ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد.

ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان می‌کند، همان‌هایی که شغل‌شان را آگاهانه انتخاب کرده‌اند و با شیفتگی انجام می‌دهند. آن‌ها ـ پزشک، معلم، باغبان یا هر شغل دیگر ـ مادام که از شیفتگی برای کشف چالش‌های تازه تهی نشوند، کارشان ماجراجویی پرفراز و نشیب و پیوسته‌ای خواهد بود. دشواری‌ها و شکست‌ها هرگز کنجکاوی‌شان را سرپوش نمی‌گذارد. پشته‌ای سؤال تازه از پی پرسشی که پاسخ می‌دهند، پدیدار می‌شود. «الهام» هر چه باشد، زاییده‌ی «نمی‌دانم‌»های پیوسته است.

پ.ن. نقل‌قول‌های بالا برگرفته‌اند از خطابه‌ی نوبل خانم ویسلاوا شیمبورسکا شاعر سرشناس لهستانی و برنده‌ی نوبل ادبی ۱۹۹۶ که هفته‌ی پیش درگذشت. این جملات را چند سال قبل از یک شماره‌ی قدیمی هم‌شهری جوان (بخش مهمان هفته) ـ که متأسفانه ننوشته‌ام چه شماره‌ای بوده ـ یادداشت کرده‌ام. جملاتی درخشان در ستایش خود، بودن و شور و شیفتگی.

پیشنهاد می‌کنم در مورد خانم شیمبورسکا این نوشته‌ها را هم بخوانید:

متن کامل خطابه‌ی نوبل خانم شیمبورسکا (که با ترجمه‌ای که من از آن نقل قول کردم، فرق دارد.)

گفت‌وگوی اختصاصی با «ویسواوا شیمبورسکا»؛ شاعر لهستانی برنده‌ی نوبل ادبیات ۱۹۹۶ (سعید کمالی دهقان)

عاشق آدم‌ها نیستم (ترجمه‌ی مصاحبه‌ای از شیمبورسکا؛ مجتبی پورمحسن)

درگذشت ویسلاوا شیمبورسکا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

(منبع عکس بالا این‌جا)

دوست داشتم!
۱

ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد. ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان می‌کند، همان‌هایی که شغل‌شان را

شعر کتابم گیر کرده توی ارشاد مهدی استادمحمد (شاعر معروف برنامه‌ی محبوب جوونی به وقت فردا) آینه‌ای است از وضعیت نشر کتاب در ایران. اگر قبلا مشکل صنعت نشر، کتاب نخواندن مردم بود، این روزها دیگر کلا انتشار کتاب هم کم شده تا خیال همه راحت شود!

اما دنیای مجازی، جایی است که قید و بندهای دنیای واقعی را به‌خود نمی‌پذیرد. این‌جا دنیای آزادی انتخاب به‌معنی واقعی کلمه است: هر کس می‌تواند محتوای مورد نظر خودش را در این دنیا برای استفاده‌ی همه منتشر کند. این‌جا دیگر وزارت ارشادی وجود ندارد که مجبور باشیم زمان نوشتن هر کلمه‌مان مواظب‌ش باشیم که خدای نکرده بهش برنخورد! این‌جا دنیای من و تو دیگران است؛ دنیایی که صاحب‌ش، سیاست‌گذارش، فعال مدنی‌اش و شهروندش خود ماییم.

مدت‌هاست انتشار کتاب‌های الکترونیک به‌عنوان راه‌کاری برای مبارزه با سانسور توسط نویسندگان و شاعران دنبال می‌شود. ایده‌ای جذاب که البته خوش‌بختانه با استقبال هم روبرو شده است. من همیشه فکر می‌کردم چقدر عالی می‌شد اگر این ماجرا به حوزه‌های تخصصی مثل مدیریت و آی‌تی هم راه پیدا می‌کرد. و حالا بسیار خوش‌حال‌م که در این چند هفته‌ی اخیر شاهد به‌اجرا درآمدن این ایده بوده‌ام. و برای‌ام جالب‌تر این است که در این میان هم کتاب رایگان داریم می‌بینیم و هم کتاب فروشی. و خوش‌حال‌تر می‌شوم اگر ببینم که این روند از جانب مخاطبان هم دارد حمایت می‌شود و در فضایی که نیروی اصلی حافظ کپی‌رایت‌ش خود ما آدم‌های دنیای مجازی هستیم و نه هیچ نهاد یا فرد دیگری، کپی‌رایت کتاب‌ها برای نویسنده اصلی حفظ می‌شود. چقدر عالی می‌شود که به‌ویژه کتاب‌های پولی تخصصی را همه‌ی ما بخریم و البته آن را به دیگران هم بدون اجازه ارائه ندهیم. به‌نظرم امروز که مخاطب متخصص در دنیای مجازی بیش‌تر از هر جای دیگری حضور دارد، به‌ترین زمان برای شروع عرضه‌ی محتوای تخصصی و البته کاربردی در قالب کتاب برای دیگران است. همه‌ی ما می‌توانیم در این ماجرا مشارکت کنیم: با نوشتن یا ترجمه‌ی کتاب‌های تخصصی، با جمع‌آوری و سامان‌دهی نوشته‌های وبلاگ‌ها یا سایت‌های‌ خودمان (و حتا دیگران، البته با اجازه‌ی خودشان) در قالب یک کتاب کاربردی در زمینه‌ی یک موضوع مشخص و حتا با معرفی کتاب‌های منتشر شده به دیگران و تلاش برای شناسانده‌ شدن آن‌ها و نویسندگان‌شان.

من از امروز یک بخش جداگانه برای معرفی کتاب‌های الکترونیکی تخصصی منتشر شده در فضای وب فارسی باز می‌کنم. اگر کتابی (اعم از رایگان یا فروشی) دارید که دوست دارید به دیگران معرفی‌اش کنید، می‌توانید به من به آدرس ای‌میل gozareha@gmail.com ای‌میل بزنید.

مجموعه‌ی اول کتاب‌ها را با هم ببینیم:

اول: همیشه از دوست عزیزم نادر خرمی‌راد در زمینه‌ی اصول و مفاهیم مدیریت پروژه آموخته‌ام. این روزها نادر پیش‌گام انتشار کتاب‌های الکترونیک تخصصی شده است و سه کتاب الکترونیک را در زمینه‌ی تخصصی خودش منتشر کرده است. ضمن تشکر از نادر بابت هدیه دادن این کتاب‌ها به من، توضیحات‌‌ام را در مورد این کتاب‌ها می‌توانید همراه با لینک‌ کتاب‌ها در سایت خود نادر در ادامه بخوانید:

ـ راهنمای تدوین ساختار شکست کار بر اساس استانداردهای PMBOK و PRINCE2 (رایگان): خوب از اسم‌ش معلوم است که به تهیه‌ی WBS ربط دارد.

ـ PMBOK به زبان ساده (به‌قیمت ۵۰۰۰ تومان): فرق این کتاب با اصل کتاب PMBOK این است که مفاهیم این استاندارد شناخته شده‌ی مدیریت پروژه را به‌صورت همه‌فهم بیان کرده است. مشکل استاندارد PMBOK این است که متن بسیار ثقیلی دارد (مخصوصا با ترجمه‌های عالی وطنی!) از طرف دیگر حجم مطالب کتاب مرجع استاندارد بسیار زیاد است و شاید برای کسی که فقط قصد آشنایی با مفاهیم این استاندارد را داشته باشد، خواندن‌ش خیلی صرف نداشته باشد. این کتاب نادر، پیشنهاد خوبی است برای این گروه از افراد. حتا افراد حرفه‌ای هم بد نیست این کتاب را بخوانند تا ببینند آیا مفاهیم مدیریت پروژه را درست متوجه شدند یا نه؟ 😉

ـ قواعد زمان‌بندی پروژه (به‌قیمت ۲۰۰۰ تومان): در کلاس کنترل پروژه‌ی مهندسی صنایع، بخش اعظم وقت کلاس روی چیستی و چگونگی تهیه‌ی انواع و اقسام شبکه‌های زمان‌بندی گذاشته می‌شود. البته دست آخر هم این نوگلان شکفته‌ی صنایع تا در یک پروژه عملا درگیر نشوند، کشف نمی‌کنند که گانت چیست و فرق‌ش با CPM در کجاست! بعد این‌ها را هم که فهمیدند، خط‌کش و شابلون‌ دست‌شان می‌گیرند و می‌روند به جنگ پروژه‌های واقعی! (اینا خودم بودم‌ها! ناراحت نشین یه‌ وقت.) راست‌ش من تا قبل از دیدن این کتاب نادر، خبر نداشتم که برای تهیه‌ی برنامه‌ی زمان‌بندی پروژه هم استاندارد و قاعده‌ای وجود دارد و شبکه‌ی ضعیف و قوی داریم! حالا شما هم اگر می‌خواهید بفهمید ماجرا چیست، کتاب نادر را آن‌لاین بخرید و بخوانید!

دوم: احتمالا به‌زودی باید کارم را تعطیل کنم و بشوم مشاور تمام‌وقت MBA خواندن! در گزاره‌ها زیاد در مورد MBA نوشته‌ام و باز هم خواهم نوشت. خوب البته در مورد کنکورش چیزی ننوشته‌ام و نخواهم نوشت؛ چون تجربه‌ی زیادی در این زمینه نداشتم و در همان اولین امتحان MBA امیرکبیر قبول شدم! اما از همان زمان تا الان، هر از چند گاهی سرکی می‌کشم به کتاب جی‌مت‌م. جی‌مت موضوعی است فراتر از کنکور MBA و حتا اگر هم قصد ندارید MBA بخوانید، به‌تر است با مفاهیم جی‌مت آشنا باشید. هم تفریح ذهنی جذابی است و هم قدرت استدلال‌تان را برای روبرو شدن با مسائل پیچیده‌ و پنهان زندگی بیش‌تر می‌کند. اگر نمی‌دانید جی‌مت چیست، پیشنهاد می‌کنم کتاب رایگان جی‌مت چیست را از وب‌سایت تخصصی هوش و استعداد تحصیلی (اسم جی‌مت به‌زبان فارسی!) بگیرید و مطالعه کنید.

سوم: هفته‌ی پیش رضا ساکی در رادیو فرهنگ‌خوان‌ش (که این هم یک پیشنهاد اینترنتی عالی است برای مرور هفتگی اخبار مهم دنیا ادب و فرهنگ و هنر) گفت که ۹ ترجمه از کتاب زندگی‌نامه‌ی استیو جابز نوشته‌ی والتر ایساکسون منتشر شده و تعداد دیگری هم در راه است. یکی از این ترجمه‌ها، کار خوب آقای دادگستر است که توسط سایت نارنجی منتشر شده است. من مقداری از این ترجمه را خواندم، با متن اصلی که قبلا خوانده بودم مقایسه کردم و به‌نظرم با ترجمه‌ی باکیفیتی روبرو هستیم. دانلود این کتاب رایگان است؛ اما مرام و معرفت داشته باشیم و ۲۰۰۰ تومان کمک اختیاری که مترجم درخواست کرده را پرداخت کنیم!

چهارم: و اما … ایده‌ی انتشار کتاب براساس محتوای منتشر شده در گزاره‌ها مدت‌ها با من بوده است. انتشار کتاب‌های بالا من را بیش از پیش ترغیب کرد. منتظر رونمایی اولین کتاب الکترونیک گزاره‌ها در پست همین امشب ـ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ ـ باشید!

دوست داشتم!
۰

شعر کتابم گیر کرده توی ارشاد مهدی استادمحمد (شاعر معروف برنامه‌ی محبوب جوونی به وقت فردا) آینه‌ای است از وضعیت نشر کتاب در ایران. اگر قبلا مشکل صنعت نشر، کتاب نخواندن مردم بود، این روزها دیگر کلا انتشار کتاب هم کم شده تا خیال همه راحت شود! اما دنیای مجازی، جایی است که قید و بندهای دنیای واقعی را به‌خود نمی‌پذیرد. این‌جا دنیای

بدون توضیح اضافی؛ بخشی از مقدمه‌ی کتاب:

روزهای سرد آخر سال است و احتمالا خیلی از ما به‌دنبال عوض کردن شغل‌مان هستیم. ممکن است در محل کار فعلی‌مان دچار مشکل باشیم و ممکن هم هست که به هیجان ناشی از ایجاد یک تغییر در زندگی شغلی‌مان نیاز داشته باشیم. ممکن است تا به‌امروز به‌صورت تفننی کار کرده باشیم و حالا قصد داشته باشیم به‌صورت جدی وارد بازار کار شویم. ممکن است کاری که این روزها به آن اشتغال داریم با تخصص و علائق ما هم‌خوانی نداشته باشد و در نتیجه، بخواهیم به‌دنبال کار مناسب بگردیم. شاید هم یک جوان تازه فارغ‌التحصیل یا تازه‌کار باشیم که قصد دارد تازه وارد بازار کار شود.

در “راهنمای ساده‌ی کاریابی” به‌عنوان اولین کتاب الکترونیک وبلاگ گزاره‌ها دات کام سعی‌ کرده‌ام تا با جمع‌آوری و نظم‌بخشی به مطالب پراکنده‌ای که در مورد موضوع “فرایند کار پیدا کردن” نوشته و ترجمه کرده‌ام، راه‌نمایی ساده و جمع‌ و جور برای کاریابی تدوین کنم. امیدوارم که این راه‌نما چه برای جوانان تازه‌کار و چه برای افراد با تجربه‌ای که قصد دارند به هر دلیلی شغل‌شان را تغییر بدهند، مفید باشد.

لطفا نظرات‌تان را در مورد این کتاب با من از طریق آدرس ای‌میل من gozareha@gmail.com در میان بگذارید. این کتاب به‌تدریج و در صورت انتشار مطالب دیگری در زمینه‌ی “فرایند کار پیدا کردن” به‌روز خواهد شد. این کتاب آغاز راه انتشار کتاب‌های الکترونیک در وبلاگ گزاره‌ها است. ایده‌هایی دیگری را هم دارم که به‌تدریج شاهد آن‌ها خواهید بود.

این کتاب به‌صورت رایگان به‌عنوان یک کتاب الکترونیک روی سایت https://gozareha.com منتشر شده است. هر گونه انتشار آن روی سایت‌های اینترنتی یا رسانه‌ها‌‌ی چاپی و هم‌چنین هر گونه استفاده‌ی تجاری از محتوای کتاب بدون اطلاع من ممنوع است. بیایید با احترام به حقوق مؤلفین در دنیای مجازی، باعث تقویت فرهنگ انتشار کتاب‌‌های الکترونیک در فضای وب فارسی شویم؛ آن هم در این روزها که متأسفانه نشر کتاب در کشور با مسائل و مشکلات عدیده و کاملا جدی روبرو است.

کتاب الکترونیک “راهنمای ساده‌ی کاریابی” را از این‌جا به‌صورت مستقیم دانلود کنید.

دوست داشتم!
۴۱

بدون توضیح اضافی؛ بخشی از مقدمه‌ی کتاب: روزهای سرد آخر سال است و احتمالا خیلی از ما به‌دنبال عوض کردن شغل‌مان هستیم. ممکن است در محل کار فعلی‌مان دچار مشکل باشیم و ممکن هم هست که به هیجان ناشی از ایجاد یک تغییر در زندگی شغلی‌مان نیاز داشته باشیم. ممکن است تا به‌امروز به‌صورت تفننی کار کرده باشیم و حالا

“سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی در نظر دارد مطالعه و بررسی بازار و تدوین استراتژی و طرح کلان برای ارائه خدمات باندپهن در کشور (RFP) را با شرایط و مشخصات مندرج در اسناد از طریق مناقصه عمومی و انعقاد قرارداد به اشخاص حقوقی واجد شرایط واگذار نماید.” (آگهی رگولاتوری؛ این‌جا)

“باندپهن اصطلاحی است که معمولا معادل ارتباطات پرسرعت روی بستر اینترنت در نظر گرفته می‌شود. این اصطلاح به‌معنای فناوری خاصی نیست. در واقع باندپهن می‌تواند توسط فناوری‌های متفاوتی مانند: DSL، LTE و شبکه‌های نسل جدید (NGN) ارائه شود. (ویکی‌پدیا)” و امروزه به‌دلیل اهمیت بسیار بالای ارتباطات و اقتصاد شبکه‌ای برای رشد و توسعه‌ی اقتصادی و با توجه به این‌که فراهم‌ آوردن بستر و زیرساخت مورد نیاز برای ارتباطات باندپهن نیازمند حجم عظیمی سرمایه‌گذاری است که به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه فقط از توان دولت برمی‌آید، دولت‌های بسیاری از کشورهای دنیا اقدام به تدوین استراتژی ملی باندپهن کرده‌اند که نمونه‌هایی از آن‌ها این‌جا روی ویکی‌پدیا قابل مشاهده است. در این سند معمولا چگونگی توسعه‌ی زیرساخت‌های شبکه‌، اهداف و حوزه‌های کاربرد ارتباطات باندپهن (مثلا سلامت الکترونیک، اقتصاد الکترونیک، آموزش الکترونیک و …)، وظایف دولت برای توسعه‌ی این حوزه و مواردی از این دست اشاره می‌شود.

هر چند این‌که بالاخره در کشور ما هم لزوم تدوین چنین سندی به‌اثبات رسیده، جای خوش‌حالی دارد؛ اما در این میان چند نکته جای تأمل دارد:

۱- این روزها همه‌ی مسئولان بخش فاوا در کشور (به‌ویژه آقای دکتر تقی‌پور وزیر محترم ICT) هر جا می‌نشینند از مزایای شبکه‌ی ملّی اطلاعات سخن سر می‌دهند (+)؛ شبکه‌ای که روی آن سرمایه‌ی چند صد میلیارد تومانی صورت گرفته و انگار قرار است راه‌حل نهایی مشکل سرعت اینترنت در ایران باشد. بسیار عالی؛ اما سؤال این است که چطور می‌شود ما اول زیرساخت سخت‌افزاری یک شبکه‌ی عظیم ارتباطاتی را توسعه می‌دهیم و بعد به فکر تدوین استراتژی برای آن می‌افتیم؟ مسئله‌ی اصلی این است که شما نمی‌توانید اول سخت‌افزار شبکه را فراهم کنید و بعد بخواهید بدون توجه به ظرفیت زیرساخت موجود اهداف کلان شبکه به‌ویژه در بخش محتوا را تعیین کنید. مثلا آیا شبکه فقط قرار است بستری باشد برای ارائه‌ی خدمات دولت الکترونیک یا اتصال میان کسب و کارهای کوچک با یکدیگر و مشتریان‌شان هم جزو اهداف شبکه است؟ آیا شبکه ظرفیت لازم برای ارائه‌ی این خدمات را دارد؟ آیا شبکه می‌تواند باعث توسعه‌ی کسب و کارهای مناطق حاشیه‌ای مثل روستاها و مناطق محروم بشود؟ و … این‌ها استراتژی‌های توسعه‌ی باندپهن در کشورهای دیگر هستند. هر کدام از این‌ها نیازمند یک زیرساخت سخت‌افزاری مشخص است. ما قرار است کدام یک از این استراتژی‌ها را انتخاب کنیم؟ آیا زیرساخت توسعه‌ داده شده با نیازهای استراتژی‌های منتخب هم‌خوانی دارد؟

۲- با توجه به ماهیت تقسیم وظایف در سازمان‌های زیرمجموعه‌ی وازرت ICT، به‌نظر می‌رسد که سند استراتژی باندپهن کشور باید توسط شرکت ارتباطات زیرساخت تهیه شود. البته در اسناد مناقصه تهیه‌ی چارچوب و فرایندهای رگولاتوری باندپهن هم جزو وظایف مشاور پروژه ذکر شده؛ اما برای من روشن نیست که چرا تدوین این سند باید به رگولاتوری سپرده شود که جز در حوزه‌ی رگولاتوری باندپهن آن هم در لایه‌ی دسترسی ـ و نه لایه‌های زیرساخت شبکه ـ اختیار دیگری ندارد؟

۳- دلیل این همه موازی‌کاری در زمینه‌ی باندپهن در کشور چیست؟ در فراخوان چهل پروژه‌ی حوزه‌ی ICT که سال گذشته مرکز تحقیقات مخابرات ایران برگزار کرد (+)، شاید بیش از ده پروژه روی حوزه‌ی باندپهن تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم داشتند! به‌صورت مشخص پروژه‌های تدوین سند جذب سرمایه‌گذاری و گسترش فضای کسب و کار دیجیتال و اشتغال در شبکه ملّی، ارائه‌ی مدل سیستمی قیمت‌گذاری خدمات اینترنت پرسرعت، تعیین ضوابط و شرایط اتصال‌ متقابل با شبکه ملّی اطلاعات و طراحی و پیاده‌سازی یکپارچه تجهیزات مورد نیاز برای ارائه‌ی سرویس‌های شبکه ملّی اطلاعات (شبکه‌های باندپهن) به‌ موضوعاتی می‌پرداختند که اساسا زیرمجموعه‌ی استراتژی ملّی باندپهن قرار می‌گیرند! با گذشت بیش از یک سال از فراخوان مذکور و در حالی که بسیاری از این پروژه‌ها هنوز به‌سرانجام نرسیده‌اند و هم‌چنان در حال اجرا هستند، آیا تدوین سند استراتژی باندپهن کشور با این پروژه‌ها هم‌پوشانی ندارد؟ آیا قرار است از نتایج مطالعات آن پروژه‌ها استفاده‌ی عملی شود؟ آیا قرار است آن پروژه‌ها به‌عنوان مطالعات کتابخانه‌ای به بایگانی سپرده شوند؟ آیا قرار است دانش تخصصی و تجربیات انباشته شده در متخصصان و کارشناسان فعال در این پروژه‌ها نادیده گرفته شود؟ (نگویید که آن‌ها هم حق دارند در این مناقصه شرکت کنند. اصولا در چنین پروژه‌هایی تجربه‌ی قبلی تنها یک عامل تأثیرگذار است و آن‌ هم بسیار کم‌رنگ …) در این صورت آیا هزینه‌های صرف شده برای آن پروژه‌ها از بیت‌المال اسراف نیست؟ آیا صرفا انجام این پروژه‌ها هدف است؛ یا قرار است واقعا استفاده‌ای هم از این همه هزینه و زحمات مدیران و کارشناسان و متخصصان بخش دولتی و خصوصی که روی این پروژه‌ها فعالیت می‌کنند، بشود؟

۴- همان‌طور که توضیح داده شد اساسا باندپهن در تمام دنیا به‌معنی ارتباط پرسرعت با اینترنت اختصاص دارد. نسبت باندپهن در ایران با شبکه‌ی ملّی اطلاعات و اینترنت  چیست؟

۵- وقتی هنوز در مورد تعاریف پایه‌ای ارتباطات پرسرعت در ایران و متولی‌اش، میزان حق مردم در دسترسی به پهنای باند مورد نیاز و از همه مهم‌تر تعاریف شاخص‌های بسیار کلیدی مثل ضریب نفوذ اینترنت در کشور و دیگر شاخص‌های سنجش آمادگی دیجیتالی در کشور هیچ اجماعی وجود ندارد (نمونه‌ی واضح‌اش دعوای اخیر مرکز آمار و سازمان فناوری اطلاعات در مورد ضریب نفوذ اینترنت پرسرعت)، آیا می‌توان پیش از حل این پیش‌نیازها به‌سراغ تدوین استراتژی توسعه‌ی کاربردهای باندپهن در کشور رفت!؟

و بسیاری سؤالات دیگر.

طنز تلخی است که اعلام آگهی انجام این پروژه مصادف شده است با وضعیت روزهای اخیر اینترنت در ایران که تنها اسمی که روی شبکه‌‌ای که در اختیار داریم نمی‌شود گذاشت، اینترنت است!

امیدوارم تا زمان آغاز اجرای پروژه، این ابهامات برای مجری پروژه و فعالان صنعت فاوا و البته مردم به‌عنوان ذی‌نفعان اصلی نتایج این پروژه روشن شوند تا بدین ترتیب شاهد تدوین یک سند جامع و کاربردی برای توسعه‌ی واقعی ارتباطات باندپهن در ایران و استفاده از مزیت‌های آن برای رشد و توسعه‌ی هر چه بیش‌تر کشور عزیزمان باشیم.

پ.ن.۱٫ این متن کاملا یک اظهارنظر کارشناسی است و هر گونه استفاده یا سوء استفاده‌ی سیاسی از این مطلب، اکیدا ممنوع است.

پ.ن.۲٫ راست‌ش فکر می‌کنم در زمینه‌ی تحلیل اخبار و رخ‌دادهای صنعت فاوا در ایران بسیار ضعف داریم. متأسفانه از کنار بسیاری از اخبار به‌راحتی می‌گذریم و تحلیل‌های کارشناسی چندانی در موردشان انجام نمی‌شود. عجیب است که در این حوزه که بسیاری از فعالان‌اش از قضا دستی بر آتش نوشتن به‌صورت حرفه‌ای را هم دارند، این‌قدر اوضاع تحلیل‌های کارشناسی خراب است.

برای همین تلاش می‌کنم از این به‌بعد برخی اتفاقات مهمی را که می‌بینم، از زاویه‌ی دید یک کارشناس صنعت فاوا که مطالعات و تجربیاتی در زمینه‌ی سیاست‌گذاری در سطح صنعت فاوا داشته و دارد، تحلیل کنم.

دوست داشتم!
۱

“سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی در نظر دارد مطالعه و بررسی بازار و تدوین استراتژی و طرح کلان برای ارائه خدمات باندپهن در کشور (RFP) را با شرایط و مشخصات مندرج در اسناد از طریق مناقصه عمومی و انعقاد قرارداد به اشخاص حقوقی واجد شرایط واگذار نماید.” (آگهی رگولاتوری؛ این‌جا) “باندپهن اصطلاحی است که معمولا معادل ارتباطات پرسرعت روی

طولانی اما بسیار بسیار خواندنی!

نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب

جولی آنکو سرپرست یکی از بخش‌های یک شرکت خرده‌فروشی که من با آن کار می‌کردم در خطر اخراج شدن قرار داشت. اشکال کار او عجیب بود: او دارای عملکردی عالی بود! او در طول یک سال گذشته برای ارتقای یکی از برندهای شرکت، کاری کرده بود که از مجموع نتایج افراد قبلی در ۵ سال گذشته بیش‌تر بود.

مسئله این بود که او مانند یک خرس کار می‌کرد. او از آن‌چه حد طاقت انسانی به نظر می‌رسید بیش‌تر کار می‌کرد و از دیگران نیز همین انتظار را داشت و اغلب، وقتی سایرین نمی‌توانستند پا به پای او کار کنند، جوش می‌آورد. جولی سبقت‌جو و انحصارگرا هم بود: او می‌خواست حرف آخر را در تمام تصمیماتی که به‌نوعی به برند او مربوط می‌شد خودش بزند؛ حتی زمانی که همکاران‌اش از نظر فنی اختیار تصمیم‌گیری در آن مورد را داشتند. او به دیگران خوب گوش نمی‌کرد، به ‌آن‌ها تفویض اختیار نمی‌نمود و به آن‌ها کمک نمی‌کرد که احساس خوبی در مورد خودشان یا گروه کاری‌شان داشته باشند. و به این ترتیب هر چند که او ساعات زیادی را به کار کردن می‌گذراند، اوضاع خراب‌تر می‌شد.

اما هیچ کدام از این‌ها آن چیزی نبود که او را در خطر اخراج شدن قرار داده بود. مشکل اصلی این بود که او اصلا فکر نمی‌کرد که مشکلی دارد.

از من خواسته شد با او کار کنم و گام اول من مصاحبه با همه‌ی کسانی که با او کار می‌کردند، بود تا موقعیت را درک کنم و دیدگاه آن‌ها را به جولی منتقل کنم.

وقتی بازخوردها را به او منتقل کردم او پاسخی حیرت‌انگیز به من داد: “من نمی‌دونستم این کارها بده؛ اما خوب تعجب هم نکردم.” من پرسیدم چرا؟

“این بازخور درست همون چیزیه که من در شرکت قبلی دریافت کردم و به همین دلیل اون‌جا را ترک کردم.” می‌توانیم به جولی نگاهی بیاندازیم و به بی‌تفاوتی‌اش بخندیم؛ چرا که نتیجه‌ی بی‌علاقه‌گی او به کشف دلایل شکست‌‌های‌اش، باعث تکرار شکست‌ها می‌شود. اما این خنده، می‌تواند خنده‌ای عصبی باشد؛ چرا که بسیاری از ما ـ از جمله خود من ـ همین کار را می‌کنیم.

من معمولا از این‌که در بسیاری اوقات اتفاقی دوباره برای من رخ می‌دهد بدون این‌که خودم متوجه شوم، تعجب می‌کنم. من معتقدم که بسیاری از ما با بالا رفتن سن‌مان هوش‌مندتر می‌شویم. با این وجود، خیلی از اوقات همان اشتباهات گذشته را تکرار می‌کنیم. آن روی سکه ـ که آن هم چندان جالب نیست ـ این است که ما تعداد زیادی از کارها را درست انجام می‌دهیم و بعدها در تکرارشان شکست می‌خوریم.

یک دلیل ساده برای این موضوع وجود دارد: ما به ندرت زمان کافی را برای توقف، کشیدن یک نفس عمیق و تفکر درباره‌ی این‌که چه چیزی کار می‌کند و چه چیزی نه، در نظر می‌گیریم. همیشه کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارند و وقتی برای بازتاب نتایج وجود ندارد. من زمانی از خودم پرسیدم: اگر هر سازمان بتواند تنها یک درس را به کارکنان‌اش بیاموزد، چه چیزی بیش‌ترین تأثیر را خواهد داشت؟ پاسخ خیلی سریع و روشن به ذهن‌‌ام رسید: به آدم‌ها یاد بدهید که یاد بگیرند ـ این‌که چگونه به رفتار گذشته‌‌شان بنگرند و چیزهایی که درست کار کرده‌اند را کشف کنند و آن‌ها را تکرار کنند؛ آن هم در حالی که صادقانه دارند کارهای اشتباه گذشته را تغییر می‌دهند.

اگر کسی بتواند این کار را درست انجام دهد، هر چیزی خود به خود مورد توجه او قرار خواهد گرفت. به این شکل است که انسان‌ها دانش‌جویان مادام‌العمر می‌شوند. و به همین شکل است که شرکت‌ها به شکل سازمان یادگیرنده در می‌آیند. این امر نیازمند اعتماد به نفس، شفافیت و از بین بردن رفتار تدافعی است. چیزی هم در این میان هست که خیلی به آن نیاز نداریم: زمان زیاد!

در واقع این کار چند دقیقه بیش‌تر وقت نمی‌خواهد؛ اگر بخواهم دقیق بگویم تنها ۵ دقیقه کافی است: یک توقف کوتاه در آخر روز و کشف این‌که چه چیزی کار می‌کند و چه چیزی نه.

روش کار این‌گونه است:

هر روز پیش از ترک دفترتان زمان کوتاهی را برای تفکر در مورد اتفاقاتی که رخ داده کنار بگذارید. به تقویم‌تان نگاه کنید و برنامه‌های‌تان را با آن‌چه واقعا به وقوع پیوسته ـ جلساتی که شرکت داشته‌اید، کارهایی که به پایان رسانده‌اید، مکالماتی که داشته‌اید و آدم‌هایی که با ‌آن‌ها تعامل داشته‌اید (حتی اگر این تعامل درگیری بوده باشد!) ـ مقایسه کنید. سپس از خودتان سه مجموعه سؤال زیر را بپرسید:

  • اوضاع چطور پیش رفته است؟ چه موفقیت‌هایی را تجربه کرده‌ام؟ در برابر چه چالش‌هایی مقاومت کرده‌ام؟
  • امروز چه چیزهایی یاد گرفته‌ام؟ درباره‌ی خودم؟ درباره‌ی دیگران؟‍ چه کارهایی را می‌خواهم فردا متفاوت از امروز انجام بدهم؟
  • چگونه با دیگران تعامل داشته‌ام؟ لازم است کسی را مطلع بکنم؟ یا از کسی تشکر بکنم؟ یا از کسی سؤالی بپرسم؟ یا به او بازخورد بدهم؟

سؤالات بخش آخر برای نگهداشت و رشد روابط با دیگران بسیار باارزش است. زدن یک ـ یا حتی سه تا ـ ای‌میل وقت زیادی از شما نمی‌گیرد تا سپاس‌تان را از مهربانی کسی ابراز دارید، از دیگری سؤالی بپرسید یا آن یکی را در جریان وضعیت پروژه قرار دهید.

اگر ما این تأمل را درباره‌ی روزی که گذشت نداشته باشیم، سزاوار از دست دادن این‌گونه ارتباطات غیرررسمی و باارزش هستیم. و اغلب ما این اشتباه را مرتکب می‌شویم. اما در جهانی که ما برای دستیابی به کوچک‌ترین خواسته‌مان به دیگران وابسته‌ایم، حفظ این روابط حیاتی‌اند.

پس از چند گفتگوی طولانی با جولی، او اثربخشی کم کردن سرعت‌ کارش و دیدن دیگرانی که دور و برش هستند را پذیرفت. او متوجه شد که او خیلی سخت و سریع کار می‌‌کرده و در حالی که نتایج با کیفیتی را تحویل می‌داده، علیه خودش کار می‌کرده است و به این ترتیب هم شغل خود را در معرض خطر قرار داده و هم اوضاع را برای دیگران سخت‌تر کرده است.

بنابراین به‌تدریج و در چارچوب یک نظم عالی، او شروع به تغییر دادن خودش کرد. کم‌کم دیگران هم تغییر یافتن او را درک کردند. من با این‌که می‌دانستم که همه چیز رو به راه است؛ برای‌اش پیامی گذاشتم که در طول چند هفته‌ی بعد اگر مشکلی داشت به من زنگ بزند؛ اما او همان روز عصر زنگ زد.

“سلام پیتر. فقط خواستم بدونی که تماس تو را دریافت کردم و خواستم از توجهی که به من داشتی تشکر کنم. من الان با اعضای تیم‌ در حال صرف چای هستم. چند روز دیگه بهت زنگ می‌زنم.”

و خوب، او چند روز بعد به قول‌اش وفا کرد.

منبع

دوست داشتم!
۸

طولانی اما بسیار بسیار خواندنی! نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب جولی آنکو سرپرست یکی از بخش‌های یک شرکت خرده‌فروشی که من با آن کار می‌کردم در خطر اخراج شدن قرار داشت. اشکال کار او عجیب بود: او دارای عملکردی عالی بود! او در طول یک سال گذشته برای ارتقای یکی از برندهای شرکت، کاری کرده بود که

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

نکته ۲۱۷ – قدرت روشنگری (عاااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من.) (۳۶۰ نکته‌ی کاربردی)

رزومه را با خط نستعلیق نمی‌نویسیم، می‌نویسیم (عااالی!) (امیر مهرانی؛ The Coach)

مراقب باش خودت رو چی معرفی می‌کنی! (مهدی عامری؛ PMPlus)

سه “نباید” در قانع کردن دیگران (محمد سالاری)

خستگی پایان‌ناپذیر (چرا بعضی وقت‌ها هر چقدر می‌خوابیم باز هم خسته‌ایم!؟)

The Most Important Question You Can Ask – Tony Schwartz – Harvard Business Review

مدیریت و کارآفرینی:

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (این همه من نوشتم؛ این دفعه روایت استاد را بخوانید!)

پنج وظیفۀ مهم یک رئیس خوب (محمد سالاری)

کارکنان فکری سازمان (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

از فکر کردن خسته نشویم (پریا فرهادی؛ همینا)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

«صنعت» اپلیکیشن‌های موبایل، نزدیک به نیم میلیون موقعیت شغلی در آمریکا ایجاد کرده است (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

اپل با در اختیار داشتن تنها ۹ درصد بازار گوشی دنیا، صاحب سه چهارم سود بازار گوشی است (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

آمازون به‌زودی فروشگاه‌های حقیقی خود را افتتاح می‌کند (وبلاگینا)

ولونیا نسل آینده جست‌و‌جوگر‌ها متولد شد

عرضه تلفن‌های هوشمند از رایانه‌های شخصی پیشی گرفت

برترین مرورگرها و سیستم عامل‌ها/ بدشانسی گوگل و آغاز خوب مایکروسافت (خبرگزاری مهر)

“اس. ام. اس” در مسیر بازنشستگی/ جدول معرفی قاتلان پیامک (خبرگزاری مهر)

سهم موبایل در جستجوی اینترنتی/ بهترین مرورگرها و موبایل‌ها در وبگردی (خبرگزاری مهر)

مهمترین رویدادهای امنیتی ۲۰۱۱

ارزش اپل برابر با مجموع مایکروسافت و گوگل (نارنجی)

Cisco’s Vision: Five Future Technology Trends

مردان، پیشتاز کاربری اینترنت در کشور

رتبه هشتاد و هفتم ایران در شاخص توسعه ICT +جدول (شاخص IDI)

آخرین وضعیت فناوری اطلاعات و ارتباطات در کشور این گونه اعلام شد

اقتصاد:

آینده اقتصاد ایران در چهار سناریو (بسیار مهم!) (حجت قندی؛ اقتصادانه)

شرکت های چندملیتی بازار نوظهور (اقتصاد آدینه)

تضاد در نرخ سود رقابتی بانک‌ها (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

موز نخوریم؟! استغفرالله (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

دیگر از سال ۹۱ بسته پولی نخواهیم داشت

کاهش ۷۵/۵ درصدی ارزش دلاری واردات کشور

بانک مرکزی ایران در یک بانک هند حساب روپیه باز کرد

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای: نکته ۲۱۷ –

مطمئن باشید هوش‌مندانه‌ترین واژه‌های‌تان آن‌هایی نیستند که در زمان هشیاری گفته‌اید!

رابرت سرویس

دوست داشتم!
۳

مطمئن باشید هوش‌مندانه‌ترین واژه‌های‌تان آن‌هایی نیستند که در زمان هشیاری گفته‌اید! رابرت سرویس دوست داشتم!۳

“بازیکنان جوان ما بسیار بااستعداد هستند و دیدن بازی آن‌ها بسیار خوب است. به آن‌ها کمک خواهیم کرد تا به به‌ترین شکل پیشرفت کنند. امیدوارم آن‌ها شجاعانه و با تمام وجود بازی کنند. البته چه خوب بازی کنند یا بد، نظر من در مورد آن‌ها تغییر نمی‌کند.” (پپ گوآردیولا در مورد بازی دادن به جوانان‌اش در بازی آخر مرحله‌ی گروهی لیگ قهرمانان اروپا؛ این‌جا)

یک نمونه‌ی عالی از روش انگیزه‌بخشی و اعلام اعتماد به همکاران توسط یک ره‌بر بزرگ!

پ.ن. با آرزوی پیروزی پپ در بازی ام‌شب.

دوست داشتم!
۰

“بازیکنان جوان ما بسیار بااستعداد هستند و دیدن بازی آن‌ها بسیار خوب است. به آن‌ها کمک خواهیم کرد تا به به‌ترین شکل پیشرفت کنند. امیدوارم آن‌ها شجاعانه و با تمام وجود بازی کنند. البته چه خوب بازی کنند یا بد، نظر من در مورد آن‌ها تغییر نمی‌کند.” (پپ گوآردیولا در مورد بازی دادن به جوانان‌اش در بازی آخر مرحله‌ی گروهی لیگ

خانم مریم شریفی از خوانندگان خوب گزاره‌ها و از دانشجویان MBA دانشگاه امیرکبیر از من خواسته‌اند در این مورد بنویسم که چطور در رشته‌ MBA تحصیل کنیم تا بیش‌ترین بهره‌برداری را از دوران تحصیل‌مان ببریم. سؤال جالبی است! در این پست قصد دارم به این سؤال پاسخ بدهم.

قبلا هم نوشته‌ام که تفاوت MBA با دیگر کارشناسی‌ ارشدهای مدیریت در این است که در MBA هدف یاد گرفتن تئوری برای عمل است و بس. در MBA قرار نیست علم تولید شود یا مرزهای دانش جابه‌جا شود. در MBA ما علم را یاد می‌گیریم تا: “مشکلاتی را که همین الان در عمل با آن‌ها مواجهیم حل بکنیم”، “برای این‌که بتوانیم همین امروز به‌تر کار کنیم و برای به‌بود کارهای‌مان در آینده برنامه‌ریزی کنیم” و گزاره‌هایی شبیه این‌ها. بنابراین  در MBA پر کردن شکاف نظر تا عمل کلیدی‌ترین دغدغه‌ی آموزشی است که کار آسانی هم نیست. چطور باید علم را طوری آموخت که در عمل قابل کاربرد باشد؟ یا به‌عبارت به‌تر چطور باید “مهارت به‌کار گرفتن علم در عمل” را کسب کرد؟ این سؤالی است که هنوز برای‌اش پاسخ کامل و دقیقی وجود ندارد.

در کشورهای پیش‌رفته برنامه‌های دانشگاه‌ها سعی کرده‌اند با روش‌های مختلفی این مهارت را در دانش‌جویان ایجاد کنند. مثلا روش آموزشی مبتنی بر کیس مدرسه‌ی مدیریت هاروارد، یک نمونه از این برنامه‌ها است. یا مثلا این‌ مطلب را بخوانید که در آن یک دانش‌جوی مدرسه‌ی مدیریت اسلوآن MIT، توضیح داده که چه برنامه‌های جذابی برای کسب تجربه‌ داشته است. عموما دانش‌جویان MBA در این کشورها باید حتما چند واحد کارآموزی (Internship) را بگذرانند. برای همین خیلی از شرکت‌ها به‌ویژه شرکت‌های مشاوره‌ای بزرگ جهانی فرصت‌هایی را برای این دانش‌جویان فراهم می‌کنند؛ فرصت‌هایی که البته در واقع بخشی از استراتژی شرکت‌ها برای جذب استعدادهای برتر هستند. با این وجود در بحران‌های مالی دهه‌ی اخیر (به‌ویژه بحران مالی سال ۲۰۰۸) انگشت اتهام به سوی مدارس مدیریت نشانه رفت: آن‌ها متهم شدند که آموزش‌های غیرکاربردی به مدیران آینده ارائه می‌کنند و از آن‌ بدتر، به آن‌ها اخلاقِ تصمیم‌گیری را نمی‌آموزند! (این‌جا و این‌جا در این مورد قبلا نوشته‌ام.) بنابراین آن سؤال کلیدی که چطور MBA را تدریس کنیم، موضوع روز دنیا است.

در ایران اما خوش‌بختانه هیچ کدام از روش‌های آموزشی و کسب تجربه‌ای که در بالا نوشتم وجود ندارد و اصولا دغدغه‌ای هم وجود ندارد که درس و تئوری به‌درد عمل هم بخورد! در به‌ترین حالت فرق یک دوره‌ی MBA با دیگر دوره‌های کارشناسی ارشد مدیریت، در به‌ترین حالت نداشتن پایان‌نامه است (که البته خوش‌بختانه با ظهور و توسعه‌ی بیزینسی به‌ نام فروش کالای مدرک MBA در ایران در دوره‌های غیردانشگاهی، دیگر می‌شود خوش‌حال بود که آموزش MBA کیفیت بدتری هم یافته است!) بنابراین سؤال کلیدی در ایران این است که: من، خودِ من که دانش‌جوی MBA هستم چطور باید تحصیل کنم تا بیش‌ترین بهره را از درس خواندن‌م ببرم!؟” این‌جا می‌خواهم پاسخی را بنویسم که خودم در زمان تحصیل در دوره‌ی MBA به‌تدریج به آن رسیدم.

خوب حاضرید؟ طبق تجربه‌ی من ۵ فرمان تحصیل در رشته‌ی MBA این‌ها هستند:

فرمان اول: خوب کیس بخوانید و کیس‌های خوب بخوانید! کیس به‌صورت خلاصه شامل سه موضوع است: توصیف و شرح مسئله، تحلیل مسئله و راه‌حل مسئله. در کیس‌ها ما یاد می‌گیریم چطور مسئله‌ها را کشف کنیم، چطور‌ عوامل اصلی پدیدآورنده‌ی مسئله را بفهمیم و چگونه مسئله را حل کنیم. بنابراین کیس خواندن از درس خواندن برای دانش‌جویان MBA واجب‌تر است!

متأسفانه و متأسفانه یکی از مهم‌ترین معضلات پیش روی یک دانش‌جوی MBA در ایران عدم دسترسی به کیس‌های مناسب است. از کیس‌های ایرانی که کاملا می‌گذرم که در اغلب آن‌ها حتا ساده‌ترین اصول نگارش کیس رعایت نشده و بسیاری از آن‌ها در حقیقت نمایان‌گر این هستند که چطور می‌شود برای یک راه‌حل آماده، مسئله پیدا کرد و بعد راه‌حل را به کارفرما فروخت! اما در مورد کیس‌های خارجی: به‌ترین کیس‌ها بلاتردید کیس‌های هاروارد هستند. در مرحله‌ی بعد کیس‌ها تکست‌بوک‌های درسی‌تان را جدی بگیرید که بسیاری از آن‌ها مسائل دنیای واقعی هستند. حتا اگر تکست‌بوک‌تان قدیمی است (مثلا مال دهه‌ی ۷۰ میلادی!)؛ باز هم مطالعه‌ی کیس‌ها چون به شما روش کشف و تحلیل و حل مسئله را می‌آموزند، مفیدند. ضمن این‌که می‌توانید از سایت‌هایی مثل Library.nu تکست‌بوک‌های جدید را بیابید و دانلود کنید یا در سایت‌های اختصاصی تکست‌بوک‌ها (مثل پیرسون) پاورپوینت‌ها و کیس‌های تکست‌بوک‌های روز دنیا را مجانی دانلود کنید و استفاده کنید!

فرمان دوم: خوب ببینید! همیشه که لازم نیست دیگران برای ما کیس بنویسند. خیلی از ما در زندگی روزمره‌مان و در دنیای اطراف‌مان با ایده‌های بسیاری مواجه می‌شویم که اگر دقت کنیم جان می‌دهند برای نوشتن یک کیس مدیریتی! مثلا آیا به‌نظرتان گوگل فقط برای درآوردن لج اپل به‌سراغ خرید موتورولا رفت؟ یا مثلا چرا شرکت‌های شیرین‌عسل و زم‌زم فروشگاه‌های زنجیره‌ای راه انداختند؟ این‌ها هر دو نمونه‌هایی هستند از استراتژی‌ یکپارچگی عمودی! از این موضوعات جذاب برای کشف کردن زیادند؛ به‌شرط این‌که یاد بگیریم و بخواهیم که خودمان کیس‌ها را کشف و حل کنیم!

فرمان سوم: شبکه‌سازی کنید! خیلی ساده “شبکه‌سازی” یعنی استفاده از آدم‌هایی که می‌شناسید برای پیشرفت در زندگی و مسیر شغلی‌تان.در این مورد قبلا دو مطلب مفصل نوشته‌ام: این‌جا و این‌جا. بنابراین این‌جا توضیح بیش‌تری نمی‌دهم جز این‌که شبکه‌سازی را با استادها و از آن مهم‌تر هم‌کلاسی‌ها جدی بگیرید! (نتیجه‌ی مثبت‌ش را دیدم که می‌گم!)

فرمان چهارم: این درسی که من می‌خوانم اصلا به‌درد هم می‌خورد؟ بارها و بارها گفته‌ام که برای MBA خواندن به‌تر است یا تجربه‌ی کاری از قبل داشته باشید یا هم‌زمان شاغل باشید. خیلی‌ها می‌گویند چرا؟ ما نداشتیم و MBA را با معدل ۲۰ تمام کردیم. اما ماجرا برای خیلی از این دوستان شاید شبیه آن هم‌کلاسی من باشد که بعد از تمام شدن درس‌ش با معدل ۱۹، با ناراحتی می‌گفت دو سال پول و وقت‌م را هدر دادم …

خوب چرا واقعا داشتن تجربه‌ی کار مهم است؟ علت‌ش این است که خیلی از ما در انجام شغل‌مان و زندگی کاری‌مان با مسائل و مشکلاتی مواجه می‌شویم که در علم مدیریت پاسخ‌های واضحی دارند؛ ولی ما نمی‌دانیم! جالب‌تر این‌که خیلی وقت‌ها ما به‌صورت تجربی به درست بودن برخی چیزها و غلط بودن برخی چیزها می‌رسیم که واقعا هم همین‌طور است! بنابراین وقتی که تجربه‌ی کار داشته باشیم، موقع خواندن دروس MBA (که خیلی‌های‌شان از مثل استراتژی و مدیریت منابع انسانی و رفتار سازمانی و فاینانس در هر شغلی داشته باشید برای شما ملموس هستند) متوجه می‌شویم که الان این تئوری یا آن ابزار به‌درد کجا می‌خورد. برای همین است که در کشورهای پیش‌رفته، کنکور ورودی دوره‌های MBA این‌طور برگزار می‌شود که اول رزومه‌ و دلایل شما برای MBA خواندن را بررسی می‌کنند و بعد تازه اگر از این “گردباد هول” به سلامت گذشتید تازه باید جلوی یک کمیته‌ی پذیرش ترس‌ناک بنشینید و بازجویی شوید و آخرش هم احتمالا باید آدمی در حد لوئی گشنر مدیرعامل نابغه‌ و سابق IBM باشید تا قبول شوید! (خداوکیلی ما هم همین‌طوری در دوره‌ی MBA امیرکبیر قبول شدیم!)

اما این‌جا ایران است و هیچ روش عادلانه‌ای نیست که جایگزین کنکور کتبی بشود. بنابراین اگر تجربه‌ی کاری هم ندارید، بعد از قبولی در کنکور کتبی MBA اصلا لازم نیست نگران باشید. به‌جای‌ش وقتی درس‌تان شروع شد سعی کنید برای تئوری‌ها و ابزارها در زندگی واقعی‌تان مابه‌ازا پیدا کنید. این کار در مورد بعضی درس‌ها آسان است (مثل اقتصاد کلان که هر روز شنیدن اصطلاحات‌ش مثل نرخ تورم و بی‌کاری و … حسابی روان‌مان را نوازش می‌کند یا رفتار سازمانی که به ما می‌آموزد چطور باید رئیس‌م را که همه‌اش با من دعوا می‌کند، مدیریت کنم!) و برای بعضی از درس‌ها نه (مثلا استراتژی تکنولوژی.) البته حتا در مورد درس‌های گروه دوم هم اگر “کمی” فکر کنید می‌توانید مثال پیدا کنید. فقط مشکل این‌جاست که معنای “کم” در این جمله کاملا نسبی است!

فرمان پنجم: به‌روز بودن فراموش نشود! حالا احتمالا دیگر مثل من هم خوب نیست که موقع خواندن رمان هم در حال فکر کردن به نمودهای تئوری‌های مدیریت در آن داستان هستم! ولی خوب است که تا می‌توانید کتاب و مجله و مقاله‌ی مدیریتی باکیفیت بخوانید. من همیشه به دوستان‌م توصیه می‌کنم که خواندن مقالات وبلاگ‌های مدرسه‌ی مدیریت هاروارد و کتاب‌های انتشارات فرا، مجله‌ی گزیده‌ی مدیریت، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی و مجله‌ی تدبیر را جدی بگیرند. اگر خیلی هم حوصله‌ی کتاب خواندن ندارید، باز هم لطفا سعی کنید حداقل تا سی سال آینده حتما یک بار ۱۰ کتاب کلاسیک رشته‌ی مدیریت را که قبلا نوشته‌ام بخوانید.

فکر می‌کنم این ۵ فرمان البته با تفسیری دیگر به‌درد دانش‌جویان دیگر رشته‌ها هم می‌خورند. شما چه پیشنهادی دارید؟ چه تجربه‌ای داشتید؟ برای‌م بنویسید.

دوست داشتم!
۸

خانم مریم شریفی از خوانندگان خوب گزاره‌ها و از دانشجویان MBA دانشگاه امیرکبیر از من خواسته‌اند در این مورد بنویسم که چطور در رشته‌ MBA تحصیل کنیم تا بیش‌ترین بهره‌برداری را از دوران تحصیل‌مان ببریم. سؤال جالبی است! در این پست قصد دارم به این سؤال پاسخ بدهم. قبلا هم نوشته‌ام که تفاوت MBA با دیگر کارشناسی‌ ارشدهای مدیریت در این

نمی‌دانیم روز نخست چه کسی آب را کشف کرد؛ اما می‌توانیم مطمئن باشیم که آن کاشف، ماهی نبود!

هاوارد جورج

دوست داشتم!
۵

نمی‌دانیم روز نخست چه کسی آب را کشف کرد؛ اما می‌توانیم مطمئن باشیم که آن کاشف، ماهی نبود! هاوارد جورج دوست داشتم!۵