در ابتدا لازم است پیشاپیش ولادت پربرکت پیامبر نور و رحمت حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) را تبریک عرض کنم و این نوید را بدهم که فردا یکشنبه، منتظر عیدی گزارهها به این مناسبت باشید!
اما بعد: امروز همانند تمامی روزهای بعد از دربی تهران در یکی دو سال اخیر، بحث روز فوتبالدوستان بازی بسیار ضعیف دو تیم در این بازی سابقا حساس بود. بازی که تنها در آن، صحنههای خشونت بهسبک فیلمهای گلادیاتوری را میشد و دید و خبری از فوتبال نبود! این بازی از نظر فنی کمارزشتر از آن بود که دربارهاش حرف بزنیم و بنویسیم؛ اما حیفم آمد این چند جمله را بهعنوان یک هوادار قدیمی (البته بهنسبت سنم!) استقلال ننویسم:
۱- تیمهای ورزشی هم همانند سایر کسب و کارها، دارای “مشتری (= هوداران)” و “برند” هستند. هویت برند دو تیم استقلال و پرسپولیس در طول چند ده سال براساس دو عامل شکل گرفته است: قهرمانیهای آنها و تعارضشان با تیم رقیب. هر دو عامل در شکلگیری برند این دو تیم و هویت هواداران بسیار محبوب مهماند. شاید بد نباشد، مدیران محترم هر دو تیم ـ که اخیرا از حضور کم تماشاگران در ورزشگاه گلایهمند بودهاند ـ به این سؤال هم فکر کنند که چه بلایی بر سر هویت برند تیم خود آوردهاند؟ پاسخ را در مصاحبههای بعد بازی تماشاگران میتوانید بهخوبی پیدا میکنید.
۲- رقابت میان استقلال و پرسپولیس، رقابت دو “تیم” است نه “افراد”! حال بنگرید به بازیهای سالهای اخیر که در آنها همیشه تقابل مدیران عامل و مربیان و بازیکنان این دو تیم مهم بوده است! فقط نگاهی بیاندازید به “بازی” کلکلهای بازوهای رسانهای دو باشگاه در طول هفتهی پیش و “فیلمبازی” حضور مدیران عامل دو تیم در تمرین تیم رقیب در روز قبل از بازی.
۳- نکتهی جالب بازیهای اخیر دربی این است که مربی محترم استقلال تنها به فکر حفظ برند شخصی خودش (یک مربی همیشه برندهی جام و البته نبازنده در دربی!) است و از آن طرف، مربی پرسپولیس (چه پارسال که یحیی بود و چه امسال که علی دایی است) تنها به فکر “بردن به هر قیمتی” برای اثبات اینکه مربی بزرگی است. نتیجه؟ بازی سرد و بیروح و فراموش شدنی …
اما همهی اینها را گفتم تا به یک نکتهی کلیدی برسم: اصل ماجرا، در اینجاست که همهی این حضرات مدیر و مربی و بازیکن، جاودانگی شخص خودشان را با سرک کشیدن در تابلوی درخشان این دو تیم بزرگ میطلبند. حالا انگار مهم هم تنها نتیجه است و نه مسیری که با تیم آن را طی میکنند! انگار بهشت جاودانگی را به بهای بردن جام ـ و اگر شد بردن زورکی تیم خریف! ـ میدهند و بس، و کیفیت فوتبال تیمها و احساس غروری که منِ تماشاگر از بازی تیمام باید بهدست بیاورم، ذرهای ارزش ندارد! این همان “تجربهی مشتری” از تعامل با “برند” محبوب خود است. برند بسیار ارزشمندی که به رایگان بهدست اعضای فعلی این دو تیم رسیده و انگار اصلا تاریخ و هویت این دو باشگاه برای آنها مهم نیست! وقتی در مباحث برندینگ، از بحث “تجربهی مشتری” سخن میگوییم، آیا باشگاههای ورزشی بزرگ ما نباید به فکر حفظ برندهای دوستداشتنی و محبوبشان باشند؟
شاید بد نباشد حداقل استقلالیها، تیم ۱۶ سال پیش استقلال را بهیاد بیاورند. تیمی که بدون هیچ ستارهی شاخصی جز مربی محبوباش ـ ناصر خان حجازی ـ تمام غولهای آسیا را با قدرت اراده و البته شجاعت کشت؛ اما در فینال آسیا در تهران باخت! برای من هنوز با فاصلهی بسیار آن تیم محبوبترین تیم تاریخ استقلال است. حجازی برای استقلال جامهای زیادی نبرد و البته، هیچگاه هم در دربی برنده نشد؛ اما اسطورهی فراموشنشدنی تیم ما بود، هست و خواهد بود. اما چرا؟
جدا از شخصیت واقعا کاریزماتیک زندهیاد حجازی، مقایسهی آن سال درخشان استقلال “ناصر حجازی” با استقلال امروزی، مرا به یاد عنوان کتاب معروف اندرو گروو (مدیرعامل سابق اینتل) میاندازد (که در عنوان این پست به آن اشاره کردم.) این مقایسه و علت جاودانگی تیم حجازی در برابر این استقلال نادوستداشتنی (!) را با کمک “گزاره”ی آقای گروو میتوان در یک جمله خلاصه کرد. تکجملهای که معتقدم (و تجربه کردم) اساس موفقیتهای درخشان هر فرد و کسب و کاری در طول دوران حیات خود است: آینده از آن کسانی است که شجاعت قرار دادن خود در معرض باخت و البته باختن را دارند!