در ادبیات مدیریت کسبوکار و کارآفرینی معمولا گفته میشود که نباید هدف از ایجاد یک شرکت “پول درآوردن” باشد. البته کسب درآمد کار بدی نیست و اتفاقا خیلی هم خوب است؛ اما متمرکز شدن روی کسب درآمد، شما را از تمرکز بر کارهای اصلی که باید برای پول درآوردن انجام دهید، باز میدارد (البته فکر کنید که واکنش خودتان بهعنوان
Search Results for: فلسفه مدیریت
مدیریت همانطور که پیش از این اشاره شد، مجموعهای از اصول موضوعه است که براساس تحلیل و جمعآوری بهترین تجارب از زندگی در جامعه و ادارهی سازمانها و نهادهای اقتصادی ـ اجتماعی بهدست آمدهاند. فلسفهی وجودی مدیریت در سازمانها صرفِ قرار گرفتن فردی در جایگاهِ برتر نسبت به دیگران نیست؛ بلکه قرار است این جناب مدیر در جایگاه مدیریت، ارزش
در یادداشت هفتهی گذشته دربارهی اینکه مدیریت چه چیزهایی نیست نوشتم. در آنجا گفتم عموما ما وقتی به مدیریت فکر میکنیم، تصویر یک آدم دستوردهنده و غرزن به ذهنمان میرسد. این تصویر تا حدودی به تعاریف کلاسیک علم مدیریت نزدیک است. مدیریت در تعریف کلاسیکش عبارت است از: “انجام کارها بهکمک دیگران.” بنابراین وظیفهی اصلی مدیر این است که از
یکی از مهمترین پیششرطهای موفقیت هر کسبوکار توجه به رشد و توسعهی آن از نظر شاخصهای مختلف ـ بهویژه میزان فروش، سهم بازار و ارزش برند ـ از زمان راهاندازی تا زمان رسیدن به نقطهی بلوغ مناسب است. هیچ کسبوکاری با سهم بازار بالاتر از صفر نمیتواند کار خودش را شروع کند و احتمالا هیچ کسبوکار موفقی (جز در شرایط
در فرایند تدوین یا بهعبارتی طراحی استراتژی برای سازمانها، برنامهریزی دارای سطوح مختلفی است که یکی از آنها “چشمانداز” است. تعریف علمی چشمانداز به این شکل است: “هر سازمانی برای دستیابی به استراتژی کارآمد، باید تصویر آرمانی خود را از وضعیت مطلوب در قالب عبارتهای روشن و دقیق بیان نماید تا تصویر ارائه شده از وضعیت مطلوب، مبنای طراحی استراتژی
“گواردیولا تلاش میکند تا ایدههایش را در بایرن جا بیندازد و این حتی بعضی از بازیکنان را هم شگفتزده کرده است. در واقع این شیوهی او برای هدایت تیم است: شگفت زده کردن تیم. اما در نهایت، این سیستم است که مؤثر واقع میشود. گواردیولا نمیخواهد برخلاف میل بازیکنان عمل کند. او از آنها براساس توانایی و استعدادشان بهره میگیرد.”
دنیای کسبوکار، دنیایی بزرگ و پیچیده و متنوع است. در دنیای فرارقابتی، سریع و پرریسک امروزی، نقش رهبران کسبوکارها بیش از هر زمانی در موفقیت سازمان کلیدی شده است. سازمانهای امروزی برای بقا در بازار، چارهای ندارند جز آنکه پابهپای روندهای بازار پیش بروند و این امر، تنها با در پیش گرفتن جهتگیری درست و از آن مهمتر، چرخش (Pivot)
“نمیتوانم درک کنم چطور برخی باشگاهها مربیان خود را خیلی زود عوض میکنند. اعضای هیأتمدیره پیش از انتخاب یک مربی باید در مورد کیفیت مربیگری، شخصیت، فلسفه فوتبالی، شیوه کاری و رزومه او بحث کنند. اگر آنها همه این موارد را مورد توجه قرار دادهاند، پس چرا پای انتخابی که داشتهاند نمیایستند؟ اگر تیمی چنین کاری انجام دهد به نظر
استراتژی از آن واژههای جذاب دنیای مدیریت و کسبوکار است که بسیار از آن سخن گفته میشود و فراوان در زبان مدیران تکرار میشود: “استراتژی ما این است که …” اغلب مدیران به اهمیت استراتژی برای موفقیت در دنیای رقابتی امروز واقفاند. آنها برای تدوین استراتژی به دانش و تجربهی خود و ذائقهی بازار و مشتریان تکیه میکنند یا از
صنعت مشاوره هم مثل دیگر حوزههای کسب و کار و بهویژه کسب و کارهای خدماتی، بدون مشتری بیمعنا است. در واقع فلسفهی وجودی مشاوران مدیریت ارائهی خدمات تخصصی مدیریتی به سازمانهایی با ابعاد مختلف و در رستههای فعالیت گوناگون و کمک به آنها برای حل مسائل سازمانی خود است. اما رابطهی مشاوران مدیریت با مشتریان خود چگونه باید برقرار شود؟