فقط می‌خواهم که مردم من را یک فوتبالیست سخت‌کوش بدانند. کسی که عاشق این ورزش بود و هر زمان که وارد زمین می‌شد، تمام تلاشش را به کار می‌گرفت. چون من خودم با این حس وارد زمین چمن می‌شدم و تا پایان عمر فوتبالی‌ام هم همین‌طور بودم. من همیشه تمام تلاشم را برای تیم به کار می‌گرفتم. فکر می‌کنم که در طول سال‌های گذشته، در زندگی‌ام و درکارنامه ورزشی‌ام، مردم به مسائل مختلفی توجه کرده‌اند و گاهی وقت‌ها آنچه در زمین کسب کرده‌ام، زیر سایه‌ی مسائل دیگری قرار گرفته. شاید من گفتم که این مرا اذیت نمی‌کرده؛ ولی واقعا از این بابت اذیت شده‌ام و در نهایت، من فوتبالیستی هستم که برای برخی از بزرگ‌ترین باشگاه‌های دنیا بازی کرده‌ام و درکنار برخی از به‌ترین بازیکنان دنیا توپ زده‌ام و زیر نظر بزرگ‌ترین و بهترین سرمربیان دنیا فوتبال بازی کرده‌ام و تقریبا تمام افتخارات ممکن را کسب کرده‌ام.

قطعا این ناراحت‌کننده است که برخی از مردم راجع به مسائل دیگری فکر می‌کنند. حالا با اتمام عمر ورزشی‌ام، به عقب نگاه می‌کنم و با خودم می‌گویم:«من تقریبا تمام افتخارات ممکن را با هر باشگاهی که در آن توپ زده‌ام، کسب کرده‌ام … ۱۱۵ بازی ملی برای تیم ملی کشورم انجام داده‌ام و دوبار پشت سر بزرگ‌ترین فوتبالیست‌های دنیا، در رده دوم جایزه بهترین بازیکن فوتبال سال دنیا قرار گرفته‌ام و از این بابت احساس غرور می‌کنم.»” (دیوید بکهام در مورد خداحافظی‌اش از فوتبال؛ این‌جا)

قسمتی که توپر کرده‌ام را چند بار بخوانید. یکی از بزرگ‌ترین فوتبالیست‌های تاریخ، می‌گوید که تمام هدف‌اش در فوتبال، بیش‌تر تلاش کردن بوده است! اما نکته‌ای که بکهام در ادامه اشاره کرده به‌نظرم مهم‌تر است: موفقیت، لزوما رسیدن به یک دستاورد عجیب و غریب و جلو زدن از دیگران نیست. خیلی وقت‌ها دوم شدن و سوم شدن، از اول شدن لذت‌بخش‌تر است! بنابراین، از موفقیت‌های‌ت ـ هر چند کوچک باشند ـ حسابی لذت ببر. وقتی به آخر مسیر رسیدی، مجموع همان موفقیت‌های کوچک، می‌شوند یک لذت بزرگ!

دوست داشتم!
۱

  “فقط می‌خواهم که مردم من را یک فوتبالیست سخت‌کوش بدانند. کسی که عاشق این ورزش بود و هر زمان که وارد زمین می‌شد، تمام تلاشش را به کار می‌گرفت. چون من خودم با این حس وارد زمین چمن می‌شدم و تا پایان عمر فوتبالی‌ام هم همین‌طور بودم. من همیشه تمام تلاشم را برای تیم به کار می‌گرفتم. فکر می‌کنم

“ـ شما برای بازیکنان‌تان بیشتر شبیه پدر هستید یا مربی؟

ـ من کاملا یک آدم عادی هستم. گاهی اوقات دوست آن‌ها، گاهی معلم آن‌ها. من کاری که باید انجام بشود را می‌گویم. پیدا کردن لحظه‌ای که باید دوست آن‌ها باشی یا معلم‌شان، کار سختی نیست. بزرگ‌ترین مهارت من، پیدا کردن حس همراهی است. من زندگی را درک می‌کنم. فوتبال بخشی از زندگی است و من به آن‌ها می‌گویم که چطور اتفاقات را درک کنند. آن‌ها جوان هستند و مانند سوپراستارها رفتار نمی‌کنند. آن‌ها نیاز به کمک دارند تا راه درست را پیدا کنند.” (از مصاحبه با یورگن کلوپ؛ مربی جوان و نابغه‌ی بروسیا دورتموند؛ این‌جا)

راست‌ش از نظر من، گویاتر و زیباتر و خلاصه‌تر و به‌تر (و همین‌جور صفات تفصیلی بیش‌تر!) از این نمی‌شود کل مباحث ره‌بری در مدیریت را بیان کرد! چه مدیر باشید و چه مثل من، مشاور، همین چند جمله‌ی کوتاه را جایی جلوی چشم‌تان بچسبانید تا یادتان باشد که برای چه دارید کار می‌کنید و لازم است چه کار کنید. 🙂

نمی‌توانم از این تک‌جمله‌ی درخشان و بسیار بسیار انگیزش‌بخش استاد در همین مصاحبه هم بگذرم: “اگر می‌خواهید نتیجه‌ی ویژه‌ای بگیرید، باید احساس ویژه‌ای داشته باشید!” به‌قول خودم: عاااااااااااااااالی!

برای تیم بسیار دوست‌داشتنی دورتموند و یورگن کلوپ عزیز در فینال شنبه شب ـ یعنی فینال بزرگ‌ترین بازی سال: فینال لیگ قهرمانان اروپا ـ آروزی موفقیت دارم. 🙂

دوست داشتم!
۲

“ـ شما برای بازیکنان‌تان بیشتر شبیه پدر هستید یا مربی؟ ـ من کاملا یک آدم عادی هستم. گاهی اوقات دوست آن‌ها، گاهی معلم آن‌ها. من کاری که باید انجام بشود را می‌گویم. پیدا کردن لحظه‌ای که باید دوست آن‌ها باشی یا معلم‌شان، کار سختی نیست. بزرگ‌ترین مهارت من، پیدا کردن حس همراهی است. من زندگی را درک می‌کنم. فوتبال بخشی

نویسنده: ناوین جین / ترجمه: علی نعمتی شهاب

افسانه‌ای وجود دارد مبنی بر این‌که موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایده‌های بکر و پیشرو. در این مقاله می‌بینید که موفقیت واقعی چیست.

من اغلب دوره‌ی زندگی‌ام به‌عنوان یک بزرگ‌سال را کارآفرین بوده‌ام. این اواخر در یک پرواز تجاری طولانی، در مورد این‌که چه چیزی باعث شد من یک کارآفرین موفق بشوم و چگونه می‌توانم معنای موفقیت را تعریف کنم، اندیشیدم. هر دو ایده در ذهن در هم پیچیده شدند. موفقیت به‌عنوان یک کارآفرین، موفقیت کارآفرینانه. من هر ساله در مورد موضوع کارآفرینی حرف‌های زیادی می‌زنم. آن شب اولین چیزی که متوجه شدم باید انجام بدهم، رد این افسانه‌ی ماندگار است که موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایده‌های بکر و پیشرو. من متوجه شده‌ام که موفقیت کارآفرینانه معمولا ریشه در اجرای عالی دارد که  تنها با کشیدن درست نخ چرخ و محور قرقره تحقق می‌یابد.

اما چه چیزهای دیگری باعث موفقیت یک کارآفرین می‌شوند و چگونه باید کارآفرین موفقیت را برای خود تعریف کند؟

فهرست ده تایی من شامل این‌هاست:

۱۰- شما باید به چیزی که تلاش می‌کنید به آن دست بیابید، مشتاق باشید.

این بدان معناست که شما بخش عمده‌ای از ساعات بیداری‌تان را به ایده‌ای که روی آن کار می‌کنید، تخصیص خواهید داد. اشتیاق، نیرویی مشابهی را در درون کسان دیگری که برای تشکیل یک تیم جهت تحقق این رؤیا به شما می‌پیوندند، ایجاد می‌کند. و با این شور و اشتیاق، احتمال بیش‌تری می‌رود که تیم شما و مشتریان‌تان واقعا به آن‌چه تلاش می‌کنید انجام دهید، ایمان بیاورند.

۹- کارآفرینان بزرگ تمرکز شدیدی روی موقعیتی که دیگران نمی‌بینند، دارند.

این تمرکز و شدت به از میان برداشتن تلاش‌های غیرمفید و انحرافات کمک می‌کند. اغلب شرکت‌ها از سوء هاضمه می‌میرند، نه گرسنگی. این شرکت‌ها از انجام هم‌زمان تعداد زیادی کار ـ به‌جای انجام عالی و باکیفیت تعداد اندکی کار ـ رنج می‌برند. بنابراین روی مأموریت و فلسفه‌ی وجودی‌تان متمرکز بمانید.

۸- موفقیت فقط و فقط نتیجه‌‌ی سخت‌کوشی است.

همه‌ ما می‌دانیم که هیچ موفقیت یک شبه‌ای وجود ندارد. پشت هر موفقیت یک شبه، سال‌ها کار سخت و ریزش عرق جبین نهفته است. افراد خوش‌شانس به شما می‌گویند که راه آسانی برای موفقیت وجود ندارد؛ و آن شانس هم نصیب کسانی می‌شود که به‌سختی تلاش می‌کنند. اگر می‌دانید که دارید بهترین کاری را که می‌توانید انجام می‌دهید، نباید دلیلی برای افسوس خوردن داشته باشید. روی چیزهایی که می‌توانید کنترل کنید و روی تلاش‌های خودتان تمرکز کنید و اجازه بدهید نتایج هر آن چیزی که قرار است بشوند، بشوند.

۷- راه موفقیت طولانی خواهد بود؛ بنابراین یادتان باشد که از سفر لذت ببرید.

همه به شما می‌آموزند که باید روی اهداف‌تان تمرکز کنید؛ اما افراد موفق روی مسیر سفر متمرکزند و از رسیدن به منزل‌گاه‌های طول مسیر لذت می‌برند. اگر از مسیر لذت نبرید، آیا صرف بخش عمده‌ای از عمرتان برای رسیدن به مقصد، ارزشی خواهد داشت؟ آیا تیمی که برای تحقق مأموریت‌تان به شما ملحق می‌شوند هم از سفر لذت نخواهند برد؟ آیا برای همه شما بهتر نیست که زمانی از عمرتان را که در مسیر هستید در دستان خود داشته باشید؛ حتی اگر هیچ‌گاه به مقصد نرسید؟

۶- به غریزه شهودی خود بیش از هر برنامه صفحه گسترده‌ای اعتماد داشته باشید.

در جهان واقعی متغیرهای زیادی وجود دارند که شما به‌سادگی نمی‌توانید آن‌ها را در یک برنامه‌ صفحه گسترده (مثل اکسل) وارد کنید. صفحه گسترده‌ها نتایج خود را از فرضیات نادقیق شما به‌دست می‌آورند و در نتیجه به شما احساس امنیت اشتباهی می‌بخشند. در اغلب موارد، قلب شما و شهودتان هم‌چنان بهترین راهنماهای شما هستند. مغز انسان شبیه یک رایانه‌ی دو دویی عمل می‌کند و تنها می‌تواند اطلاعات دقیق صفر و یکی (یا سیاه و سفید) را پردازش و تحلیل کند. همه‌ی ما تجربیاتی در کسب و کارمان داشته‌ایم که در آن‌ها قلب‌مان به ما می‌گوید در اشتباهیم؛ در حالی که مغزمان هم‌چنان در تلاش برای استفاده از منطق جهت کشف چیزها است. بعضی وقت‌ها لازم است طنین قدرتمند یک صدای درونی مبتنی بر غرایز، بر منطق برتری ‌یابد.

۵- انعطاف‌پذیر اما ثابت‌قدم باشید. هر کارآفرین باید در اقدامات خود چابک باشد.

شما باید با به‌دست آمدن اطلاعات جدید، به‌صورت مداوم یاد بگیرید و خودتان را سازگار سازید. در عین حال شما باید بر علت وجودی و مأموریت سازمان‌تان نیز پافشاری کنید. این‌ جایی است که صدای درونی‌تان بسیار مهم می‌شود؛ به‌ویژه زمانی که به شما سیگنال‌های هشدار قوی می‌دهد که چیزها در حال منحرف شدن از مسیر صحیح خود هستند. کارآفرینان موفق میان گوش دادن به صدای درونی و ثابت‌قدم بودن برای رسیدن به موفقیت توازن ایجاد می‌کنند؛ چرا که برخی اوقات موفقیت دقیقا از جایی بیرون می‌زند که به‌صورت سنتی به‌عنوان شکست در نظر گرفته می‌شود.

۴- به تیم‌تان تکیه کنید. این یک حقیقت ساده است: هیچ فردی در همه چیز بهترین نیست.

هر کسی به دیگران نیاز دارد؛ کسانی که مهارت‌های مکمل او را دارند. کارآفرینان، جماعت خوش‌بینی هستند و برای آن ها بسیار سخت است که بپذیرند در چیزی خوب نیستند. عرق‌ریزی روحی بسیار زیادی لازم است تا مهارت‌های اصلی و نقاط قوت‌تان را کشف کنید. پس از این کشف و شهود درونی، افراد هوشمندی را بیابید که می‌توانند نقاط قوت شما را تکمیل کنند. مجذوب شدن به افرادی که شبیه‌تان هستند، کار ساده‌ای است. مهم این است که افرادی را بیابید که شبیه شما نیستند؛ اما در کاری که انجام می‌دهند ـ و در کارهایی که شما نمی‌توانید انجام دهید ـ خوب‌اند.

۳- اجرا، اجرا، اجرا

از آن‌جایی که هوشمندترین فرد روی زمین نیستید (و اصلا آیا چنین کسی وجود دارد؟)، این احتمال وجود دارد که بسیاری از افراد دیگر هم همان کاری را بکنند که شما تلاش می‌کنید انجام دهید. موفقیت لزوما از یک نوآوری‌ پیشرو به‌دست نمی‌آید؛ بلکه از اجرای بی‌عیب و نقص نشأت می‌گیرد. یک استراتژی عالی به‌تنهایی موجب برنده شدن در یک بازی یا نبرد نمی‌شود: پیروزی با یک چرخ و قرقره‌ی ساده هم به‌دست می‌آید. همه ‌ما کارآفرینانی را دیده‌ایم که زمان بسیاری را روی نوشتن طرح کسب و کارشان و آماده‌ کردن اسلایدهای پاورپوینت تلف کرده‌اند. من باور دارم که یک طرح کسب و کار بیش از یک صفحه‌ای، بسیار طولانی است. به‌علاوه در عمل کارها دقیقا به‌همان شکلی که شما تصور می‌کنید، پیش نمی‌روند. اهمیتی ندارد چقدر زمان روی تکمیل کردن طرح کسب و کار صرف می‌کنید. شما مجبورید که آن را براساس واقعیت‌های دنیای واقعی اصلاح کنید. شما از دست به‌کار شدن و اقدامات عملی چیزهای بیش‌تری یاد می‌گیرید تا تئوری‌پردازی. بنابراین به‌یاد داشته باشید: انعطاف‌پذیر بمانید و با به‌دست آوردن اطلاعات جدید، اقدامات خود را اصلاح کنید.

۲- نمی‌توانم فردی را تصور کنم که بدون داشتن صداقت و درستی به‌ موفقیت درازمدت دست یابد.

این دو ویژگی باید در هسته‌ی مرکزی وجود هر کسی باشند. هر کسی وجدان دارد؛ اما بسیاری از افراد گوش دادن به آن را متوقف کرده‌اند. همواره ندای درونی وجود دارد که زمانی که کاملا باصداقت نیستید یا حتی اندکی از مسیر درستی منحرف شده‌اید، به شما هشدار می‌دهد. مطمئن باشید که دارید به او گوش می‌سپارید.

۱- موفقیت یک سفر طولانی است که اگر بخشنده باشید، پاداش‌ زیادی به‌همراه دارد.

افراد زیادی به شما در طی این مسیر کمک می‌کنند تا به موفقیت دست ‌یابید. شما همانند من خواهید آموخت که به‌ندرت شانسی برای کمک به افرادی که شما را یاری داده‌اند، خواهید داشت. در بسیاری موارد حتی نمی‌دانید آن‌ها کجا هستند. تنها راهی که می‌توانیم بدهی‌های‌مان را پرداخت کنیم، کمک به دیگر افرادی است که می‌توانیم آن‌ها را یاری دهیم ـ و باید این امید را داشته باشیم که آن‌ها نیز به افراد بسیاری کمک کنند. زمانی که موفق هستیم، موقعیت‌های زیادی را در جامعه و شبکه‌ی اجتماعی‌مان تشخیص می‌دهیم که می‌توانیم به دیگران کمک کنیم. بعضی وقت‌ها این موضوع به‌سادگیِ “مهربان بودن با انسان‌ها” است. در زمان‌های دیگر گوش‌ دادن مشفقانه یا گفتن یک جمله مهربانانه تمام چیزی است که مورد نیاز است. “خوب رفتار کردن” با منابع در دسترس‌مان، مسئولیت ما محسوب می‌شود.

سنجش موفقیت

امید دارم که رازهای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق را به گوش جان شنیده باشید. سؤال بعدی که احتمالا از خود خواهید پرسید این است که: چگونه موفقیت را اندازه بگیریم؟ از آن‌جایی موفقیت امری بسیار شخصی است؛ هیچ روش جهان‌شمولی برای سنجیدن آن وجود ندارد. افراد موفقی مانند بیل گیتس و مادر ترزا چه کار مشابهی انجام می‌دهند؟ به‌ظاهر یافتن اشتراکی میان این دو بسیار مشکل است؛ هر چند هر دو بسیار موفق‌اند. من شخصا باور دارم که معیار اصلی موفقیت، مبلغ موجود در حساب بانکی شما نیست. معیار سنجش موفقیت، تعداد زندگی‌هایی است که می‌توانید در آن‌ها یک تفاوت معنادار مثبت ایجاد کنید. این همان معیار موفقیتی است که باید در زمان طی مسیرمان به‌سوی موفقیت، خود را با آن بسنجیم.

منبع

دوست داشتم!
۶

نویسنده: ناوین جین / ترجمه: علی نعمتی شهاب افسانه‌ای وجود دارد مبنی بر این‌که موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایده‌های بکر و پیشرو. در این مقاله می‌بینید که موفقیت واقعی چیست. من اغلب دوره‌ی زندگی‌ام به‌عنوان یک بزرگ‌سال را کارآفرین بوده‌ام. این اواخر در یک پرواز تجاری طولانی، در مورد این‌که چه چیزی باعث شد من

سلام. سال نو مبارک! در این اولین پست سال جدید، خیلی بحث جدی و طولانی نمی‌خواهم بکنم. یک هفته‌ای در این فکر بودم که برای شروع دوباره در سال ۱۳۹۲ چه چیزی بنویسم بهتر است. به‌نظرم رسید احتمالا به‌ترین شروع، نگاهی دوباره به موفقیت و شکست از زاویه‌ی دید جدیدی است: حرفه‌ای‌ها! شاید همین روزها که داریم به اهداف و برنامه‌های امسال‌مان فکر می‌کنیم، زمانی مناسب است برای بازاندیشی: شاید با دیدن چند تعریف دیگر در مورد موفقیت و شکست، بتوانیم سال موفق‌تری را برای خودمان رقم بزنیم!

پرزنتیشن “موفقیت و شکست از زاویه‌ی دید حرفه‌ای‌ها” را از این‌جا با حجم حدود یک مگابایت دانلود کنید. 🙂

پ.ن. اولین پست لینک‌های هفته در سال جدید جمعه‌ی آینده منتشر می‌شود. امیدوارم امسال بتوانم با گزاره‌هایی نو و فعال‌تر از قبل در خدمت‌تان باشم. 

دوست داشتم!
۶

سلام. سال نو مبارک! در این اولین پست سال جدید، خیلی بحث جدی و طولانی نمی‌خواهم بکنم. یک هفته‌ای در این فکر بودم که برای شروع دوباره در سال ۱۳۹۲ چه چیزی بنویسم بهتر است. به‌نظرم رسید احتمالا به‌ترین شروع، نگاهی دوباره به موفقیت و شکست از زاویه‌ی دید جدیدی است: حرفه‌ای‌ها! شاید همین روزها که داریم به اهداف و

در این وبلاگ بارها و بارها درباره‌ی راه و روش موفق شدن حرف زده‌ایم. جدا از این در دنیای مجازی و غیرمجازی، منابع بسیاری درباره‌ی راه‌های رسیدن  به موفقیت وجود دارند. هر روز هزاران کلاس درباره‌ی موفقیت این طرف و آن طرف برگزار می‌شوند. و از همه مهم‌تر، هر روز میلیون‌ها نفر در سراسر جهان از موفقیت‌های‌شان سرمست می‌شوند و بسیاری دیگر هم که اساسا موفق آفریده‌ شده‌اند. 🙂

همه‌ی ما بارها با افرادی برخورد کرده‌ایم که خودشان را موفق می‌دانسته‌اند؛ اما از نظر ما کوچک‌ترین موفقیتی نداشته‌اند. من همیشه در مواجهه با چنین آدم‌هایی به این فکر می‌کنم که چرا و چطور و طی چه فرایندی طرف مقابل به این نتیجه رسیده که احساس کند آدم موفقی است؟

متأسفانه در بسیاری موارد، آن فرد دچار بیماری توهم بوده است؛ یعنی خودِ مطلوب‌ش را با خودِ موجودش اشتباه گرفته است! اما با فرض این‌که فرد چنین مشکلی ندارد، می‌شود منطقی‌تر به ماجرا نگاه کرد. مدت‌هاست که برای تعریفِ موفقیت و احساس موفقیت، سؤالات زیر به‌صورت جدی برای من مطرح‌اند:

۱- موفقیت مطلق است یا نسبی؟ یعنی موفقیت در چارچوب زندگی شخصی من تعریف می‌شود یا در زندگی اجتماعی من با دیگران؟ به‌عبارت دیگر من در مقایسه با خودم باید احساس موفقیت بکنم یا در مقایسه با دیگران؟

۲- اگر منِ امروز، در قیاس با خودِ دیروزم خودم را موفق بدانم، آیا فاصله‌ی طی شده و تفاوت نقطه‌ی امروز با دیروز در تعریف این موفقیت مهم است؟

۳- آیا رسیدن به هدفی که از گذشته برای خودم تعریف کرده بودم، رسیده باشم، موفقیت است؛ آن هم وقتی که امروز می‌دانم می‌توانسته‌ام بسیار فراتر از آن هدف بروم؟ به‌عبارت دیگر: آیا مقایسه‌ی این‌که “چقدر می‌توانسته‌ام موفق باشم” با “جای‌گاه امروزم”، در احساس موفقیت مؤثر است؟

۴- اگر قرار شد موفقیت را در مقایسه با دیگران تعریف بکنم، آیا انتخاب مناسب افرادی که با آن‌ها خودم را می‌سنجم، در ایجادِ احساسِ‌ درست موفقیت و فرار از بیماری توهم مؤثرند؟

در پاسخ به سؤالات فوق، من به گزاره‌های زیر رسیدم:

۱- موفقیت هم مطلق است هم نسبی. من هم به‌نسبت خودم می‌توانم “موفق” باشم و هم در مقایسه با دیگران.

۲ و ۳- نقطه‌ی امروز قطعا مهم است. موفقیت خیلی ساده می‌تواند این‌جوری تعریف شود: “رضایت از بودن!” یعنی همین که من از بودنِ امروزم راضی باشم، خودش بزرگ‌ترین موفقیت است؛ چرا که جای‌گاه امروز من نتیجه‌ی زنجیره‌ای از انتخاب‌ها و اقدامات من در زندگی‌ام است. طبیعی است که در این مسیر اشتباهات بسیاری داشته‌ام؛ اما همین که بدانم سکان کشتی زندگی‌ام در دست خودم بوده و در نتیجه می‌توانم دوباره شروع کنم و این‌بار حداقل اشتباهات قبلی‌ام را مرتکب نشوم و در این مسیرِ جدید، می‌توانم از لذت کشف کردن و پیش رفتن لذت ببرم، می‌تواند خودش بزرگ‌ترین لذت و در عین حال، بزرگ‌ترین انگیزه‌ برای رسیدن به موفقیت‌های بزرگ باشد. البته این‌که می‌توانسته‌ام کجا باشم هم مهم است؛ اما نه برای شکنجه‌ی خود که برای راه یافتن و طی نکردن دوباره‌ی هزار راهِ رفته!

۴- اما تجربه‌ی شخصی من در زندگی این بوده که اگر چه تعریف موفقیت در چارچوب زندگیِ خودم برای ایجاد احساس رضایت مهم است؛ اما نگاه کردن به دنیای اطراف و آدم‌هایی که دور و برم هستند، بسیار مهم‌تر است. به‌ویژه من درمانی به‌تر از این مقایسه‌ی بی‌رحمانه، برای بیماری “توهم” نمی‌شناسم. از آن مهم‌تر، یک راهِ‌خوب این‌که من می‌توانسته‌ام کجا باشم و می‌توانم به کجا برسم، همین مقایسه با دیگران است. البته وقتی از مقایسه با دیگران حرف می‌زنم، طبیعتا منظورم مقایسه با آدم‌های پایین‌تر از خودم نیست؛ بلکه دقیقن منظورم مقایسه با کسانی است که از من هزار پله جلوترند. همین مقایسه در عین حال، بزرگ‌ترین انگیزه می‌تواند باشد برای رفتن و رسیدن …

بارها گفته‌ام که اگر بشود اسم جای‌گاه امروزی من را در زندگی‌ام موفقیت گذاشت، مهم‌ترین علت‌اش این بوده که همیشه دور و برم پر بوده از آدم‌های بزرگ. کسانی که همیشه با فاصله‌ی بسیار زیادی از من جلوتر بوده‌اند. کسانی که به من آموخته‌اند که تا کجا می‌توان پیش رفت و حد تصور من را از تعریف موفقیت، بسیار بالاتر برده‌اند. آن‌ها به من یاد داده‌اند که: “موفقیت اصلا یعنی چی!” (تصویر بالایی را که دیدید!) بودن در کنار آن‌ها من را از خوابِ خوش‌ِ خیال، بیدار کرده و یک اضطراب همیشگی اما بسیار لذت‌بخش را در من ایجاد کرده است: “این‌جا، جای من نیست!” از همه‌ مهم‌تر این‌که آن‌ها به من یاد داده‌اند که برای رسیدن به جای‌گاه‌های بالاتر باید چه کنم و چه ویژگی‌هایی داشته باشم و حتی فراتر از آن، دست من را هم گرفته‌اند و در مسیر جلو رفتن راه‌نمایی‌ام کرده‌اند. من همیشه خودم را وام‌دار راه‌نمایی‌ها و دوستی‌های شهرام، علی، نیما، احسان، حامد، وفا و دوستان بزرگ‌وار دیگری که در دنیای مجازی اثری از آن‌ها نیست، می‌دانم.

 شاید بد نباشد همین امروز و همین لحظه، نگاهی دوباره داشته باشیم به این‌که آیا احساس موفقیت‌ می‌کنیم و پاسخ‌اش چه مثبت باشد و چه منفی، با حداقل کردن نقش احساسات و پررنگ‌ کردن نقش عقل، بفهمیم چرا این‌گونه است و چه باید کرد؟ اصلا تعریف موفقیت برای من چیست؟ آیا دیگران هم مرا موفق می‌دانند؟ و سؤالاتی شبیه این‌ها. خلاصه این‌که: چقدر و چرا من موفق‌ام!؟

من بارها این بازنگری را در زندگی‌ام انجام داده‌ام و نتایج خوبی گرفته‌ام. پیشنهاد می‌کنم شما هم یک بار امتحان‌ش کنید! 

(منبع عکس‌ها: + و + و +)

دوست داشتم!
۴

در این وبلاگ بارها و بارها درباره‌ی راه و روش موفق شدن حرف زده‌ایم. جدا از این در دنیای مجازی و غیرمجازی، منابع بسیاری درباره‌ی راه‌های رسیدن  به موفقیت وجود دارند. هر روز هزاران کلاس درباره‌ی موفقیت این طرف و آن طرف برگزار می‌شوند. و از همه مهم‌تر، هر روز میلیون‌ها نفر در سراسر جهان از موفقیت‌های‌شان سرمست می‌شوند و

دیروز سال‌گرد درگذشت یکی از بزرگ‌ترین کارآفرینان هم‌روزگار ما بود: استیو جابز. به‌مناسبت درگذشت او بیایید نگاهی بیاندازیم به ۲۰ درس از زندگی استیو جابز:

۱- صبر نکنید. تردید نداشته باشید. انجام‌ش دهید.

۲- واقعیت خودتان را بسازید: اگر دنیا آن‌طوری نیست که می‌خواهید باشد، تغییرش دهید.

۳- کنترل همه چیز را در دست داشته باشید.

۴- مسئولیت اشتباهات‌تان را بپذیرید.

۵- خودتان را بشناسید.

۶- درها را به روی معجزات باز بگذارید.

۷- هرگز عقب‌نشینی نکنید.

۸- دور و برتان را از آدم‌های درخشان پر کنید تا به‌وقت‌ش از آن‌ها استفاده کنید.

۹- تیمی از بازی‌گران رده‌ی A درست کنید.

۱۰- خودتان باشید.

۱۱- متقاغدکننده باشد.

۱۲- به‌ دیگران راه را نشان دهید.

۱۳- به غریزه‌ی خود اعتماد کنید.

۱۴- ریسک‌پذیر باشید.

۱۵- پی در پی محصولات عالی عرضه کنید!

۱۶- تصمیمات سخت بگیرید.

۱۷- بدانید که قدرت ارائه دنیا را متفاوت خواهد کرد.

۱۸- روشی را برای متعادل کردن خشم و شدید شدن‌تان بیابید.

۱۹- برای امروز زندگی کنید.

۲۰- خِرَد خود را به دیگران منتقل کنید.

منبع

پ.ن. عکس از این‌جا

دوست داشتم!
۶

دیروز سال‌گرد درگذشت یکی از بزرگ‌ترین کارآفرینان هم‌روزگار ما بود: استیو جابز. به‌مناسبت درگذشت او بیایید نگاهی بیاندازیم به ۲۰ درس از زندگی استیو جابز: ۱- صبر نکنید. تردید نداشته باشید. انجام‌ش دهید. ۲- واقعیت خودتان را بسازید: اگر دنیا آن‌طوری نیست که می‌خواهید باشد، تغییرش دهید. ۳- کنترل همه چیز را در دست داشته باشید. ۴- مسئولیت اشتباهات‌تان را

ـ مهارت سن و سالی ندارد. تجربه یک شبه به دست نمی‌آید و بعد از برگزاری چندین مسابقه حاصل می‌شود.

ـ احساس می‌کنم که بازیکنانم خوشحال‌اند که این‌جا هستند. این‌ نکته‌ی مهمی برای موفقیت ماست. ما دیگر در زمان گذشته زندگی نمی‌کنیم.

ـ برای هر مربی‌ مهم است که سبک کاری خاصی را مشخص کند و اصول و قواعدی را تعیین کند که بازیکنان آن را درک کنند. اصول و قواعد من؟ احترام، فروتنی و اشتیاق. (دیدیه دشان؛ این‌جا)

استاد می‌گویند که برای موفقیت باید این‌ دارایی‌ها را داشته باشید: کسب مهارت، شاد بودن و شاد ماندن، احترام به همه (به‌ویژه رقبا)، فروتنی در برابر همه (به‌ویژه کسانی که از شما بالاترند) و داشتن اشتیاق. این‌ها اصول و قواعد موفقیت هستند.

دوست داشتم!
۰

ـ مهارت سن و سالی ندارد. تجربه یک شبه به دست نمی‌آید و بعد از برگزاری چندین مسابقه حاصل می‌شود. ـ احساس می‌کنم که بازیکنانم خوشحال‌اند که این‌جا هستند. این‌ نکته‌ی مهمی برای موفقیت ماست. ما دیگر در زمان گذشته زندگی نمی‌کنیم. ـ برای هر مربی‌ مهم است که سبک کاری خاصی را مشخص کند و اصول و قواعدی را تعیین کند

سر ریچارد برانسون کارآفرین و ثروت‌مند مشهور انگلیسی است که به‌دلیل مالکیت گروه معروف شرکت‌های‌ش ـ ویرجین ـ شناخته می‌شود. او مالک بیش از ۴۰۰ شرکت است که در زمینه‌های متعددی ـ از صنعت هوایی و مسابقات فرمول یک گرفته تا اوازم تزئینی و حتا حمل و نقل فضایی ـ فعال‌اند. ثروت آقای برانسون بیش از ۴٫۲ میلیارد دلار برآورد شده است.

این‌جا به ۷ راز موفقیت آقای برانسون اشاره شده است:

۱- “بله” گفتن لذت‌بخش است!

۲- حالا که می‌خواهید رؤیا ببینید، رؤیای بزرگی ببینید! از یک پسرک روزنامه‌فروش تا فردی که ۸ شرکت میلیارد دلاری راه‌ انداخته چقدر فاصله است؟ (معلوم است که آن پسرک، خود استاد است!)

۳- لذت بردن، خودش لذت‌بخش است! استاد جایی گفته: “لذت ببرید، سخت کار کنید و پول خودش می‌آید.”

۴- ریسک‌های حساب شده بکنید: به‌‌همین دلیل است که “بله” گفتن برای آقای برانسون راحت‌ است.

۵- در لحظه و برای همین الان زندگی کنید: از کار سخت هم لذت ببرید.

۶- همیشه و به همه احترام بگذارید.

۷- گشاده‌دست و بخشنده باشید.

دوست داشتم!
۲۰

سر ریچارد برانسون کارآفرین و ثروت‌مند مشهور انگلیسی است که به‌دلیل مالکیت گروه معروف شرکت‌های‌ش ـ ویرجین ـ شناخته می‌شود. او مالک بیش از ۴۰۰ شرکت است که در زمینه‌های متعددی ـ از صنعت هوایی و مسابقات فرمول یک گرفته تا اوازم تزئینی و حتا حمل و نقل فضایی ـ فعال‌اند. ثروت آقای برانسون بیش از ۴٫۲ میلیارد دلار برآورد

“دخه‌آ در طول فصل قبل با انتقادات زیادی مواجه شد؛ ولی من هم وقتی جوان بودم و در آژاکس بازی می‌کردم، مرتکب اشتباهاتی می‌شدم و در یووه و یونایتد هم اشتباه می‌کردم. مهم‌ترین نکته این است که باید اشتباهات‌ت را در همان بازی و یا در بازی بعدی فراموش کنی. دخه‌آ این کار را کرد. (ادوین فاندرسار درباره‌ی دروازه‌بان جوان اسپانیایی منچستر یونایتد؛ این‌جا)

درس این شماره این است: تلاش کنید خیلی زود اشتباهات‌تان را فراموش کنید؛ البته بعد از به‌خاطر سپردن درسی که از آن‌‌ها گرفته‌اید!

دوست داشتم!
۲

“دخه‌آ در طول فصل قبل با انتقادات زیادی مواجه شد؛ ولی من هم وقتی جوان بودم و در آژاکس بازی می‌کردم، مرتکب اشتباهاتی می‌شدم و در یووه و یونایتد هم اشتباه می‌کردم. مهم‌ترین نکته این است که باید اشتباهات‌ت را در همان بازی و یا در بازی بعدی فراموش کنی. دخه‌آ این کار را کرد. (ادوین فاندرسار درباره‌ی دروازه‌بان جوان

“فصل فوق‌العاده‌ای را سپری کردیم ولی راز خاصی نداشتیم. در بارسلونا تلاش زیادی می‌کنیم و همه ما به احتمال موفقیت‌مان باور داریم. من فرهنگ کاری دارم. همه این را می‌دانند. سعی می‌کنم که در دقایق خوب و بد آرامش‌م را حفظ کنم.” (لئو مسی دوست‌داشتنی؛ این‌جا)

بدون شرح! 🙂

پ.ن. شماره‌ی سوم ماه‌نامه‌ی مدیریتی گزاره‌ها همراه با مطالب جذاب دو نفر از خوانندگان عزیز گزاره‌ها جمعه شب منتشر می‌شود.

دوست داشتم!
۳

“فصل فوق‌العاده‌ای را سپری کردیم ولی راز خاصی نداشتیم. در بارسلونا تلاش زیادی می‌کنیم و همه ما به احتمال موفقیت‌مان باور داریم. من فرهنگ کاری دارم. همه این را می‌دانند. سعی می‌کنم که در دقایق خوب و بد آرامش‌م را حفظ کنم.” (لئو مسی دوست‌داشتنی؛ این‌جا) بدون شرح! 🙂 پ.ن. شماره‌ی سوم ماه‌نامه‌ی مدیریتی گزاره‌ها همراه با مطالب جذاب دو نفر