اقلیت‌های نژادی در سطح مدیریت عالی شرکت‌های بزرگ دنیا بیابید!) اما این‌که همیشه فقط و فقط نگران از دست دادن جایگاه‌مان باشیم باید به یاد این بیفتیم که این “ماندگاری” البته قیمتی دارد که خیلی وقت‌ها می‌تواند به‌معنی نقض اخلاق باشد … یادمان باشد “نگران جایگاه خود بودن” جز وظایف سازمانی ما نیست! 🙂

۳- عملکرد من وابسته به وضعیت جایگاه شغلی‌ام است! این در حالی است که اغلب ما به صحیح بودن عکس این گزاره باور داریم!

دوست داشتم!
۱

“راستش این شایعات باعث ایجاد انگیزه در من می‌شود چرا که اگر شما از حضور دائمی خود در یک تیم مطمئن باشید، ممکن است تمامی تلاش خود را در زمین مسابقه انجام ندهید و بهترین عملکرد خود را نداشته باشید. در هر فصل نقل‌و‌انتقالاتی این شایعات بخشی از کار ما محسوب می‌شود و ما همواره باید با این مسائل کنار

نویسنده: نادیا گودمن / مترجم: علی نعمتی شهاب

به‌عنوان یک کارآفرین، غذاهای زیادی برای میل کردن در بشقاب روی میزتان قرار دارند. متمرکز ماندن زیر فشار دائمی درخواست‌های کارکنان و مشتریان، نامه‌های الکترونیک و تماس‌های تلفنی که همه به‌دنبال پاسخی از جانب شما هستند، بسیار مشکل است. در میان این همه عوامل منحرف‌کننده‌ی حواس، درک محدودیت‌های ذهنی‌‌تان و کار کردن روی آن‌ها می‌توانید تمرکز و بهره‌وری شما را افزایش دهد.

مغزهای ما به‌خوبی برای حواس‌پرتی تنظیم شده‌اند. به‌همین دلیل است که محیط دیجیتال امروزی باعث شده تا تمرکز بسیار سخت‌تر شود. دیوید راک بنیان‌گذار مشترک “مؤسسه‌ رهبری مبتنی بر علم عصب‌شناسی” و نویسنده کتاب “مغز شما در کار” می‌گوید: “حواس‌پرتی نشان‌دهنده‌ی این است که چیزی تغییر کرده است. حواس‌پرتی یک اخطار است که می‌گوید «توجه‌‌ات را همین الان جمع کن؛ این می‌تواند خطرناک باشد.»” این واکنش مغز، خودکار و عملا غیرقابل توقف است.

در حالی که چند وظیفه‌ای بودن یک مهارت ضروری است؛ دارای یک جنبه‌ی منفی نیز است. راک می‌گوید: “این کار می‌تواند هوشمندی ما را کاهش دهد و به‌زبان بهتر، IQ ما را کم کند. ما اشتباه می‌کنیم، نشانه‌های ظریف را تشخیص نمی‌دهیم، زمانی که نباید، فرمان را رها می‌کنیم یا حرف اشتباهی می‌زنیم.”

شرایط وقتی بدتر می‌شود که بدانیم حواس‌پرتی باعث ایجاد احساس خوبی هم در ما می‌شود. راک می‌گوید: “مغز شما در زمان چند وظیفه‌ای بودن، کلید پاداش‌دهی مغزتان را روشن می‌کند” که بدین معناست: زمانی که کارهای زیادی را هم‌زمان انجام می‌دهید، احساس بسیار خوبی در مورد توانایی‌های خودتان دارید.

سرانجام این‌که هدف اصلی، تمرکز مستمر نیست؛ بلکه دستیابی به یک زمان کوتاه بدون حواس‌پرتی در هر روز است. راک می‌گوید: “بیست دقیقه تمرکز عمیق در هر روز می‌تواند تحول‌آفرین باشد.”

این سه ترفند را برای متمرکز شدن و بهره‌وری بالاتر امتحان کنید:

۱٫ کارهای خلاقانه را اول انجام دهید: معمولا ما کارهای بی‌نیاز از تفکر را اول انجام می‌دهیم و بعد به‌سراغ کارهای سخت می‌رویم. این کار انرژی شما را تحلیل می‌برد و تمرکزتان را کاهش می‌دهد. راک می‌گوید: “یک ساعت بعد از آغاز کار، شما ظرفیت کم‌تری نسبت به زمان آغاز کارتان دارید. هر تصمیمی که ما می‌گیریم، ذهن‌مان را خسته‌تر می‌کند.” برای اثربخشی در تمرکز، ترتیب کارها را برعکس کنید: صبح‌ها پیش از هر چیز، کارهای نیازمند خلاقیت یا توجه زیاد را انجام دهید و کارهای آسان‌تر ـ مانند پاک کردن ایمیل‌ها یا زمان‌بندی جلسات ـ را برای زمان دیگری در روز بگذارید.

۲- زمان‌تان را سنجیده تخصیص دهید: با مطالعه‌ی هزاران فرد مختلف، راک متوجه شده که ما دقیقا تنها شش ساعت در یک هفته تمرکز کامل داریم. او می‌گوید: “شما باید در مورد کارهایی که در این ساعات محدود انجام می‌دهید، بسیار سخت‌گیر باشید.”

اغلب افراد در ساعات ابتدایی صبح یا ساعات انتهایی شب بهتر تمرکز می‌کنند و مطالعات راک نشان می‌دهد که ۹۰ درصد افراد خارج از محل کارشان بهتر فکر می‌کنند. بنابراین دریابید که کجا و چه زمانی بهتر می‌توانید تمرکز کنید و سپس سخت‌ترین وظایف‌تان را برای آن زمان‌ها نگاه دارید.

۳- مغزتان را همانند عضلات‌تان پرورش دهید: زمانی که چندوظیفه‌ای بودن هنجار قابل قبولی است؛ مغز‌تان به‌سرعت خودش را با شرایط تطبیق می‌دهد. شما با تبدیل شدن حواس‌پرتی به یک عادت قابلیت تمرکز را از دست می‌دهید. راک می‌گوید: “ما مغزمان را برای تمرکز نداشتن تربیت می‌کنیم.”

تمرکز را با حذف کلیه عوامل منحرف‌کننده حواس‌ و توجه کامل به یک فعالیت مشخص تمرین کنید. با زمان محدودی ـ مثلا ۵ دقیقه در روز ـ شروع کنید و تلاش کنید این زمان را به‌صورت مداوم افزایش دهید. در زمان تمرین، اگر متوجه شدید تمرکز ذهنی‌تان از بین رفته است، تنها به همان فعالیتی که دارید انجام می‌دهید بپردازید. راک می‌گوید: “این کار مثل متناسب کردن اندام‌ها است. شما باید روی عضله‌ای که می‌خواهید بسازید، تمرکز کنید.”

دوست داشتم!
۱۴

نویسنده: نادیا گودمن / مترجم: علی نعمتی شهاب به‌عنوان یک کارآفرین، غذاهای زیادی برای میل کردن در بشقاب روی میزتان قرار دارند. متمرکز ماندن زیر فشار دائمی درخواست‌های کارکنان و مشتریان، نامه‌های الکترونیک و تماس‌های تلفنی که همه به‌دنبال پاسخی از جانب شما هستند، بسیار مشکل است. در میان این همه عوامل منحرف‌کننده‌ی حواس، درک محدودیت‌های ذهنی‌‌تان و کار کردن

وبلاگ‌های مدرسه مدیریت هاروارد را برای نکات جالب، کاربردی و ایده‌های عجیب و غریب‌شان دوست دارم. امشب این پست را می‌خواندم که در مورد “تفکر طراحی” (Design Thinking) است. ایده‌ این است که امروز برای موفقیت در کسب و کار، تنها وجود مدیرانی که با سمت چپ مغزشان مدیریت می‌کنند کافی نیست و نیازمند کسانی هستیم که با سمت راست مغزشان کار می‌کنند (فرق این دو تا این است که سمت چپ مسئول عملیات ریاضی و منطقی مغز است و بخش سمت راست، مسئول خلاقیت و هنر و این‌جور چیزها.) بنابراین امروز نیازمند “خلاقیت” و “نوآوری” در کنار “عقلانیت ابزاری” هستیم.

اما نکته جالب این مقاله برای من این نبود. آخرهای مقاله نویسنده به انواع دیگری از تفکر اشاره می‌کند که می‌تواند به موفقیت در دنیای کسب و کار کمک کند؛ از جمله تفکر ژورنالیستی: جمع‌آوری اطلاعات، غربال کردن آن‌ها و پیدا کردن ایده و مطلب اصلی و بازگویی مختصر و مفید (و البته به زبان ساده و همه‌فهم) آن. ایده جالبی است که فکر می‌کنم برای کسانی که کار مشاوره می‌کنند بسیار کاربردی و آموزنده باشد.

نویسنده علاوه بر تفکر ژورنالیستی به برخی دیگر از انواع تفکر که می‌توانند به موفقیت کسب و کارها کمک کنند به‌عنوان نمونه اشاره می‌کند: تفکر کتابخانه‌ای، تفکر تاریخی و تفکر هنرمندانه و حتی شاید تفکر خطاطانه (استیو جابز!)

آیا انواع دیگر تفکر هم وجود دارند که باید کشف شوند؟ ویژگی‌های آن‌ها چیست؟ موضوع جالبی است برای فکر کردن!

دوست داشتم!
۳

وبلاگ‌های مدرسه مدیریت هاروارد را برای نکات جالب، کاربردی و ایده‌های عجیب و غریب‌شان دوست دارم. امشب این پست را می‌خواندم که در مورد “تفکر طراحی” (Design Thinking) است. ایده‌ این است که امروز برای موفقیت در کسب و کار، تنها وجود مدیرانی که با سمت چپ مغزشان مدیریت می‌کنند کافی نیست و نیازمند کسانی هستیم که با سمت راست