مدت زیادی این مثنوی تأخیر شد! از این هفته دوباره یکشنبه شبها مقالهی هفته را با هم مروری تحلیلی میکنیم. 🙂
مقالهای که برای این هفته انتخاب کردم، مقالهای است از بیزینسویک (+) در تحلیل مدل کسب و کار اسپوتیفای و در حالت کلی، کسب و کارهای پخش آنلاین موسیقی. بهانهی این مقاله رسیدن تعداد مشترکین پولی اسپوتیفای به مرز ده میلیون نفر است: “زمانی تحلیلگری بهنام راجر انتنر گفته بود که کسب و کارهای پخش آنلاین موسیقی زمانی به پایداری میرسند که به ده میلیون نفر مشترک پولی برسند.”
حال اسپوتیفای به ده میلیون مشترک پولی در ماه رسیده است؛ اما وضعیت کسب و کار اسپوتیفای در چه حال است؟ ابتدا چند نکتهی جالب در مورد اسپوتیفای:
۱- اسپوتیفای از زمان بنیانگذاری در سال ۲۰۰۶ تا بهامروز بیش از ۲۰۰ میلیون دلار ضرر داده است!
۲- ایالات متحده و بریتانیا بزرگترین بازارهای اسپوتیفای هستند. اسپوتیفای هماینک در ۵۶ کشور فعال است و بهزودی برزیل ۵۷مین کشور محل فعالیت رسمی این شرکت خواهد بود.
۳- درآمد این شرکت در سال ۲۰۱۱ برابر ۲۴۵ میلیون دلار بوده (همراه با ۲۴ درصد ضرر) و این عدد در سال ۲۰۱۲ به ۵۵۸ میلیون دلار (همراه با ۱۳ درصد ضرر) رسیده است. نرخ رشد درآمد اسپوتیفای از نرخ رشد ضرردهی این شرکت بیشتر است.
بهنظر میرسد اسپوتیفای کمکم در حال رسیدن به نقطهی سربهسر است؛ اما آیا کسب و کار اسپوتیفای در بلندمدت هم پایدار خواهد بود؟ پاسخ در تحلیل استراتژیک مدل کسب و کار اسپوتیفای نهفته است. در مقاله به چند نکتهی کلیدی اشاره شده است:
۱- اسپوتیفای حدود ۷۰% درآمدش را بابت حقوق معنوی موسیقیها به صاحبان آنها پرداخت میکند. بنابراین باید با ۳۰% باقیمانده کل هزینههایش را پوشش دهد و علاوه بر آن سود هم کسب کند. بنابراین برای پایداری مدل کسب و کار اسپوتیفای این شرکت باید بتواند هزینههایاش را هر چه بیشتر کاهش دهد. کلیدیترین نکته در ماندگاری تمام کسب و کارهایی است که پلتفرمی برای فروش محتوای دیگران ایجاد میکنند، همین است: کنترل هزینهها. اما تمام ماجرا این نیست.
۲- بهنظر میرسد علاقهی اپل به خرید شرکت بیتس، بیشتر برای خرید سرویس آنلاین موسیقی آن است! در این صورت اسپوتیفای بهناگاه با رقیبی به غولآسایی اپل مواجه میشود. بیتس میتواند با دسترسی به خزانهی غنی آیتونز و شبکهی بسیار بزرگ مشتریان اپل، بدون هیچ هزینه یا تلاش خاصی، برای خودش بازاری بسازد که چندین برابر بازار مشتریان اسپوتیفای است. اینجا یک نقطهی ضعف کلیدی اسپوتیفای و دیگر پلتفرمهای عرضهی محتوا مشخص میشود: عدم کنترل روی اکوسیستم مصرف محتوا! اسپوتیفای و کسب و کارهای مشابه آن (از جمله پاندورا) در گوشهای از اکوسیستم سیستمعاملهای موبایل در حال فعالیتاند که به یک دلیل کاملا بدیهی بسیار آسیبپذیر است: مانع خاصی برای ورود یک رقیب بزرگتر وجود ندارد یا بهعبارت بهتر، این کسب و کارها مزیت رقابتی آنچنانی در برابر صاحب سیستمعاملی که روی آن کار میکنند، ندارند.
بیایید کمی دقیقتر به ماجرا نگاه کنیم: مایکروسافت سالها پیش با راهاندازی شبکهی MSN تلاش کرد تا از انحصار خود در زمینهی سیستمعامل برای ایجاد انحصار در عرصهی محتوا و سرگرمی استفاده کند؛ اما بهدلیل پایین بودن سرعت اینترنت و محدودیت پهنای باند (و البته دلایل دیگری از جمله عدم دسترسی به مخزنی گسترده از محتوای ارزشمند و همینطور قرار نداشتن MSN در فهرست اولویتهای استراتژیک شرکت) موفق نشد. اما حالا در بستر سیستمعاملهای عصر جدید ـ و بهعبارت بهتر بستر موبایل ـ علاوه بر حل شدن مشکل پهنای باند ـ در اختیار داشتن انحصاری اکوسیستم عرضهی محتوا توسط مالک سیستمعامل یک مزیت رقابتی جدی برای این شرکتها است. بههمین دلیل است که گوگل، اندروید را مجانی در اختیار تولیدکنندهها قرار میدهد و اپل با آیاواس و مایکروسافت با ویندوز فون هم مدتی است همین استراتژی را برگزیدهاند. حالا چه اتفاقی میافتد؟ این شرکتها ساختار عرضهی محتوای انحصاری خودشان را در قالب اپاستور خود ایجاد میکنند و به اپلیکیشنهای پلتفرمی عرضهی محتوا مثل اسپوتیفای اجازه میدهند تا کسب و کار جدیدی راه بیاندازند. مدت زمانی طول میکشد تا این مدل کسب و کار عرضهی محتوا شکل بگیرد و مشکلات آن حل شوند و در نهایت، کسب و کار سودآور شود. حالا اپل / گوگل (و در آینده احتمالا مایکروسافت) وارد بازی میشوند و پلتفرم خودشان را در آن حوزه (مثلا در حوزهی پخش آنلاین موسیقی) بهراه میاندازند و یا حداقل با اعلام ورود به این بخش از بازار، شرکتهای کوچکتر حاضر در این حوزه را به تکاپو برای بقا وا میدارند. نتیجه؟ هنوز نمیتوان در این زمینه اظهارنظر دقیقی کرد؛ اما بسیار بعید میرسد کسب و کارهایی مثل اسپوتیفای یا بیتس بتوانند در برابر غولهایی مثل اپل و گوگل باقی بمانند. در بهترین حالت این شرکتها توسط همان غولها خریداری میشوند! حالا میشود با همین تحلیل، درک کرد که چرا آمازون بهعنوان یک عرضهکنندهی محتوا در یک لایه بالاتر از اپلیکیشن یعنی اپاستور وارد بازار عرضهی محتوای آنلاین شده است.
۳- اما حداقل در کوتاهمدت اسپوتیفای و کسب و کارهای اپلیکیشنی از این دست چگونه میتوانند سرعت رسیدن به نقطهی سر به سر را افزایش دهند؟ یک استراتژی جالب در این زمینه عقد قراردادهای همکاری با اپراتورهای موبایل است. در این حالت اشتراک پولی اپلیکیشن بهعنوان یکی از سرویسهای پیشنهادی اپراتور به مشترکین عرضه میشود و هزینههای آن هم در قالب صورتحساب یا شارژ مشترک از او دریافت میشود. اسپوتیفای با ورایزون در آمریکا چنین قراردادی منعقد کرده است (و قبل از آن هم اورنوت با تیموبایل چنین همکاری را کلید زده بود.) چنین همکاری برای طرفین منفعت بههمراه دارد: اپراتور مزیتی رقابتی (هر چند کوچک اما تأثیرگذار) نسبت به رقبایش بهدست میآورد و کسب و کار اپلیکشنی هم راهی نسبتا پایدار برای کسب درآمد در یک بازار با مشتریان مشخص! هر چند هنوز در مورد احتمال موفقیت این اتحادهای استراتژیک هم نمیشود اظهارنظر دقیقی داشت.
در هر حال بهصورت خلاصه میتوان گفت که این مقاله بهدنبال تأکید روی یک نکتهی کلیدی است: وقتی میخواهید یک مدل کسب و کار جدید و تحولساز ایجاد کنید (و البته در حالت کلی برای طراحی هر مدل کسب و کاری!) حتمن برای سه سؤال زیر پاسخ دقیقی داشته باشید:
۱- از کجا میخواهید به پول برسید؟
۲- چگونه این درآمد را پایدار میسازید؟
۳- مزیت رقابتی کلیدی شما که هیچ رقیب دیگری نمیتواند آن را عرضه کند چیست؟
موکول کردن پاسخ این سؤالات به زمانی که کسب و کار راه افتاده و به بلوغ رسیده است، تهدید بزرگی برای موجودیت کسب و کار شما خواهد بود؛ چرا که در این حالت، شما با تلاش و تحمل سختیها مسیر را برای ورود رقبایی بزرگتر که دارای قدرت مالی و بازاریابی بسیار بیشتری از شما هستند هموار کردهاید!
مقاله نکات بسیار جالب دیگری هم دارد که اگر دوست داشتید در خود سایت بیزینسویک اینجا آن را مطالعه کنید.
پ.ن. من از دادهها و اطلاعات مطرح شده در مقالهی بیزینسویک برای نوشتن این پست استفاده کردم. بخش عمدهای از تحلیلها از آن خود من است و در نتیجه مسئولیت خطاهای احتمالی این تحلیل نیز برعهدهی خودم است نه نویسندهی مقالهی اصلی. 🙂