هیچ کدام از ما نیست که برای زندگی‌اش هدفی نداشته باشد و به‌دنبال تحقق آن نباشد. هدف، معنابخش‌ترین عنصر زندگی است! بدون داشتن هدف، زندگی شور و روشنی خود را از دست می‌دهد و به مردابی بدل می‌شود که گذر عمر در آن مساوی است با فرو رفتن هر چه بیش‌تر در آن. چنان‌که دکتر ویکتور فرانکل در کتاب دل‌نشین “انسان در جستجوی معنا” شرح داده، در روزهای تلخ و تاریک زندگی، آن‌چه موجب نجات آدمی می‌شود، ایمان به زیبایی رؤیاها و معنای بزرگی است که وجود هر انسانی را تعریف می‌کنند. قصه‌ی پرغصه‌ی زندگی گویی با درک این معنی است که به آرامش می‌رسد و این معنی، همان هدف والای زندگی است یا به‌عبارت دیگر، همان‌ دستاوردی که انسان دوست دارد بدان دست یابد.

در ادبیات مدیریت، هدف را این چنین تعریف کرده‌اند: نقاط نهایی و پایانی که فعالیت‌های یک فرد یا سازمان به سمت آن‌ها هدف گرفته شده است. هدف عبارت است از بیان نتایج مورد انتظار (شامل کار مشخص و قابل اندازه‌گیری) در محدوده‌ی زمانی خاص و با هزینه‌ای معین. در واقع هدف‌ها می‌گویند که چه چیزی باید به دست آید و نتایج باید چه زمانی حاصل شوند؛ اما نمی‌گویند که چگونه باید به این نتایج دست یافت. تمامی انسان‌ها و سازمان‌ها هدف‌های چند گانه‌ای دارند که در بطن یک سلسله مراتب پیچیده پراکنده‌اند.

این نگاه به هدف، نگاهی مکانیکی است. هدف، ثمره و دستاورد تلاش‌های ما در زندگی است و بدون دست‌یابی به آن، همه‌ی تلاش‌ها و مرارت‌ها بیهوده به‌نظر خواهد رسید. البته اگر که پیرو فلسفه‌ی برخی از ادبا و کارآفرینان بزرگ هم‌روزگارمان باشیم که “مقصد، خود راه می‌تواند باشد” آن‌وقت تلاش و کوشش در جهت دست‌یابی به هدف‌ها آن‌چنان هم بدون مفهوم و معنا به‌نظر نخواهند رسید.

اما یکی از چالش‌های اصلی افراد هدف‌مند این است که هر چقدر که در مورد اهمیت هدف و هدف‌گذاری محتوا وجود دارد، در مرود روش هدف‌گذاری محتوای آن‌چنان اثربخشی در دست نیست. بله، مدل‌های هدف‌گذاری همانند مدل اهداف هوش‌مند (SMART) به ما می‌گویند که اهدافی که برای خود تعیین می‌کنیم باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند؛ اما در مورد این‌که چگونه چنان هدف‌هایی را بیابیم سخنی نمی‌گویند. شاید در به‌ترین حالت، ادبیات مربوط به هدف‌گذاری با طرح سؤالاتی درست و نشان دادن تجربیات زندگی سایر افراد و سازمان‌ها به ما در کشف رویکردمان در هدف‌گذاری یاری برسانند؛ اما در نهایت باید پذیرفت که هدف‌گذاری منطقی تجربی دارد که باید در طول زندگی و کار، با اندیشیدن و تلاش کردن و توأمان و تحمل پستی‌ها و بلندی‌های بسیار به گوهر آن دست یافت.

از اطاله‌ی کلام بیش از این می‌پرهیزم و به‌سراغ بحث اصلی این نوشته می‌روم. یکی از جذاب‌ترین ایده‌هایی که برای کشف روش‌مند هدف‌های ذهنی (که لزوما بر ما مکشوف نیستند؛ اما زندگی ما به‌سوی آن‌ها نشانه رفته است) که با آن مواجه شده‌ام این است: “هدف آن چیزی است که برای رسیدن به آن حاضر به دادن هزینه هستیم!” یا “هدف چیزی است که برای رسیدن آن حاضر به تخصیص منابع محدود زندگی‌مان ـ اعم از وقت، پول و … ـ هستیم.” زیبایی این تعریف این‌جا است که ما را در برابر آیینه‌ی تمام‌نمای زندگی‌مان می‌نشاند، آینه‌ای که به ما دروغ نمی‌گوید و واقعیت هستی‌مان را بازتاب می‌دهد. اگر همین الان از خودمان بپرسیم که در طول سالیان اخیر فارغ از نتایج به‌دست آمده برای چه چیزهایی هزینه داده‌ایم و آیا از این هزینه‌ها راضی هستیم یا نه و اگر مجددا همین سؤال را با در نظر داشتن این‌که به چه نتایجی دست یافتیم از خود بپرسیم، آن‌وقت به معیار مناسبی برای تحلیل “آن‌چه گذشت” و “آن‌چه با ادامه‌ی رویکرد کنونی در راه است” خواهیم رسید. حال وقت افتادن به وادی “شک و حیرت” است که گذر از آن، هنر انسان‌های بزرگ روزگار است، پاک‌بازانی که عشق را جوهره‌ی هستی می‌دانند؛ همان‌گونه که حسین منزوی بزرگ زمانی سروده بود:

میان “هستم” و “شک می‌کنم” پلی است،
و گر به عشق شک نکنی، بی‌یقینی‌ت زیبا است!

و امیدوارم در نهایت، سرنوشت ما آنی نباشد که منزوی در شعری دیگر سروده بود:

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود …

شاید بشود این‌گونه گفت که: هدف زندگی ما آن چیزی که گنج زندگی‌‌مان را به‌‌پای آن می‌ریزیم. آیا ارزش‌ش را دارد؟ پاسخ این سؤال، تعیین‌کننده‌ی مسیر روزهای باقی‌مانده‌ی زندگی ما است.

دوست داشتم!
۶

هیچ کدام از ما نیست که برای زندگی‌اش هدفی نداشته باشد و به‌دنبال تحقق آن نباشد. هدف، معنابخش‌ترین عنصر زندگی است! بدون داشتن هدف، زندگی شور و روشنی خود را از دست می‌دهد و به مردابی بدل می‌شود که گذر عمر در آن مساوی است با فرو رفتن هر چه بیش‌تر در آن. چنان‌که دکتر ویکتور فرانکل در کتاب دل‌نشین

هدف‌گذاری یکی از اولین گام‌ها برای آغاز هر کاری است. در هدف‌گذاری، جهت‌گیری حرکت ما و نقطه‌ای که آن را “رسیدن” می‌دانیم، مشخص می‌کنیم. در هدف‌گذاری برای خودمان شفاف می‌کنیم قرار است به کجا برسیم و چرا. اما نکته‌ی مهم ماجرا این است که معمولا هدف‌ها را صرفا در ذهن‌مان نگه می‌داریم و نمی‌نویسیم. اما نوشتن هدف‌ها می‌تواند به دلایل زیر مهم باشد:

۱- معمولا تصویری که از یک هدف در ذهن ما وجود دارد، تصویری دقیق نیست. اما آوردن هدف در قالب کلمات روی کاغذ باعث می‌شوند تا مجبور شویم برای هر هدف تعریفی مشخص از آن‌چه قرار است به آن دست پیدا کنیم، خلق کنیم. کار کردن روی یک ایده‌ی مشخص احتمالا ساده‌تر خواهد بود.

۲- در طول دوره‌ی تلاش برای دست‌یابی به اهداف، خیلی وقت‌ها ممکن است سرابی از هدف مورد نظر را بر سر راه‌مان ببینیم. شاید هم به حداقل‌ها راضی شویم و از آن هدف بزرگ‌تری که از ابتدا در ذهن‌مان بوده صرف‌نظر کنیم. نوشتن هدف‌ها به ما کمک می‌کند تا در طول مسیر تلاش برای دست‌یابی به هدف، این سراب‌ها و اهداف جزئی‌نگر را تشخیص دهیم و آن‌ها را به‌نفع هدف بزرگ و نهایی‌مان کنار بگذاریم.

۴- رسیدن به هدف‌های بزرگ سخت است و دیریاب و در طول این دوران تلاش، دل‌سردی و خسته‌دلی طبیعی و بدیهی است. واقعیت این است که خیلی از ما به‌ این دلیل که صبر و شور درونی لازم را نداریم، از رسیدن به هدف‌های بزرگ‌مان در میانه‌ی راه زندگی باز می‌مانیم. نوشتن هدف‌ها به‌صورت مکتوب و مرور آن‌ها باعث می‌شود تا در نقاط حساسی که ممکن است به انصراف از تلاش برای رسیدن به هدف بیانجامند، شور درونی و انرژی‌مان را دوباره بازگردانیم و از این گردنه‌ها به‌ سلامت عبور کنیم.

بنابراین شاید خوب باشد همین حالا کاغذی به‌دست بگیریم و هدف‌های بزرگ زندگی‌مان را روی کاغذ دربیاوریم.

دوست داشتم!
۸

هدف‌گذاری یکی از اولین گام‌ها برای آغاز هر کاری است. در هدف‌گذاری، جهت‌گیری حرکت ما و نقطه‌ای که آن را “رسیدن” می‌دانیم، مشخص می‌کنیم. در هدف‌گذاری برای خودمان شفاف می‌کنیم قرار است به کجا برسیم و چرا. اما نکته‌ی مهم ماجرا این است که معمولا هدف‌ها را صرفا در ذهن‌مان نگه می‌داریم و نمی‌نویسیم. اما نوشتن هدف‌ها می‌تواند به دلایل

یک: امروز بعد از چندین ماه تلاش و سختی، بالاخره یک پروژه‌ی بزرگ ملی را با همکاری یک دوست و همکار قدیمی و همیشگی‌ برای جمعی از مدیران برجسته‌ی فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور ارائه کردیم و مُهر تأیید آن‌ها بر انجام پروژه خستگی را از تن‌مان زدود. از ماجراها و اتفاقات عجیب و غریب و مشکلات و چالش‌های پروژه که بگذریم، یک بار دیگر به من ثابت شد که انجام هیچ کاری به‌تنهایی اهمیتی ندارد. این‌که چقدر برای کارها وقت و زمان و انرژی می‌گذاری به‌جای خود، آن‌چه که در نهایت باقی می‌ماند، نتیجه‌ی کارها است. اما این تمام ماجرا نیست.

دو: این‌که باید کارها را به نتیجه رساند به‌معنای “نتیجه‌گرایی” نیست. نتیجه‌گرایی معنای منفی در ذهن ما دارد که البته من هم با آن موافقم. این‌که با چه هزینه‌‌ای و چه کیفیتی در مسیر پیش‌برد کارها به‌پیش می‌رویم هم در جای خود مهم است. مسئله این است که خیلی وقت‌ها “مسیرِ رسیدن” بهانه‌ی “به نتیجه نرسیدن” می‌شود. 🙂

سه: به‌نتیجه رساندن کارها یک معنای مستتر دیگر هم در خود دارد: این‌که می‌دانیم “نتیجه” چیست! 🙂 در بسیاری از مواقع، مشکل اصلی ما در پیش‌برد کارها همین است که قرار است به چه نتیجه‌ای برسیم. این نتیجه می‌تواند کمّی باشد یا نباشد؛ اما در هر حال این‌که بدانیم که قرار است به چه نتیجه‌ای برسیم، می‌تواند به جهت و مسیر حرکت‌مان نظم بیش‌تری بدهد. “تمرکز” روی کاری که باید، خیلی وقت‌ها تنها برگ برنده‌ی برنده‌ها است.

چهار: “من خیلی روی این کار وقت گذاشتم” جواب‌ش همیشه این است که: “چه نتیجه‌ای را محقق کردی؟” اما یک لحظه صبر کنید: این نتیجه همیشه موفقیت نیست! 🙂 چیزی که معمولا نادیده می‌گیریم همین است که به‌نتیجه رساندن کار یعنی من در تحقق اهداف‌م موفق باشم. اما “شکست” و به‌عبارت به‌تر، “پذیرش شکست” هم خودش یک نتیجه محسوب می‌شود! وقتی نتیجه را لزوما موفقیت ندانیم، آن‌وقت است که در برابر خیلی از هزینه‌های مادی و معنوی بی‌دلیلی که در زندگی و کارمان متحمل می‌شویم ـ به‌ امید این‌که موفقیت چند قدم آن طرف‌تر منتظر ما است ـ به منزل‌گاهِ “تردید” می‌رسیم … شک و تردید در مورد کارهایی که داریم انجام می‌دهیم و گذشته و حال و آینده‌های آن‌ها، منزل‌گاه موقتی خوبی است که بد نیست هر از گاهی آگاهانه آن را تجربه کنیم. مطمئن باشید به نتایج جالبی در مورد خودتان، دنیا و آینده خواهید رسید.

پنج: در این میان هنوز تکلیف یک توصیه‌ی همیشگی من در گزاره‌ها معلوم نیست! من همیشه این بیت زنده‌یاد عمران صلاحی را خلاصه‌ی ماجرای زندگی هر انسانی می‌دانم:

از مقصدمان سؤال کردم، گفتی / مقصد، خودِ راه می‌تواند باشد!

من هم‌چنان بر این عقیده‌ام که مسیر، از مقصد مهم‌تر است؛ اما با این تبصره که نباید چنین دیدگاهی باعث شود که خودمان را پای‌بسته‌ی راه بدانیم و از نتیجه و هدف، غافل شویم. در بسیاری از کارهای ما اساسا آن‌چه مهم است نتیجه است، چه آن نتیجه‌ی مورد نظر، پیروزی باشد و چه شکست. داستانِ زندگی ما به‌عنوان یک انسانِ فناپذیر ـ که آغازی دارد و انجامی ـ البته که موضوع دیگری است. آخر قصه چی‌ می‌شه؟ اینو هیشکی نمی‌دونه …

دوست داشتم!
۶

یک: امروز بعد از چندین ماه تلاش و سختی، بالاخره یک پروژه‌ی بزرگ ملی را با همکاری یک دوست و همکار قدیمی و همیشگی‌ برای جمعی از مدیران برجسته‌ی فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور ارائه کردیم و مُهر تأیید آن‌ها بر انجام پروژه خستگی را از تن‌مان زدود. از ماجراها و اتفاقات عجیب و غریب و مشکلات و چالش‌های پروژه که بگذریم،

“من با او صحبت کردم و او به من گفت خوشحال است که با باشگاه موناکو در تماس است. او در مورد چند چیز با من صحبت کرد. نمی‌دانم او در نهایت چه تصمیمی خواهد گرفت اما من خوشحال خواهم شد اگر او به موناکو بپیوندد. ویکتور به دنبال بازی در تیمی است که فشاری کم‌تر از بازی در بارسا داشته باشد. او از زمانی که بچه بود، برای بارسا بازی می‌کند و نیاز به یک هدف تازه دارد.” (لودویک ژولی درباره‌ی ویکتور والدس؛ این‌جا)

هر چند والدس در تمامی انتخاب‌‌های‌ش بعد از بارسا اشتباه کرد؛ اما نکته‌ای که ژولی در مورد والدس گفته، راه‌کار جذابی است برای زمانی که تمامی درها به روی ما قفل شده است. خیلی وقت‌ها به‌تر است به‌جای تمرکز روی باز کردن قفل‌های پیچیده‌ی زندگی، کار و کسب‌وکار، به‌دنبال قفل جدیدی برای باز کردن بگردیم!

دوست داشتم!
۳

“من با او صحبت کردم و او به من گفت خوشحال است که با باشگاه موناکو در تماس است. او در مورد چند چیز با من صحبت کرد. نمی‌دانم او در نهایت چه تصمیمی خواهد گرفت اما من خوشحال خواهم شد اگر او به موناکو بپیوندد. ویکتور به دنبال بازی در تیمی است که فشاری کم‌تر از بازی در بارسا

در بخش اول این مقاله درباره‌ی لزوم داشتن یک فرایند ساده اما منطقی برای برنامه‌ریزی کسب‌وکاری در سال جدید سخن گفتیم. هم‌چنین در آن‌جا گام اول فرایند برنامه‌ریزی یعنی ارزیابی کارایی برنامه‌ها را بررسی کردیم. در بخش دوم مقاله، گام‌های دوم و سوم فرایند برنامه‌ریزی کسب‌وکار در سال جدید را به‌صورت مختصر توضیح می‌دهیم:

گام دوم: تحلیل اثربخشی برنامه‌ها

بسیاری از سازمان‌ها دارای برنامه‌‌ی بلندمدت یا استراتژیک هستند که جهت‌گیری حرکت درست سازمان را مشخص می‌کند. برنامه‌ی استراتژیک در برش‌های سالانه و در قالب برنامه‌های عملیاتی به‌اجرا درمی‌آید. از آن‌جایی که برنامه‌های عملیاتی عموما از جنس اقدامات اجرایی و دستاوردهای کمّی هستند، معمولا ارزیابی آن‌ها در قالب تحلیل کارایی ـ گام قبل صورت می‌پذیرد. اما محیط متغیر و پرتلاطم کسب‌وکار، بازنگری استراتژی‌های کسب‌وکار را در پایان هر سال ناگزیر می‌سازد. چنین بازنگری در عمل تبدیل به تحلیل کیفی و در واقع بررسی میزان اثربخشی برنامه‌ها و استراتژی‌ها می‌شود.

فرایند بازنگری استراتژی شبیه فرایند اصلی تدوین استراتژی است؛ با این تفاوت که در طی آن سازمان با سؤالات متفاوتی مواجه است. هدف این است که مدیران سازمان با بررسی دستاوردهای سازمان و تجربیات خود و همکاران‌شان در سال گذشته تلاش کنند تا برنامه‌ی بازنگری و به‌روز شده‌ای را مطابق با واقعیات و مقتضیات محیط کسب‌وکار و صنعت محل فعالیت خود تدوین نمایند.

در این زمینه چند سؤال زیر می‌توانند یاری‌بخش باشند:

  • آیا برنامه‌ی تدوین شده در عمل نیز توجیه‌پذیر و واقع‌گرایانه بوده است؟
  • آیا اجزای مختلف برنامه با یکدیگر پیوستگی و هماهنگی درونی داشته‌اند یا این‌که در زمان اجرا تناقضاتی در برنامه کشف شده‌اند؟
  • آیا پیش‌فرض‌ها و محتوای برنامه‌ی تدوین شده با موضوعات حیاتی و فرضیات اساسی محیط کسب‌وکار در ابتدای سال جدید هم‌خوانی دارد؟
  • آیا مدیران به‌صورت ذهنی و عملی نسبت به موضوع محوری استراتژی ـ یعنی رقابت ـ آگاه بوده و به اجرای آن متعهد بوده‌اند؟
  • آیا سازمان شایستگی‌‌های درونی لازم برای اجرای موفق برنامه را در اختیار دارد؟ آیا در مورد توسعه‌ی شایستگی‌هایی که دارای ضعف بوده‌اند اقدامی صورت پذیرفته است؟
  • آیا کارکنان این برنامه را فهمیده‌اند؟ آیا نسبت به انجام این برنامه متعهد بوده‌اند؟
  • آیا همه‌ی بخش‌های سازمان باید در اجرای برنامه درگیر شوند یا تمرکز برنامه در یک یا چند واحد محدود کفایت می‌کند؟
  • آیا درستی ایده‌های محوری برنامه در عمل اثبات شده است؟
  • آیا نیازمندی‌های برنامه با وضعیت منابع سازمانی (نیروی انسانی، مالی، ابزارها و تجهیزات و مانند آن‌ها) متناسب هستند؟

با پاسخ‌گویی به این سؤالات، مجموعه‌ای از نکات محوری و کلیدی برای اصلاح برنامه‌های کلان و استراتژیک و تدوین برنامه‌های عملیاتی در سال جدید به‌دست می‌آورند.

گام سوم  ـ تدوین برنامه‌های سال جدید

پس از ارزیابی گذشته و استخراج نکات محوری برنامه‌های سال جدید می‌توانید تدوین برنامه‌های سال جدید را آغاز کنید. معمولا فرایند برنامه‌ریزی با تعیین هدف‌ها آغاز و با مشخص کردن مجموعه اقدامات اجرایی پایان می‌پذیرد. اما فرایند برنامه‌ریزی به روش معمول آن در سازمان‌ها بسیار زمان‌بر است. برای حل این مشکل ‌یک رویکرد جدید برای انجام فرایند برنامه‌ریزی تحت عنوان رویکرد “سریع” نیز در سال‌های اخیر در جهان متداول شده که دارای چهار گام اصلی است:

  • تمرکز کنید: با بررسی نکات محوری استخراج شده از ارزیابی برنامه‌ها در سال قبل و تحلیل وضعیت روندهای بازار، تصور کنید بازارها و صنایع مربوط به کار شما طی ۵ تا ۱۰ سال آینده چه شکلی خواهند داشت. با کمک تکنیک برنامه‌ریزی سناریو، آینده‌های جایگزین را در نظر بگیرید و احتمال وقوع هر سناریو و پیامدهای آن را برای شرکت و رقبا بسنجید. تمرینات و آزمایش‌های خلاقانه‌ای انجام دهید و طرح‌هایی را پیدا کنید که احتمال تحقق آینده‌ای مناسب را برای شرکت شما افزایش دهند.
  • انتخاب کنید: از میان سناریوهای برنامه‌ی تدوین شده، دو یا سه طرح عملی‌تر را انتخاب کنید؛ طرح‌هایی که اگر طی ۶ تا ۱۲ ماه آینده اجرا شوند، حرکت کسب‌وکار شما را به سوی آینده‌ی مطلوب آن تسریع خواهند کرد. سپس منابع کلیدی مورد نیاز این طرح‌ها را تخصیص دهید و معیارهای سنجش موفقیت آن‌ها را تعیین کنید.
  • محدودیت‌ها را بشناسید: مشخص کنید که چه چیزهایی ممکن است مانع از حرکت شما به‌سوی تحقق طرح‌های منتخب شوند. به‌ویژه دو یا سه مانع مهم سازمانی را مشخص کنید که اگر برطرف شوند، سرعت فرایند اجرا به شکل قابل توجهی افزایش خواهد یافت.
  • یکپارچه‌‌سازی کنید: تمام فعالیت‌های فوق را یکپارچه کنید و یک بسته‌ از اقدامات اجرایی با هدف مشخص و معیار سنجش معین را تولید کنید که در آن مسئولیت‌ها و نقش‌ها و وظایف همه‌ی اعضای سازمان مشخص شده باشد. تلاش کنید در تدوین این بسته‌ی اقدامات اجرایی به تمامی سؤالات زیر پاسخ مناسبی بدهید:
  1. چه کارهایی می‌خواهیم انجام دهیم؟
  2. هر یک از این کارها را به چه روشی می‌خواهیم انجام دهیم؟
  3. هر کار باید در چه زمانی آغاز شود و به‌پایان رسد؟ تقدم و تأخر کارها به چه شکل است؟
  4. هر کار لازم است در چه جایی انجام شود؟
  5. مسئولیت هر کار با چه کسی است؟ چه کسانی باید به او کمک کنند و چگونه؟
  6. تحقق هدف با انجام کارهای مشخص شده نیازمند چه منابعی اعم از انسانی، مالی، ابزار و تجهیزات و … است؟

حالا زمان اجرای برنامه‌های سال جدید است. فراموش نکنید که بهترین برنامه بدون اجرای درست و دقیق نمی‌تواند باعث موفقیت کسب‌وکار شما شود. کلید موفقیت در اجرای برنامه‌ها حرکت گام به گام و تعهد به برنامه‌ی تدوین شده است.

پ.ن. این مقاله پیش از این در شماره‌ی اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ ماه‌نامه‌ی تدبیر به چاپ رسیده است.

دوست داشتم!
۱

در بخش اول این مقاله درباره‌ی لزوم داشتن یک فرایند ساده اما منطقی برای برنامه‌ریزی کسب‌وکاری در سال جدید سخن گفتیم. هم‌چنین در آن‌جا گام اول فرایند برنامه‌ریزی یعنی ارزیابی کارایی برنامه‌ها را بررسی کردیم. در بخش دوم مقاله، گام‌های دوم و سوم فرایند برنامه‌ریزی کسب‌وکار در سال جدید را به‌صورت مختصر توضیح می‌دهیم: گام دوم: تحلیل اثربخشی برنامه‌ها بسیاری

با آغاز هر سال جدید، مدیران کسب‌وکارها خواسته و ناخواسته درگیر بازنگری پیش‌فرض‌ها، اهداف و برنامه‌های کسب‌وکاری خود می‌شوند. به‌عنوان مدیر در این مقطع از سال باید به موضوعات گوناگونی بیاندیشید و سعی کنید تا با نگاهی تحلیلی و موشکافانه و غیرجانب‌دارانه به ارزیابی موقعیت واقعی کسب‌وکار خود و آینده‌ی آن بپردازید.

در آغاز سال جدید با چنین وضعیتی مواجه هستید: کسب‌وکار شما در طول سال گذشته به مجموعه‌ای از نتایج و دستاوردها دست یافته است. شرایط محیط عمومی اقتصاد و محیط اختصاصی کسب‌وکار در طول سال تغییراتی داشت و این تغییرات روی کسب‌وکار شما تأثیرگذار بود‌ه‌اند. معمولا در زمانی که در درون این جریان سریع تغییرات قرار داریم نمی‌توانیم درک دقیقی از روندهای تحولات و تأثیرات واقعی آن‌ها داشته باشیم. در عین حال نباید فراموش کنیم که هر مدیری در ابتدای هر سال اهدافی را باری کسب‌وکار خود تعیین می‌کند و لازم است در پایان سال در مورد میزان دستیابی کمّی و کیفی به این اهداف تحلیل‌هایی داشته باشد. هم‌چنین مدیر لازم است در صورت فاصله داشتن با اهداف تعیین شده، به بررسی علل بروز شکست در تحقق اهداف نیز بپردازد. نتایج این تحلیل‌ها به مجموعه‌ای از اصول و پیش‌فرض‌ها برای برنامه‌ریزی کسب‌وکار در سال جدید خواهد بود.

بسیاری از مدیران اگر چه از اهمیت این موضوع آگاه‌اند و با بررسی وضعیت تغییرات روندهای محیط کسب‌وکار و هم‌چنین تحلیل عمل‌کرد کسب‌وکار خود در طول سال گذشته، به برنامه‌ریزی برای کسب‌وکارشان در سال جدید می‌پردازند. در این مقاله تلاش شده تا برخی از نکات مهمی که می‌توانند در این مسیر به مدیران کمک کنند، در قالب یک فرایند ساده بررسی شوند.

گام اول: ارزیابی کارایی برنامه‌ها

کارایی یکی از مفاهیم اساسی است که در نگرش به هر سیستم اهمیت می‌یابد. منابع در دسترس سیستم‌ها محدود است و همین محدودیت منابع، افزایش کارایی (به معنای به دست آوردن خروجی بیش‌تر از یک مقدار ورودی مشخص یا به دست آوردن خروجی ثابت از ورودی کم‌تر) را ضروری می‌سازد. عمل‌کرد سازمان در حقیقت همان خروجی برنامه‌های سازمان است و ارزیابی عملکرد سازمان در واقع همان ارزیابی کارایی برنامه‌های آن است.

در این‌جا به ۶ شاخص سنجش ارزیابی عملکرد سازمان در قالب تحلیل کارایی برنامه‌های سازمانی اشاره می‌شود:

  1. کارایی مالی: از تقسیم خروجی‌های محقق شده‌ی برنامه بر ورودی‌های آن حاصل می‌شود. مفهوم متداول کارایی همین است.
  2. کارایی داخلی: به‌معنای میزان کاهش هزینه‌های اجرای برنامه نسبت به بودجه‌ی پیش‌بینی شده برای آن است.
  3. کارایی تخصیص: بودجه‌ی تخصیص داده شده به یک برنامه محدود است. هر برنامه باید در محدوده‌ی بودجه‌ی تعیین شده به اهداف‌اش دست یابد. از سوی دیگر هر واحد پولی که صرف می‌شود، برنامه یک گام به سقف بودجه‌‌ی مورد نظر نزدیک‌تر می‌شود. بنابراین تخصیص مناسب بودجه‌ به اجزای مختلف برنامه، یکی دیگر از شاخص‌های سنجش کارایی برنامه است.
  4. کارایی پویا: نرخ تغییرات برنامه در زمان اجرا را نسبت به برنامه‌ی تدوین شده می‌سنجد. انعطاف‌پذیری در اجرا می‌تواند باعث موفقیت هر چه بیش‌تر سازمان در دست‌یابی به اهداف خود شود.
  5. کارایی فنی: منظور از این نوع کارایی نسبت عملکرد واقعی در تحقق اهداف برنامه در مقابل عملکرد مورد انتظار / اهداف برنامه است.
  6. کارایی کیفی: اگر چه انعطاف‌پذیری در اجرا می‌تواند باعث افزایش احتمال موفقیت شود؛ اما تغییر بیش از حد برنامه در زمان اجرا نشانه‌ی ضعف جدی در برنامه‌ریزی است (مگر این‌که واقعا در محیط کسب‌وکار و رقابت، تحولات ناگهانی و بسیار بزرگی رخ دهند.) بنابراین میزان تناسب اهداف و رویکردهای اجرایی برنامه‌ی تدوین شده با واقعیت در ارزیابی برنامه‌ی مورد نظر مهم است: آیا این اهداف واقع‌بینانه تنظیم شده‌اند؟ آیا این اهداف، خود از کیفیت مناسبی برخوردار هستنند؟ آیا این اهداف معتبرند؟

اما کارایی تنها یک جنبه از تحلیل وضعیت برنامه‌های گذشته است. در عمل باید علاوه بر نتایج کمّی به بررسی کیفی تحقق برنامه‌ها در سال به‌پایان رسیده نیز پرداخت. این امر در قالب تحلیل اثربخشی برنامه‌ها انجام می‌پذیرد.

(ادامه دارد: در بخش دوم به بررسی دو گام بعدی فرایند برنامه‌ریزی کسب‌وکار در سال جدید خواهیم پرداخت.)

پ.ن. این مقاله پیش از این در شماره‌ی اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ ماه‌نامه‌ی تدبیر به چاپ رسیده است.

دوست داشتم!
۱

با آغاز هر سال جدید، مدیران کسب‌وکارها خواسته و ناخواسته درگیر بازنگری پیش‌فرض‌ها، اهداف و برنامه‌های کسب‌وکاری خود می‌شوند. به‌عنوان مدیر در این مقطع از سال باید به موضوعات گوناگونی بیاندیشید و سعی کنید تا با نگاهی تحلیلی و موشکافانه و غیرجانب‌دارانه به ارزیابی موقعیت واقعی کسب‌وکار خود و آینده‌ی آن بپردازید. در آغاز سال جدید با چنین وضعیتی مواجه

لحظات آخر سال ۹۴ است و حالا بعد از گذر از سالی دیگر، در آستانه‌ی بهاری دیگر از مسیر زندگی قرار داریم. امسال هم مثل روال چند سال اخیر به‌دعوت امیر مهرانی عزیز قرار است از آن‌چه در کوله‌پشتی زندگی‌ام در سال ۹۵ خواهم گذاشت و آن‌چه آن را بیرون خواهم کشید می‌نویسم. کوتاه و مختصر، محتوای کوله‌پشتی ۹۵ من (مطابق پرسش‌هایی که امیر مطرح کرده) این‌گونه تصویر می‌شود:

اول ـ قدم زدن روی ابرهای رؤیا: چه چیزهایی را با خودم به سال ۹۵ می‌برم؟ سال ۹۴ تمرینی بود برای حرکت در مسیر بزرگ‌ترین رؤیای زندگی. تجربه‌ای نفس‌گیر، سرشار از دست‌اندازهای ناامیدکننده و خوشی‌های کوچک اما دل‌گرم‌کننده. حالا با گذر از این یک سالِ سخت، بیش از هر زمانی باور دارم که رسیدن به رؤیاهای‌م هیچ راهی جز چشم دوختن به افق دور، برداشتن گام‌های کوچک، متوقف شدن و انتظار برای برداشتن گام بعدی و از همه‌ مهم‌تر امیدوار ماندن و تاب آوردن ندارد. البته برای طی این طریق، نیاز به نیروهای کمکی هم هست: معنویت، ایمان و توکل به خدا مهم‌ترین نیرویی است که امسال به آن تکیه کردم. در کنار آن، شور درونی، خواندن و اندیشیدن و دستِ یاری به‌ترین آدم‌های دنیا یعنی اعضای خانواده و دوستان را فشردن، نیروهای دیگری است که در سربالایی زندگی می‌توان روی آن‌ها حساب کرد.

دوم ـ منی که نمی‌شناختمت: امسال چند تجربه‌ی جدید و عجیب و در عین حال، بسیار استرس‌زا و ناامیدکننده را پشت سر گذاشتم. تصور می‌کنم که در گذر از این توفان‌ها، بیش از هر چیزی متوجه شدم که بیش از عوامل بیرونی، گرفتار زنگارهای درونی‌ام هستم! حالا با شناخت این زنگارها ـ از جمله: ترس‌ها، ناآگاهی‌ها، فراموشی‌ها و چیزهایی شبیه این‌ها ـ به‌تر می‌دانم که در سال جدید، چه تصمیماتی را باید بگیرم، چه حرف‌هایی را بزنم و چه حرف‌هایی را نه، کجا “نه” بگویم و کجا “آری” و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، چگونه در مواجهه با موقعیت‌های پیش‌بینی نشده، فرمانِ زندگی را محکم در اختیار بگیرم. حالا که در حال چیدن کوله‌پشتی سال جدید هستم، بیش از هر چیزی این زنگارهای درونی را تلاش می‌کنم در سال ۹۴ جا بگذارم.

سوم ـ قلب‌های ما پلِ پیوند ما است: امسال با دوستان جدید بسیاری آشنا شدم که هر کدام از آن‌ها تأثیر خاص خودشان را روی من و دنیای‌م و افکارم گذاشتند. اجازه بدهید نام نبرم؛ اما امسال بیش از هر زمانی از آشنایی با آدم‌هایی که با دستِ خالی، قلبی مهربان و همتی عالی برای ساختن دنیایی به‌تر برای دیگران تلاش می‌کردند، مشعوف شدم. از این دوستان نو، بیش از هر چیزی امید و مهر و بی‌توقعی را آموختم.

چهارم ـ در جستجوی راهِ رسیدن: سال‌های سال است که تمامی امید و تلاش من در این تک‌بیت کوتاهِ زند‌ه‌یاد عمران صلاحی خلاصه شده است:

از مقصدمان سؤال کردم، گفتی / مقصد، خودِ راه می‌تواند باشد!

زندگی برای من، جستجوی همیشگی به‌دنبال راهِ رسیدن است؛ فارغ از این‌که در لحظه‌ی پایانی زندگی در کجای آن مسیر طولانی و سنگلاخ باشم!

اما در پایان این سالِ طولانی، برای شما خوانندگان عزیز گزاره‌ها یک عیدی هم دارم: کتاب الکترونیکی “مقدمه‌ای بر طراحی و مدیریت یک کسب‌وکار کوچک.” در این کتاب تلاش کرده‌ام تا با گردآوری و ویرایش مجدد نوشته‌هایی که پیش از این در وبلاگ گزاره‌ها در مورد اصول و مفاهیم کلیدی کارآفرینی و کسب‌وکار نوشته‌ام، تصویری اولیه از مسیر پیش روی را به شما ارائه دهم تا بتوانید با دید جامع‌نگرانه‌ای وارد دنیای کسب‌وکار شوید. می‌توانید این کتاب را از این‌جا یا این‌جا دریافت کنید.

عید نوروز و سال نو پیشاپیش بر همه‌ی شما دوستان عزیز مبارک. امید که سال جدید، آغاز مسیری نو در زندگی همراه با آرامش درونی و گشایش قفل‌های بزرگ زندگی باشد.

دوست داشتم!
۸

لحظات آخر سال ۹۴ است و حالا بعد از گذر از سالی دیگر، در آستانه‌ی بهاری دیگر از مسیر زندگی قرار داریم. امسال هم مثل روال چند سال اخیر به‌دعوت امیر مهرانی عزیز قرار است از آن‌چه در کوله‌پشتی زندگی‌ام در سال ۹۵ خواهم گذاشت و آن‌چه آن را بیرون خواهم کشید می‌نویسم. کوتاه و مختصر، محتوای کوله‌پشتی ۹۵ من

“«بعد از گذشت سه چهار سال دیگر هر چه لازم بوده تجربه کرده‌ام. از بارسلونا هم بعد از چهار سال که با موفقیت‌های متعددی هم همراه بود جدا شدم. من عقیده دارم برای بهتر شدن نیاز است دشمن داشته باشی! این دشمن می‌تواند چالش‌های جدید تو باشد. باید همواره به جدال با چالش‌های تازه رفت.» او با اشاره به این‌که هر چه چالش در بایرن وجود داشته را تجربه کرده و تغییر سیستم در این تیم ـ یعنی رویکرد استفاده از سه مدافع و بردن فیلیپ لام به پست هافبک دفاعی ـ هم برای‌ش تکراری شده است، افزود: «به‌عنوان مربی باید همواره واکنش‌های جدید و متفاوتی داشته باشی تا میزان هیجان را بالا نگه داری، حتی برای بازیکنان. در غیر این صورت همه چیز تکراری، یکنواخت و خسته‌کننده می‌شود.»” (پپ گواردیولا؛ این‌جا)

راست‌ش شرح خاصی بر جملات مثل همیشه درخشان پپ ندارم؛ جز این‌که برای پایدار ساختن موفقیت و غنی‌سازی کیفیت زندگی شغلی و شخصی حرف‌های او را به‌خاطر بسپارید!

دوست داشتم!
۴

“«بعد از گذشت سه چهار سال دیگر هر چه لازم بوده تجربه کرده‌ام. از بارسلونا هم بعد از چهار سال که با موفقیت‌های متعددی هم همراه بود جدا شدم. من عقیده دارم برای بهتر شدن نیاز است دشمن داشته باشی! این دشمن می‌تواند چالش‌های جدید تو باشد. باید همواره به جدال با چالش‌های تازه رفت.» او با اشاره به این‌که

لحظات آخر سال ۹۳ است؛ سالی سخت و طولانی و سرشار از تجربیات عمیق و به‌یادماندنی. سالی برای تغییر و آغاز یک جهش بلند به‌سوی رؤیاها. سالی که هر روزش همراه با یادگارهایی ماندگار از لبخند تا گریستن و سراسر خاطره بود. سالی برای حرکت دائمی از امید به ناامیدی و دوباره از ناامیدی به امیدی بی‌پایان. آن‌چه در کوله‌پشتی‌ام برای بهار نو قرار داده‌ام را باز به دعوت امیر مهرانی عزیز این‌جا روایت می‌کنم:

اول ـ از دنیایی حرف تا حرفی برای دنیا: سال‌های سال با نوشتن و مشاوره دادن و گفتگو با دیگران، تلاش کرده‌ بودم تا تغییری مثبت هر چند کوچک در زندگی دیگران ایجاد کنم. امسال را اما به‌دنبال “کلمه”‌ای گشتم که بتوانم از خودم به یادگار بگذارم. “کلمه‌”ای که از آن خودم باشد. من در این مسیر، تازه به راه افتاده‌ام و هنوز در جستجو هستم. امیدوارم سال جدید آن گوهر نادیدنی را بیابم!

دوم ـ بکوب برو تا برسی به فردا: چند سال پیش از این، در روزهای آخر سال، پندی گرفتم که هر روز را با یاد آن آغاز می‌کنم: فردا همان گذشته نیست؛ امروز را داری که فردا را بسازی و مسئولیت آن به‌عهده‌ی هیچ کسی جز خودت نیست. امسال را به تلاش برای ساختن فردایی که همیشه رؤیای‌ش را داشته‌ام، گذراندم و با وجود تمام سختی‌ها، همین مسیر را تا رسیدن به “فردا” در سال جدید هم ادامه خواهم داد.

سوم ـ آی آدم‌ها …: امسال بیش از هر سال دیگری به تعامل با دیگران فکر کردم و تلاش کردم تا ضعف‌های بزرگی که در این زمینه را داشتم، کمی به‌بود ببخشم. اما با روحی زخمی، متأسفم که به این نتیجه رسیده‌ام که به قانون پارتو در تعامل انسانی هم پای‌بند باشم: ۲۰ درصد آدم‌ها، هشتاد درصد تعاملات من را به خودشان اختصاص می‌دهند. با باقی آدم‌ها صرفا در صلح هستم. می‌توانند نظر و قضاوت خاص خودشان را در مورد من داشته‌ باشند. با زخم‌هایی که امسال خوردم، دیگر حق نشنیدن و ندیدن و توجه نکردن را در روابط انسانی برای خودم محفوظ می‌دانم. قرار نیست با همه در ارتباط و تعامل باشیم. قرار نیست همیشه از هم‌دیگر راضی باشیم. متأسفانه قرار نیست همیشه بخشی از لحظات زندگی هم باشیم.

چهارم ـ حرف بزن حتی اگر …: این یکی شاید زیرمجموعه‌ی قبلی باشد؛ اما به‌همان اندازه و حتی بیش‌تر مهم است. امسال جادوی حرف زدن صریح را کشف کردم. بخشی از داستان، شفاف‌سازی است و بخشی دیگر، جلوگیری از آزار خود با فرو خوردن حرف‌های ناگفته است. بنابراین حرف خواهم زد حتی اگر برای‌م هزینه داشته باشد.

پنجم ـ رفتن، رسیدن است؛ به‌شرط تاب آوردن: تاب آوردن سخت است؛ اما پاداش پایان آن به سختی‌اش می‌ارزد. تجربه‌ی من این است که برای رسیدن به مقصد و گذر از سختی‌های راه، باید تک‌لحظه‌های خوش زندگی و موفقیت‌های کوچک را ببینی و جشن بگیری. باید انرژی مثبت را برای دیگران بفرستی و از آن‌ها هم مهر و دوستی را دریافت کنی. خلاصه‌ی امسال برای من این بود!

برای‌تان سالی سرشار از #خبرخوش، مهر و دوستی، لبخند و آرامش و پرانرژی آرزو می‌کنم.

پ.ن.۱٫ کوله‌پشتی سال ۹۳ من.

پ.ن.۲٫ عیدی سال نو گزاره‌ها تا ساعاتی دیگر همین‌جا. 🙂

پ.ن.۳٫ آخرین پست گزاره‌ها در سال ۹۳ که لینک‌های هفته است، امشب منتشر خواهد شد.

دوست داشتم!
۳

لحظات آخر سال ۹۳ است؛ سالی سخت و طولانی و سرشار از تجربیات عمیق و به‌یادماندنی. سالی برای تغییر و آغاز یک جهش بلند به‌سوی رؤیاها. سالی که هر روزش همراه با یادگارهایی ماندگار از لبخند تا گریستن و سراسر خاطره بود. سالی برای حرکت دائمی از امید به ناامیدی و دوباره از ناامیدی به امیدی بی‌پایان. آن‌چه در کوله‌پشتی‌ام

 

“آینده چه شکلی است؟” تا به‌حال این سؤال را از خودتان پرسیده‌اید؟ حتما این کار را کرده‌اید. آن‌چه مهم است پاسخی است که به این سؤال داده‌اید. این‌که آینده را چگونه می‌بینید در فرایند حرکت در مسیر زندگی و رسیدن به هر آن‌چه موفقیت می‌نامیدش، نقشی کلیدی دارد. همین حالا اندک زمانی بگذارید و به این سؤال فکر کنید. چشم‌های‌تان را ببندید و خودتان را در چند سال بعد تصور کنید. چه می‌بینید؟

تا این‌جا با هم بارها در مورد اهمیت تصویر ذهنی و خوب دیدن آینده و فراموشی گذشته حرف زدیم. بیایید از حرف‌های کلی بگذریم و دقیق صحبت کنیم.

افراد برجسته و موفق حتما آینده را در قالبی مشخص تشریح می‌کنند. این قالب مشخص را هدف‌گذاری می‌نامیم. هدف‌ها، همان رؤیای شما هستند که به‌شکل دقیق‌تری تشریح شده‌اند. در واقع اگر رؤیا امری درونی است که نمی‌شود آن را به دیگران منتقل کرد، هدف، چیزی است که دیگران هم می‌توانند آن را درک کنند (و اساسا این‌که از جایی به‌بعد دیگران هم باید رؤیای ما را درک کنند، اهمیتی کلیدی می‌یابد. چرا؟ بعدا خواهیم دید.)

هدف‌گذاری از جایی شروع می‌شود که شما بتوانید یک توصیف کلی از آینده روی کاغذ بیاورید. برای شروع یک جمله‌ی کوتاه کافی است: ” علی نعمتی شهاب هستم. گزینه‌ی اول مشاوره‌ی راه‌اندازی و توسعه‌ی یک کسب و کار نوآورانه بر بستر فناوری اطلاعات و ارتباطات.” صبر کنید. آیا آینده فقط شامل دنیای حرفه‌ای و شغلی است؟ نه. پس باید یک جمله هم برای زندگی شخصی‌ام بنویسم: که البته مرا از نوشتن آن در این یادداشت معاف کنید!

اما این توصیف از کجا آمد و اصلا موضوع‌ش چه بود؟ در این‌جا خیلی ساده من نوشته‌ام قرار است در آینده در حوزه‌ی شغلی کجا قرار بگیرم. به بیان دیگر در این‌جا پاسخ خودم به سؤال “چه کاره هستی” را در چند سال بعد نوشته‌ام! رؤیایی به‌نظر می‌رسد؟ بله و باید هم رؤیایی باشد. چرا؟ چون توصیف آینده باید انگیزش‌بخش و لذت‌بخش باشد. وقتی چشمانم را می‌بندم و تصویر خودم را در چند سال بعد می‌بینم، باید حس خوبی به من دست بدهد و لبخندم را همه‌ِ آدم‌های دور و اطرافم ببینند. این حس خوب و این لبخند، عامل اصلی در موفقیت من خواهد بود. چطور؟ بعدا این را هم خواهیم دید!

یادتان هست در مورد اهمیت کشف پاسخ “چرا”های زندگی صحبت کردیم؟ آیا این جمله پاسخی است به چرایی زندگی من در مسیر شغلی‌ام؟ آیا اگر روزی به این رؤیا رسیدم و کسی از من پرسید چرا این مسیر را انتخاب کردی می‌توانم پاسخ او را بدهم؟ واقعیت این است که اغلب ما این مسیر را براساس آن‌چه دانسته‌های‌مان طراحی می‌کنیم. خوب اشکال کار کجاست؟ این محدودیت را هر انسانی دارد. بله. این دست است. اما مسئله این است که ما به قول ابن‌سینا “دانش من بدان پایه رسید / که بدانم همی که نادانم” با علم به این‌که نمی‌دانیم، براساس همان نادانسته‌ها برای عمری تصمیم بگیریم و با باور این‌که “رفتن، رسیدن است” هر روز و هر شب با امید و آرزوی این‌که بالاخره روزی می‌شود، لحظات‌مان را به‌سختی بگذرانیم و دست آخر، چیزی جز حسرت برای‌مان باقی نماند. شاید از اول قرار بود نشود و من مسیرم را اشتباه انتخاب کرده بودم.

برای پیش‌گیری از بروز این مشکل چه می‌توان کرد؟ جستجو، مطالعه و تجربه. گفتگو با دیگرانی که سال‌ها از ما در عدد تقویمی عمر پیش‌اند. کسانی که توانسته‌اند راه‌شان را بیابند و کسانی که نتوانسته‌اند. کسانی که به موفقیت رسیده‌اند و کسانی که شکست، سهم‌شان از زندگی بوده است. گشت و گذار برای کشف کردن هزار راه رفته و نرفته و صد هزار تجربه و حس زیبا و نازیبا. برای کشف رضایت‌‌مندی‌ها و نارضایتی‌ها. برای یافتن آن چیزی که می‌خواهم زندگی‌ام را صرف آن کنم.

نوشتن این تک‌جمله برای تمام عمر کار بسیار دشواری است. دشوارتر از آن‌که فکرش را بکنید. شاید وقتی از شما بخواهند زندگی‌تان از امروز تا نقطه‌ی پایان را در یک جمله خلاصه کنید، سریع اولین جمله‌ای را که به ذهن‌تان بیاید روی کاغذ بیاورید. اما لحظه‌ای به این بیاندیشید که آیا مسیری که برای رسیدن به آن آدم رؤیایی و آرمانی باید طی کنید همان مسیری است که باید؟ و آیا آن آدم، همانی است که باید باشد یا دست آخر، سهم شما مثل قهرمان فیلم “افسانه‌ی آه” خانم تهمینه میلانی سرگردانی و چشم به‌راهی همیشه است؟

دوست داشتم!
۱۱

  “آینده چه شکلی است؟” تا به‌حال این سؤال را از خودتان پرسیده‌اید؟ حتما این کار را کرده‌اید. آن‌چه مهم است پاسخی است که به این سؤال داده‌اید. این‌که آینده را چگونه می‌بینید در فرایند حرکت در مسیر زندگی و رسیدن به هر آن‌چه موفقیت می‌نامیدش، نقشی کلیدی دارد. همین حالا اندک زمانی بگذارید و به این سؤال فکر کنید.