زندگی چیست؟ معمولا تعاریفی که از زندگی و ماهیت آن ارائه می‌شوند، از فرط پیچیدگی معنایی یا بی‌هودگی چیزی شبیه همان تعریف سریال معروف ژاپنی دوران کودکی‌مان هستند: “زندگی منشوری است در حرکت دوار!” اما معنای زندگی آن‌قدرها که به‌نظر می‌رسد، موضوع پیچیده‌ای است؟ واقعیت این است که بخش مهمی از سؤالاتی که دین و فلسفه به‌دنبال پاسخ‌گویی به آن‌ها بوده و هستند، همین معنای زندگی است. معنای زندگی پرسشی به‌درازای تاریخ زندگی بشر روی این سیاره‌ی خاکی است. اما این‌که درک ما از زندگی تا چه اندازه به حقیقت نزدیک است، موضوعی است که شاید هیچ‌وقت نتوانیم برای آن پاسخ درستی بیابیم. مهم این است که تاریخ بشر در مسیر خود پیش می‌رود و ما به‌عنوان عضوی از جامعه‌ی انسانی، تاریخ خاص زندگی خود را داریم.  این‌که تا چه اندازه این تاریخ‌ شخصی، همان‌طوری که باید پیش می‌رود، احتمالا در لحظه‌ی پایانی زندگی بر ما مکشوف خواهد شد. اما تا رسیدن آن لحظه، آیا نمی‌توانیم برای کشف این داستانِ نهفته و معنای زندگیِ شخصی‌مان تلاش کنیم؟ متأسفانه این سؤال هم پاسخ قطعی ندارد؛ هر چند برخی پرسش‌ها می‌توانند ما را به یافتن این رازِ بزرگِ هستی نزدیک‌تر کنند.

بیایید با هم و به‌نقل از بیزینس‌اینسایدر به هفت سؤال مهم کلیدی برای کشف معنای زندگی شخصی‌مان فکر کنیم:

۱- اگر فردا آخرین روز زندگی من باشد، آیا من از مسیر زندگی‌ و تجربیات و دستاوردهای‌م راضی خواهم بود؟

۲- ارزش پیشنهادی اختصاصی من به دنیا چیست که بود و نبود من را در پازل این جهان بزرگ، معنادار می‌کند؟

۳- چه کسی بیش از دیگران الهام‌بخش من است؟

۴- انگیزه‌ی از خواب برخاستن‌م در صبح‌ها چیست؟

۵- امروز چقدر و چه چیزهایی آموخته‌ام؟

۶- چه کسانی را دوست می‌دارم و لازم است قبل از این‌که دیر شود، علاقه و مهر و محبت‌ام را به آن‌ها نشان دهم یا بر زبان بیاورم؟

۷- تعریف شخصی‌ام از موفقیت چیست؟

دوست داشتم!
۵

زندگی چیست؟ معمولا تعاریفی که از زندگی و ماهیت آن ارائه می‌شوند، از فرط پیچیدگی معنایی یا بی‌هودگی چیزی شبیه همان تعریف سریال معروف ژاپنی دوران کودکی‌مان هستند: “زندگی منشوری است در حرکت دوار!” اما معنای زندگی آن‌قدرها که به‌نظر می‌رسد، موضوع پیچیده‌ای است؟ واقعیت این است که بخش مهمی از سؤالاتی که دین و فلسفه به‌دنبال پاسخ‌گویی به آن‌ها

“من هیچ الگویی ندارم؛ چون هر فردی اخلاق و شخصیت و فلسفه‌ی خاص خودش را دارد. من از تمام مربیانی که با آن‌ها کار کردم نکات مثبت‌شان را یاد گرفته‌ام و آن‌ها را با ایده‌های خودم هماهنگ می‌کنم.” (وحید هاشمیان؛ این‌جا)

وحید هاشمیان را همواره فوتبالیستی با شخصیت و مستقل شناخته‌ایم. کسی که هیچ‌وقت خودش را گرفتار دام‌های فوتبال ایران نکرد و حق‌ش را در عمل با رفتار و تلاش‌های‌ش گرفت. وحید حالا در آلمان به‌دنبال رؤیاهای‌اش در دنیای مربی‌گری است. این تک جمله‌ی هاشمیان در مصاحبه با خبرنگار سایت باشگاه بایرن مونیخ، آن‌قدر درخشان است که فکر می‌کنم باید آن را هر روز به خودم یادآوری کنم. الگوبرداری از دیگران و الگو داشتن به‌معنی آن نیست که هویت و شخصیت مستقل خودم را فراموش کنم. هنر تمامی انسان‌های بزرگ همین بوده است که آموخته‌های‌شان از دیگران را در قالب یک “فلسفه‌ی شخصی زندگی” خاص خودشان به‌هم آمیخته‌اند و زندگی‌شان را براساس آن شکل داده و پیش برده‌اند.

بنابراین خوب است که در زندگی الگو داشته باشیم؛ اما آیینه‌ی اصل وجودی هر کس، بازتابنده‌ی فلسفه‌ی زندگی شخصی او است. شاید این همانی باشد که احمد عزیزی زمانی گفته بود: “آیینه باشد مثل من یا من مثالی دیگرم؟”

دوست داشتم!
۸

“من هیچ الگویی ندارم؛ چون هر فردی اخلاق و شخصیت و فلسفه‌ی خاص خودش را دارد. من از تمام مربیانی که با آن‌ها کار کردم نکات مثبت‌شان را یاد گرفته‌ام و آن‌ها را با ایده‌های خودم هماهنگ می‌کنم.” (وحید هاشمیان؛ این‌جا) وحید هاشمیان را همواره فوتبالیستی با شخصیت و مستقل شناخته‌ایم. کسی که هیچ‌وقت خودش را گرفتار دام‌های فوتبال ایران